خانه » همه » مذهبی » اسلام ایرانیان زوری یا انتخاب؟

اسلام ایرانیان زوری یا انتخاب؟

مقدمه:
سال‌هاست که مبارزه استعمارگران و استکبار جهانی بر علیه اسلام و مسلمین آغاز شده است. مبارزه آن‌ها گاه با حمله مستقیم بر علیه کشورهای اسلامی و استعمار آشکار آن‌هاست، گاه با حقه و حیله‌های بسیار کثیف و فریب افکار عمومی، گاه با اختلاف‌افکنی و راه‌اندازی فرقه‌های منحرف در مقابل مسلمانان و شیعیان همانند، به راه انداختن فرقه ضاله وهابیت در بین اهل سنت و فرقه ضاله بهاییت در بین شیعیان و حمایت بی‌اندازه از آن‌ها، به راه انداختن برادرکشی و اختلاف در بین مسلمانان جهان، همانند دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی در بین آن‌ها و هزاران حیله و حقه کثیف که فقط و فقط از دست انسان‌های پلیدی مثل خودشان برمی‌آید.
در آخرین سناریویی که آن‌ها خواب آن را برای ایرانیان دیده‌اند، به راه انداختن توهم وطن‌دوستی و باستان‌گرایی در بین جوانان کم‌اطلاع و کم‌توجه ایرانیان است. حقه کثیفی که با سوءاستفاده از حس وطن‌دوستی جوانان ایران‌زمین سعی دارد تا ایران باستان را در مقابل اسلام اصیل و ناب محمدی(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) قرار دهد.
برخی از افرادی که با حمایت آن‌ها به تبلیغ و ترویج باستان‌گرایی می‌پردازند، نه‌تنها هیچ عرقی به وطن ندارند؛ بلکه خائنینی بوده‌اند که در اوج مشکلات این مرزوبوم همانند جنگ تحمیلی به دامن استعمارگران پناه بردند و آلان فریاد وطن‌خواهی آن‌ها گوش فلک را کر کرده است.
آن‌ها نه‌تنها تعصبی به وطن ندارند، بلکه هدف آن‌ها فقط مقابله با اسلام عزیز و شیعه آل محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. آن‌ها با بهانه‌های کوچک به قوانین اصیل اسلام حمله می‌کنند؛ با طرح شبهات بی‌اساس برای زیر سؤال بردن قوانین مترقی اسلام تلاش می‌کنند، تا از با این بهانه ارکان اسلام را سست کرده و راه را بر تسلط دوباره اربابان‌شان بر این مملکت باز کنند.
یکی از شبهاتی که آن‌ها مدام در شبکه‌های ماهواره‌ای اربابان خود آن را طرح می‌کنند و به آن دامن می‌زنند این است که می‌گویند: اسلام به‌زور شمشیر وارد کشور پهناور ایران شده است و مردم ایران را به‌ زور شمشیر و با کشتار و قتل مجبور به پذیرش اسلام کردند. حال می‌خواهیم بدانیم که آیا واقعاً اسلام عزیز به‌ زور شمشیر وارد امپراتوری عظیم ایران شد یا خیر؟
پاسخ
نکته اول: اولین پاسخی که از این شبهه به ذهن خطور می‌کند این است که چگونه امپراتوری عظیم ایران، که از ایران امروز بسیار گسترده‌تر و بزرگ‌تر بوده است، به‌راحتی تسلیم عده‌ای از اعراب بیابانی شده‌اند که نه‌ سازوبرگ نظامی درست‌وحسابی داشتند و نه آموزش و تجربه‌های جنگی ایرانیان را. ایرانیان در طول جنگ‌های فراوانی که با امپراتوری عظیم رومیان داشتند، از جهت جنگی و نظامی مردان جنگی آن بسیار کارآزموده و خبره و متبحر بودند. حال چه شده است که به قول باستان‌پرستان، عده‌ای عرب تازی که خوراک آن‌ها سوسمار بوده است و هیچ بهره‌ای از تمدن و انسانیت نبرده بودند به‌راحتی توانستند که سپاه عظیم و قدرتمند ساسانیان را شکست دهند؟ این نشان می‌دهد که حکومت ساسانیان از درون پوسیده بوده است که نتوانسته است در مقابل عده‌ای از اعراب بیابان‌گرد که هیچ تجربه درست جنگی نداشته زانو خم کند.
شهید مطهری در این زمینه می‌نویسد: «جمعیت آن روز ایران را در حدود ۱۴۰ میلیون نفر تخمین زده‌ اند که گروه بى‌ شمارى از آنان سرباز بودند و حال‌ آنکه تمام سربازان اسلام در جنگ ایران و روم به شصت هزار نفر نمى‌ رسیدند و وضع طورى بود که اگر مثلاً ایرانیان عقب‌نشینی هم مى ‌کردند این جمعیت در میان مردم ایران گم می‌شدند.[1] همان‌طوری که در بالا اشاره شد، این لشگر 60 هزارنفری چطور شد که به جمعیت 140 میلیونی ایرانیان آن زمان فائق آمدند؟
مردم ایران به خاطر بیدادگری حکومت ساسانیان هیچ علاقه‌ای به جنگ نداشتند و از ظلم و ستم حکام جائر ساسانی به تنگ آمده بودند. در تاریخ وارد شده است که در آستانه نبرد قادسیه، چهار هزار نفر ایرانی به سپاه عرب پیوستند. آنان به فرماندهی «زهرة بن حویه» برای شرکت در جنگ آماده شدند. این افراد که «حمراء» یا «موالی» نامیده شدند، برای پیوستن به سپاه عرب شرط کردند که پس از جنگ هر کجا خواستند بتوانند بروند، با هر قبیله‌ ای که خواستند، هم‌پیمان شوند و از غنائم جنگی نیز سهمی برگیرند. با شرایط آن‌ها موافقت شد و آن‌ها در جنگ شرکت کردند.[2] علاوه بر این گروه، شماری از سپاهیانی که از اصفهان به‌سوی جبهه نبرد برده شده بودند، مسلمان شدند و به اعراب پیوستند.[3] پس از قادسیه نیز یک گروه چهارهزارنفری از ایرانیان به مسلمانان پیوستند.[4] همه این‌ها نشان‌دهنده این است که حکومت ساسانیان از درون پوسیده‌شده بود. ولی باستان گرایان هرگز حاضر نیستند که بپذیرند که مردم عادی و عامه ایران دیگر دوست نداشتند که دولت فاسد ساسانی را همراهی کنند. لذا تمام تقصرها را به گردن اعراب می‌اندازند. همه این‌ها نشان می‌دهد که آن‌ها تمام هدف خود را معطوف کرده‌اند به دشمنی با اسلام عزیز و الا آن‌ها به دنبال حقیقت نیستند. به‌ عبارت‌ دیگر مردمی که حدود 1400 سال پیش نه خواستار حکومت ساسانیان بودند و نه دوست‌دار دین زرتشت؛ حال چطور باستان پرستان می‌خواهند هم از حکومت فاسد و ضعیف ساسانی و هم از دین منحرف زرتشتی که کار آیی خود را ازدست‌داده بود، نبش قبر کنند و آن را به‌عنوان نسخه شفابخش برای هدایت و اداره جامعه پیشرفته امروزی آن را مطرح کنند؟
نکته دوم: تاریخ‌نویسان تصریح کرده‌اند که ایرانیان به هنگام اشغال ایران توسط اعراب، همه مسلمان نشدند، بلکه به‌ مرور و طی سالیان دراز به اسلام گرویدند. شواهد تاریخی حاکی از آن است که است که بعد از تصرف ایران توسط اعراب، هم‌چنان آتش‌کده‌های آن‌ها پابرجا بود که بعد از آن آرام‌آرام همه مردم ایران به اسلام گرایش پیدا کرده و دست از آئین زرتشتی برداشتند. مسعودى در تاریخ خود از آتش‌کده‌های زردشت یاد می‌کند. از آن جمله از آتش‌کده اى در«دارابجرد» نام می‌برد و می‌گوید: «در این تاریخ که سال ۳۳۲ هجرى است، آن آتش‌کده موجود است و مجوس آن اندازه که به آتش آن آتش‌کده احترام می‌گزارد و آن را تعظیم و تقدیس می‌کنند، آتش هیچ آتش‌کده دیگر را چنین تعظیم نمی‌کنند».[5]این‌ها همه می‌رساند که -چنان‌که گفتیم- ایرانیان تدریجاً اسلام را پذیرفتند و اسلام تدریجاً و مخصوصاً در دوره‌های استقلال سیاسى ایران بر کیش زرتشتى غلبه کرده است.
نکته سوم: سؤال اساسی این است که مگر می‌شود عقاید ملتی را به‌ زور سرنیزه و شمشیر تغییر داد؟ در این‌ بین مسلمانان روسیه بسیار عبرت‌انگیز است. در سال 1917 که در روسیه انقلاب کمونیستی اتفاق افتاد، سران این کشور دستور دادند تا مدارس و مساجد تمام مسلمانان در این کشور بسته شود و مسلمانان حق انجام مراسم مذهبی خود را نداشتند و حتی حق نداشتند تا دین را تبلیغ کنند. خلاصه این‌که مسلمانان با محدودیت‌های بسیار شدیدی مواجه شدند؛ اما با کمال تعجب می‌بینیم که در سال 1990 که باز مسلمانان آزادی عقیده خود را نسبتاً به دست آوردند. اما هیچ‌یک از مسلمانان از عقیده خود با تمام فشارهای حکومت فاشیستی روسیه دست برنداشتند.
حال سؤال اساسی از باستان‌پرستان این است که عده قلیل مسلمان در روسیه با شدت کنترل، و عدم آزادی در انجام مراسم عبادی خود چطور شد که دست از اسلام خود برنداشتند؟ اما کشور ایران 140 میلیونی در یک حمله برق‌آسا از اعراب، دست از آئین و مذهب چندین هزاره ساله خود کشیدند؟ سؤال دیگر از این افراد این است که مگر فقط مسلمانان و اعراب به ایران حمله کردند؟ آیا اسکندر مقدونی، مغول‌ها، رومی‌ها و صدها جنگ دیگری که بین ایران و کشورهای دیگر اتفاق افتاد، چطور آن‌ها دین و آئین خود را به‌زور شمشیر به ایرانیان تحمیل نکردند؟ چرا فقط اعراب این کار را کردند؟ همه این‌ها نشان می‌دهد که ادعای این باستان گرایان دورغی بیش نیست و تمام سعی آن‌ها بنا بر دستور اربابان خود در هم کوبیدن اسلام عزیز و مخالفت و عناد کور با این این آئین نجات بخش است.
برگرفته از پایگاه رهروان ولایت
پی‌نوشت
[1]. مجموعه آثاراستاد شهید مطهرى، ج ۱۴ ، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، اسفند 1377، ص ۹۴.
[2]. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، زمزم هدایت، جلد ۱،صفحه ۱۱۱.
[3]. از پیدایش اسلام تا فتح ایران اسلامی، رسول جعفریان، صفحه 145، انتشارات کانون اندیشه جوان، چاپ هفتم، سال 1387.
[4]. همان.
[5].مسعودی این مطلب را تاریخ خود، در جلد اول مروج الذهب صفحه ۳۸۲ تحت عنوان «فى ذکر الاخبار عن بیوت النیران و غیرها» بیان کرده است.
_______________________________________________________________________________________________________________
بد نیست برای توضیح بیشتر قسمتی از مصاحبه دکتر «حامد منتظری مقدم» عضو هیئت علمی گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با خبرگزاری ابنا را اینجا بیاوریم
در ابتدا به صورت مختصر درباره نحوه ورود اسلام به ایران توضیح دهید. آنکه مردم اجمالاً اطلاع دارند این است که اولین دعوت ایرانیان به اسلام، جریان نامه‌ای است که پیامبر(ص) به خسرو پرویز می‌نویسند و او نامه را پاره می‌کند و افرادی می‌فرستد تا پیامبر(ص) را دستگیر کنند.
ـ دکتر منتظری مقدم: بسم الله الرحمن الرحیم. ابتدا تشکر می‌کنم از خبرگزاری ابنا و حضرتعالی که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید. ان شاء الله که این بحث‌ مفید باشد.
درباره ورود اسلام به ایران این ذهنیت که نامه حضرت رسول(ص) آغاز آن بود، خیلی بی‌راه نیست. به هر حال فراخوان بسیار مهمی بود که به وسیله رسول اکرم(ص) انجام شد و متأسفانه به وسیله پادشاه ساسانی اجابت نشد. بعد از آن، اوضاع سیاسی ایران در چند دهه آخر حکومت ساسانی خیلی نابسامان بود. بر اثر جنگ‌های طولانی که با دولت روم داشتند و همین طور فساد و ظلم‌، نظام ساسانی از نظر سیاسی اوضاع نابسامانی داشت به طوری که در اواخر دوران ساسانی و قبل از یزدگرد سوم، چند زن و مرد که هر کدام حکومت‌های بسیار کوتاهی دارند، به عنوان پادشاه انتخاب شدند و ایران از نظر سیاسی پی‌درپی رو به ضعف ‌رفت. اما عمده فتح ایران حدودا از نیمه دهه دوم هجری و در زمان خلافت خلیفه دوم اتفاق افتاد. البته از زمان حضرت رسول(ص) فتوحات اسلامی برای دعوت به اسلام شروع شد. تقریباً کل جزیره العرب در زمان رسول الله(ص) فتح شد. بعد از وفات حضرت برای بسیاری از افراد و قبایلی که به ظاهر اسلام را پذیرفته بودند فرصتی نشده بود که اسلام برای آن‌ها درست تبیین شود و با آن معارف مأنوس شوند و نگاه‌شان به اسلام یک نگاه قدرت سیاسی برتر بود، پس از رحلت پیامبر(ص) مرتد شدند و جنگ‌های ارتداد در زمان خلیفه اول روی داد. در زمان خلیفه دوم زمینه برای استمرار فتوحات فراهم شد. این فتوحات از چند جهت شکل گرفت؛ از جهت شام، شمال آفریقا و مصر فتوحاتی انجام ‌شد و فتوحات از جهت عراق وارد قلمرو ساسانی می‌شد. جنگ‌های معروفی است؛ از جمله جنگ قادسیه که در سال ۱۵یا ۱۶ هجری واقع شد. قادسیه اسم یک شهرک مرزی ایران بود در حوالی کوفه (البته کوفه را بعدا تأسیس کردند). فرمانده سپاه ایران رستم فرخ‌زاد و فرمانده سپاه اسلام سعدابی‌وقاص بود که چهار ماه توقف کردند، جنگ چهار روز طول کشید که با شکست سپاه ایران و کشته شدن رستم به اتمام رسید و درفش کاویانی که نشان سپاه ساسانی بود به دست مسلمانان افتاد.
بعد فتح مدائن است. مدائن همان شهر تیسفون یکی از پایتخت‌های ساسانی بود که هفت شهر تو در تو یا مجاور هم با حصارهای بلند بود؛ با کاخ‌های مهم پادشاه و رجال ساسانی. فتح مدائن پس از یک محاصره طولانی صورت گرفت.
بعد جنگ سرنوشت‌ساز نهاوند است. نهاوند شهری است میان کرمانشاه و همدان. در این جنگ یزدگرد پادشاه ساسانی سپاه بسیار عظیمی را از شهرها و مناطق مختلف ایران فراهم کرد و از نظر قوای نظامی، ایرانیان بسیار برتر از مسلمانان بودند. فرمانده سپاه اسلام نعمان‌بن‌مقرّن در این جنگ به شهادت رسید؛ اما نهایتا جنگ با پیروزی مسلمانان به اتمام می‌رسد. مسلمانان نام این جنگ را که در حدود سال ۲۰ هجری انجام شد، فتح الفتوح گذاشتند.
شاید سؤال مهم این باشد که درست است که گفتیم حکومت ساسانی دچار ضعف سیاسی شده بود اما به هر حال یک نظام بسیار قدرت‌مند با قوای نظامی بسیار مجهز بود؛ چطور شد که در مقابل اعراب که به لحاظ امکانات نظامی بسیار پایین‌تر بودند، شکست خوردند؟ گاهی در بعضی از این جنگ‌ها توان نظامی مسلمانان یک چهارم ایرانیان بود. چطور شد که مسلمانان توانستند بر آن سپاه بسیار مجهز ساسانی پیروز شوند؟ برای نمونه در یکی از نخستین جنگ‌ها در حدود سال ۱۳ هجری که معروف به جنگ جسر (جنگ پل) است ایرانی‌ها در آن جنگ پیروز می‌شوند. در این جنگ، سپاه ساسانی فیل‌های قوی داشتند، فیل‌های نظامی که اسب‌ها و شترها در برابر آنها توان جنگ نداشتند، فرار می‌کردند و مسلمان‌ها شکست سنگینی خوردند.
در پاسخ به این سؤال مهم باید بگوییم علت اصلی که همه مورخان و محققان در تحلیل شکست پادشاهی ساسانی از مسلمانان بر آن تأکید کردند، این است که سپاهیان ایرانی انگیزه‌ای برای حمایت از حکومت ساسانی و دفاع و جنگ جدی با مسلمانان نداشتند و این بی‌انگیزگی در میان ایرانیان بسیار فراگیر و گسترده بود و علت آن هم، ظلم‌ها و فسادهای حکومت ساسانی بود. ایرانیان در انتظار یک منجی و آیین‌ نجات‌بخش بودند که اولاً آن‌ها را از ستم و فساد حکومت‌ نجات بدهد و ثانیاً افکار سست و ضعیف را که در آیین‌های ایران باستان با انحرافاتی که در آیین زرتشت پیش آمده و مثل اغلال و زنجیرهایی بود از میان بردارد. در واقع ایرانیان تشنه یک آیین مترقی بودند؛ ایرانیان پیوسته حقیقت‌جو، علم‌طلب و دنبال معارف مترقی بوده‌اند. آنان از آیین اسلام به عنوان آیین مترقی با معارف و آموزه‌هایی که منطبق بر فطرت بود و روح تشنه ایرانی را سیراب می‌کرد به ‌گرمی استقبال کردند. این آیین به آنها نوید عدالت و برابری می‌داد. عدالت و برابری در اولین برخوردها از سوی رزمندگان اسلام به آن‌ها وعده داده ‌شد؛ این برای ایرانی‌ها بسیار خوشایند بود. به همین جهت در نبرد‌ها مقاومت جدی نمی‌کردند و حتی در جنگ قادسیه چهار هزار نیروی ایرانی کاملاً مجهز و ورزیده که به گروه الحمراء معروف شدند، بدون هیچ مقاومتی به مسلمان‌ها ملحق شدند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد