«ابو قَتاده حارث بن ربعىّ بن بَلدَمه انصارى خَزرَجى» که به کُنیه خود، شُهره است، از صحابه پیامبر گرامی اسلام(ص) است[1] که در جنگ احد و جنگهاى پس از آن، شرکت داشت.[2] او از دلیران سپاه پیامبر خدا(ص) بود. و پیامبر از وى به عنوان یکى از بهترین رزمآوران سپاهش یاد کرد.[3]
ابو قَتاده، از اصحاب امام على(ع) نیز بود[4] که در تمام جنگهاى ایشان شرکت داشت.[5] در جنگ جمل، با سرودن شعر حماسهاى، ایمان عمیق و وفادارى والایش به على(ع) را نشان داد[6] و در جنگ نهروان، فرمانده پیاده نظام بود.[7]
على(ع) او را به حکومت مکّه گماشت.[8] ابو قتاده به روزگار خلافت على(ع) زندگى را بدرود گفت.[9] برخی نیز گفتهاند او در سال 54 ق از دنیا رفت.[10]
اینک به روایاتی درباره ابوقتاده انصاری اشاره میشود:
1. وقتی على بن ابیطالب(ع) به خلافت رسید، خالد بن عاصى بن هشام بن مُغَیره مَخزومى را از حکومت مکّه بر کنار کرد و حکومت آنرا به ابوقتاده انصارى سپرد.[11]
2. ابو قَتاده، خطاب به على(ع) در جنگ جمل گفت: «اى امیر مؤمنان! پیامبر خدا این شمشیر را بر گردن من آویخت و آنرا غلاف کرده بودم و در غلاف بودنش به درازا کشید و اکنون هنگام برهنه کردن و بر کشیدن آن بر سر این قوم ستمکار است؛ کسانى که از هیچ خیانتى در حقّ امّت، فروگذار نکردند. پس اگر دوست دارى مرا پیش فرستى، بفرست».[12]
3. هنگامى که على بن ابیطالب(ع) از جنگ با نهروانیان فارغ شد، ابو قتاده انصارى با شصت یا هفتاد نفر از انصار برگشتند. نخست به دیدار عائشه رفت.
ابو قتاده میگوید: وارد خانه عائشه شدم. پرسید: چه خبر؟
به وى گفتم: هنگامى که حَکمیّتخواهان از لشکر امیر مؤمنان جدا شدند، با آنان روبرو شدیم و آنان را کشتیم … .
عائشه گفت: آنچه که بین من و على اتّفاق افتاد، مانع از آن نمیشود که حق را بگویم. از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود: «امّت من، دو گروه میشوند و بین آن دو، گروهى [از دین] جدا میشوند که سرهایشان را میتراشند، سبیلهایشان را میچینند، دامنهایشان تا نیمه ساقشان است، قرآن میخوانند؛ امّا قرآن از گلویشان تجاوز نمیکند، محبوبترین مرد امت در نزد من و خداى متعال، آنان را میکشد».
گفتم: اى مادر مؤمنان! با اینکه موضوع را میدانى، چرا آن کارها از تو سر زد؟
گفت: اى ابو قتاده! تقدیر الهى بود و سرنوشت، اسبابى دارد.[13]
ابو قَتاده، از اصحاب امام على(ع) نیز بود[4] که در تمام جنگهاى ایشان شرکت داشت.[5] در جنگ جمل، با سرودن شعر حماسهاى، ایمان عمیق و وفادارى والایش به على(ع) را نشان داد[6] و در جنگ نهروان، فرمانده پیاده نظام بود.[7]
على(ع) او را به حکومت مکّه گماشت.[8] ابو قتاده به روزگار خلافت على(ع) زندگى را بدرود گفت.[9] برخی نیز گفتهاند او در سال 54 ق از دنیا رفت.[10]
اینک به روایاتی درباره ابوقتاده انصاری اشاره میشود:
1. وقتی على بن ابیطالب(ع) به خلافت رسید، خالد بن عاصى بن هشام بن مُغَیره مَخزومى را از حکومت مکّه بر کنار کرد و حکومت آنرا به ابوقتاده انصارى سپرد.[11]
2. ابو قَتاده، خطاب به على(ع) در جنگ جمل گفت: «اى امیر مؤمنان! پیامبر خدا این شمشیر را بر گردن من آویخت و آنرا غلاف کرده بودم و در غلاف بودنش به درازا کشید و اکنون هنگام برهنه کردن و بر کشیدن آن بر سر این قوم ستمکار است؛ کسانى که از هیچ خیانتى در حقّ امّت، فروگذار نکردند. پس اگر دوست دارى مرا پیش فرستى، بفرست».[12]
3. هنگامى که على بن ابیطالب(ع) از جنگ با نهروانیان فارغ شد، ابو قتاده انصارى با شصت یا هفتاد نفر از انصار برگشتند. نخست به دیدار عائشه رفت.
ابو قتاده میگوید: وارد خانه عائشه شدم. پرسید: چه خبر؟
به وى گفتم: هنگامى که حَکمیّتخواهان از لشکر امیر مؤمنان جدا شدند، با آنان روبرو شدیم و آنان را کشتیم … .
عائشه گفت: آنچه که بین من و على اتّفاق افتاد، مانع از آن نمیشود که حق را بگویم. از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود: «امّت من، دو گروه میشوند و بین آن دو، گروهى [از دین] جدا میشوند که سرهایشان را میتراشند، سبیلهایشان را میچینند، دامنهایشان تا نیمه ساقشان است، قرآن میخوانند؛ امّا قرآن از گلویشان تجاوز نمیکند، محبوبترین مرد امت در نزد من و خداى متعال، آنان را میکشد».
گفتم: اى مادر مؤمنان! با اینکه موضوع را میدانى، چرا آن کارها از تو سر زد؟
گفت: اى ابو قتاده! تقدیر الهى بود و سرنوشت، اسبابى دارد.[13]