خانه » همه » مذهبی » امامزاده طاهر

امامزاده طاهر


امامزاده طاهر

۱۳۹۸/۰۸/۰۵


۷۶۱ بازدید

امامزاده طاهر که در شهر ری کنار حضرت عبدالعظیم حسنی دفنه; ظل السلطان حاکم اصفهان, پسر ناصرالدین شاه قاجار رو که نابینا شده بوده; شفا داده و بینا کرده؟

در ویکی فقه آمده است : دربارة زندگانی امام زاده طاهر (علیه‌السّلام) مدرک و مستندی که شخصیت آن حضرت را کاملاً معرفی کند، در دست نیست و از کیفیت ورود و دلایل هجرت و اولاد و خصوصیات دیگر وی در مدارک و مآخذ مربوطه سخنی نیامده است . نگارنده با تحقیقات فراوان توانسته، شمه‌ای از حالات وی و اجداد بزرگوار این امام زاده را با جستجو در کتب تاریخ به دست بیاورد که تقدیم خوانندگان عزیز می شود .
نسب امام زاده طاهر
نسب امام زاده طاهر با هشت واسطه به امام زین العابدین (علیه‌السّلام) می‌رسد که بدین کیفیت می‌باشد: طاهر بن محمد بن محمد بن حسن بن حسین بن عیسی بن یحیی بن حسین بن زید بن امام زین العابدین (علیه‌السّلام) .
اجداد امام زاده طاهر، همه از بزرگان و مجاهدان اسلام و شیعه می‌باشند. قدیمی‌ترین مدرک و سندی که به مدفون بودن این امام زاده در شهر ری و ورودش به این شهر اشاره می‌کند، مولف کتاب منتقلة الطالبیه [۱] از نسابه قرن پنجم، علامه ابی اسماعیل [[|ابراهیم بن ناصر ابن طباطبا]] است که می‌نویسد:
از کسانی که وارد ری شدند، جناب امام زاده طاهر فرزند ابی طاهر محمد مبرقع بن الحسن بن الحسین مبرقع بن عیسی بن یحیی بن الحسین بن زید الشهید است و تداوم نسل او از شخصی به نام «مطهر» است که نام مادرش زینب دختر ابی عماره بود.»
با قراین موجود، احتمال داده می‌شود که وی، در نیمه نخست قرن چهارم هجری با پدر بزرگوارش محمد ابوطاهر، به شهر ری هجرت کرد و در آن جا ساکن شد.
مسلم این است که اجداد امام زاده طاهر، همه از علما، شهدا، فقها، نقبا و قضات بلاد اسلامی‌بوده‌اند که مفصلاً در قسمت اجداد امام زاده طاهر، بحث خواهیم نمود. [۲][۳][۴]همچنین آن طوری که از تاریخ به دست می‌آید، امام زاده طاهر و پدر بزرگوارش، از علما و عابدان زمان خود بود و رتق و فتق امور اهالی ری به دست با کفایت ایشان انجام می‌شد. [۵][۶]
ذکر کرامات:
امام زاده طاهر سیدی بزرگوار و جلیل القدر و دارای کرامت می‌باشد که در این جا سه کرامت از ایشان را نقل می‌کنیم:
کرامت اول
مسعود میرزا معروف به ظلّ السّلطان فرزند ناصر الدّین شاه قاجار، که در اصفهان حکومت مستقلی داشت، برای زیارت حضرت سلطان علی (حالات این امامزاده در مجلدات بعدی این کتاب که مربوط به زندگانی امامزادگان مدفون در استان اصفهان می‌باشد، خواهد بود.) فرزند حضرت امام باقر (علیه‌السّلام) برادر امام صادق(علیه‌السلام) و معروف به امام زاده قالی شوران یا مشهد اردهال که در هفت فرسخی کاشان واقع است، می‌رود و از تولیت آن در خواست می‌کند که راه و در سرداب را به او نشان دهد تا برود و بدن آن حضرت و یارانش را که به دست دشمنان دین و اهل بیت (علیه‌السّلام) شهید شدند، زیارت کند.
به ظل السلطان می‌گویند: ما مکرّر شنیدیم که هر که به سرداب برود و بدن‌ها را ببیند، نابینا و کور می‌شود.
او اصرار می‌کند و می‌گوید این حرف‌ها خرافی است. چون با استبداد او رو به رو می‌شوند، راه سرداب را به او نشان می‌دهند، او متهورآنه پایین رفته و مشاهده می‌کند که تابوت‌هایی روی هم قرار دارد. پس یکی از آنها را باز نموده و می‌بیند که تروتازه است.
ترس و وحشت بر او غالب می‌شود و تصمیم می‌گیرد از سرداب بیرون بیاید. اما چشمش جایی را نمی‌بیند. به هر زحمتی است از آن مکان بیرون می‌آید و به اصفهان می‌رود و اطبا را جهت مداوا احضار می‌نماید، ولی همة آنها اظهار یاس می‌نمایند. به ناچار به تهران آمده و در آن جا هم نتیجه‌ای عایدش نمی‌شود، لذا به فرانسه می‌رود. در فرانسه هم با وجود اطبای حاذق جواب رد می‌شنود.
پس شبی در خواب می‌بیند که به شهر ری آمده و بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السّلام) به زیارت امام زاده طاهر که در آن وقت گنبد و حرم و ضریح این چنین نداشت مشرف شده، و در گوشه‌ای محزون و غمگین می‌نشیند. در آن موقع احساس می‌کند که آقایی با او سخن می‌گوید: چرا در این مکان با حال محزون نشسته‌ای.
ظل السلطان می‌گوید: من کورم، منتظرم نوکرها بیایند و مرا ببرند.
پس آن شخص دستی به چشم او کشیده و فرمود: چشمت می‌بیند و دیگر نیاز به کسی نداری، برخیز و ما را هم فراموش مکن.
در آن وقت قبر امام زاده طاهر در سردابی بود که هیچ کس به زیارتش مشرف نمی‌شد. چون ظل السلطان بیدار می‌شود و مشاهده می‌کند که به کرامت آن بزرگوار بینایی اش برگشته است، همان روز از فرانسه به تهران، که دارالخلافه بود، تلگرام می‌فرستد و به شهردار و فرماندار تهران، رضاقلیخان سراج الملک فرمان می‌دهد، فوراً مهندس و معمار برده و برای آن حضرت گنبد و حرم و ضریحی فولادین ترتیب دهد. [۷][۸][۹][۱۰]
کرامت دوم
هنگامی‌که ظل السلطان دستور ساخت گنبد و ضریحی برای امام زاده طاهر داد، در هنگام تخریب بنای قدیمی، به قبر شریف رسیدند و آن را نبش کردند، دیدند جسد شریف آن بزرگوار پس از صدها سال تر و تازه و سالم است، گویی امروز به خاک سپرده شده است.
قبر شریف تعمیر و حرم ساخته شد و بر صندوق قبر، ضریح فولادی بزرگی نهاده شد و گنبد کاشی بر آن بنیان گردید.

کرامت سوم
شهر ری از دیرباز اقامتگاه علما و مشاهیر بزرگ و تاریخ ساز بوده است.
در سالهای آغازین عصر پهلوی، زمانی که رضاخان برای پیچیدن نسخه غرب، دستور العمل اشاعة بی حجابی را به اجرا گذاشته بود، موجی از اعتراض و خشم از طرف علما و مردم مسلمان به وجود آمد که منجر به سرکوب، شهادت یا تبعید تنی چند از علمای بزرگ گردید.
مرحوم علامه حاج شیخ محمد تقی بافقی (رحمه‌الله)، از علمای بزرگواری است که در آن سال‌ها به شهر ری تبعید شده و در آنجا زندگی خود را سپری می‌کرد.
مرحوم شیخ در سال‌های تبعید همواره تحت نظر ماموران شهربانی بود، اما این محدودیت‌ها هیچ گاه نتوانست مردم را از فیوضات و کرامات ایشان محروم کند.
آنچه می‌خوانید از جمله همین کرامت‌هاست که توسط مرحوم محمد اسماعیل، خادم ایشان نقل شده است. او از اهالی ورامین بود که سال‌های تبعید در خدمت مرحوم شیخ محمد تقی بافقی رحمه الله بود.
مرحوم محمد اسماعیل این ماجرا را بنا به دستور شیخ پس از وفات ایشان نقل کرده است: در مدتی که در خدمت آقا بودم، بر حسب یک عادت همیشگی نماز مغرب را در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السّلام) به جا می‌آوردم، سپس زیارتی کرده و به منزل باز می‌گشتم.
یکی از همین شب‌ها، وقتی از حرم به منزل آمدم، خدمت آقا رفتم تا اگر کاری دارند بر ایشان انجام بدهم. ایشان پرسیدند:
محمد اسماعیل کجا بودی؟
گفتم: آقا! حرم بودم، برای نماز و زیارت.
فرمود: وقتی به زیارت می‌روی آیا امام زاده طاهر (علیه‌السّلام) را هم زیارت می‌کنی یا نه؟
عرض کردم: بله، همیشه از جلوی ایوان، سلامی‌عرض می‌کنم و حمد و سوره‌ای تلاوت می‌کنم.
فرمود: چرا داخل نمی‌روی؟
عرض کردم: آقا! از جلوی ایوان که مسافتی نیست.
فرمود: این بار برو داخل حرم و امام زاده طاهر (علیه‌السّلام) را زیارت کن. یادت نرود هنگام زیارت، سلام مرا هم خدمتشان برسان.
شب دیگر، مطابق معمول به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السّلام) رفتم. هنگام مراجعت، جلوی ایوان امام زاده طاهر (علیه‌السّلام) سفارش حاج شیخ به یادم آمد، کفش‌هایم را در آوردم و به داخل رفتم. به جز خانمی‌که در گوشه حرم مشغول نماز بود، کس دیگری نبود. جلوی ضریح ایستادم و حمد و سوره‌ای قرائت کردم و [[]] زیارت نامه را خواندم. زیارتم که تمام شد. کنار ضریح رفتم و در قلب خود نجوا کردم که: یابن رسول الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم)، حاج شیخ هم سلام می‌رساند.
به محض آن که این صحبت در قلبم گذشت، شنیدم صدایی بلند و رسا از داخل ضریح فرمود: و علیک السلام، و علیک السلام و علیک السلام.
این صدا به شدت مرا متوحش کرد. بی اختیار دور ضریح گردیدم.
اما، از صاحب صدا خبری نبود.
با همان حالت اضطراب از حرم بیرون آمدم. وقتی به منزل رسیدم، بلافاصله خدمت آقا رفتم. ایشان که مرا دید پرسید چه شده آقا اسماعیل؟ چرا رنگ پریده‌ای؟
جریان را برای ایشان نقل کردم. تبسمی‌کرد و فرمود: یادت باشد همیشه امام زاده طاهر (علیه‌السّلام) را در داخل حرم زیارت کن و مطلب را تا من زنده‌ام به کسی مگو. [۱۱]
پی‌نوشت:
۱. علوی اصفهانی، ابن طباطبا، منتقلة الطالبیة، ۱۶۳.
۲. فخر رازی، محمد بن عمر، الشجرة المبارکه، ۱۳۳.
۳. ابن طقطقی، محمد بن علی، الاصیلی، ۲۶۹.
۴. قاضی مروزی ازوارقانی، عزیزالدین، الفخری، ۴۴.
۵. ابن طقطقی، محمد بن علی، الاصیلی، ۲۶۹.
۶. قاضی مروزی ازوارقانی، عزیزالدین، الفخری، ۴۴.
۷. شریف‌رازی، محمد، اختران فروزان ری و طهران، ۵۳-۵۵.
۸. زندگانی حضرت عبدالعظیم (علیه‌السّلام) ـ، رازی، ۱۳۳.
۹. شریف‌رازی، محمد، کرامات صالحین، ۳۲۱.
۱۰. مهدی پور، علی اکبر، اجساد جاویدان، ۱۰۸-۱۱۰.
۱۱. واحدی، سیدمحمدرضا، سرزمین کرامت، ۳۵-۳۸
منبع
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «امام زاده طاهر (ع)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۴/۳

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد