خانه » همه » مذهبی » اشکالات رژیم شاهنشاهی پهلوی؟

اشکالات رژیم شاهنشاهی پهلوی؟


اشکالات رژیم شاهنشاهی پهلوی؟

۱۳۹۳/۱۲/۰۲


۱۸۶۵ بازدید

با سلام، تبیین همه جانبه موضوع پرسش از گنجایش یک پاسخ خارج است لذا در ادامه به بخشهایی از آن می پردازیم: پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی ، نمایانگر ناکارآمدی حکومت پهلوی در بخش های مختلف کشور ، فساد و فقدان پایگاه اجتماعی و مردمی آن می باشد ؛ در دوران حاکمیت رضا خان و محمد رضا شاه ، علاوه بر حاکمیت استبداد و دیکتاتوری ، مردم هیچ گونه نقش و جایگاهی در نظام سیاسی نداشته و بیگانگان تعیین کننده سرنوشت کشور بودند ، مفاسد اخلاقی و اقتصادی دولتمردان در کشور بیداد می کرد و هرصدای حقیت جو ، عدالتخواه و آزاده ای با خشونت تمام ساکت می شد.

با سلام، تبیین همه جانبه موضوع پرسش از گنجایش یک پاسخ خارج است لذا در ادامه به بخشهایی از آن می پردازیم: پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی ، نمایانگر ناکارآمدی حکومت پهلوی در بخش های مختلف کشور ، فساد و فقدان پایگاه اجتماعی و مردمی آن می باشد ؛ در دوران حاکمیت رضا خان و محمد رضا شاه ، علاوه بر حاکمیت استبداد و دیکتاتوری ، مردم هیچ گونه نقش و جایگاهی در نظام سیاسی نداشته و بیگانگان تعیین کننده سرنوشت کشور بودند ، مفاسد اخلاقی و اقتصادی دولتمردان در کشور بیداد می کرد و هرصدای حقیت جو ، عدالتخواه و آزاده ای با خشونت تمام ساکت می شد. نوشتار حاضر تلاش می کند گوشه هایی از وضعیت نظام سیاسی پهلوی را بیان نماید: حاکمیت استبداد رضا شاه دیکتاتوری مستبد، خودرأی، تندخو، بی رحم ، خشن و بیگانه پرست بود و دوره سلطنت او یکی از تیره ترین دوران های استبداد و سرکوب در تاریخ ایران محسوب می گردد. هیچ‌کس یارای انتقاد و حتی پیشنهاد در حضور او را نداشت. رضاشاه وزرا را در مقابل کوچک‌ترین نافرمانی و انتقاد به باد ناسزا و کتک می‌گرفت. استبداد او چنان بود که حتی اعضای خانواده ‌او، و از جمله محمدرضا و مادرش نیز از او می‌ترسیدند. مادر شاه در مهر 1354 به محمدرضا گفته بود: «در مقام ملکه هم سعی داشتم زیاد دوروبر شاه نپلکم.» محمدرضا نیز علاوه بر روحیه ای کاملاً دیکتاتوری، از ویژگی های شخصیتی نظیر خود شیفتگی و عقده خود بزرگ بینی ، اشتیاق و تمایل زیاد به تملق و چاپلوسی و تعریف از وی برخوردار بود ؛ فریدون هویدا در کتاب سقوط شاه می نویسد: «توهمات عظمت گرایانه شاه به قدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان «سیا» نیز ضمن گزارش محرمانه ای در سال 1976 (1355) شاه را به عنوان مردی که خطرات ناشی از عقده خود بزرگ بینی او را تهدید می کند، توصیف کرده بود.»خود شیفتگی و عقده خود بزرگ بینی که ناشی از خشونت و تحقیر رضا خان بود در جشن های دو هزار و پانصد ساله نمود پیدا کرد و بودجه های کلانی صرف آن شد تا شاه را در منطقه و سطح جهان مطرح سازد. روحیه اشتیاق و تمایل زیاد به تملق و چاپلوسی و تعریف از وی نیز سبب می شد که وی درک صحیحی از حقایق جامعه نداشته باشد و واقعیات کشور را به خوبی نشناسد. تحقیر مردم شاه به دلیل خصلت اشرافی گری ، نخوت و خودبزرگ بینی و روحیه‌ استکباری خویش ، همواره با بی‌اعتنایی و تحقیر با مردم برخورد می کرد ؛ او چنان خود را از مردم بی‌نیاز می‌دید که گاه به صراحت به آنان توهین می‌کرد. شاه در یک کنفرانس مطبوعاتی در سال 1353 مردم ایران را «تنبل» خواند. و گفت : «این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند، مثل گوسفندان می‌مانند.» فریده دیبا، مادر فرح دیبا، در مورد خصوصیات دامادش می‌گوید: «محمدرضا، به دلیل تربیت غربی‌اش، مردم را کوچک و ذلیل و زبون می‌انگاشت و جان کلام این‌که افرادِ مقابل خود را فاقد شخصیت می‌خواست! اگر کسی در برابر او خودی نشان می‌داد، درجا کنار گذاشته می‌شد. او مایل بود هرکاری در مملکت انجام می‌شود، به‌حساب او گذاشته شود و دوست داشت همه نوکر و کارگزار او باشند… در ارتش نیز همین سیاست را دنبال می‌کرد. امرا و فرماندهان ارتش، مشتی افراد پیروپاتال و به‌راستی بی‌عرضه بودند. محمدرضا به‌ویژه در ارتش سعی می‌کرد افراد بی‌عرضه و نوکرصفت و بله‌قربان‌گو و حقیر را مصدر امور کند. من در مراسم رسمی یا میهمانیها می‌دیدم که چطور افسران عالی‌رتبه ارتش، حتی کفش محمدرضا را می‌بوسیدند…این افسران، فاقد هر نوع شخصیت بودند.» بها ندادن به شخصیت و کرامت والای انسان ، ترویج فرهنگ غربی و آزادیهای غریزی و حیوانی در جامعه و مبارزه با آزادیهای انسانی ، سیاسی ، آزادی بیان وقلم در جهت رشد جامعه ، توهین به اعتقادات مذهبی مردم و مخالفت با دین و شعائر مذهبی مثل حجاب ، روحانیت ، عزاداری و… از دیگر ویژگی ها و عملکرد سوئ رژیم پهلوی است. فقدان نهادهای مردمسالار در حکومت پهلوی مردم و نهادهای مردم سالار کوچکترین جایگاهی نداشتند ، و شاه نقش انحصاری در تصمیم گیری ها ، تعیین مناصب اجرایی کشور داشت . مجلس و کابینه ، نهادهایی صرفاً فرمایشی و نمایشی در جهت اجرای تصمیمات حکومت فردی و مطلق العنان شاه بودند . به اعتراف فریدون هویدا ، «روش زمامداری شاه به‌گونه‌ای بود که اکثر تصمیمها را شخصا می‌گرفت و به‌همین‌خاطر، چنان جوی به‌وجود آمده بود که هیچکس حتی نزدیک‌ترین مشاورانش هم جرات انتقاد از او را به خود نمی‌دادند. » مفاسد رژیم پهلوی یکی از عوامل بروز نارضایتیهای گسترده از رژیم شاه، فساد بی‌حد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تکبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تار و پود دربار را در نوردیده بود. در حقیقت، فسادی که با ظهور رژیم پهلوی هم‌زاد دربار بود، در پایان دوران حکومت پهلوی به صورت یک فرهنگ حاکم درآمد. در ابتدا رژیم سعی می‌کرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی و هراس از واکنشهای خشمگینانه‌ مردم مخفی نگه دارد. همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان نمایند و کم کم رابطه باریک خود را با مردم قطع کنند. همین تغییرات سبب گردید دربار به اشرافیت و طبقه‌ای تبدیل شود که هیچ رشته‌ای میان آنان و مردم تنیده نباشد. فساد اخلاقی محمدرضا شاه ، ضعف زیادی در برابر زنان داشت، در فساد اخلاقی حد و مرزی نمی شناخت و اصول اخلاقی را رعایت نمی کرد. دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجی و معشوقه‌های داخلی بود. او از دوران جوانی تا اندکی پیش از مرگ دست از زن‌بارگی برنداشت و در این راه بخش های سرسام آوری از بیت‌المال و اموال عمومی و جواهرات کشور را بی‌هیچ دغدغه‌ای مصرف می‌کرد.شاه دیوانه عیاشی بود، او در سفرهای خارجی اش نه مانند یک پادشاه با وقار، بلکه مانند یک لات هرزه به دوره‌گردی می‌پرداخت. فریدون هویدا سفیر شاه در سازمان ملل که در یکی از مسافرتهایش به همراه شاه در پاریس بوده، می‌نویسد:«شاه یکی دو روز عصرها که وقت آزاد داشت به چند کاباره شبانه سر زد و مدتی را در مصاحبت دختران معرفی شده از سوی دوستان خود گذراند که به آنها هدایایی گرانقیمت نیز داد. چند ماه بعد در یک مجلس میهمانی به یکی از همان دخترهایی که مدتی را با شاه سرکرده بود برخوردم و او با افتخار فراوان انگشتر الماسی را که از شاه هدیه گرفته بود به من نشان داد.» مشروب خواری، قماربازی ، سگ بازی ، مواد مخدر ، ثروت‌اندوزی، مسافرت‌های پرخرج، حیف و میل بیت المال و… نیز از دیگر عادت های همیشگی شاه بود که این مفاسد تا اعماق ارکان نظام و سایر درباریان نیز نفوذ کرده بود. فساد مالی و تباهی اقتصاد خاندان پهلوی عقده‌ و حرص و ولع سیر ناشدنی در جمع ثروت داشتند. رضاخان با زور و قلدری املاک مردم را در مقابل بهای اندکی تملک می‌کرد. و محمدرضا نیز از همان روزی که به حکومت رسید به فکر ثروت‌اندوزی افتاد. پس از آن که قیمت نفت به شکل سرسام‌آوری بالا رفت، شاه به بهانه‌های مختلف هر روز بر ثروت ، املاک و کاخ های خود و اطرافیانش در داخل و خارج می افزود. او در سال 1337 برای عادی جلوه دادن فعالیت‌های اقتصادی به پیشنهاد علم، سازمانی اقتصادی را تحت عنوان «بنیاد پهلوی» تأسیس کرد. این بنیاد با استفاده از موقعیت و اقدامات غیرقانونی خود نظیر کازینوهای قماربازی و کاباره‌ها، رانت‌خواری و استفاده‌های انحصاری از امکانات، معاملات، صنایع و وامها ، مواد مخدر ، قاچاق عتیقه و… منابع مالی سرشاری را عاید خانواده پهلوی نمود.مطبوعات آمریکایی اموال و دارایی شاه را تا 35 میلیارد دلار برآورد کرده‌اند.اشرف پهلوی نیز توانست از راههای غیرقانونی و سوء استفاده از موقعیتش یکی از «ثروتمندترین افراد خاندان پهلوی و از سرمایه‌داران بزرگ جهان» شود و اکنون نیز در نیویورک، پاریس، رم، مونت‌کارلو و چند نقطه مصفای دیگر جهان هم اقامتگاههای مجلل و باشکوه دارد.» از سوی دیگر شاه و دربارش با مسافرتهای پرخرج به داخل و خارج از کشور هزینه‌های سرسام‌آوری را به بودجه کشور تحمیل می‌کردند. در سال 1348 که درآمد عمومی ایران حدود یک میلیارد دلار بوده است شاه دویست هزار دلار خرج یک مسافرت به آمریکا نمود . و با گران شدن نفت در دهه پنجاه، هزینه این مسافرتها به دهها برابر افزایش یافت. به عنوان نمونه در یک سفر اشرف پهلوی به آمریکا در سال 1356 ، نیم میلیون دلار هزینه به بیت‌المال تحمیل شد. افزون بر این شاه و درباریان او با دست و دل‌بازی بی‌حد حصر خود بیت‌المال را به کسانی می‌بخشیدند که هرگز سزاوار نبودند. از پادشاهان سرنگون شده افغانستان، یونان، آلبانی و بلغارستان وهمسرانشان گرفته تا مقامات آمریکایی و اروپایی و بالآخره ندیمه ها ، معشوقه های شاه و درباریان و این دست و دلبازیها زمانی است که اکثر روستاهای ایران از آب آشامیدنی بهداشتی و برق و راه محروم بودند و در حاشیه تهران حلبی‌آباد روئیده بود. جشن های 2500ساله شاهنشاهی که بیش از سیصد میلیون دلار هزینه دربر داشت‌ و با ولخرجی‌ها و اتلاف بی حد و حصر سرمایه‌های ملی کشورمان انجام شد ، درحالی بود که متجاوز از نیمی از جمعیت کشور در روستاها و حومه شهرهای بزرگ در فقر و فلاکت و تنگدستی به سر می‌بردند و در اکثر شهرها و روستاهای کشور، اثری ازوسایل اولیه و مقدماتی رفاه عمومی و حداقل امتیازات زندگی ساده برای عامه مردم وجود نداشت‌. به اعتراف خود ثریا ، «محلات جنوب شهر[ تهران] با جویهای سرباز که آب کثیف آن پس از عبور رختشوی خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراک مردم می‌رسد، بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل ولای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد، محلاتی که فقر کامل بر آنها حکمفرماست و توان شکایت نیز ندارند.» نداشتن برنامه مشخص اقتصادی، تک محصولی شدن اقتصاد و وابستگی به صادرات نفتی ، رشد سرمایه داری در دامان امپریالیسم ، نابودی کشاورزی ، افزایش وابستگی در بخش صنعت گسترش صنایع مصرفی ،سطح بالای بیکاری و کم کاری ،سطح نازل درآمد سرانه ، سطح پایین بهره وری ، وضع بد بهداشت همگانی ، بی اعتنایی به علم ، مراکز علمی و تحقیقاتی ، بی توجهی به بازسازی زیرساخت‌های اقتصادی و رشد و توسعه کشور ، ایجاد تأسیسات نظامی وابسته ، اجرای سیاست ریخت و پاش و ولخرجی های سرسام آور شاهانه در امور مبتذل، توزیع ناعادلانه درآمدهای ملی ، و تشدید فاصله طبقاتی و در یک کلام، فساد، اسراف، ظلم اقتصادی و فقر اکثریت مردم ایران از ویژگی های برجسته مدیریت فاسد ، بی کفایت و ناکارآمد این دوران می باشد. به عنوان نمونه ؛ نتایج سیاست های اقتصادی زمان شاه به گونه ای شد که ایران با اینکه تا آن زمان در بسیاری از مواد غذایی خود کفا بود، به عنوان یکی از وارد کنندگان مواد غذایی تبدیل شد و نیروهای کار فراوانی به صورت بیکار به شهرهای بزرگ مهاجرت نمودند. و یا اینکه جنون مفرط نظامی گری شاه به گونه‌ای بود که بودجه‌ نظامی ایران که در سال 1350 در حدود صد میلیارد ریال بود، در سال 1355 به 8/566 میلیارد ریال افزایش پیدا کرد. این رقم بیانگر رشد سرسام آور نظامی‌گری برای ایفای نقش ژاندارمی ایران برای امریکا در منطقه و نشان دهنده‌ نابودی درآمدهای ملی در بیماری قدرت طلبی شاه است. وابستگی به بیگانگان افزون بر ابتذال سیاسی و فساد اخلاقی و مالی ، رژیم پهلوی در اندیشه و عمل غربزده و سرسپرده در برابر انگلیس و آمریکا بود؛ در سرسپردگی رضا خان در برابر انگلیس همین بس که چرچیل و روزولت در کنفرانس تهران درباره او اعتراف کردند: «خودمان او را آوردیم و خودمان او را برداشتیم؛ (We brought him, we took him) محمد رضا شاه نیز به قدرت رسیدن و بقای حکومت خویش را مدیون بیگانگان می دانست چنانکه روزنامه نیویورک تایمز می نویسد : « پس از کودتا ، شاه گیلاس خود را با تعارف به کرمیت روزولت رئیس بخش سیا در خاورمیانه برداشت و گفت : من تاج و تخت خود را به خدا ، مردم کشورم ، ارتشم و به شما مدیونم .» در حقیقت کشور در دوره پهلوی ،حیات خلوت و منطقه نفوذ قدرت های جهانی بود ، آنها در عزل و نصب مقامات ارشد ، نمایندگان مجلس ، تصویب یا رد لوایح و قوانین ، امضای قراردادها و پروتکلها ، سیاست گذاریها و…، نقشی آشکارو پنهان داشتند. و آمریکا به عنوان قدتمند ترین حامی وی در برخورد با مسائل گوناگون محسوب می گردید. حکومت وحشت و خفقان شاه می کوشید طی دوران حکومت 37 ساله خود ، با تکیه بر پول نفت، ارتش 700 هزار نفری، دستگاه های مخوف امنیتی همانند ساواک، ایجاد حکومت ترور ، وحشت ، شکنجه ، اعدام و سرکوب گسترده و بیرحمانه مخالفین ، انحصاری نمودن قدرت و امکانات کشور به گروهی خاص از جمله شبکه هزار فامیل ، و بهره مندی از حمایت بی دریغ بیگانگان ،به طور دائم کنترل خود را برجامعه و سیاست ایران افزایش دهد. به این ترتیب، بحران سیاسی در سراسر کشور ، به خاطر تجمع نارضایتی مردم ، کنترل و سرکوب شدید ، تمرکز گرایی بیش از حد ، مبارزه علنی با اسلام و اعتقادات مذهبی مردم ، رواج ابتذال و بی بندباری ، فقدان بحث و آزادی کافی و احساس عمومی این مساله که فساد و عدم کارآیی حکومت به نحو غیر قابل تحملی فزونی گرفته ، فراگیر شد. در وقوع انقلاب اسلامی عوامل سیاسی – مذهبی بالاترین نقش را بر عهده داشتند، از نظر بسیاری از تحلیلگران اوضاع ایران در زمان پهلوی، اگر استبداد مطلق سیاسی و از آن بدتر، روحیه اسلام ستیزی رضاخان و پسرش محمد رضا وجود نمی داشت، شاید هرگز در ایران، انقلابی بوقوع نمی پیوست. چون در این زمینه سردمداران ایرانی انقلاب، و بویژه شخص امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب، به تفصیل سخن گفته اند تقریبا قریب به اتفاق نویسندگان انقلاب، بلا استثناء، وجود سرکوب و اختناق شدید سیاسی در دوران شاه را به صراحت مورد تاکید قرار داده اند. همچنین آنان به تفصیل از دو پدیده شوم شکنجه و زیر پا گذاشتن مستمر حقوق بشر سخن به میان آورده اند. در مورد نیات و عملکرد دینی – مذهبی رژیم پهلوی، اعم از دوران حکومت پهلوی پدر و یا پسر، نیز وضع تقریبا بهمین منوال است. بدین معنا که اغلب ناظران و پژوهشگران بر مقاصد پهلوی در زمینه اسلام زدایی و مخالفت جدی با نهادهای دینی – مذهبی جامعه مهر تایید زده اند. هر چند برای کسانی که با تاریخ معاصر ایران در دوران پهلوی و بخصوص تاریخ انقلاب از پانزدهم خرداد 1342 به اینطرف تا حدودی آشنا هستند بیان علل و عوامل مذهبی انقلاب اسلامی ایران ممکن است تکراری و ملالت آور بنماید، اما برای پرسشگرانی که به اقتضای سن و جوانی در کوران اقدامات ضد مذهبی پهلوی ها – پدر و پسر – نبوده اند، و مسلما چیزی از واقعه مسجد گوهرشاد، کشف حجاب، حمله به صحن مقدس حضرت معصومه (س) در قم در زمان رضاخان، و یا واقعه 15 خرداد و حمله به مدرسه فیضیه قم در زمان محمد رضا و یا برگزاری جشن تولد زرتشت در دربار پهلوی در ظهر رمضان را در یاد و خاطره خویش ندارند، شاید تکرار مختصر بعضی از این حوادث خالی از پند و عبرت نباشد. چنانچه می دانیم شاه عادت داشت علمای مذهبی را «مرتجع » و مبارزه اسلامی را «ارتجاع سیاه » بخواند و ادعا کند که این «ارتجاع سیاه » با «ارتجاع سرخ » – که منظورش همان کمونیستها بود – همدست و همداستان شده تا جلوی نوسازیهای او را بگیرد. اتهامی که از بس تکرار شده بود مورد توجه و بیان ناظران خارجی اوضاع آن روز ایران نیز قرار گرفته بود. از همین جهت هم امام خمینی که در آن زمان عملا رهبری نهضت دینی مبارزه بر علیه شاه را در دست داشت به مناسبتهای مختلف مکررا می فرمود: «ما مخالف هیچگونه پیشرفت و یا نوسازی جامعه نیستیم، بلکه مخالف استبداد سیاسی، شکنجه و قتل و اعدامها می باشیم ». و یا اینکه،«ما به دنبال آزادی، دموکراسی، و اجرای واقعی قانون اساسی هستیم و از این جهت است که ما را مرتجعین سیاه می خوانند» . و یا اینکه، «ما مخالف استعمار هستیم و نه مخالف تمدن » . اما این اتهام بی اساس نه تنها در داخل ایران چندان کسانی را گول نمی زد، بلکه خارجیان نیز با امام خمینی همداستان بودند و جملگی در آثار خویش اینگونه اقدامات ضد مذهبی شاه را نکوهش می کردند. نویسندگان خارجی نیز به نوبه خود، رویدادهای ضد مذهبی چون حمله رضا شاه به مسجد گوهر شاد و در نتیجه کشتار صدها نفر از مردم بی دفاع و بیگناه، غیر قانونی اعلام کردن حجاب توسط حکومت رضاشاه و در نتیجه کشف حجاب در ایران پس از اینکه اینکار توسط آتا تورک در ترکیه انجام شده بود، و بسیاری مخالفتهای دیگر با علمای دینی و سنتهای مذهبی را مورد توجه قرار داده اند، بطوریکه اکثر ایشان معتقدند رضا شاه فردی به غایت ضد آخوند بود که بی میلی خویش را از طایفه وحانیت بهیچوجه کتمان نمی کرد. در زمان حکومت پهلوی پسر نیز وضع بهیچوجه از گذشته بهتر نبود. او که مثل پدر، بشدت مخالف اسلام و روحانیت بود و در این راه افراد خارجی و یا اقلیتهای مذهبی و بویژه بهائیان را بر هموطنان مسلمان خویش ترجیح می داد، در زمان حکومت خویش فشار زیادی بر مدارس علوم دینی وارد ساخته، بمنظور تضعیف سابقه دینی جامعه و جشنهای مهمل و پر هزینه دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی را علم کرده، و از همه بدتر اینکه در کمال کژ فهمی و بی توجهی تقویم اسلامی ملی ایرانیان را که بر مبدا هجری شمسی قرار داشت به مبدای موهومی – زمان سلطنت کوروش کبیر پادشاه هخامنشی بر ایران که تاریخ دقیق آن بهیچوجه معلوم نیست – برگردانید. کاری که بنا بر سخن آنتونی پارسونز، اقدام نامعقول و سبکسرانه دیگری علیه معتقدات مذهبی مردم ایران زمین بود. و چنان ناپخته و نسنجیده بود که تقریبا همه مردم را مجاب ساخت که شاه در صدد ریشه کن کردن اسلام می باشد. آبراهامیان می نویسد:«در دوران معاصر، کمتر رژیمی در سر تا سر عالم تا آن حد احمق بوده است که تقویم مذهبی مردم خویش را به دور افکند». از جمله موارد سیاست دین ستیزی شاه: -تحقیر روحانیون . اگرچه محمدرضا سیاست پدر را درباره خلع لباس روحانیون دنبال نکرد اما در مواقعی به تحقیر آنان می‌پرداخت. گاه آنان را مخالف تمدن می نامید و می‌گفت با پیشرفت‌های بشری مخالفند ومعتقد به مسافرت با الاغ هستند! – علاوه بر شاه مردان دربار او هم با تاسی به وی شدیدا با حضور روحانیون در عرصه‌های اجتماعی مخالفت می‌کردند. اردشیر زاهدی در کتاب خاطرات خود به نام بیست وپنج سال درکنار پادشاه (ص302) دراین باره گفته است: «یادم است در اوائل حکومت آموزگار، داریوش همایون – وزیراطلاعات- اعلام خطرکرد وگفت چه خبر است که این همه مسجد در ایران ساخته می شود و این همه مسجد مثل قارچ از زمین سبز می شود؟ او همچنین اعلام خطر کرد که دانشجویان دختر با چادر و حجاب اسلامی در دانشگاه‌ها حاضر می‌شوند و نیروهای مذهبی دارند قدرت می گیرند.» هر از چند گاهی رادیوتلویزیون ملی ایران، با پخش کاریکاتورهایی مضحک، شان و منزلت روحانیون رابه سخره می گرفت ویا نمایشنامه‌هایی درجهت ضدیت بامذهب ومذهبیون پخش می‌کرد. – ازدیگر اقدامات ننگین شاه در ادامه سیاست دین ستیزی او برگزاری جشنهای 2500 ساله در سال 1350 درشیراز بود. به دستور او برای مهمان‌ها شراب مخصوص از فرانسه آوردند و بزم شراب برپا کردند. دریکی از برنامه‌های شرم آوری که در این ایام در شیراز برگزار شد در روز روشن در جلوی چشم صدها رهگذر در یکی از خیابان‌های شهر دارالمومنین شیراز، تئاتری خیابانی برگزار شد که در یکی از صحنه‌های آن بازیگر مرد در حالی که برهنه می‌شد زن بازیگر را برهنه نمود ودر جلوی دیدگان متعجب مردم به او تجاوز نمود. – تغییر مبدا تاریخ ایران از هجرت پیامبر اکرم(ص) به تاریخ باستان. اقدام دیگر دین ستیزانه پهلوی دوم است که خشم امام و متدینین رابرانگیخت. تغییرمبدا تاریخ ایران و تقویم در 24 اسفندماه 1354 که در اجلاس مشترک سنا و مجلس شورای ملی به تصویب رسید اعتراض بسیاری از علما درایران از جمله مرحوم آیت الله گلپایگانی رابرانگیخت. – درج مقالات ضد دینی در نشریات- آقای عزت مطهری (عزتشاهی) درکتاب خاطرات خود (417) می گوید : « مجله جوانان حزب رستاخیز را در بند – زندان – توزیع کرده بودند در مقاله‌ای به قلم یک استاد دانشگاه با عنوان تمدن پویا و تمدن ایستا ضمن رد وجود خدا نوشته بود: اینها زاییده ذهن بشر است و بهشت و جهنمی وجود ندارد و بشر برای فرار از ترس مرگ بهشت وجهنم را برای خود ساخته است. منابع: – وضعیت سیاسی کشور قبل از انقلاب ، علیرضا محمدی ، نشریه الکترونیکی پرسمان ، ش 16. – جرعه جاری،گردآورنده: علی ذو علم. – انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن، آیت الله عمید زنجانی. – نقش اسلام درتکوین و پیروزى انقلاب ایران ،حجة الاسلام محمدجواد نوروزى،فصلنامه معرفت شماره 21. – چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی در ایران، محمد باقر حشمت زاده.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد