نخست باید دانست از ویژگی های ممتاز انسان آن است که نسبت به بسیاری از کارها و رفتارها می تواند از مرحله بسیار ضعیف تا مرحله بسیار قوی را طی کند و با توجه به عنصر اختیار می تواند هر کدام از مراحل را انتخاب کند. بنابراین هم توانمندی انسان زیباست و هم اختیار و انتخاب او نشانه مقام و ظرفیت اوست و شایسته انسان است که مجبور در یک مرحله نباشد. البته با استفاده از تجربیات بشری و عقل و وجدان شخصی و راهنمایی وحیانی پیامبران می تواند معتدل ترین مرحله و کم آسیب ترین رفتار را انتخاب کند. بنابراین اصل وجود توانایی عشق و محبت در انسان بسیار زیباست اما مقدار آن بستگی به انتخاب انسان دارد. درباره عشق دنیایی و رسیدن به خدا توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: الف ) این مسأله کلیت ندارد و نمی توان روی آن حسابی باز کرد. بلی گاه ممکن است در شخصی این مسأله جرقه و بارقه ای به سوی عشق حقیقی و برین باشد و در موارد متعددی نیز کاملا از این مسأله تهی است . بنابراین نمی توان صد در صد اثر آن را منتفی دانست , لیکن توصیه به این که کسی از این طریق , خود راه به سوی معشوق حقیقی بپیماید ناروا و بیراهه است . گرچه نمی توان زمینه سازی عشق مجازی برای عشق حقیقی را منکر شد; اما این بحث اگر به درستی برداشت نشود, ممکن است بدآموزی هایی داشته باشد. سخن بعضی از عرفا در این مورد به معنای این است که اگر کسی در عمر خود یک بار گرفتار عشق مجازی شد و احیانا همین شخص بعدا در مسیر سلوک معنوی قرار گرفت , به جهت آشنایی با پدیده ی عشق , زودتر از دیگران می تواند عشق به خداوند متعال حاصل کند. این مطلب گرچه نکته هایی دارد اما مورد قبول همه عارفان نیست و در روایات نیز چنین مطلبی دیده نمی شود. نکته دیگر آنکه اگر کسی فرضا بخواهد از این راه عشق را تجربه کند لازم نیست به سمت حرام برود می تواند با عشق به پدر و مادر و یا محارم دیگر این مسیر را طی نماید. ب ) آدمی موجودی است شیفته محبت کردن و محبت دیدن . البته به مقتضای سن , روزی به سینه مادر عشق می ورزد و روزی به اسباب بازی و روز دیگر به هنر و … در حقیقت به هر مقدار که رشد عقلانی و روانی فرد کامل گردد, عشق ورزی او نیز متحول شده و به فراز بالاتری صعود خواهد کرد. این تمایل در همه افراد یکسان نیست ; برخی در همان سطح ابتدایی باقی می مانند و برخی نیز صعود را ادامه می دهند. جاذبه ها و کشش های مختلف حیات جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی است تا او وارد صحنه عمل شود و در این سیر از »بودن « به »شدن « برسد. گرچه برخی در همین جاذبه ها می مانند و حرکتی به جانب بالا نمی کنند; ولی برخی نیز خسته دل در تمنای محبتی عمیقند و تا آن را در نیابند آرام نمی شوند. آری: «المجاز قنطره الحقیقه ; مجاز پل حقیقت است». دل باختگی های گذرای زندگی , پلی است تا آدمی ظرفیت دل باختن به حقیقت هستی را دریابد و آن گاه است که آرام خواهد گرفت : »الا بذکر الله تطمئن القلوب «. نظامی گنجوی در پایان ماجرای لیلی و مجنون سخن حکیمانه ای را آورده که در واقع تمام داستان را برای همین نکته سروده است . گوید: وقتی لیلی در بستر مرگ افتاد وصیتی برای مجنون به مادر خود کرد و گفت : به او بگو عاشق چیزی باش که جاودان و ماندگار است , نه شیفته و دلباخته کسی چون من که هیچ چیزش در اختیار خود نمی باشد و همواره در معرض مرگ و زوال و دستخوش تحول و بی قراری است .
به گفته اقبال لاهورى: نعره زد عشق که خونین جگرى پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظرى پیدا شد و به گفته حافظ : یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که مى شنوم نامکررست عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده به جز از عشق تو باقى همه فانى دانست سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روى در این منزل ویرانه نهادیم اى دل مباش یکدم خالى زعشق و مستىوانگه برو که رستى از نیستى و هستى و بالاخره : با مدعى مگویید اسرار عشق و مستىتا بى خبر بمیرد در درد خودپرستى عاشق شو ارنه روزى کار جهان سرآیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستى قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز وراى حد تقریرست شرح آرزومندى عشق دارای حکم تکلیفی نیست , لیکن هر عشق و گرایشی انسان را به نوعی کنش و عمل می کشاند. بنابراین عشق الهی به انسان مسیر الهی می بخشد و عشق شیطانی فرد را در سبیل شیطان قرار می دهد. منظور از عشق الهی فقط دوست داشتن خدا نیست , بلکه دوستی خدا و هر کس و هر چیز که خدا دوست دارد. در مثل آمده است که مؤمن فرزند خود را دوست می دارد, ولی این علاقه باید برای خدا و در مسیر او باشد. لذا مؤمن از هر عشقی که در مقابل عشق به خدا قرار گیرد, نه در طول آن , می پرهیزد. مگر در نماز نمی خوانید: »الحمدلله رب العالمین ; همه ستایش ها از آن خداوندی است که پرورش دهنده جهانیان است «. یعنی , هر چیز قابل ستایشی و هر زیبایی از اوست . پس باید او را شناخت و به او عشق ورزید. برای شناخت خداوند, قرآن را خوب بخوانید; مخصوصا آیاتی که در آن آدمی را به تدبر در طبیعت و در زیبایی ها و ظرافت های خلقت دعوت می کند.
در درخشش خورشید, در آسمان آبی , شب های پر ستاره و … می توان جلوه هایی از هنر, عظمت , زیبایی و … را ببینید. حال آیا کسی جز او برای عشق ورزی سزاوار است؟ عشق به خدا, گوهری بی بدیل است که به آسانی به کف نمی آید. متاعی ارزشمند است که بر سر هر کوچه و بازار نمی فروشند. قلبی صاف , روحی آماده و تفکری عمیق می خواهد تا آدمی را بر ساحل عشق به خدا نشاند, تا آن جا که بگوید: «خدایا! تو را نه به خاطر ترس از دوزخ و نه به طمع بهشت ; بلکه به خاطر آن که برای عبادت سزاواری , پرستش می کنم» (حضرت امیرالمؤمنین علی(ع «. ج ) مسلما ماندن در این حالت گردابی خطرناک است . اما نحوه درمان نسبت به افراد و شرایط متفاوت است و نمی توان با یک نسخه کلی مسأله را حل کرد. در عین حال شخص با یک اراده قوی می تواند نسبت به این مسأله بی تفاوت شود و آن را از خود دور سازد, به ویژه آن که غالب این گونه عشقها مانند رگبار بهاری است که بسیار تند و رعد آسا و در عین حال زودگذر و مقطعی است . عامل اساسی دیگری که عشق الهی را افزون و عشق های پوچ و مجازی را از بین می برد »معرفت خدا« است . غایت این خلقت معرفت خداست ; و معرفت یک راه و دو راه ندارد. حکما گفته اند: »الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق ; راه ها به سوی خدا به اندازه نفس های آفریده ها است «. گرچه مجموعه راه های وصول به معرفت الله را در یک تقسیم بندی کلی سه راه دانسته اند : 1- راه عقل و برهان های فلسفی , 2- راه دل و فطرت , 3- راه طبیعت . اینها همه راه های معرفت خدا هستند; بدین معنا که عقل و دل به وجود او گواهی می دهند.
اما شهود و وصول به خداوند راهی بس دشوار و سنگین است , و حاصل آن نیز به اندازه ی همه هستی ارزشمند است . برای رسیدن به شهود حقیقت باید منازل و مقاماتی را طی کرد که گفته اند: »ان بین العبد والحق الف مقام من نور و ظلمه ; بین بنده و حق هزار مقام از نور و ظلمت است «. توکل بر خداوند, حسن ظن به او, استعانت از خداوند و توسل به اهل بیت (ع), پالایش نفس از رذائل , همراهی با استادی وارسته , التزام به احکام شریعت , مطالعه ی کتبی که راجع به خداشناسی و صفات او نوشته شده و مطالعه ی حالات و زندگی نامه ی عرفا در این امر بسیار مؤثر است . د ) درست است که کلمه «عشق» در قرآن نیامده ; اما قرآن می فرماید: »والذین آمنوا اشد حبا لله; کسانی که ایمان آوردند حب و محبت و علاقه شدیدتری به خدا دارند«, (بقره , ایه 165). و یا می فرماید: »یحبهم و یحبونه ; [خدا] آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند«, (مائده , آیه 54). نجواهای عاشقانه نیز در قرآن زیاد است مانند: »یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله«, (زمر, آیه 5). »یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعه فایای فاعبدون «, (عنکبوت , آیه 56). »واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه داع اذا دعان «, (بقره , آیه 186). »نبی عبادی انی انا الغفور الرحیم «, (حجر, آیه 49). البته در روایات واژه ی عشق به دو گونه مطرح شده است . 1- نکوهش از عشق های مبتذل : امام صادق (ع ) در پاسخ به سؤالی درباره عشق فرمود: »قلوب حلت عن ذکر الله فاذاقها الله حب غیره ; دل هایی که از یاد خدا خالی گردد خدا محبت غیرخود را به آنها می چشاند«, (میزان الحکمه , ج 8, ص 3788). »من عشق فکتم وعف و مات مات شهیدا; هر که عاشق شود پس آن را پنهان دارد و عفت بورزد و بمیرد شهید مرده است «, (میزان الحکمه , ج 8, ص 3788). عشق هایی کز پی رنگی بودعشق نبود عاقبت ننگی بود 2- تجلیل از عشق های متعالی : الف ) »افضل العباد من عشق العباده و عانقها; برترین بندگان خدا کسی است که به عبادت حق تعالی عشق بورزد و در عشق ورزی عبادت را در آغوش بگیرد و خود را به آغوش عبادت بسپارد«. ب ) »ان ههنا لمصارع العشاق ; این جا (سرزمین کربلا) جایی است که عاشقان الهی در آن بر زمین فرود می آیند«, (سفینه البحار, ج 2, حرف »عین «). اساس آفرینش جهان , عشق حق به جمال و جلوه ی خویش است ; زیرا, حب ذات یکی از اسباب عشق است . خداوند نیز به عنوان برترین موجود, به دلیل عشق به ذات و جلوه ی جمالش , جهان را پدید آورد: »کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف ; گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم , پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم «, (سخاوی , مقاصد الحسنه , چاپ هند, ص 153). گنج مخفی بد ز پرتی چاک کردخاک را روشن تر از افلاک کرد بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید, خدای تعالی بود, (ابوالحسن دیلمی ; عطف الألف المألوف علی اللام المعطوف , تحقیق و مقدمه , ج . ک . قادیه , مطبعه المعهد العلمی الفرنسی للاذثار الشرقیه , قاهره , 1962 م , ص 28). خداوند متعال بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست می دارد, (ر.ک : علامه طباطبائی , المیزان , جلد 1, ص 411). عارف واصل عین القضات همدانی می گوید: »دریغا به جان مصطفی , ای شنونده ی این کلمات ! که خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است , نه از برای خلق نیست ; بلکه از برای خود می کند که عاشق , چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند. آن لطف نه به معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه ! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی , از برای مصطفی است ؟ این محبت او از بهر خود است «, (تمهیدات , به تصحیح عفیف عیران , تهران , انتشارات منوچهری , ص 217). چنان که مبدأ عالم خداوند متعال است , مبدأ عشق نیز اوست . عشق مانند وجود, از ذات حق به عالم سرایت کرده است .
عشق انسان زاییده ی عشق خداست . توبه کردم و عشق همچون اژدهاتوبه وصف خلق و آن وصف خدا عشق ز اوصاف خدای بی نیازعاشقی بر غیر او باشد مجاز (مثنوی , دفتر 6, ابیات 970 – 971) در پایان ذکر چند نکته را مفید می دانیم : 1. نشانه های عشق حقیقی : از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان و اصل , می توان نشانه های عشق حقیقی دریافت . دانستن این علایم انسان را قادر می سازد تا عشق خود را ارزیابی کند. ما به این نشانه ها در دو قسمت عشق انسان به خدا, و عشق و محبت خداوند به انسان به صورت کلی و اجمالی اشاره می کنیم : 1- نشانه های عشق انسان به خداوند: – خدا را بر همه ی محبوب های خود ترجیح دهد; – در باطن و ظاهر مطیع خدا باشد; – در همه ی امور موافق او باشد; – اولیای خدا را به خاطر او دوست بدارد; – لقای خدا را بر بقای خود ترجیح دهد; – هر چیزی را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارد; – همه ی اوقات , مستغرق ذکر خدا باشد; – آسایش و آرامشش در قرب او باشد; – از حضرت حق راضی و خشنود باشد; – به کلام محبوب (قرآن ) عشق ورزد; – با مال و جان در راه محبوب مجاهده کند; – بر خلوت و مناجات با محبوب , حریص باشد; – عبادت برای او آسان باشد; – همه ی بندگان مطیع وی را دوست بدارد و بر همه رحیم و مشفق باشد و همه ی کافران و عاصیان را دشمن بدارد. برای آشنایی تفصیلی ر.ک : محمدرضا کاشفی , آیین مهرورزی , قم , مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی , چاپ سوم , 1378 ش , ص 85 – 98. 2- علایم عشق حق به بنده : – وجود نشانه های عشق انسان به خداوند; – محبوب دوستانش می شود; – توفیق طاعت پیدا می کند; – سنگینی خدمت از دوشش برداشته می شود; – به قدر نیاز به او عطا می کند; – بلای بنده را بسیار می کند; – معایب بنده را مخفی می کند و ظاهر نمی سازد; – به بنده قلب سلیم عطا فرموده , اخلاق او را نیک می گرداند; – دنیا را مبغوض بنده اش می سازد; – او را به حلم و آرامش مزین می کند; – صدق و راستی را به او الهام می کند; – دانش و علم را بر ذهنش خطور می دهد; – عبادت نیکو را به او ارزانی می دارد; – امانت را محبوب بنده می سازد. (ر.ک : آیین مهرورزی , همان , ص 102 – 103 و عطف الالف , همان , ص 89 – 94 و احیاء علوم الدین , همان , ج 4, ص 304 و محمدی ری شهری , میزان الحکمه , قم , مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی , چاپ اول , 1403 ق – 1405 ق , ج 2, ص 222 – 224). یا رب ز شراب عشق سرمستم کنو ز عشق خودت نیست کن و هستم کن از هر چه ز عشق خود تهی دستم کنیکباره به بند عشق پابستم کن (باباطاهر) حقیقت عشق مجازی جز طغیان شهوت نیست . عشقی که از مبادی جنسی و حیوانی سرچشمه می گیرد, به همان هم خاتمه می یابد و افزایش و کاهش آن بیش تر به فعالیت های فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی بستگی دارد که قهرا در سنین جوانی بیش تر بروز می کند و با پا گذاشتن به سن , از یک طرف , و اشباع آن از سوی دیگر, کاهش می یابد و منتفی می شود. این گونه عشق ها به سرعت می آید و به سرعت می رود و خطرناک و فضیلت کش است . انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است , خود را می پرستد. شخص مورد علاقه را برای خود می خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد, بدیهی است که چنین عشقی نمی تواند مکمل و مربی روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید, (ر.ک : شهید مطهری : اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب , صدرا, بی تا, صص 83 – 94). این نوع عشق , منشأ خشونت , جنایت , زبون کننده و ناپایدار است و همان است که وصالش مدفنش به شمار می آید. حکیم عشق , صدرای شیرازی می گوید: »کسانی که شیئی از اشیای دنیایی را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند, وقتی به وصال محبوب رسیدند, بعد از مدت اندکی همان محبوب , برای آن ها وبال شده , موجب زحمتشان می گردد; لذا حلاوتی را که در حالت عشق و حب داشتند, از دست می دهند, (اسفار, جلد 7, ص 186). عشق , آینه ی بلند نور است شهوت ز حساب عشق برون است سعدیا! عشق نیامیزد و شهوت با همپیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم (سعدی ) امام صادق (ع ) می فرماید: »من وضع حبه فی غیر موضعه فقد تعرض للقطیعه ; هر کس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد (به جای رابطه و پیوند) خود را در معرض جدایی قرار داده است «, (بحارالانوار, ج 74, ص 183). دوست عزیز! عشق چون آینه است که در آن , حالات و درجات استعداد هر عاشقی نمودار می گردد دوام عشق , به دوام و پایداری معشوق وابسته است . عشق آب و رنگ و حس صوری چون ثبات ندارند, پایدار نمی مانند.
این عشق ها نوعی هوسرانی و بازی خیالی است که فرجامی جز ننگ و رسوایی ندارند. 2. بازشناسی عشق از توهم : با توجه به مطالب پیش گفته که به اجمال بیان شد – می توان عشق حقیقی را از عشق مجازی , خصوصا عشق دروغین باز شناخت ; ولی در عین حال ملاحظه امور ذیل ما را در این شناسایی مدد می رساند: 1. عاشق باید با بررسی مبداء عشق خویش , آن را شناسایی کند که آیا مبدأ عشق او حس است یا خیال , عقل است یا دل , شهوت است یا امور انسانی. 2. آیا عشق دائما برایش آرام بخش , نشاط آور, طرب انگیز, تحرک آفرین است یا عاقبتش اضطراب , خمودی , بی حرکتی , سستی و در خود فرورفتگی می باشد؟ 3. آیا با وصال معشوق , عشق اولیه اش شکوفاتر, پایا و پویاتر می گردد, یا پژمرده ایستا و خموش ؟ برای آگاهی بیشتر ر.ک : محمدمحمدی اشتهاردی , داستان های مثنوی , تهران , پیام آزادی , چاپ دوم , ج 2, ص 90 – 91. عده ای عقیده دارند عشق یک نوع بیشتر نیست و آن همان عشق جنسی است. یعنی ریشه عضوی و فیزیولوژیکی دارد و غیز از این نیست و تمام عشق هایی که در عالم وجود دارد با همه آثار و خواص، مانند عشق های رمانتیکی که داستان های عشق ادبیان جهان را پر کرده اند، جز عشق های جنسی چیزی نست.
اما گروهی مثل بوعلی سینا، خواجه نصیر الدین طوسی و ملاصدرا _رحم الله جمیعا_ عشق را دو نوع می دانند. برخی از عشق ها را عشق جنسی می نامند که البته آن را مجازی می دانند نه حقیقی و بعضی دیگر را روحانی و نفسانی، در عشق جسمانی چون منشأ آن غریزه است با رسیدن به معشوق و ارضای غریزه پایان می گیرد و به اصطلاح وصال به معشوق باعث خاموش شدن لهیب و شراره های عشق می گردد و این وصال مدفن عشق می گردد زیرا پایانش این است چون مبدأش ترشحات هرمونی و داخلی بود و با ارضا شدن تمام می شود و از آن جا آغاز و به این جا ختم می گردد. ولی این ها مدعی اند که گاهی انسان به مرحله ای از عشق می رسد که فقو این حرف ها است و به تعبیر خواجه نصیرالدین در آنها «مشاکله بین نفوس» یعنی هم شکلی بین روح ها به وجود می آید. آنها می گویند در روح انسان بذری برای عشق روحانی و نفسانی وجود دارد که اگر هم از نوع مادی باشد، فقط محرک است و معشوق حقیقی انسان حقیقی ماوراء طبیعت است که روح انسان با آن متحد و یگانه می گردد و به او می رسد و او را کشف می کند و در واقع معشوق حقیقی در درون انسان است با یگانه شدن دو روح و فنای عاشق در معشوق، نه تنها عشق دفن نمی گردد بلکه به حیاتی تازه و نو می رسد و زندگی دوباره می یابد و دیگر اسم و رسمی از عاشق باقی نمی ماند و دوگانگی یعنی عاشقی و معشوقی از بین می رود.
پس مقصود افلاطون از جمله «وصال مدفن عشق» این عشق های مجازی و جنسی است که ریشه در غریزه بشر دارد نه عشق های روحانی و حقیقی که به فنای عاشق در معشوق و اتحاد در روح می انجامد. در مورد ازدواج باید گفت، ازدواج که نوعی وصال است دارای دو جنبه جنسی و روحی است. از جنبه جنسی وصال باعث سردشدن شعله های عشق می گردد و با اطفای آتش نیاز جنسی این عشق و علاقه ناشی از آن سرد و دفن می گردد ولی از جنبه روابط روحی و عاطفی که بین زن و مرد ایجاد می گردد چون مادی و جنسی نمی باشد فروکش نمی کند بلکه روز به روز عمق و فزونی می یابد. برای اطلاع بیشتر به کتاب فطرت تألیف شهید مطهری مراجعه نمایید.
به گفته اقبال لاهورى: نعره زد عشق که خونین جگرى پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظرى پیدا شد و به گفته حافظ : یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که مى شنوم نامکررست عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده به جز از عشق تو باقى همه فانى دانست سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روى در این منزل ویرانه نهادیم اى دل مباش یکدم خالى زعشق و مستىوانگه برو که رستى از نیستى و هستى و بالاخره : با مدعى مگویید اسرار عشق و مستىتا بى خبر بمیرد در درد خودپرستى عاشق شو ارنه روزى کار جهان سرآیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستى قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز وراى حد تقریرست شرح آرزومندى عشق دارای حکم تکلیفی نیست , لیکن هر عشق و گرایشی انسان را به نوعی کنش و عمل می کشاند. بنابراین عشق الهی به انسان مسیر الهی می بخشد و عشق شیطانی فرد را در سبیل شیطان قرار می دهد. منظور از عشق الهی فقط دوست داشتن خدا نیست , بلکه دوستی خدا و هر کس و هر چیز که خدا دوست دارد. در مثل آمده است که مؤمن فرزند خود را دوست می دارد, ولی این علاقه باید برای خدا و در مسیر او باشد. لذا مؤمن از هر عشقی که در مقابل عشق به خدا قرار گیرد, نه در طول آن , می پرهیزد. مگر در نماز نمی خوانید: »الحمدلله رب العالمین ; همه ستایش ها از آن خداوندی است که پرورش دهنده جهانیان است «. یعنی , هر چیز قابل ستایشی و هر زیبایی از اوست . پس باید او را شناخت و به او عشق ورزید. برای شناخت خداوند, قرآن را خوب بخوانید; مخصوصا آیاتی که در آن آدمی را به تدبر در طبیعت و در زیبایی ها و ظرافت های خلقت دعوت می کند.
در درخشش خورشید, در آسمان آبی , شب های پر ستاره و … می توان جلوه هایی از هنر, عظمت , زیبایی و … را ببینید. حال آیا کسی جز او برای عشق ورزی سزاوار است؟ عشق به خدا, گوهری بی بدیل است که به آسانی به کف نمی آید. متاعی ارزشمند است که بر سر هر کوچه و بازار نمی فروشند. قلبی صاف , روحی آماده و تفکری عمیق می خواهد تا آدمی را بر ساحل عشق به خدا نشاند, تا آن جا که بگوید: «خدایا! تو را نه به خاطر ترس از دوزخ و نه به طمع بهشت ; بلکه به خاطر آن که برای عبادت سزاواری , پرستش می کنم» (حضرت امیرالمؤمنین علی(ع «. ج ) مسلما ماندن در این حالت گردابی خطرناک است . اما نحوه درمان نسبت به افراد و شرایط متفاوت است و نمی توان با یک نسخه کلی مسأله را حل کرد. در عین حال شخص با یک اراده قوی می تواند نسبت به این مسأله بی تفاوت شود و آن را از خود دور سازد, به ویژه آن که غالب این گونه عشقها مانند رگبار بهاری است که بسیار تند و رعد آسا و در عین حال زودگذر و مقطعی است . عامل اساسی دیگری که عشق الهی را افزون و عشق های پوچ و مجازی را از بین می برد »معرفت خدا« است . غایت این خلقت معرفت خداست ; و معرفت یک راه و دو راه ندارد. حکما گفته اند: »الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق ; راه ها به سوی خدا به اندازه نفس های آفریده ها است «. گرچه مجموعه راه های وصول به معرفت الله را در یک تقسیم بندی کلی سه راه دانسته اند : 1- راه عقل و برهان های فلسفی , 2- راه دل و فطرت , 3- راه طبیعت . اینها همه راه های معرفت خدا هستند; بدین معنا که عقل و دل به وجود او گواهی می دهند.
اما شهود و وصول به خداوند راهی بس دشوار و سنگین است , و حاصل آن نیز به اندازه ی همه هستی ارزشمند است . برای رسیدن به شهود حقیقت باید منازل و مقاماتی را طی کرد که گفته اند: »ان بین العبد والحق الف مقام من نور و ظلمه ; بین بنده و حق هزار مقام از نور و ظلمت است «. توکل بر خداوند, حسن ظن به او, استعانت از خداوند و توسل به اهل بیت (ع), پالایش نفس از رذائل , همراهی با استادی وارسته , التزام به احکام شریعت , مطالعه ی کتبی که راجع به خداشناسی و صفات او نوشته شده و مطالعه ی حالات و زندگی نامه ی عرفا در این امر بسیار مؤثر است . د ) درست است که کلمه «عشق» در قرآن نیامده ; اما قرآن می فرماید: »والذین آمنوا اشد حبا لله; کسانی که ایمان آوردند حب و محبت و علاقه شدیدتری به خدا دارند«, (بقره , ایه 165). و یا می فرماید: »یحبهم و یحبونه ; [خدا] آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند«, (مائده , آیه 54). نجواهای عاشقانه نیز در قرآن زیاد است مانند: »یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله«, (زمر, آیه 5). »یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعه فایای فاعبدون «, (عنکبوت , آیه 56). »واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه داع اذا دعان «, (بقره , آیه 186). »نبی عبادی انی انا الغفور الرحیم «, (حجر, آیه 49). البته در روایات واژه ی عشق به دو گونه مطرح شده است . 1- نکوهش از عشق های مبتذل : امام صادق (ع ) در پاسخ به سؤالی درباره عشق فرمود: »قلوب حلت عن ذکر الله فاذاقها الله حب غیره ; دل هایی که از یاد خدا خالی گردد خدا محبت غیرخود را به آنها می چشاند«, (میزان الحکمه , ج 8, ص 3788). »من عشق فکتم وعف و مات مات شهیدا; هر که عاشق شود پس آن را پنهان دارد و عفت بورزد و بمیرد شهید مرده است «, (میزان الحکمه , ج 8, ص 3788). عشق هایی کز پی رنگی بودعشق نبود عاقبت ننگی بود 2- تجلیل از عشق های متعالی : الف ) »افضل العباد من عشق العباده و عانقها; برترین بندگان خدا کسی است که به عبادت حق تعالی عشق بورزد و در عشق ورزی عبادت را در آغوش بگیرد و خود را به آغوش عبادت بسپارد«. ب ) »ان ههنا لمصارع العشاق ; این جا (سرزمین کربلا) جایی است که عاشقان الهی در آن بر زمین فرود می آیند«, (سفینه البحار, ج 2, حرف »عین «). اساس آفرینش جهان , عشق حق به جمال و جلوه ی خویش است ; زیرا, حب ذات یکی از اسباب عشق است . خداوند نیز به عنوان برترین موجود, به دلیل عشق به ذات و جلوه ی جمالش , جهان را پدید آورد: »کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف ; گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم , پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم «, (سخاوی , مقاصد الحسنه , چاپ هند, ص 153). گنج مخفی بد ز پرتی چاک کردخاک را روشن تر از افلاک کرد بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید, خدای تعالی بود, (ابوالحسن دیلمی ; عطف الألف المألوف علی اللام المعطوف , تحقیق و مقدمه , ج . ک . قادیه , مطبعه المعهد العلمی الفرنسی للاذثار الشرقیه , قاهره , 1962 م , ص 28). خداوند متعال بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست می دارد, (ر.ک : علامه طباطبائی , المیزان , جلد 1, ص 411). عارف واصل عین القضات همدانی می گوید: »دریغا به جان مصطفی , ای شنونده ی این کلمات ! که خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است , نه از برای خلق نیست ; بلکه از برای خود می کند که عاشق , چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند. آن لطف نه به معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه ! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی , از برای مصطفی است ؟ این محبت او از بهر خود است «, (تمهیدات , به تصحیح عفیف عیران , تهران , انتشارات منوچهری , ص 217). چنان که مبدأ عالم خداوند متعال است , مبدأ عشق نیز اوست . عشق مانند وجود, از ذات حق به عالم سرایت کرده است .
عشق انسان زاییده ی عشق خداست . توبه کردم و عشق همچون اژدهاتوبه وصف خلق و آن وصف خدا عشق ز اوصاف خدای بی نیازعاشقی بر غیر او باشد مجاز (مثنوی , دفتر 6, ابیات 970 – 971) در پایان ذکر چند نکته را مفید می دانیم : 1. نشانه های عشق حقیقی : از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان و اصل , می توان نشانه های عشق حقیقی دریافت . دانستن این علایم انسان را قادر می سازد تا عشق خود را ارزیابی کند. ما به این نشانه ها در دو قسمت عشق انسان به خدا, و عشق و محبت خداوند به انسان به صورت کلی و اجمالی اشاره می کنیم : 1- نشانه های عشق انسان به خداوند: – خدا را بر همه ی محبوب های خود ترجیح دهد; – در باطن و ظاهر مطیع خدا باشد; – در همه ی امور موافق او باشد; – اولیای خدا را به خاطر او دوست بدارد; – لقای خدا را بر بقای خود ترجیح دهد; – هر چیزی را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارد; – همه ی اوقات , مستغرق ذکر خدا باشد; – آسایش و آرامشش در قرب او باشد; – از حضرت حق راضی و خشنود باشد; – به کلام محبوب (قرآن ) عشق ورزد; – با مال و جان در راه محبوب مجاهده کند; – بر خلوت و مناجات با محبوب , حریص باشد; – عبادت برای او آسان باشد; – همه ی بندگان مطیع وی را دوست بدارد و بر همه رحیم و مشفق باشد و همه ی کافران و عاصیان را دشمن بدارد. برای آشنایی تفصیلی ر.ک : محمدرضا کاشفی , آیین مهرورزی , قم , مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی , چاپ سوم , 1378 ش , ص 85 – 98. 2- علایم عشق حق به بنده : – وجود نشانه های عشق انسان به خداوند; – محبوب دوستانش می شود; – توفیق طاعت پیدا می کند; – سنگینی خدمت از دوشش برداشته می شود; – به قدر نیاز به او عطا می کند; – بلای بنده را بسیار می کند; – معایب بنده را مخفی می کند و ظاهر نمی سازد; – به بنده قلب سلیم عطا فرموده , اخلاق او را نیک می گرداند; – دنیا را مبغوض بنده اش می سازد; – او را به حلم و آرامش مزین می کند; – صدق و راستی را به او الهام می کند; – دانش و علم را بر ذهنش خطور می دهد; – عبادت نیکو را به او ارزانی می دارد; – امانت را محبوب بنده می سازد. (ر.ک : آیین مهرورزی , همان , ص 102 – 103 و عطف الالف , همان , ص 89 – 94 و احیاء علوم الدین , همان , ج 4, ص 304 و محمدی ری شهری , میزان الحکمه , قم , مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی , چاپ اول , 1403 ق – 1405 ق , ج 2, ص 222 – 224). یا رب ز شراب عشق سرمستم کنو ز عشق خودت نیست کن و هستم کن از هر چه ز عشق خود تهی دستم کنیکباره به بند عشق پابستم کن (باباطاهر) حقیقت عشق مجازی جز طغیان شهوت نیست . عشقی که از مبادی جنسی و حیوانی سرچشمه می گیرد, به همان هم خاتمه می یابد و افزایش و کاهش آن بیش تر به فعالیت های فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی بستگی دارد که قهرا در سنین جوانی بیش تر بروز می کند و با پا گذاشتن به سن , از یک طرف , و اشباع آن از سوی دیگر, کاهش می یابد و منتفی می شود. این گونه عشق ها به سرعت می آید و به سرعت می رود و خطرناک و فضیلت کش است . انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است , خود را می پرستد. شخص مورد علاقه را برای خود می خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد, بدیهی است که چنین عشقی نمی تواند مکمل و مربی روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید, (ر.ک : شهید مطهری : اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب , صدرا, بی تا, صص 83 – 94). این نوع عشق , منشأ خشونت , جنایت , زبون کننده و ناپایدار است و همان است که وصالش مدفنش به شمار می آید. حکیم عشق , صدرای شیرازی می گوید: »کسانی که شیئی از اشیای دنیایی را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند, وقتی به وصال محبوب رسیدند, بعد از مدت اندکی همان محبوب , برای آن ها وبال شده , موجب زحمتشان می گردد; لذا حلاوتی را که در حالت عشق و حب داشتند, از دست می دهند, (اسفار, جلد 7, ص 186). عشق , آینه ی بلند نور است شهوت ز حساب عشق برون است سعدیا! عشق نیامیزد و شهوت با همپیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم (سعدی ) امام صادق (ع ) می فرماید: »من وضع حبه فی غیر موضعه فقد تعرض للقطیعه ; هر کس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد (به جای رابطه و پیوند) خود را در معرض جدایی قرار داده است «, (بحارالانوار, ج 74, ص 183). دوست عزیز! عشق چون آینه است که در آن , حالات و درجات استعداد هر عاشقی نمودار می گردد دوام عشق , به دوام و پایداری معشوق وابسته است . عشق آب و رنگ و حس صوری چون ثبات ندارند, پایدار نمی مانند.
این عشق ها نوعی هوسرانی و بازی خیالی است که فرجامی جز ننگ و رسوایی ندارند. 2. بازشناسی عشق از توهم : با توجه به مطالب پیش گفته که به اجمال بیان شد – می توان عشق حقیقی را از عشق مجازی , خصوصا عشق دروغین باز شناخت ; ولی در عین حال ملاحظه امور ذیل ما را در این شناسایی مدد می رساند: 1. عاشق باید با بررسی مبداء عشق خویش , آن را شناسایی کند که آیا مبدأ عشق او حس است یا خیال , عقل است یا دل , شهوت است یا امور انسانی. 2. آیا عشق دائما برایش آرام بخش , نشاط آور, طرب انگیز, تحرک آفرین است یا عاقبتش اضطراب , خمودی , بی حرکتی , سستی و در خود فرورفتگی می باشد؟ 3. آیا با وصال معشوق , عشق اولیه اش شکوفاتر, پایا و پویاتر می گردد, یا پژمرده ایستا و خموش ؟ برای آگاهی بیشتر ر.ک : محمدمحمدی اشتهاردی , داستان های مثنوی , تهران , پیام آزادی , چاپ دوم , ج 2, ص 90 – 91. عده ای عقیده دارند عشق یک نوع بیشتر نیست و آن همان عشق جنسی است. یعنی ریشه عضوی و فیزیولوژیکی دارد و غیز از این نیست و تمام عشق هایی که در عالم وجود دارد با همه آثار و خواص، مانند عشق های رمانتیکی که داستان های عشق ادبیان جهان را پر کرده اند، جز عشق های جنسی چیزی نست.
اما گروهی مثل بوعلی سینا، خواجه نصیر الدین طوسی و ملاصدرا _رحم الله جمیعا_ عشق را دو نوع می دانند. برخی از عشق ها را عشق جنسی می نامند که البته آن را مجازی می دانند نه حقیقی و بعضی دیگر را روحانی و نفسانی، در عشق جسمانی چون منشأ آن غریزه است با رسیدن به معشوق و ارضای غریزه پایان می گیرد و به اصطلاح وصال به معشوق باعث خاموش شدن لهیب و شراره های عشق می گردد و این وصال مدفن عشق می گردد زیرا پایانش این است چون مبدأش ترشحات هرمونی و داخلی بود و با ارضا شدن تمام می شود و از آن جا آغاز و به این جا ختم می گردد. ولی این ها مدعی اند که گاهی انسان به مرحله ای از عشق می رسد که فقو این حرف ها است و به تعبیر خواجه نصیرالدین در آنها «مشاکله بین نفوس» یعنی هم شکلی بین روح ها به وجود می آید. آنها می گویند در روح انسان بذری برای عشق روحانی و نفسانی وجود دارد که اگر هم از نوع مادی باشد، فقط محرک است و معشوق حقیقی انسان حقیقی ماوراء طبیعت است که روح انسان با آن متحد و یگانه می گردد و به او می رسد و او را کشف می کند و در واقع معشوق حقیقی در درون انسان است با یگانه شدن دو روح و فنای عاشق در معشوق، نه تنها عشق دفن نمی گردد بلکه به حیاتی تازه و نو می رسد و زندگی دوباره می یابد و دیگر اسم و رسمی از عاشق باقی نمی ماند و دوگانگی یعنی عاشقی و معشوقی از بین می رود.
پس مقصود افلاطون از جمله «وصال مدفن عشق» این عشق های مجازی و جنسی است که ریشه در غریزه بشر دارد نه عشق های روحانی و حقیقی که به فنای عاشق در معشوق و اتحاد در روح می انجامد. در مورد ازدواج باید گفت، ازدواج که نوعی وصال است دارای دو جنبه جنسی و روحی است. از جنبه جنسی وصال باعث سردشدن شعله های عشق می گردد و با اطفای آتش نیاز جنسی این عشق و علاقه ناشی از آن سرد و دفن می گردد ولی از جنبه روابط روحی و عاطفی که بین زن و مرد ایجاد می گردد چون مادی و جنسی نمی باشد فروکش نمی کند بلکه روز به روز عمق و فزونی می یابد. برای اطلاع بیشتر به کتاب فطرت تألیف شهید مطهری مراجعه نمایید.