خانه » همه » مذهبی » اغواگری شیطان

اغواگری شیطان


اغواگری شیطان

۱۳۹۷/۱۰/۲۹


۷۳۱ بازدید

سلام.مفهوم اینکه میگویند شیطان کرد چیست.

دوست گرامی. اغواگری به معنای فریب دادن است. برای آگاهی بیشتر به زمینه های اغواگری و نفوذ شیطان اشاره می کنیم.
از آن­جا که شیطان گاهی از طریق بینش و امور نظری و علمی ما وارد می­شود و گاه از طریق گرایش و امور قلبی و بار دیگر از طریق منش و رفتارهای ظاهری­، این قسمت بحث را به زمینه­ های نفوذ او در انسان اختصاص می­دهیم.
الف. زمینه­های نفوذ شیطان در بعد بینش؛ عامل قریب نفوذ شیطان در اندیشه­ی آدمی، نفس اوست، اگر نفس که عامل نفوذی ابلیس است نباشد، نظیر این است که سمی وارد دهان انسان شود ولی به دستگاه گوارش او نرسد، یا دستگاه گوارش آن را قبول نکند. بر همین اساس خدای سبحان وسوسه و ازلال منسوب به شیطان را در بعضی آیات به نفس انسان منسوب می­سازد: )ولقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه…( ؛ و ما انسان را آفریده­ایم و می­دانیم که نفس او چه وسوسه­ای به او می­کند…([1]) این اسناد نشان می­دهد اگرچه راه نفوذ شیطان، اندیشه و فکر انسان است، ولی محور اندیشه­های شیطانی، نفس آدمی است.([2])
وجود انسان دارای فطرت و طبیعت است. فطرت از جانب خدا در انسان­ها نهاده شده و انسان را در تمام زمینه­ها به خوبی فرا می­خواند، ولی طبیعت وظیفه­ی تأمین نیازهای مادی و جسمانی انسان را به عهده دارد. در صورتی که انسان از فطرت تبعیت نماید؛ موجب صلاح و در صورت سرپیچی از فطرت، موجب فساد او خواهد شد. انسان­های فطرت گرا، در بعد بینش، بر برهان و دلیلی که مبتنی بر عقل است، تکیه می­کنند، و انسان­های طبیعت گرا به ظن و گمان مبتنی بر حس و وهم و خیال اکتفا می­کنند و از برکات عقل محروم می­شوند.
از جمله ریشه­های گرایش انسان به طبیعت موارد زیر است:
1. نسیان و فراموشی؛ هر اندازه انسان به فکر اشباع غرایز حیوانی باشد، از آگاهی انسانی دورتر شده تا آن­جا که خداوند و اسمای حسنای الهی را فراموش می­کند که نتیجه­اش گشایش دریچه­ی قلب به سوی شیطان و فراهم شدن زمینه­ها­ی نفوذ او است؛ خدا هم به واسطه­ی کفران این نعمت و عقوبت این گناه، او را از یاد خودش می­برد، زیرا نسیان نفس به دنبال فراموشی خدا و از مظاهر بزرگ ناآگاهی انسان است: )… نسواالله فأنساهم أنفسهم…(([3])
نتیجه­ آن که انسان بر اثر مرض خود فراموشی دچار فرومایگی و پستی روحی شده و انسانیت را از یاد می­برد و در گفتار و رفتار تابع هوای نفس گشته و به آسانی مرتکب هرگونه گناه می­شود. پس کار اصلی شیطان، نسیان یاد خداست، زیرا یاد خدا سرچشمه­ی همه­ی نعمت­ها و خیرات است: )فاذکرونی أذکرکم…(([4]) و مایه­ی همه­ی بدبختی­ها فراموشی خداست: )ومن أعرض عن ذکری فإنّ له معیشة ضنکاً…(([5])؛ و هرکس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگیِ تنگ [و سختی] خواهد داشت…
اگر شیطان حیات دنیا و مال و اولاد را زینت می­دهد([6]) و اگر شرب خمر و قماربازی را تبلیغ می­کند،([7]) بدین منظور است که انسان مبدأ و معاد را به فراموشی بسپارد. نهایتاً اگر از این راه موفق نشود، راه­های دیگر را امتحان می­کند.
2. غفلت؛ مهم­ترین سلاح شیطان و یکی از راه­های نفوذ او در انسان، غافل کردن است. امام صادق7 می­فرمایند: غفلت کمین­گاه شیطان است.([8])
غفلت؛ گاه قبل از عمل عارض می­شود و در پاره­ای حین عمل و گاه بعد از عمل. اگر کسی قبل از عمل غافل شود، شیطان رنج تزیین([9]) و جهل مرکب را متحمل نمی­شود. چرا که در مرحله­ی اول می­کوشد تا انسان را از خطر و ضرر گناه و مصالح عمل نیک غافل کند تا انسان به راحتی مرتکب گناه شود و یا از انجام عمل صالح چشم بپوشد. تلاش او در مرحله­ی دوم این است که؛ کسی را که به یاد خدا و روز قیامت است از راه جهل مرکب و تسویل ـ بد را خوب و خوب را خوب­تر جلوه دادن ـ از فضیلت مهم­تر باز ­دارد:)…الشیطان سوّل لهم و أملی لهم(([10]) مثل این­که انسان را سرگرم کار مستحبی می­کند تا او را از واجب باز دارد، یا سرگرم واجبش می­کند تا از واجب مهم­تری محروم کند.([11])
چنان­که گاهی در حین عمل، از اصل هدف و انگیزه غافل شده، به طوری که دیگر هدفی در کار نمی­ماند و یا عمل نیکش بدون انگیزه­ی خدایی و حتی آلوده به ریا می­شود و از آن خطرناک­تر؛ انگیزه­ی الهی تبدیل به غیر الهی شده و شخص مبتلا به سمعه می­گردد واین غفلت زدگی تا آن­جا پیش می­رود که توفیق توبه و استغفار را هم از انسان می­گیرد.
امام راحل1 در این مورد می­فرمایند: بسیار اتفاق می­افتد که شخص ریاکار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایی و ناچیز است زیرا مکاید )حیله­های( شیطان به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به قدری نازک و تاریک، که تا انسان موشکافی کامل نکند، نمی­فهمد چه کاره است. گمان می­کند کارهایش برای خداست ولی برای شیطان است… انسان میل دارد در محضر علما و رؤسا و فضلا مطلب مهمی را حل کند، به طوری که کسی دیگر حل نکرده باشد و خود او منفرد باشد به فهم آن و هرچه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج است و هر کس با او طرف شود؛ میل دارد بر او غلبه کند….([12])
از این­رو راه مبارزه با غفلت و نجات از ریا و سمعه این است که همواره توفیق را از خدا بخواهد و هدف را در نظر داشته باشد و به خود یادآور شود که دنبال چیست؟ و چه می­کند؟
3. آمال و آرزوها؛ یکی از شیوه­های تسلط شیطان پس از تهاجم و نزدیک شدن به انسان، تصرف در اندیشه و خیال اوست. شیطان آرزوها و خیالاتی را برای او مطرح می­کند: )ولأ ُضلّنّهم…(([13]) و چیزهایی را در نظر او زینت می­دهد که زینت ارض است نه زیور قلب و جان انسان )… لأزیّننّ لهم فی الأرض…(([14]) که زینت جان انسان، ایمان به خدای سبحان است: )… حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم…(([15])، بنابراین اگر کسی خانه­ی خوبی ساخت، در واقع زمین را مزین کرده نه خود را، و این مغالطه، کار شیطان است که زینت­های زمین را از طریق امید و آرزو، زینت انسان وانمود می­کند.([16])
خداوند متعال در آیه­ی شریفه )ذرهم یأکلوا و یتمتعوا ویُلههم الأملُ فسوف یعلمون(([17]) انسان را از سرگرمی به آرزوها منع می­کند و به پیامبر اکرم9 دستور می­دهد که دست از ایشان بردارد و رهایشان سازد، زیرا این بیچارگان در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانیت پایین آوردند و از زندگی، جز خوردن و سرگرمی به لذات مادی و دلخوش به آرزوها و خیالات واهی، بهره­ی دیگری ندارند. ([18])به همین جهت مولا علی7 ما را از آرزوهای باطل و پوچ پرهیز داده و می­فرمایند: الأمل سلطان الشیاطین علی قلوب الغافلین؛ آرزو مایه­ی چیرگی شیاطین بر دل بی­خبران است.([19])
ب. زمینه­های نفوذ شیطان در بعد گرایش؛
انسان­ طبیعت­گرا که عنان خود را به دست هوای نفس می­دهد به جای تبعیت از گرایش­های متقن فطری، از شهوت و غضب و جاه­طلبی که اساس گرایش به خود و دنیا می­باشد تبعیت می­کند و زمینه­های نفوذ شیطان را فراهم می­سازد:
1. خودخواهی و خودگرایی؛ در انسان­های خودگرا([20]) که به جای اطاعت از خدا، به هوای نفس گرایش دارند و از او پیروی می­کنند، شیطان به راحتی می­تواند نفوذ کند. فعالیت­های القایی و تحریکی شیطان از طریق نفس اماره، و خیالات و غرایز آدمی صورت می­گیرد که با استقلال او در اندیشه و اراده هم منافاتی ندارد؛ زیرا علیتی طولی است و نه عرضی، به همین جهت پس از فراخوان ابلیس به انجام معصیت یا ترک اطاعت، آدمی نسبت به انجام واجبات، احساس سنگینی می­کند یا میل شدید به انجام برخی از معاصی را در خود می­یابد. از این رو ابلیس در برابر هوای نفس اگرچه استقلال وجودی دارد، ـ نه استقلال عملی ـ تنها از ره­گذر هوای نفس آدمی عمل می­کند.([21]) بنابراین نقش محوری در عصیان و نافرمانی از آن نفس است. چرا که شیطان کاری جز دعوت و وسوسه ندارد و اگر انسان از سوی نفسش جذب نشود، کاری از شیطان ساخته نیست. به همین جهت در روایات از نفس، به عنوان دشمن­ترین­ها یاد شده است: أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک([22])
2. دنیاگرایی؛ گرایش به دنیا که در نقطه­ی موازی گرایش به خود است در چند جا نمود و ظهور پیدا می­کند. از آن جمله:
مال دوستی؛ حبّ مال و ثروت، منشأ بسیاری از انحرافات می­شود. خداوند در سوره­ی فجر چهار آزمایش مهم را یادآور شده است: کلاّ بل لاتکرمون الیتیم… 1. چنان نیست که شما خیال می­کنید، بلکه شما یتیمان را گرامی نمی­دارید. 2. و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی­کنید. 3. و میراث را از طریق مشروع و نامشروع جمع کرده و می­خورید. 4. و مال و ثروت را بسیار دوست می­دارید. و شگفت این که آزمون­های یاد شده از نظر مالی است و به نظر می­رسد که اگر کسی از عهده­ی آن­ها برآید، آزمایش­های دیگر برای او آسان­تر خواهد شد.([23]) به همین دلیل است که شیطان پس از دیدن نخستین درهم و دینار شادمان شد و آن­ها را به سینه چسبانید و گفت: شما نور چشم و میوه­ی دل من هستید، اگر فرزندان آدم شما را دوست داشته باشند؛ دیگر مرا باکی نیست که هیچ بتی نپرستند، و همین مرا بس است که آدمیان شما را دوست داشته باشند. [24])
زن دوستی؛ از نظر قرآن یکی از مواهب الهی آفرینش همسر و آرامش یافتن در کنار اوست. ([25]) و بلکه دوام و نشاط زندگی به مودت و محبت قلبی و ابراز آن بستگی دارد. با این وجود یکی از زمینه­های نفوذ شیطان محبت و عشقی است که انسان را ذلیل ساخته و سبب اطاعت بی­چون و چرا از همسر و بهره نبردن از زندگی می­شود.([26]) در برخی از روایات زن دوستی مذمت و سرچشمه­ی همه­ی گناهان شمرده شده([27]) و در برخی دیگر دوستی زنان مدح([28]) و حتی سفارش به ابراز آن شده است. ([29])
ناگفته آشکار است که تضاد و تناقضی در میان نیست، زیرا احادیثی که محبت زن را نیکو ­شمرده است، در واقع علاقه و میل فطری را تأیید می­کند، چرا که آرام­بخش زندگی و باعث تداوم آن است اما اگر این دوستی و محبت از مسیر اصلی خود خارج شده و به شهوت­رانی و زن بارگی کشیده شود، مورد مذمت و نهی قرار می­گیرد.
مقام دوستی؛ چه بسا کسانی که شیفته­ی ریاست و عاشق مقام و منزلت هستند، برای نیل به مقصود خود، دست به کارهای ناعادلانه و نامعقول و نامشروعی می­زنند که همانا راه نفوذ شیطان و فریب آن­ها خواهد بود. قرآن کریم انگیزه­ی اصلی سازندگان آیین شرک و بت­پرستی را دستیابی به منافع مادی و رسیدن به حکومت و مقام بیان می­فرماید: ألم تر إلی الذین بدلوا نعمت الله کفراً و احلّوا قومهم داراستوار…؛ آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را تبدیل به کفران کردند و سرانجام، قوم خود را به دیار نیستی و هلاکت فرستادند….([30])
انتقام گیری؛ گرایش انسان به گرفتن انتقام که از حب ذات و میل به بقا سرچشمه می­گیرد، اگر با گرایشات عالی انسانی نظیر ایثار و گذشت کنترل نشود؛ راه نفوذ شیطان خواهد بود. به همین جهت در آیات متعددی از قرآن کریم، خداوند انسان­ها را تشویق به عفو و گذشت می­کند، نظیر آیه­ی شریفه­ی: )… ولیعفوا ولیصفحوا ألاتحبّون أن یغفر الله لکم والله غفور رحیم(([31])؛ …و باید عفو کنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟ و خدا آمرزنده­ی مهربان است.
نیز پیامبر اکرم9 بر پرورش روح گذشت تأکید می­فرمایند: علیکم بالعفو لایزیدالعبد الاّ عزاً فتعافوا یعزّکم الله([32]) مرحوم علامه­ی مجلسی در بیان این روایت فرموده است: عفو و گذشت؛ عزت انسان را در دنیا زیاد می­کند و این ردﹼی است بر آن­چه شیطان برای انسان جلوه می­دهد به این­که ترک انتقام موجب خواری بین مردم و جرأتشان بر او می­شود و حال آن­که چنین نیست، بلکه گذشت سبب ترفیع قدرت و بلندمرتبگی در بین مردم می­شود، خصوصاً زمانی که با وجود قدرت بر انتقام، عفو کند.([33])
رفاه طلبی؛ رفاه و آسایش بسیار و بر کنار بودن از گرفتاری­ها و مصایب روزگار، زمینه­ساز غفلت از یاد خداست([34]) و غفلت نیز یکی از زمینه­های نفوذ شیطان است. افراد رفاه­جو به آن­چه که با آسودگی­شان سازگار نباشد، تن نمی­دهند، از این رو طاعات و دستورات الهی را ـ که مستلزم اندکی رنج و محرومیت است ـ به راحتی ترک نموده و به معصیت و نافرمانی از دستورات الهی کشیده می­شوند. از نظر قرآن یکی از علل سرکشی انسان وسعت روزی و رفاه است: )ولو بسط الله الرّزق لعباده لبغوا فی الأرض ولکن ینزل بقدرمّا یشآﺀ…(([35])؛ و اگر خدا روزی را بر بندگانش فراخ گرداند، مسلّماً در زمین سر به عصیان بر می­دارند، لیکن آن­چه را بخواهد به اندازه­ای [که مصلحت است] فرو می­فرستد….
امید و اعتماد به غیر خدا؛ از دیگر زمینه­های نفوذ شیطان امید و اتکال به غیر خدا و اسباب دنیوی است. از جمله اسباب ظاهری که گاهی انسان به آن امید می­بندد، خود انسان بوده که به فرمایش مولا امیرالمؤمنین7 از مطمئن­ترین فرصت­های شیطان([36]) و بزرگ­ترین دام­های او([37]) است.
از جمله نتایج امید و اتکال به غیر خدا؛ تحت سلطه و قیمومیت غیر خدا قرار گرفتن است که گمراهی نیز به دنبالش خواهد آمد. پیامبر اکرم9 می­فرمایند: ولا وکل ابن آدم إلاّ إلی من رجاه…؛ فرزند آدم واگذار نشد؛ مگر به کسی که به او امید بسته باشد، اگر فرزند آدم جز به خدا امید نمی­بست، به غیر خدا واگذار نمی­شد.([38])
همان­گونه که ذکر شد شیطان در بعد منش انسان نیز در جستجوی زمینه است تا او را از راه­های مورد پذیرش به گمراهی بکشاند. در نوشتار بعدی به این مطلب خواهیم پرداخت.
ادامه دارد…
پی­نوشت:
[1]. ق )50( : 16.
[2]. آیةالله عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 3، ص 394.
[3]. حشر )59( : 19.
[4]. بقره )2( : 152.
[5]. طه )20( : 124.
[6] . )فأعرض عن من تولّی عن ذکرنا ولم یرد إلا الحیاة الدنیا( ؛ پس، از هر کس که از یاد ما روی برتافته و جز زندگی دنیا را خواستار نبوده است، روی برتاب. نجم )53(: 29 )یا أیها الذین ﺀامنوا لاتلهکم أموالکم ولإ أولادکم عن ذکرالله…( ؛ ای کسانی که ایمان آورده­اید، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند… منافقون )63 (: 9.
[7] . )إنما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوة والبغضآﺀ فی الخمر والمیسر و یصدکم عن ذکرالله…( ؛ همانا شیطان می­خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد… مائده )5( : 91.
[8] . فان الغفلة مصطاد الشیطان میرزا حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 11، ص 389.
[9]. )… و زیّن لهم الشیطان ماکانوا یعملون( ؛ و شیطان آن­چه را انجام می­دادند، برایشان آراسته است انعام )6 (: 43 .
[10]. شیطان آنان را فریفت و به آرزوهای دور و درازشان انداخت. محمد )47( : 25.
[11] . ر.ک؛ همان، تسنیم، ج 3، ص 398.
[12]. ر.ک؛ امام خمینی1، اربعین حدیث، ص 50 .
[13]. نساﺀ )4( : 119.
[14]. حجر )15( : 39.
[15]. حجرات )49( : 7.
[16]. همان، تسنیم، ج 3، ص 393 و 394.
[17]. حجر )15( : 3.
[18] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 12، ص 140.
[19]. محمد محمدی ری­شهری، میزان الحکمة، باب 115، ح 6 68 .
[20]. منظور از خود در این­جا، خود خیالی و غیر واقعی است. با توجه به روایت شریفه­ی أقبل علی نفسک بالادبار عنها؛ به نفس خود رو کن با پشت کردن به آن. )الآمدی تمیمی، شرح غررالحکم، ص 238(؛ انسان دو نوع خود و نفس دارد: یک نوع آن ملکوتی و واقعی است که باید عزیزش بدارد و دراسلام توصیه به عزت و کرامت آن شده، و نوع دیگر آن غیر واقعی و پنداری است که همان هوای نفس و امر کننده به بدی است. برای اطلاع بیشتر ر.ک؛ محمدعلی سادات، اخلاق اسلامی، ص 67 .
[21]. محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ص 194.
[22]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 67 ، ص 64 .
[23]. تفسیر نمونه، ج 26، ص 466.
[24]. همان، میزان الحکمة، باب 3750، ح 19326.
[25]. )ومن ﺀایاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها …( ، روم )30( : 21.
[26]. میزان الحکمة، باب 3660، ح 18651.
[27] . وسایل الشیعه، ج 14، ص 12 و بحارالانوار، ج 103، ص 225.
[28] . وسایل الشیعه، ج14، ص 9 و 10.
[29]. همان، ج 20، ص 23.
[30]. گفتنی است موضوع رسیدن به حکومت و مقام از جمله: وأحلوا قومهم استفاده شده است. هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 9، ص 95، ش 5.
[31]. نور )24( : 22.
[32]. اصول کافی، ج 3، ص 168.
[33]. بحارالانوار، ج 68 ، ص 401، باب 93.
[34]. همان، تفسیر راهنما، ج 7، ص 391، ش 12.
[35]. شوری )42( : 27.
[36] . میزان الحکمة، باب 4192، ح 22602.
[37] . همان، ح 22603 )مسلم است منظور از اطمینان به نفس در این روایات، نظر استقلالی به خود و نیروهای خود است به نحوی که از مبدأ هستی غافل شود وگرنه اعتماد به نفس در عین توکل بر خدا مانعی ندارد و حتی در اسلام سفارش هم شده است(.
[38]. همان، باب 1144، ح 5257 .
زمینه­های نفوذ شیطان در بعد منش؛
انسان­­های طبیعت­گرا در بعد رفتار و منش­ به جای عزم و اراده­ی متین و استوار و ریشه­دار در بینش و گرایش صحیح، از اراده­های سست و بی­ریشه تبعیت کرده و راه حیوانیت می­پویند.
انجام برخی امور، زمینه را برای نفوذ بیشتر شیطان فراهم می­کند از جمله:
1. پرحرفی؛ گفتار انسان نقش مؤثری در سرنوشت انسان و کسب رضا یا سخط خداوند ایفا می­کند، از این­رو لازم است به دقت مراقب گفته­های خویش باشیم.([1]) )یومئذلا تنفع الشفاعة إلا من أذن له الرحمن و رضی له قولاً(([2])؛ در آن روز، شفاعت [به کسی] سود نبخشد، مگر کسی را که [خدای] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید. براساس این آیه، خداوند اجازه­ی شفاعت را به کسی می­دهد که گفتارش را بپسندد.
معمولاً حرف زدن موجب پراکندگی فعالیت ذهن شده و از قدرت تفکر و تمرکز می­کاهد. علاوه بر این به نقل مطالب بیهوده و احیاناً گناه مانند غیبت، تهمت، زخم زبان و … منجر خواهد شد، چرا که در این گونه سخن گفتن تأمل و تدبّر در کار نیست و این خود زمینه­ای مهیا برای گمراهی انسان است.
پیامبر اکرم9 پرحرفی را موجب قساوت قلب و دوری از خدا([3]) دانسته و حضرت علی7 آن را از موجبات مرگ قلب شمرده که نتیجه­اش دخول در آتش([4]) است. در حدیث معراج خداوند به تأثیر کم گویی و کم خوری اشاره می­فرماید: یا احمد انّ العبد اذا جاع بطنه و حفظ لسانه علّمته الحکمة…؛ کسی که این دو را داشته باشد، به او حکمت می­آموزم….
وقتی انسان کم خور و اهل روزه و سکوت بود، می­تواند به خود توجه داشته باشد و عیب­های خود را ببیند و به عیب­های دیگران نپردازد. البته بصیرت و آگاهی به عیوب خویش از جمله آثار حکمت است، البته حکمت آثار دیگری نیز دارد، از جمله موجب روشنایی قلب و بصیرت باطنی می­گردد، که در نتیجه­ی آن انسان علاوه بر مفاهیم حقایق را نیز می­یابد.
2. پرخوری؛ غالباً کلام خداوند در زمینه­ی مواهب دنیوی همراه با قید لاتسرفوا آمده است از جمله؛ آیه 41 انعام([5]) و 31 اعراف([6]) که توصیه الهی به زیاده­روی نکردن در خوردن و آشامیدن است. در آیه­ی 168 بقره([7]) بعد از بیان اباحه­ی روزی­های حلال نسبت به پیروی از شیطان اعلام خطر می­شود و این بدان معناست که اغوای شیطان از طریق خوراکی­ها و استفاده­ی نابه جا از آن­ها نیز میسر است. طبق فرمایش امام سجاد7 انباشتن معده از انواع غذاها باعث تنبلی و فراموشی یاد خدا می­شود؛ إعلم ویحک یابن آدم … ؛ وای بر تو ای پسر آدم بدان که سنگینی پرخوری و رخوت و تنبلی برخاسته از انباشتن معده و مستی سیری و غفلت حاصل از قدرت، از چیزهایی هستند که انسان را در زمینه­ی عمل تنبل کرده و ذکر خدا را از یاد او می­برد و از نزدیک بودن مرگ غافل می­سازد، تا جایی که شخص گرفتار دوستی دنیا، گویی از مستی شراب دیوانه شده است.([8])
3. پرخوابی؛ گذشته از این که نیاز بدن به خواب و استراحت یک مسأله­ی واضح و آشکار است، از جمله مواهب الهی برای انسان به شمار می­رود )وجعلنا نومکم سباتاً(([9])؛ و خواب شما را [مایه­ی] آسایش گردانیدیم. آن­چه باید توجه شود خواب نیز مانند دیگر نعمت­هاست و باید به حدّ متعادل و مناسب برسد، در غیر این صورت به عنوان یکی از صفات زشت و موجب نفرت و بغض خداوند خواهد شد. قال الصادق7: إن الله عزّوجل یبغض کثرة النوم و کثرة الفراغ؛ شخص پر خواب بی­کار، منفور و مبغوض خداوند عزوجل است.([10])
بنا به فرمایش امام صادق7 شیطان با تشویق انسان به پرخوابی وقت مناجات با خدا را از او می­گیرد: فانّ الشیطان یقول لک نَم فانّ لک بعد لیلاً طویلاً…؛ شیطان به تو می­گوید بخواب، هنوز شب طولانی در پیش داری.([11])
4. ارتباط با نامحرم؛ ارتباط مداوم در محیط کار یا خانه با نامحرم موجب شکسته شدن حریم بین زن و مرد شده و هرآن­چه این ارتباط نزدیک­تر شود، زمینه را برای نفوذ شیطان بازتر می­کند. سفارش لطیف قرآن به مؤمنان در مواجهه با نامحرم و کنترل چشم و نگاه در این رابطه است ﴿قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم …﴾ ([12]) غض, به معنی کاستن و کم کردن از نگاه([13]) است، چرا که اگر انسان چشم خود را به کلی ببندد, راه رفتن برایش ممکن نیست، امّا اگر نگاه خود را از اندام و صورت نامحرم برگیرد و چشم خود را پایین­ اندازد, صحنه­ی ممنوع را از دید خود حذف می­کند.([14])
برخی از روایات ارتباط زیاد با نامحرم را نادرست شمرده و انسان را از خلوت و مجالست با آن­ها منع می­فرماید، همچنان که در روایتی از حضرت علی7 آمده: قال ابلیس لموسی7, یا موسی لاتخلُ باءمرأة لاتحل لک…؛ ابلیس به موسی7 گفت: ای موسی با زنی که بر تو حلال و محرم نیست خلوت مکن, زیرا هیچ مردی با زن نامحرم تنها نشد، جز این­که من شخصاً و نه یارانم با او باشم.([15])
به طور قطع در جایی که شیطان حضور دارد, انواع معصیت­ها اتفاق می­افتد. و این هشداری است به انسان تا همواره به فکر عواقب وحشتناک آن باشد.
5. هذل و شوخی؛ طبیعت انسان، مزاح را می­پسندد و با آن شاد می­شود، امام صادق7 شوخ طبعی را به عنوان یکی از ویژگی­های انسان مؤمن بر می­شمارند.([16])
به طور قطع می­توان گفت در مزاح بایستی آداب لازم رعایت شود، به طوری که بی­مورد و زیاد نباشد و به متانت و وقار انسان صدمه نزند و باعث ایجاد کینه و کدورت نشود، چرا که شیطان از کدورت­ها استفاده ­کرده و به درون انسان راه پیدا می­کند و موجب گمراهی می­شود.
6 . رفت و آمد زیاد به بازار؛ بازار سرای بی­خبری، غفلت و سرگرمی است، سرزدن به مغازه­های گوناگون و دیدن کالاهای متنوع و پرس و جو از قیمت­ها و ارتباط نزدیک با نامحرمان و هم کلام شدن­های بی­مورد با آنان؛ همه و همه زمینه­های گناه و غفلت را فراهم می­نماید. شاید بتوان گفت از همین روست که توقف زیاد در بازار مکروه است و برای جلوگیری از غفلت در بازار سفارش شده­ایم به: قال رسول­الله9: السوق دار سهو و غفلة، فمن سبح فیها تسبیحة کتب الله له بما الف الف حسنة.
از آن­جا که ورود و خروج از بازار برای بعضی افراد به عنوان شغل و برای عموم مردم در تهیه مایحتاج زندگی ضروری به حساب می­آید، از حضرت رسول9 نقل شده: هرکه در بازار یک تسبیح گوید خدا هزار هزار ثواب برایش رقم می­زند.([17]) که عمل بدان می­تواند تا حدودی از آسیب پذیری بکاهد.
طبق فرمایش امام باقر7 بازار بدترین بقعه­ی روی زمین و میدان ابلیس است و شیطان در بازار به فرزندانش دستور می­دهد که همه را فریب دهند.([18])
7. لهو و لعب؛ نیاز فطری و طبیعی انسان به سرگرمی و تفریحات سالم از مسایل بدیهی و روشن است. آن هنگام که پسران حضرت یعقوب7 به بهانه­ی گردش بردن برادر، خدمت پدر می­رسند؛ حضرت یعقوب7 می­پذیرد.([19]) این توافق دلیل بر تأیید این نیاز فطری است. مذموم و ناپسندی زمانی است که به این امور سرگرم شده و از مقصد اصلی و امور مهم باز بماند.([20]) امیر المؤمنین7 نتیجه­ی سرگرمی به کارهای لهو و بیهوده را حضور و خشنودی شیطان بیان کرده و می­فرماید: مجالسة اهل اللهو ینسی القرآن و یحضر الشیطان([21]) و نیز اللّهو یسخط الرحمن و یرضی الشیطان و ینسی القرآن.([22])
8 . سرگرمی به دنیا؛ پیداست که دنیا و زخارف آن از جمله آفریده­های الهی و وسیله­ای برای رسیدن به قرب خداوند و کمال مطلوب است.
از نظر قرآن کریم، زندگی دنیا چنین توصیف شده است:
1. به عنوان متاع نامیده شده است؛ )… وما الحیاة الدنیا فی الأخرة إلاّ متاع(([23]) ؛ متاع به معنای هر چیزی که خود هدف نیست، بلکه وسیله­ای برای رسیدن به هدف است. 2. عرض نام گرفت؛ )… تبتغون عرض الحیاة الدنیا…(([24]) ؛عرض چیزی است که خودی نشان می­دهد و به زودی از بین می­رود. 3. زینت نامیده شد؛ )… ترید زینة الحیاة الدنیا…(([25]) ؛زینت به معنای زیبایی و جمالی است که ضمیمه­ی چیز دیگر شود تا محبوب و جالب توجه گردد. در این صورت کسی که جذب آن می­شود، در واقع به دنبال چیزی بوده که در آن نیست. 4. به عنوان لهو و لعب نامیده شد؛ )وما الحیاة الدنیا إلاّ لعب و لهو…(([26]) لهوکارهای بیهوده­ای است که آدمی را از انجام امور واجب باز می­دارد و لعب عملی است که به خاطر یک هدف خیالی و خالی از حقیقت انجام می­گیرد. 5 . متاع غرور نیز خوانده شده است؛ )… وما الحیاة الدنیا إلاّ متاع الغرور(([27])؛ و متاع غرور به معنای هر فریبنده­ای است که آدمی را گول بزند.([28])
از این رو سرگرمی به دنیا زمینه­ی مناسب و آماده­ای برای نفوذ شیطان است. امیرالمؤمنین7 نیز با توصیف لذت­های دنیوی همگان را از دلبستگی و سرگرمی در دنیا بر حذر می­دارند.([29])
از آن­چه تاکنون گذشت می­توان نتیجه گرفت که شیطان سعی دارد انسان را نسبت به خداوند و معاد و قیامت غافل کند تا آدمی به راحتی تن به هر گناهی بدهد و راه نفوذ برای شیطان باز شود.
گاه از طریق گرایشات انسان نظیر مال دوستی، مقام دوستی و رفاه طلبی و … وارد می­شود و گاه برخی از کارهای ما، زمینه را برای نفوذ او هموار می­کند. در نوشتار بعدی به طرح راه­های پیش­گیری نفوذ شیطان از آن جمله پیش­گیری علمی به معنای بالا بردن شناخت و معرفت است، خواهیم پرداخت. پیش­گیری عملی نظیر استعاذه، تقویت ایمان، توکل و … نیز منظور ماست که به خواست خدا بیان خواهد شد.
ادامه دارد…
پی­نوشت:
[1]. اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 11، ص 217، ش 11 و 12.
[2]. طه )20( : 109.
[3]. لاتکثروا الکلام بغیر ذکرالله فانّ کثرة الکلام بغیر ذکرالله قسوة القلب، انّ ابعد الناس من الله القلب القاسی میزان الحکمة، باب 3518، ح 17874.
[4]. من کثر کلامه کثر خطاؤه، ومن کثر خطاؤه قلّ حیاؤه، ومن قلّ حیاؤه قلّ ورعه، و من قلّ ورعه مات قلبه ومن مات قلبه دخل النار همان، ح 17875.
[5] . )وهو الذی أنشأ جنات معروشات و غیر معروشات والنخل والزرع ….. ولاتسرفوا إنه لایحبّ المسرفین (.
[6] . )…کلوا واشربوا ولاتسرفوا…(.
[7]. )… کلوا ممّا فی الأرض حلالاً طیّباً ولا تتّبعوا خطوات الشیطان…(.
[8] . محمد محمدی ری­شهری، میزان الحکمة، باب 3097، ح 15195.
[9]. نبأ )78( : 9.
[10]. همان، میزان الحکمة، باب 3976، ح 20921.
[11]. میرزاحسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 5، ص 124، ح 5484 .
12. نور ﴿24﴾ : 30.
13. راغب, مفردات, ص 361 و ابن منظور, لسان العرب, ج 7, ص 197.
14. تفسیر نمونه, ج 14, ص 436.
15. همان، میزان الحکمة, ج 2، ص 1459.
[16]. مامن مؤمن الاّ وفیه دعابة، قلت وما الدعابة؟ قال: المزاح؛ هیچ مؤمنی نیست مگر این­که در او دعابه باشد. عرض شد دعابه چیست؟ فرمود: مزاح و شوخی. میزان الحکمة، باب 3690، ح 18856.
[17]. همان، میزان الحکمة، باب 1935، ح 9045.
[18]. همان، ح 9043.
[19]. یوسف )12( : 12 و 13.
[20] . راغب، مفردات، ص 455.
[21] . همان، میزان الحکمة، باب 3583، ح 18347.
[22]. همان، ح 18346.
[23]. رعد )13( : 26.
[24]. نساﺀ )4( : 94.
[25] . کهف )18( : 28.
[26] . انعام )6( : 32.
[27] . آل عمران )3( : 185.
[28] . تفسیر المیزان، ج 2، ص 502 و 503، ترجمه؛ محمدباقر موسوی همدانی.
[29]. همان، میزان الحکمة، باب 1226، ح 63 58 .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد