خانه » همه » مذهبی » آثار و فواید خودشناسی

دانلود کتاب های امتحان شده

آثار و فواید خودشناسی


آثار و فواید خودشناسی

۱۳۹۷/۱۲/۱۰


۳۳۴۱ بازدید

خود شناسی چه تاثیری در دانش اندوختگی دارد؟

براى خودشناسى آثار مختلفى بیان شده است و انگیزه هاى گوناگونى خودشناسى را اقتضاء مى کند. یکى از عواملى که خودشناسى را موجه مى سازد، متعلق این شناخت است. «خود» به عنوان چیزى که در «خودشناسى» شناخته مى شود، محبوبترین چیز در نزد ماست. انسان خود را در بهترین و کاملترین شکل مى خواهد؛ یعنى دوست دارد هر کمالى را در خود تحقق بخشد و هرگاه کمالى از کمالات ممکن براى خود را در خود نامحقق یابد، از وضع موجود خود ناراضى مى شود و در صدد تکمیل وجود خویش بر مى آید.
کمال خواهىِ پایان ناپذیر انسان، در عین احساس نقص و نیازمندى است. پس انسان بر خود لازم مى بیند که کمال ممکن براى خویش را بشناسد تا بتواند در جهت آن گام بردارد و کمالاتى نایافتنى را طلب نکند و به چیزى کمتر از آنچه براى او ممکن است رضا ندهد. شناخت کمال نهایىِ خود فرع شناخت خود است.
براى رسیدن به کمال، علاوه بر شناخت مقصد، باید مسیر، مرکب و سرعت را هم شناخت. شناخت مسیر، مرکب و سرعت متناسب با هر موجود، بر شناخت آن موجود متوقف است. اگر تواناییها و ظرفیتهاى خود را نشناسیم، ممکن است گام در مسیر سنگلاخ و دشوارى بگذاریم و یا با سرعتى بیش از توان خود حرکت کنیم و یا از ابزارها و نیروهایى کمک بگیریم که تناسبى با وضعیت ما و مقصد ما نداشته باشد.
خودشناسى و شناخت کمال و زیباییها و جذابیتهاى مقصد نهایى انسان، انگیزه استکمال را در او تقویت مى کند. این نکته را مى توان یکى از انگیزه هاى توصیه به خودشناسى از سوى کسانى که خودشناسى کرده اند دانست. ائمه معصومین(ع) که انسان و غایت وجودى او را مى شناسد و نیز مى دانند هر فردى با شناخت خود و غایت هستى خود بیش از پیش خواستار سلوک به سوى کمال خواهد شد، انسانها را به خودشناسى ترغیب مى کنند تا آنان را شیفته حرکت کمال ى سازند.
خودشناسى به شناخت رب مى انجامد و شناخت رب در واقع اصلى ترین دانشی است که انسان برای رسیدن به کمال نیاز دارد. خودشناسی باعث می شود که انسان نیازش به کمال نظری و علم آموزی را درک کند و همین زمینه ای می شود برای سلوک نظری و کشف حقیقت و علم آموزی بیشتر در تمام زمینه های علوم انسانی و دینی.
پس خودشناسى براى کمال انسان امرى ضرورى و غیر قابل چشم پوشى است. همچنین خودشناسى مقدمه ضرورى هر شناختى است؛ یعنى هیچ شناختى براى انسان حاصل نمى شود مگر آنکه خود را بشناسیم. پس اگر خواستار شناخت حقایق هستى هستیم باید نخست خود را بشناسیم.
اینها چکیده مواردى بود که به عنوان انگیزه هاى خودشناسى ذکر شده است. اکنون آثار مورد انتظار از خودشناسى را بررسى مى کنیم و سپس در مى یابیم که از دید روایات چرا باید خودشناسى کرد.
الف – رب شناسی. اینکه انسان بداند تحت تاثیر چه رب و مربی ای تربیت می شود. خدای متعال یا دنیا و نفس اماره و شیطان. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: من عرف نفسه عرف ربه؛ کسى که خود را بشناسد همانا پروردگارش را شناخته است. (شرح غررالحکم و دررالحکم، (خوانسارى)، ج 5، ص 194 )
معرفت نفس به چند شکل به معرفت خدا مى انجامد:
1- انسان با شناخت خویش در درون خود گرایشهایى فطرى مى یابد؛ (این گرایشها را در بحث آینده بررسى خواهیم نمود). هر انسانى خواستار احاطه علمى به جهان است و گرایش او به شناخت هستى، بى نهایت است؛ یعنى انسان هر چه در دانش پیشرفت مى کند، همچنان از افزایش سؤالات و دوام جهل خود ناراضى است و تا زمانى که به علم مطلق دست نیابد خود را ناقص مى بیندو از نقص خود ناخرسند است و از این رو خواستار اتصال به سر چشمه علم مطلق مى گردد. انسان مى داند که شناخت ماسوى اللَّه بدون شناخت علت العلل آنها شناختى ناقص است. بنابراین شرط شناخت جهان مخلوق را شناخت علتِ مخلوقات مى بیند و میل او به احاطه علمى بر جهان، او را ملزم به شناخت خداوند مى سازد.
آگاهى از وجود گرایش فطرى به علم و احاطه علمى در انسان، به هر روشى که حاصل شود (روش درون بینى وعلم حضورى و یا روشهاى مختلف علوم حصولى انسان شناسى) به ما مى گوید که پاسخگویى به این گرایش فطرى، مستلزم شناخت علت العلل هستى است.
2- انسان به تجربه یافته است که هر گرایش درونى که در او وجود دارد حاکى از وجود واقعیتى خارجى است که آن گرایش را ارضا مى کند. میل به رفع تشنگى، با آب که واقعیت خارجى دارد ارضاء مى شود. میل به همسر گزینى با وجود جنس مخالف ارضاء مى شود و سایر امیال انسان نیز اینگونه اند. پس اگر انسان خواستار علم و قدرت مطلق است باید علم و قدرت مطلق وجود داشته باشد. پس مبدئى در هستى وجود دارد که از علم و قدرت مطلق برخوردار است. این شکل شناخت وجود خداوند و صفات علم و قدرت او، اگر چه بر مقدماتى متکى است که از تجارب درونى انسان تشکیل شده است، ولى در نهایت علمى حصولى و مفهومى است.
3- انسان با کاویدن خویش و رسیدن به خود شناسىِ حضورى، خود را موجودى وابسته و مظهری مى یابد؛ موجودى که همه احوال او اعم از حیات، علم، قدرت، محبت و اراده و دیگر اوصاف و افعالش، وابسته به موجودى است که از لحاظ حیات، علم و قدرت نامتناهى است. این درک حضورى به مظهریت خود نسبت به خداوند، نتیجه شناخت نفس به نیازمندى او است که همزمان با شناخت نفس، در نفس انسان حاضر است و از هرگونه قیاس و استدلال مستغنى است.
خودشناسى، به خداشناسى مى انجامد؛ در حالى که خداشناسى حاصل از خودشناسى، علم حضورى است که اولاًهیچ تردیدى در آن راه ندارد و ثانیاً در تحریک انسان براى حرکت به سوى خدا و تحصیل قرب او تواناتر است. بنابراین دعوت به خودشناسى براى خداشناسى، علاوه بر اینکه به سبب اهمیت موضوع خودشناسى است، به سبب روش خاص خودشناسى درون نگرانه است که حصول آن علم حضورى یقینى است.
از همین رواست که امیر المؤمنین(ع) مى فرمایند: المعرفة بالنفس انفع المعرفتین؛ شناخت به وسیله نفس سودمندترین شناخت است. (همان، ج 2، ص 25 )
و مفسرین گفته اند مقصود از معرفتین، معرفت به آیات انفسى و معرفت به آیات آفاقى است که در فرموده خداوند آمده است:
سنریهم آیاتنا فى الآفاق و الانفس حتى یتبین لهم انه الحق او لم یکف بربک انه على کل شى ء شهید؛ به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او بر حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟! (فصلت / 53.)
ب- خود سازى
همانگونه که می دانید ، خود شناسی سر آغاز خود سازی است و تا انسان خودش را بدرستی نشناسد، تهذیب نفس برایش عملا ممکن نیست. این رابطه در جای خود دلایلی دارد که به برخی از آنها اشاره می نماییم.
اول. انسان از طریق خود شناسى به کرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهى و اهمیت روح آدمى که پرتوى از انوارالهى و نفحه اى از نفحات ربانى است پى مى برد; آرى! درک مى کند که این گوهر گرانبها را نباید به ثمن و بهاى ناچیز فروخت و به آسانى از دست داد!
امیر المومنین علی (ع) در کلام بسیار حکیمانه ای فرموده است: کسی که کرامت و بزرگواری نفس خویش را بدرستی بشناسد ، آنقدر بدان مشغول می شود که تمام تمنیات دنیوی ، زرق و برق و لذتهای آن در نظر او بی رنگ و کم اهمیت جلوه می کند. چنین شخصی دیگر حاضر نمی شود که خود و ارزش های وجودی خود را در مقابل بهای ناچیز مال و مقام دنیوی معامله نماید.
تنها کسانى خود را آلوده رذائل اخلاق مى کنند و گوهر پاک روح انسانى را به فساد و نابودى مى کشانند که از عظمت آن بى خبرند.
دوم: انسان با شناخت خویشتن به خطرات هواى نفس و انگیزه هاى شهوت و تضاد آنها با سعادت او پى مى برد، و براى مقابله با آنها آماده مى شود.
بدیهى است کسى که خود را نشناسد از وجود این انگیزه ها بى خبر مى ماند و شبیه کسى است که گرداگرد او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بى خبر است; طبیعى است که چنین کسى خود را آماده مقابله با دشمن نمى کند و سرانجام ضربات سنگینى از سوى دشمن دریافت مى دارد.
سوم: انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهاى گوناگونى که براى پیشرفت و ترقى از سوى خداوند در وجود او نهفته شده است پى مى برد و تشویق مى شود که براى پرورش این استعدادها بکوشد، و آنها را شکوفا سازد; گنجهاى درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد.
کسى که عارف به نفس خویش نیست به انسانى مى ماند که در جاى جاى خانه او گنجهاى پر قیمتى نهفته شده ولى او از آنها آگاهى ندارد، ممکن است از گرسنگى و تنگدستى در آن بمیرد، در حالى که در زیر پاى او گنجهایى است که هزاران نفر را سیر مى کند.
چهام: هر یک از مفاسد اخلاقى ریشه هایى در درون جان انسان دارد، با خودشناسى، آن ریشه ها شناخته مى شود، و درمان این دردهاى جانکاه را آسان مى سازد، و به این ترتیب راه وصول به تهذیب را در برابر انسان هموار مى کند.
روش مطالعه در خود:
در این زمینه به دو نوع مطالعه نیاز است : الف ) مطالعه علمی : درباره خودشناسی نوعی و به تعبیر دیگر ((انسان شناسی )) (اومانولوژی ) است. در این زمینه علومی مانند فلسفه و عرفان با طرح مباحث مربوط به ساختار وجودی انسان، قوای درونی و طرح بحث ولایت و انسان کامل کوشیده اند تا حدودی این موجود پیچیده، یعنی انسان را تعریف و توضیح بدهند. بهترین سخن در این رابطه را در قرآن مجید و سپس در کلمات و احادیث پیشوایان مکتب و همچنین کتاب هایی که در زمینه معرفت نفس، انسان شناسی و فلسفه و عرفان نگارش شده است می توان یافت .
مطالعه عینی : یعنی تفکر و تامل در وجود خویشتن , شناخت محاسن و معایب و محاسبه نفس خویش . یقینا هر چه آدمی بیشتر در خود فرو رود و به اخلاق و کردار خود بیندیشد, بیشتر خود را خواهد شناخت . در این رابطه انسان چون طبیبی حاذق باید بیماری های نفس خویش را دریابد و با مهارت و جدیت به درمان آن بپردازد. این گونه خودشناسی اساسی ترین رکن خودسازی و عروج به مقامات بلند معنوی است ; زیرا کسی که فاقد آن باشد عمری را در غفلت و بی خبری سپری خواهد کرد و چه بسا عمری با ملکات رذیله زندگی کند وبه سرای آخرت بشتابد بدون آن که ره توشه ای به همراه داشته باشد. در این رابطه مطالعه قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) و کتاب های اخلاقی تا حدود زیادی می تواند راهنمای انسان باشد.
توضیح بیشتر:
انسان گل سر سبد موجودات و اعجوبه خلقت است و عجایبى که در انسان یافت مى شود، در هیچ جاى دنیا پیدا نمى شود و از این جهت به انسان عالم کبیر مى گویند. مطالعه و دقت در نیروها و قوایى که خداوند متعال در وجود انسان به ودیعت نهاده و ظرفیت عظیمى که دراین موجود حقیر قرار داده شده و قدرت عجیب انسان در تسلط بر طبیعت و جهان هستى و ریزه کارى هاى حیرت آورى که در اعضا و اجزاى بدن او به کار رفته و قدرت تفکر و اندیشه و نوآورى و تغییر، از راه هایى است که انسان مى تواند خود و نیروها و توانایى هاى خود را بهتردریابد.
در بحث خود شناسی و به طبع آن خود سازی این بحث پرسش وجود دارد که مقصود شما از من و خود کدام خود است؟
هویت انسانی از دوگونه واقعیت ترکیب شده است، واقعیت مادی و طبیعی که همان بدن و جنبه های این جهانی او است و واقعیت مجرد و فرا طبیعی که همان جهت معنوی و روحانی انسان است ، جهتی که دارای شئونی همچون نفس، روح، قلب و عقل می باشد.
در فرهنگ اسلامی تعبیر های فراوانی نسبت به دو واقعیت وجودی انسان وجود دارد، همچون: خود حقیقی – خود مجازی خود ملکوتی – خود ملکی، خود معنوی – خود طبیعی.
در مباحث خود شناسی لازم است تصور روشنی از دو گونه خود و یا به تعبیری، هویت انسانی و بشری خود داشته باشیم ، روابط آنها را بدانیم و کمال هر یک را شناسایی نماییم .
قرآن کریم به ساختاردو بعدی روح انسان اشاره کرده و می فرماید:
خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز کردأ سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید، پس انسان آمیخته اى است از (گل) عنصرى زمینى و نامقدس، و از (روح) مخلوق الهى و مقدس. و بدأ خلق الانسان من طین أ ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه سجده / 9 و 7.
اصالت هویت انسانی
اکنون به این پرسسش بنیادین می پردازیم که ازمیان این دو هویت که تشکیل دهنده ماهیت انسانی است ، کدام اصیل وواقعی و کدام غیر اصیل و تبعی است.
پاسخ به این سوال چندان دشوار نیست .هویت انسانی به دو دلیل اصالت دارد.
یک . انسان بودن انسان بسته به آن است . انسان آمیزه ای از دو بعد انسانی و بشری است، خواستگاه انسانیت روح انسان است و منشا بشریت بدن مادی و طبیعت آدمی است.
دو. پایدار و ماندنی است. بدن و طبیعت انسان با مرگ زایل می شود و به خاک برمی گردد، ولی روح پایدار و ماندنی است، بالاخره روزی انسان از این سرای به سرای آخرت منتقل خواهد شد . آنچه منتقل می شود روح مجرد و انسانیت انسان است و بدن مادی که مربوط به عالم طبیعت است ، همچنان در طبیعت ماندنی خواهد بود.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
در انسان اصالت با روح است و بدن، تنها مرکب و ابزاری است در اختیار روح به منظور گذران زندگی موقتی انسان دراین جهان و رشد و ترقی و کمال نفس.
دوگانگی هویت، منشا کرامت انسانی
ارجمندى و کرامت انسان، هرگز به معناى یک بعدى بودن او و حرکت جبرى وى به سوى کمال نیست، بلکه انسان از آن رو شایسته آفریده شدن و خلافت الهی، معرفى شده است که دارای دو بعد و دو گرایش است ومى تواند آگاه شود و انتخاب کند.
انتخاب بر اساس آگاهى، آن گاه است که انسان نیز در درون ساختار وجودى خود زمینه انتخاب را داشته است و در بیرون وجود خود، یعنى جهان عینیت و خارج نیز از این زمینه برخوردار باشد.
زمینه انتخاب، تنوع و چند بعدى بودن و دست کم دو بعدى بودن است. انسان در استعداد وجودى خود زمانى مى تواند انتخابگر باشد که دست کم از استعداد تعالى یافتن و یا منحط شدن، الهى شدن یا شیطانى شدن، نورانى شدن و هدایت یافتن یا ظلمانى شدن و گمراه گشتن برخوردار باشد و ابزار و امکانات حرکت در این دو مسیر را نیز دارا بوده و در عینیت زندگى نیز متناسب با آن گرایشهاى درونى و ابزار و امکانات، طریق و گذرگاه داشته باشد.
هویت فرا طبیعی، گمشده انسان
بزرگترین غفلتی که انسان بدان دچار شده است ، غفلت از خود حقیقی و معنوی خود است، خود ملکوتی در حقیقت گمشده اصلی انسان در زندگی است . انسان اگر خودش را بیابد و به ارزشهای وجودی خود پی ببرد ، به هر کمالی که دست یافتنی باشد خواهد رسید، رسیدن به کمال مطلق الهی نیز ابتدا در گرو یافتن و سپس ساختن خود انسانی است.
علی (ع) در روایتی به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است: عجبت لمن ینشد ضالته ، کیف لا ینشد نفسه. از آدمی در تعجبم؛ زیرا که او، اگر چیز کوچکی را گم کند، ممکن است برای یافتن آن تلاش فراوان نماید ، ولی خودش را گم نموده وبرای یافتن آن تلاشی نمی کند.
گاهی انسان آنچنان در زندگی این جهانی وخود طبیعی ، نیازها و خواسته های آن غرق می شود، که خود حقیقی و معنوی اش را فراموش می نماید.
انسانیت انسان بسته به خود معنوی اواست و تا انسان خودش را آنچنان که باید، نیابد و نسازد ، شایسته این عنوان نمی باشد .
خود معنوی ، موضوع دین
موضوع دین هم خود معنوی انسان است، اگر انسان بعد مجرد نداشت، به دین نیاز مند نمی شد، بدن انسان مادی است وبرای رفع نیازها یش به دانش حسی و طبیعی نیاز دارد، اینگونه دانش در خود طبیعت یافت می شود و آدمی قادر است با ابزار حس و تجربه و علوم دانشگاهی، به رفع نیازهای دانشی خویش بپردازد ، ولی روح انسان مجرد است و نیاز به دانش و بینش معنوی دارد، اینگونه آگاهی، با ابزار طبیعی تحصیل نمی شود و نیازمند به وحی و ابزار فرا طبیعی می باشد . دین، در اصل، تامین کننده نیازهای بینشی و دانشی انسان در زندگی معنوی و فرا طبیعی او است .
دین و خود اصیل انسان به هم پیوندی عمیق دارند، دین: یعنی یاد خدا بودن ، همان چیزی که بعد معنوی انسان به وسیله آن به تعالی و کمال می رسد و دین گریزی چیزی جز فرار از خود نیست، بی توجهی به دین و یاد خدا، در حقیقت، بی توجهی به خویشتن خویش است.
یاد خدا هم آغوش یاد خود است و یاد خود یاد خداوند را در پی خواهد داشت ، کسی که یاد خدا را به فراموشی سپارد ، خود را فراموش کرده و فراموشی خود، مستلزم از یاد بردن خداوند و معبود هستی است.
بنابراین اگر منظور از «خود» و «خویش»، آن حقیقت انسان و آن گوهر ارزشمندى وجود انسان باشد که از آن به نفس و روح و قلب تعبیر مى کنند براى شناخت بهتر آن باید در حالات و آثار آن دقت نمود و مرز بین بدن و جسم را که از عالم طبیعت و جسمانیان است با نفس کهموجودى مجرّد و بدون زمان و مکان و خارج از احکام جسم و جسمانیات است. مشخص کرد و این باب با برکتى است که معرفت خداوند متعال را به دنبال دارد که: من عرف نفسه فقدعََرّفَه نَفْسَه.هر که خود را بشناسد خداوند خود را به او می شناساندٰ(ا می شناساندبه او خود را)
داوند کریم در قرآن مجید مى فرماید: و فى الارض آیات للمؤمنین و فى انفسکم افلا تبصرون؛M} در زمین و در جان ها و درون شما نشانه هایىبراى اهل یقین وجود دارد آیا دقت نمى کنید؟{M»، (ذاریات / 21).
بنابراین با تفکر و اندیشه عمیق در مورد ساختار وجودى انسان و هدفى که انسان براى آن خلق شده و قواى ظاهرى و باطنى و توانایى هاى شگفتنى که در این موجود خارق العاده قرار داده شده و این که حقیقت انسان گوهرى ملکوتى و علوى است مى توان تا حدودى بهشناخت بهتر خویش نایل گردید.
اگر دریافتیم که انسان موجودى ابدى است و در این جسم خلاصه نمى شود و علم و ادراکات او از عالم مجردات و خارج از قوانین حاکم بر مادیات است و با مردن فانى نمى شود بلکه حقیقت او به عالمى دیگر انتقال مى یابد و از هستى و واقعیت او چیزى کاسته نمى گردد وهمین حقیقت، معرف شخصیت اوست و اگر فهمیدیم اعمال و عقاید انسان سعادت و شقاوت او را رقم مى زند و در قیامت با شخصیتى که محصول افکار و اعمال اوست، محشور مى گردد و نیز با کمى دقت در عجایب خواب و رؤیا که در عالم خواب بدن بى حرکت در بستر افتاده ولىانسان در خواب مى خورد و مى آشامد و سخن مى گوید و حرکت مى کند و شاد و یا غمگین مى شود و فکر کند این آثار در خواب از کیست و با کدام بدن آن را انجام مى دهد تا حدى معرفت به خویش پیدا کرده است.{J
مراحل سه گانه خوشناسی و خودیابی و خودسازی:

الف. خودشناسی:

پیش از هر چیز لازم است انسان بدین موضوع پی ببرد که وجود او آمیزه ای است از بدن مادی و حقیقتی دیگر به نام نفس (روح) است که ، از آن به من یاد می کند ؛ وانگهی، همین بخش از وجود او ، جاودانه خواهد ماند. هم از نگاه قران کریم و هم در روایات معصومین (ع) دست یابی به چنین شناختی، با شناخت خداوند پیوندی ناگسستنی دارد: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، و خدا نیز آن ها را به خود فراموشی گرفتار کرده . آنها فاسقانند.»(حشر، 19) نیز پیامبر (ص) فرمود: «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه ؛ شناسنده ترین شما نسبت به خودتان ، شناسنده ترین به پروردگارتان است.» علامه طباطبایی ، المیزان ، ج 6 ، ص 182 ، دارالکتب الاسلامیه
همو در سخن دیگر فرمود: الکیس من عرف نفسه و اخلص اعماله؛ انسان زیرک ، کسی است که خود را بشناسد ، و اعمالش را [برای خدا] خالص کند»(همان) نتیجه پیوند یاد شده نیز، اندیشه ورزی درباره توحید می باشد .
امام صادق (ع) درباره رتبه بندی آگاهی های انسان فرمود: «وجدت علم الناس کله فی اربع ؛ اولها ان تعرف ربک و الثانی ان تعرف ما صنع بک والثالث ان تعرف ما اراد منک و الرابع ان تعرف ما یخرجک من دینک؛ همه علم مردم را در چهار چیز یافتم: اول این که پروردگار خود را بشناسی . دوم، این که بدانی خداوند با تو چه کرده (مراد پی بردن به آفرینش موزون و حکیمانه ، نعمت عقل و حواس، ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است). سوم، این که بدانی او از تو چه خواسته است ، چهارم اینکه بدانی چه چیز تو را از دینت خارج می کند. (شناخت گناهان و موجبات شرک و ارتداد)»(کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 63، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام)
انسان از منظر آیات و روایات دارای جایگاهی ممتاز و بسیار ارزشمند است. او خلیفه خداوند و جامع اسماء و صفات الهی است و می تواند به رفیع ترین قله های کمال و فضیلت دست یابد. قرآن کریم و روایات معصومین(ع) انسان را به خود شناسی دعوت کرده اند و او را به تأمل در خویشتن و سرمایه ها و گوهرهای درونی اش ترغیب و تشویق کرده اند. این خودشناسی آثار و برکات فراوانی به دنبال دارد که از جمله آنها دستیابی به عزت نفس و احساس کرامت و بزرگواری در خود است. اگر انسان به این حقیقت دست یابد که خداوند پس از پشت سر نهادن مراحل پست، به او استعدادهای شگفت انگیز داده و او را به مقامی ارجمند که برتر از همه موجودات است رسانیده است، بی هیچ تردید حاضر نخواهد شد که خود را هم ردیف حیوانات قرار دهد و زمام خود را به دست خواهش های پست و خواسته های حیوانی بسپارد. احساس کرامت نفس زمانی حاصل می شود که انسان به برتری هایی که خداوند کریم به او عطا فرموده است آگاه شود. امیر مؤمنان(ع) در این باره می فرمایدک «من کرمت علیه نفسه، هانت علیه شهواته؛ آن کس که در خود احساس عزت و بزرگواری کند خواهش ها در نزد او پست و بی مقدار می گردد».(نهج البلاغه، حکمت 449) شناخت درست و عمیق و واقعی انسان، او را به ارزش وجودی خویش واقف می سازد و سبب می گردد که او، خود را بالاتر از آن ببیند که دامنش را به زشتی ها و گناهان آلوده کند، بلکه سعی می کند عمر خود را چنان سپری کند که گوهر وجودش دستخوش آفت های روزگار نگردد. برعکس آن کس که احساس شخصیت اخلاقی و ارزشمند بودن را از دست بدهد، ممکن است به هر حقارتی تن در دهد و از دست زدن به هیچ گناهی واهمه و ترسی نداشته باشد. امام هادی(ع) می فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تامن شره؛ آن کس که خود را پست و بی ارزش بداند، از شر و آفت او ایمن مباش».(تحف العقول، سخنان حضرت هادی(ع))
از دیدگاه امیرمؤمنان(ع) حداقل بها و قیمت انسان بهشت است و اگر انسان خود را به کمتر از بهشت بفروشد در این معامله دچار خسران و زیان شده است: «انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلا تبیعوها الا بها؛ برای جان های شما قیمتی جز بهشت نیست، پس آن را به کمتر از بهشت نفروشید.»(حکمت 456، نهج البلاغه) البته بهشت کمترین بهای انسان مؤمن و خدا باور و جویای کمال است و بالاتر از آن لقای پروردگار و رضوان الهی است که ازکمال بالاتر و از هر لذتی، لذیذتر و گواراتر است. (رجوع کنید به: تهذیب نفس، ابراهیم امینی)

ب. خودیابی (استمرار در توجه به خود و مبارزه با غفلت زدگی):

در رهپویی به کمال حقیقی ، تنها شناخت خود کافی نیست؛ چرا که این شناخت ، در اثر توجه بیش از اندازه به امور دنیوی و نیازهای جسمانی ، دستخوش غفلت و فراموشی قرار می گیرد؛ از این رو ، انسان نباید بسان اشخاص عادی ، تنها در مواقع اضطرار مانند غرق شدن و سایر حوادث طبیعی ، به خود توجه پیدا کند ، بلکه با فاصله گرفتن نسبی از امور مادی، برای توجه به خود حقیقی و نیاز های آن ، برنامه ای مستمر داشته باشد و راهکار شاخص این مهم ، شستشوی گرد و غبار بر نشسته بر جان آدمی در آب زلال عبادت است.

ج. خودسازی:

با گذار از دو مرحله پیشین؛ یعنی خوشناسی و خودیابی، به مرحلهء سوم یعنی خودسازی می رسیم که ، دوری گزینی از کج روی و گناه و نیز انجام اعمال صالح، پایه اصلی آن را تشکیل می دهد. قرآن کریم با بیانی آشکار به انسان نهیب می زند که، به فریاد خودتان برسید: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم تعملون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، مراقب خود باشید، اگر شما هدایت یافته اید گمراهی کسانی که گمراه شده اند، به شما زیانی نمی رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ و شما را از آن چه عمل می کردید، آگاه می کند.»(مائده، آیه 105)
اگر رفتارهای انسان، با هدف از آفرینش او متناسب باشد ، در این صورت نفس او کمال یافته ، به سعادت می رسد. پالایش نفس از بیماری های روانی نیز، نخستین برنامه قرآنی در این راستا است: «قد افلح من زکیها و قد خاب من دیسها؛ هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرد، رستگار ، و آن که نفس خود را با معصیت و گناه آلوده سازد، نومید و محروم گشته است.»(شمس، آیه 9)
خلاصه آن که ، دست یابی به حقیقت انسانی، وامدار خودسازی است، و اساسا هدف از آفرینش عالم، پدید آوردن کارخانه ای به منظور انسان سازی بوده است.

د.

به دلیل دارا بودن بعد جسمانی، افزون بر جنبه روحی، پیدا ست که انسان نباید تنها به نیاز های روحی پرداخته، از نیازهای جسمی غافل شود. ولی در باره این دسته از نیازهای انسان، توجه به دو نکته ضروری است . اولا به دلیل غریزی بودن نیازهای مزبور، پی بردن به آن ها به پیچیدگی درک نیازهای روحی نیست؛ ثانیا بر آوردن آن ها هدف نبوده و تنها زمینه ای است که ، موانع پرداختن به نیازهای اصلی انسان ، یعنی پرورش روان را، می زداید.
در روایات معصومین (ع) تأمین معاش و پرداختن به لذایذ حلال جسمانی ، از موارد شاخص نیازهای جسمانی برشمرده شده اند، امام علی (ع) در این باره فرمودند: «للمومن ثلاث ساعات ، فساعه یناجی فیها ربه و ساعه یوم معاشه و ساعه یخلی بین نفسه و بین لذتها فیما یحل و یجمل؛ زندگی فرد با ایمان در سه قسمت خلاصه می شود: قسمتی به معنویات پرداخته و با پروردگارش مناجات می کند، و قسمتی به فکر تأمین و ترمیم معاش است، و قسمتی را به این امر اختصاص می دهد که ، در برابر لذت های حلال و مشروع آزاد باشد»( نهج البلاغه ، کلمه 390 از کلمات قصار ، به نقل از تفسیر نمونه ، ج 9 ، ص 334)
ناگفته نماند گستره نیازهای اساسی انسان در روابط چهارگانه با «خدا ، مردم ، طبیعت و خویشتن قابل تعریف و بررسی و رتبه بندی است آنچه گفته شد تنها درباره رابطه خود و خداست.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : 1- انسان و ایمان شهید مطهری 2- انسان در قرآن شهید مطهری 3- خودشناسی برای خودسازی محمد تقی مصباح یزدی 4- جامع السعادات مولی مهدی نراقی 5- محاسبه النفس سید بن طاووس ب ) 6- چهل حدیث امام خمینی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

درباره admin1

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد