خانه » همه » مذهبی » ارتباط بین انسانیت و دین

ارتباط بین انسانیت و دین


ارتباط بین انسانیت و دین

۱۳۹۷/۰۲/۲۶


۱۱۷۵ بازدید

ایا دینداری لازمه ی انسانیت و تکامل زندگی است؟

منظورتان از انسان و انسانیّت چیست؟ صدها تعریف از انسان و انسانیّت وجود دارد؛ منظور شما کدامیک است؟ مثلاً داروینیستها، انسان را حیوان هوشمند، یا حیوان ابزار ساز و تمثال اینها تعریف می کنند. برخی فلاسفه ی غربی، گفته اند: انسان، گرگ انسان است. یعنی انسانها اگر منافعشان اقتضاء کند، همدیگر را هم می خورند مثل گرگها.
منظورتان از دین، کدام دین است؟ آیین زرتشت، آیین بودیسم، هندوئیسم، مسیحیّت، یهودیّت ، اسلام ابوبکر، اسلام معاویه، اسلام داعش، اسلام عربستان، اسلام ناب محمّدی یا … ؟
خدای متعال فرمود: « الرَّحْمنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسانَ»
یعنی انسان با کتاب آسمانی خلق می شود. لذا بدون دین حقّ، اساساً محال است انسانی وجود داشته باشد. توجّه شود! بشر غیر از انسان است. هر انسانی، بشر هم هست، ولی هر بشری انسان نیست؛ برخی از بشرها، « کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً.» هستند.
ـ انسان در جهان بینی دین حقّ
از نظر جهان بینی اسلام ناب محمّدی، ما انسان نیستیم بلکه بشر هستیم؛ ما بالفعل بشریم و بالقوّه هر موجودی هستیم و از جمله انسان. بشر جنس است و انسان نوعی از بشر است. بشر انواع بسیاری دارد، بلکه بی نهایت نوع دارد. لذا هر فرد بشری آزاد است هر نوعی را که می خواهد اختیار کند و به صورت آن نوع در آید. می تواند «کَالْأَنْعام» بشود، می تواند « بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً » بشود؛ می تواند «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً » بشود، می تواند « کَمَثَلِ الْکَلْب » بشود، می تواند «کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة» بشود، می تواند شیطان بشود، می تواند مثل تک تک فرشته ها بشود، و … ؛ و از جمله می تواند انسان شود که کف آن در مرتبه ی بالاتر از جبرئیل(ع) است. در منطق الهی، پایین تر از جبرئیل(ع) را انسان نمی گویند مگر از باب مجاز. پایینتر از جبرئیل(ع) فرشتگان و جنّها و حیوانات و گیاهان و جمادات هستند. لذا تا بشری به فراتر از جبرئیل(ع) گام نگذاشته هنوز حقیقتاً انسان نیست.
خدا موجودی پایه به نام بشر خلق کرده، آنگاه بی نهایت مسیر که بسوی بی نهایت مقصد متفاوت می روند در مقابل او گذارده و او را مخیّر کرده که هر مسیر و مقصدی را می خواهد انتخاب نموده و خودش را عین آن مقصد بسازد. یعنی هر فرد بشری آزاد است که سوسک شود، میمون شود، خرس شود، روباه شود، خر شود، اسب شود، گاو شود، ویروس ایدز شود، باسیل سلّ شود، سنگ مرمر شود، آهن شود، آب شود، ابلیس شود، عزرائیل شود، هاروت شود، ماروت شود، اسرافیل شود، میکائیل شود، دردائیل شود، عیسی شود، موسی شود، یوسف شود، ابراهیم شود، محمّد مصطفی شود، علیّ مرتضی شود؛ همچون سلمان که در حقّش فرمودند: « سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت ». خلاصه آنکه هر فرد بشری، آزاد است هر چه می خواهد بشود. از نظر اسلام، ما بشریم و بشر یعنی بالقوّه همه چیز. لذا این بشر مختار است خودش را هر گونه که می خواهد بسازد. خدای متعال، خلقت ما را به دست خودمان سپرده است تا خودمان را هر چه می خواهیم بسازیم. دنیا هم فقط و فقط محلّ خودسازی است نه جای زندگی. جای زندگی بعد از مرگ است؛ بعد از مرگ هم هر کسی به صورت همان موجودی محشور خواهد شد که خودش خودش را به آن صورت ساخته است. ما خود ابدی خود را خودمان خلق می کنیم البته با قدرت الهی. و متأسفانه اکثر مردم خود را انسان نمی سازند؛ لذا اکثر افراد بشر، در منظر اهل بصیرت، صور غیر انسانی دارند. در برزخ و آخرت نیز به صورت انسان نخواهند بود. هر کسی همان است که خود خواسته و خود ساخته است. البته غیر انسانها هم خودشان دو گونه اند؛ برخی بدند و برخی خوب. سگ خوب داریم و سگ بد، خوک خوب داریم و خوک بد، خر خوب داریم و خر بد. خر بلعم باعورا خر خوب بود. سگ اصحاب کهف، سگ خوب بود. هدهد سلیمان(ع) هدهد خوب بود. ذوالجناح، اسب خوب بود. در روز عاشورا خواستند بر بدن مبارک امام حسین(ع) اسب بتازانند، ولی هر اسبی می آورند حاضر به این کار نمی شد تا آنجا که گفته شده هفت بار اسبها را عوض کردند تا اینکه برخی اسبها حاضر به این کار شدند.
اکثر صفات خوبی هم که افراد بشر دارند، در واقع صفات حیوانی خوبی هستند نه صفات انسانی. انسان یعنی مظهر بالفعل جمیع اسماء الله. لذا اموری چون همنوع دوستی و راستگویی و وفاداری و … صفات حیوانات خوبی مثل سگ اصحاب کهف و هدهد سلیمان و ذوالجناح و خر بلعم باعورا و … است. انسان در منظر اسلام آن کسی است که زبان حالش این باشد: « گر بشکافند سراپای من ــ جز تو نیابند در اعضای من.» یعنی انسان جز خدا نمی بیند و جز خدا نمی جوید، و به کمتر از خدا راضی نمی شود. لذا برای بهشت هم بهایی قائل نیست؛ چنین کسی می گوید: « پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت ــ ناخلف باشم اگر من جویی نفروشم.» یعنی از نظر من (انسان حقیقی) بهشت یک جو هم ارزش ندارد. این است آزادی حقیقی، یعنی از بند هر چیز رهیدن و فقط در بند خدا بودن. لذا بندگی خدا (بند بودن به خدا) اوج آزادی است. آنهایی که بنده ی خدا نیستند، بنده ی هزاران چیز دیگرند. بنده ی نفسند، بنده ی نان و آبند، بنده ی شکم و شهوتند، بنده ی علمند، بنده ی آزادی اند، بنده ی حقوق بشرند، بنده ی جامعه اند، بنده ی … اند. یعنی نفس پرست و شک پرست و شهوت پرست و علم پرست و آزادی پرست و بشر پرست و جامعه پرست و … پرست هستند.
خلاصه آنکه:
ما مختاریم به این معنی که اصلاً هنوز وضع بعدی ما خلق نشده و خلقت وضع بعدی ما را به خود ما سپرده اند. لذا اگر کسی جهنّمی می شود، یعنی خودش با دست خودش، وجود برزخی و اخروی خود را جهنّمی می سازد. یعنی خودش برای خودش، بدن آتشین می سازد. حسد، آتش است، کینه آتش است. لذا اگر کسی در این دنیا خودش را حسود و کینه ای ساخته، یعنی وجود برزخی و اخروی اش پیکری شعله ور است. اهل بصیرت در همین دنیا نیز می بینند که او شعله ور است و خانمان دیگران را هم می سوزاند. البته عوام توهّم می کنند که هر کس بد کند، خدا او را در جهنّم می اندازد. اینها بیچاره هایی هستند که گرفتار توهّمات خویشند؛ و با همین توهّماتشان هم آیات و روایات را تفسیر می کنند.
خدای متعال فرمود: « إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً ـــــ کسانى که اموال یتیمان را از سر ظلم و ستم مى خورند، جز این نیست که در شکم هاى خود آتش مى خورند.» (نساء:7) ؛ نفرمود: آنان را به آتش می اندازیم ، بلکه فرمود: حقیقت همین مال یتیم خوردن آتش است. همان گونه که موادّ ظاهر این مال حرام، تبدیل به سلولهای بدن دنیایی شخص می شوند، ملکوت همین حرامخواری هم تبدیل به سلولهای بدن برزخی و اخروی شخص می شود؛ و ملکوت حرامخواری، آتش است. پس وقتی وجود ابدی فردی از این آتش درست شد دیگر نمی توان کاری برای او کرد ؛ چون برداشتن این آتش، مساوی است با برداشتن بخشی از وجود خود آن شخص.
باز خدای متعال فرمود: « وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلا ــــ و هر کس که در این جهان(از دیدن چهره ی حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است.» (الإسراء:72) ؛ وقتی کسی در این دنیا نخواست تا خیر و حقیقت را ببیند، وجود آخرتی او نیز به صورت کور شکل می گیرد؛ در نتیجه او قادر نخواهد شد تا اموری مثل بهشت را مشاهده نماید؛ چون بهشت خیر و حقّ است. در این آیه نیز خدا نفرمود ما او را کور می کنیم ، بلکه فرمود او خودش در دنیا، خود را کور کرده است. چنین کسی را حتّی اگر وسط بهشت هم بگذارند باز فایده ای برایش ندارد؛ چون کور است و توان دیدن نعمات بهشت را ندارد. کما اینکه تمام حواسّ او همین گونه اند و قادر به ادراک امور خیر نیستند.
باز فرمود: « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى ـــــ و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى تنگى خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور مى کنیم.» (طه:124) نفرمود: هر که از یاد من روی گردان شود زندگی او را تنگ می کنم ، بلکه فرمود: زندگی او به طور قهری تنگ می شود ؛ چرا که خدا « نور السماوات و الارض» است؛ و دل بی خدا ، سراسر ظلمت است؛ لذا چنین کسی در متن بهترین نعمتهای دنیایی نیز احساس تنگی وجود خواهد داشت. اینگونه افراد برای اینکه از این تنگی خلاص شوند به مسکرات و مخدّرات و لهو و لعب روی می آورند تا احساس خوشی و گشادگی قلبی کسب نمایند ولی نه تنها به آن دست نمی یابند بلکه زندگی بر آنها تنگتر نیز می شود ؛ در حالی که خداباوران حقیقی حتّی در متن فقر و سختی و مشکلات نیز درونی آرام و مطمئن دارند. در آخرت نیز هر کسی با همان باطنی که خودش برای خودش ساخته محشور می شود.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد