انتظار فرج”انتظار قدرت اسلام”۱
۱۳۹۳/۱۱/۲۳
–
۱۰۳ بازدید
انتظار فرج”انتظار قدرت اسلام”
یکی از پرسشهای مطرح درباره انقلاب جهانی امام مهدی(ع) این است که آیا ما افزون بر انتظار فرج و چشم به راه بودن برای ظهور آن حضرت وظیفهای در زمینه آمادهسازی زمینه ظهور داریم یا خیر؟ برخی بر این باورند که ما وظیفهای در این زمینه نداریم؛ زیرا ظهور امام مهدی(ع) تنها در گرو اذن خداوند است و هر زمان که اراده الهی به این امر تعلق گیرد، ظهور واقع میشود. بنابراین انسانها نقشی در پیش افتادن یا پس افتادن ظهور و زمینهسازی برای آن ندارند.
انتظار فرج”انتظار قدرت اسلام”
یکی از پرسشهای مطرح درباره انقلاب جهانی امام مهدی(ع) این است که آیا ما افزون بر انتظار فرج و چشم به راه بودن برای ظهور آن حضرت وظیفهای در زمینه آمادهسازی زمینه ظهور داریم یا خیر؟ برخی بر این باورند که ما وظیفهای در این زمینه نداریم؛ زیرا ظهور امام مهدی(ع) تنها در گرو اذن خداوند است و هر زمان که اراده الهی به این امر تعلق گیرد، ظهور واقع میشود. بنابراین انسانها نقشی در پیش افتادن یا پس افتادن ظهور و زمینهسازی برای آن ندارند.
22 بهمن 57 نقطه عطفی در حیات سیاسی ـ اجتماعی ملت ایران و روز پیروزی نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) است. نهضتی که با بهرهگیری روشنبینانه از آموزههای شیعی به ویژه فرهنگ شهادتطلبیِ برخاسته از قیام عاشورا و فرهنگ مهدویت و انتظار توانست به حاکمیت استبداد داخلی و استعمار خارجی بر سرنوشت مردم ولایتمدار ایران خاتمه دهد و نخستین حکومت شیعی تمام عیار را در این کشور مستقر سازد.
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی فرصت مناسبی برای بازخوانی یکی از مبانی مهم اعتقادی این انقلاب؛ یعنی تلاش برای زمینهسازی ظهور امام مهدی(ع) به عنوان وظیفه و تکلیفی شرعی در دوران غیبت است.
با بزرگداشت یاد و نام امام خمینی(ره) و همه شهیدانی که به شوق یاری امام زمان(ع) رهرو راه آن امام شدند، به بررسی اجمالی نظریه لزوم زمینهسازی برای ظهور و برخی از مهمترین مبانی آن میپردازیم.
1. تبیین نظریه
یکی از پرسشهای مطرح درباره انقلاب جهانی امام مهدی(ع) این است که آیا ما افزون بر انتظار فرج و چشم به راه بودن برای ظهور آن حضرت وظیفهای در زمینه آمادهسازی زمینه ظهور داریم یا خیر؟ برخی بر این باورند که ما وظیفهای در این زمینه نداریم؛ زیرا ظهور امام مهدی(ع) تنها در گرو اذن خداوند است و هر زمان که اراده الهی به این امر تعلق گیرد، ظهور واقع میشود. بنابراین انسانها نقشی در پیش افتادن یا پس افتادن ظهور و زمینهسازی برای آن ندارند. در مقابل این دیدگاه، برخی معتقدند که زمینهسازی برای ظهور و فراهم آوردن شرایط تشکیل حکومت جهانی منجی موعود از وظایف انکارناپذیر منتظران است و مردم میتوانند با اهمال شایسته خود ظهور امام مهدی(ع) را نزدیکتر کنند. حضرت امام خمینی(ره) معتقد به این دیدگاه بود و در سراسر دوران مبارزه خود همواره بر وظیفه و تکلیف همگانی برای زمینهسازی ظهور تاکید میکرد.
برای روشنتر شدن دیدگاه امام خمینی(ره) دراینباره، به گزیدهای از رهنمودهای ایشان در سه بخش اشاره میکنیم. در بخش اوّل، دیدگاه امام راحل(ره) را در زمینه وظایف منتظران در عصر غیبت و تکلیف آنها در زمینة فراهم کردن شرایط ظهور، در بخش دوم، دیدگاه ایشان را دربارة نقش انقلاب اسلامی در زمینهسازی ظهور امام مهدی(ع) و در بخش سوم دیدگاه آن رهبر فرزانه را در زمینه ضرورت تشکیل حکومت جهانی اسلام به عنوان یکی از مهمترین اهداف انقلاب اسلامی بررسی میکنیم:
1ـ1. وظایف منتظران در عصر غیبت
حضرت امام(ره) با ژرفاندیشی تمام، انتظار فرج را «انتظار قدرت اسلام» معنا کرده و فراهم آوردن مقدمات ظهور را یکی از وظایف منتظران میدانست:
“همة ما انتظار فرج داریم و باید در این انتظار، خدمت کنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند و مقدمات ظهور انشاء الله تهیه بشود”.1
ایشان در یکی دیگر از سخنان خود با نقد دیدگاههای موجود دربارة انتظار، دیدگاه خود در این زمینه را اینگونه بیان میکند:
“البته این پر کردن دنیا را از عدالت، این را ما نمیتوانیم بکنیم. اگر میتوانستیم، میکردیم، امّا چون نمیتوانیم بکنیم، ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیمان است. ضرورت اسلام و قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم، امّا نمیتوانیم بکنیم. چون نمیتوانیم، باید او بیاید تا بکند، ولی باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت”.2
از این سخنان، دیدگاه امام راحل(ع) دربارة زمینهسازی ظهور به خوبی روشن میشود.
1-2. نقش انقلاب اسلامی در زمینه سازی برای ظهور امام مهدی(ع)
از سخنانی که حضرت امام(ره) در دوره های مختلف انقلاب اسلامی ایراد فرمودند، به خوبی استفاده می شود که ایشان برپایی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران را دو منزلگاه در طریق رسیدن به سر منزل مقصود و تشکیل حکومت عدل مهدوی می دانست و بر این باور بود که باید با اجرای کامل احکام اسلامی در عصر غیبت، زمینه را برای ظهور امام مهدی(ع) فراهم آورد. در اینجا برخی از این سخنان را مرور می کنیم:
“امیدوارم که این انقلاب یک انقلاب جهانی بشود و مقدمه برای ظهور حضرت بقیـ[ الله ـ ارواحنا له الفداء ـ باشد”.3
“امید است که این انقلاب جرقه و بارقه ای الهی باشد که انفجاری عظیم در توده های زیر ستم ایجاد نماید و به طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقیـ[ الله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ منتهی شود”.4
“من امیدوارم که ما به مطلوب حقیقی برسیم و متصل بشود این نهضت به نهضت بزرگ اسلامی و آن نهضت ولی عصر(ع) هست”.5
“ان شاءالله اسلام را آن طور که هست در این مملکت پیاده کنیم و مسلمین جهان نیز اسلام را در ممالک خودشان پیاده کنند… و زور و ظلم و جور از دنیا برطرف بشود و مقدمه باشد برای ظهور ولی عصر ـ ارواحنا له الفداء ـ “.6
“خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمه فروریختن کاخهای ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همه ملتها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان برخوردار فرما”.7
“خداوند همه ما را از قیدهای شیطانی رها فرماید تا بتوانیم این امانت الهی را به سر منزل مقصود برسانیم و به صاحب امانت، حضرت مهدی موعود ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ رد کنیم”.8
3-1. حکومت جهانی اسلام، هدف اصلی انقلاب اسلامی
حضرت امام خمینی(ره) در سراسر دوران مبارزه هرگز هدف خود را در از بین بردن استبداد داخلی و مبارزه با استعمار خارجی در کشور ایران محدود نکرده بود. ایشان در پی گسترش حاکمیت اسلام در سراسر جهان و کوتاه کردن دست ابرقدرت ها از همه کشورهای اسلامی بود. ایشان، حرکت خود را در راستای قیام جهانی موعود(ع) می دید و انقلاب اسلامی ایران را مقدمه ای برای انقلاب عظیم مهدوی ارزیابی می کرد. از همین رو، تشکیل حکومت اسلامی در ایران هیچ گاه سبب نمی شد ایشان از حرکت باز ایستد و حکومت جهانی مهدی موعود را به فراموشی سپارد:
“[…] جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امید بخش آتیه ای روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیک تر می نماید. گویی جهان مهیّا می شود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکّه معظّمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان. از پانزدهم خرداد 42 که حکومت مستکبران جبار در این سرزمین به اوج خود رسیده بود و می رفت تا عربده شوم «أنا ربّکم الأعلی» از حلقوم فرعون زمان طنین افکند، تا 22 بهمن 57 که پایه حکم رانی جبّاران عصر در این مرز و بوم فرو ریخت و تخت و تاج دو هزار و پانصد ساله فرعون گونه ستم شاهی به دست توانای زاغه نشینان و ستمدیدگان تاریخ بر باد رفت و طومار تاراج گری ها و حکم فرمایی های شیطان بزرگ و شیطانک های وابسته و پیوسته به آن درهم پیچیده شد، ایامی معدود بیش نبود، [… ]ولی تحوّلی که کمتر از صد سال بعید به نظر می رسید با تقدیر خدای بزرگ در این ایّام معدود و ساعات محدود تحقّق یافت و جلوه ای از وعده قرآن کریم نورافشانی کرد و چه بسا که این تحول و دگرگونی، در مشرق زمین و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق یابد: «ولیس من الله بمستنکر» که دهر را در ساعتی بگنجاند و جهان را به مستضعفان، این وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهی ولی الله الأعظم، صاحب العصر ـ أرواحنا له الفداء ـ روشن فرماید و پرچم توحید و عدالتی الهی را در عالم بر فراز کاخ های سپید و سرخ مراکز ظلم و الحاد و شرک به اهتزاز درآورد. «و ما ذلک علی الله بعزیز».9
امام راحل با ژرف اندیشی تمام و با پشتوانه عظیم اعتقاد به انقلاب جهانی حضرت حجت(ع)، مسئولان نظام را از اینکه تنها به ایران بیندیشند، برحذر داشت و فرمود:
“مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داری حضرت حجّت ـ ارواحنا له الفداء ـ است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند، منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید و این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است، منصرف کند”.10
از این رهنمود به خوبی استفاده می شود که امام خمینی(ره)، تشکیل حکومت جهانی اسلام را یکی از مهمترین اهداف انقلاب اسلامی می دانست. از همین رو، معتقد بود که مسئولان نظام جمهوری اسلامی باید همه تلاش خود را برای ایجاد این حکومت به کار برند و متوجه باشند پرداختن به برنامه های توسعه، حتی یک لحظه، آنها را از این هدف بزرگ بازندارد؛ چون غفلت از آن، «خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد.”
2. مبانی نظریه
ضرورت زمینهسازی برای ظهور امام مهدی(ع) بر مبانی متعددی استوار است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1-2. نیاز همیشگی به حجت
در اعتقاد اسلامی، بشر همواره نیازمند هدایتگر است. به همین دلیل، از ابتدای آفرینش انسان تاکنون هیچ گاه جهان از پیامبران و امامان هدایتگری که حجت های خدا بر بندگانش هستند، خالی نبوده است. بر اساس این اعتقاد، اگر بر روی کره زمین تنها دو نفر باقی مانده باشند، یکی از آنها حجت الهی خواهد بود.11 دانشوران شیعه این موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزیری از حجت) مطرح ساخته اند.12 امام محمد باقر(ع) دراینباره می فرماید:
“به خدا سوگند، خداوند از روزی که آدم(ع) قبض [روح] شد، هیچ سرزمینی را از پیشوایی که [مردم] به وسیله او به سوی خدا هدایت می شوند، خالی نگذاشته است. این پیشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامی که حجت خدا بر بندگانش باشد، باقی نمی ماند”.13
امام صادق(ع) نیز در همین زمینه می فرماید:
“تا زمانی که زمین پابرجاست، در آن برای خدای تعالی حجتی است که حلال و حرام را [به مردم] می شناساند و [آنها را] به راه خدا فرامی خواند. حجت خدا از روی زمین برداشته نمی شود مگر تا چهل روز پیش از برپایی رستاخیز. پس آن گاه که حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته می شود و ایمان کسی که پیش از برداشته شدن حجت ایمان نیاورده است، برای او سودی نخواهد داشت”.14
نیاز همیشگی به حجت های الهی ریشه در این واقعیت دارد که آدمی برای پیمودن مسیر هدایت و دست یافتن به حقیقت هستی همواره نیازمند راهنمایی انسان های شایسته ای است که از سوی خدای متعال به این منظور برگزیده شده و رسالت هدایت و راهبری آدمیان را برعهده گرفته اند.
پرسشی که در اینجا ممکن است مطرح شود این است که با وجود کتاب های آسمانی چه نیازی به این انسان های برگزیده وجود دارد؟ در پاسخ این پرسش باید گفت: اولاً کتاب های آسمانی خود نیازمند مفسر و مبیّن هستند و ثانیا این کتاب ها بدون وجود حجت های الهی دچار تحریف و تبدیل یا تأویل و تفسیرهای بی اساس می شوند تا آنجا که حق بر مردم مشتبه شده و انسان ها بیش از پیش دچار سردرگمی می گردند. ازاین رو، همواره باید در کنار کتاب های آسمانی انسان های برگزیده ای به عنوان مفسر و مبین کلام خدا وجود داشته باشد.
قرآن کریم نیز به این واقعیت توجه کرده و رسول گرامی اسلام(ص) را عهده دار تبیین و توضیح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است:
“و أنزلنا إلیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون؛15 و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند.”
بدیهی است، پس از رسول خدا(ص) هم باید همواره کسانی وجود داشته باشند که با تبیین و تفسیر قرآن مردم را در پیمودن طریق هدایت یاری و آنها را از افتادن به راه های انحرافی حفظ کنند.
از برخی مناظره های یاران امامان معصوم(ع) با مخالفان خود که محتوای آنها به تأیید امامان رسیده است، نیز می توان به چرایی نیاز همیشگی بشر به حجت های الهی پی برد. گزارش یکی از این مناظره ها را مرور می کنیم:
“منصور بن حازم گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از این است که به آفریدگانش شناخته شود، بلکه آفریدگان به خدا شناخته می شوند. [آن حضرت] فرمود: راست گفتی. عرض کردم: کسی که بداند برای او پروردگاری است سزاوار است که بداند برای آن پروردگار خشنودی و خشم است و خشنودی و خشم او جز به وسیله وحی یا فرستاده او شناخته نمی شود. کسی که بر او وحی نازل نمی شود باید که در جست وجوی پیامبران باشد و چون ایشان را بیابد بداند که ایشان حجت خدایند و اطاعتشان لازم است.
من به مردم (سنیان) گفتم: آیا شما می دانید که رسول خدا(ص) حجت خدا بر آفریدگانش بود؟ گفتند: آری. گفتم: هنگامی که رسول خدا(ص)درگذشت حجت خدا بر آفریدگانش کیست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر کردم و دیدم مرجئه،16 قدریه17 و [حتی] زندیقی18 که به آن ایمان ندارد، در مناظره برای غلبه بر دیگران به آن استدلال می کنند، پس دانستم که قرآن بدون قیّم (برپادارنده) حجت نیست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگوید، حق است. آن گاه به ایشان گفتم: برپادارنده قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را می دانست، عمر هم می دانست، حذیفه هم می دانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من کسی را جز علی(ع) ندیدم که بگوید همه قرآن را می داند. و هنگامی که در میان مردم چیزی رخ می داد که [همه در پاسخ آن در می ماندند و به هر کس مراجعه می کردند] می گفت: نمی دانم [تنها او بود] که می گفت: می دانم. پس گواهی می دهم که علی(ع)برپادارنده قرآن، [امام] مفترض الطاعـ[ و حجت بر مردم پس از رسول خدا(ص) بود. هر آنچه او درباره قرآن بگوید حق است. آن گاه حضرت فرمود: خدایت رحمت کند».19
از این مناظره نیز می توان دریافت که کتاب الهی به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست و همواره باید در میان مردم کسی که آشنا به کتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبیین و تفسیر آن کتاب، راه هدایت را به انسان ها نشان دهد.
نیاز همیشگی انسان به حجت خدا یا به تعبیر کتابهای روایی «اضطرار به حجت»، چنانکه گفته شد، به دلیل نقشهای بیبدیل حجتهای الهی در هدایت و رشد کمال انسان است. حجتهای الهی در اعتقاد شیعه والیان امر، راهنمایان به سوی خدا، جایگاههای علم الهی، مفسران وحی، پایههای توحید، مایههای ثبات و پایداری جهان، وسیلههای نجات و رستگاری امت، معیارهای تشخیص حق و باطل، بیان کننده حلال و حرام الهی و … میباشند.20
البته نباید از نظر دور داشت که در برخی روایات به امکان بهرهمندی مردم از حجتهای الهی در زمان غیبت سخن به میان آمده است، همچنانکه مردم از خورشید پشت ابر هم بهرهمند میشوند. ولی روشن است که هرگز بهرهمندی از حجتهای الهی در زمان غیبت مانند بهرهمندی مستقیم از آنها نیست.
2ـ2. نقش مردم در غیبت و استمرار آن
یکی دیگر از مبانی نظریه لزوم زمینهسازی برای ظهور امام مهدی(ع) توجه به نقش مردم در غیبت و استمرار آن است. برای روشن شدن این نقش برخی از اموری را که در روایات از آنها به عنوان فلسفه غیبت یاد شده است، بررسی میکنیم:
الف)ستم پیشه بودن انسان ها
از برخی روایات چنین برمی آید که علت یا فلسفه غیبت، ستم پیشه بودن انسان ها بوده است. در روایتی که از امام علی(ع)نقل شده، در این زمینه چنین آمده است:
“بدانید که زمین از حجت خدای عز و جل خالی نمی ماند، ولی گاهی خداوند به دلیل ستم و اسرافی که آفریدگان بر خودشان روا می دارند، حجتش را از آنها مخفی می دارد”.21
این موضوع برای هر پژوهشگر تاریخ زندگانی ائمه دوازده گانه شیعه(ع) مسلّم است که هر چه از عصر امام علی(ع)بیشتر فاصله می گیریم، میزان حضور امامان معصوم در متن وقایع جامعه کاهش می یابد. فشار و تهدیدهای خلفای جور از یک سو و نااهلی مردم زمانه از سوی دیگر نیز سبب می شود که روز به روز از تعداد یاران باوفا گرداگرد ائمه عصر کم شود و در نتیجه، ایشان، خود را در غربت و تنهایی بیشتری احساس کنند. به بیان دیگر، جامعه اسلامی روز به روز شایستگی خود را برای پذیرش امام معصوم بیشتر از دست داد تا جایی که هر چه به عصر غیبت صغرا نزدیک تر می شویم، از ارتباط مستقیم ائمه با مردم و حضور عملی ایشان در جامعه کاسته می شود.
این نکته در زندگانی امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) به خوبی مشهود است. امام هادی(ع) حدود سی سال پیش از میلاد امام عصر(ع)، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خویش کم کرد و جز با شمار اندکی از یاران خاص خود تماس نمی گرفت. امام عسکری(ع)نیز در عصر خود بیشتر با نامه نگاری با یاران خود ارتباط برقرار می کرد و بسیاری از امور شیعیان خود را از طریق نمایندگان و وکیلان خویش حل و فصل می کرد و کمتر با آنها به طور مستقیم روبه رو می شد. البته شاید بتوان در پیش گرفتن این سیره از سوی این دو امام بزرگوار را اقدامی در جهت زمینه سازی برای غیبت امام مهدی(ع) تفسیر کرد، ولی با در نظر گرفتن شرایط کلی جامعه اسلامی در آن روزگار، این موضوع که آن بزرگواران به دلیل نااهلی مردم زمانه در غربت و تنهایی به سر می بردند، چندان دور از ذهن نیست.
برای روشن تر شدن این موضوع، عبارتی را که مسعودی در «إثبات الوصیـل» آورده است، نقل می کنیم:
روایت شده که ابوالحسن عسکری [امام هادی(ع)] خود را از بسیاری از شیعیان پوشیده می داشت و جز تعداد اندکی از یاران خاص آن حضرت، ایشان را نمی دیدند و هنگامی که امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسکری(ع)] منتقل شد، ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن می گفت مگر هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج می شد. این شیوه تنها از سوی آن امام و پیش از ایشان از سوی پدرشان در پیش گرفته شد تا مقدمه ای برای غیبت صاحب الزمان باشد و مردم با این شیوه خو بگیرند و غیبت را انکار نکنند.22
بعضی تاریخ نگاران، کلام مسعودی را مبالغه آمیز توصیف کرده اند،23 ولی در مجموع، از این کلام و به قرینه دیگر اسناد تاریخی می توان استناد کرد که ارتباط امام هادی و امام عسکری(ع) با جامعه بسیار کاهش یافته بود و آن دو امام بر شیوه ائمه پیش از خود نبودند و ارتباط چندانی با مردم نداشتند.
بنابراین، می توان گفت چون میان قابلیت ها و شایستگی های ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم(ع) و میزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلی وجود دارد، به هر اندازه که جامعه شایستگی خود را از دست دهد و از ارزش های الهی فاصله بگیرد، امام معصوم نیز که یکی از تجلیات رحمت الهی به شمار می آید، از جامعه فاصله می گیرد و از حضور خود در جامعه می کاهد؛ زیرا رحمت الهی در جایی فرود می آید که سزاوار رحمت باشد.
در قرآن کریم می خوانیم:
“ذلک بأنّ الله لم یک مغیّرا نعمةً أنعمها علی قومٍ حتّی یغیرّوا ما بأنفسهم…؛ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند، نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند..”.24
به بیان دیگر، به مصداق قاعده یادشده که قرآن کریم بیان می دارد. آن گاه که جامعه اسلامی دگرگون شد و مسلمانان از نظر درونی تغییر یافتند و ارزش های الهی خود را از دست دادند، خداوند نیز نعمت وجود امام معصوم(ع) در میان مردم را که از بزرگ ترین نعمت های الهی به شمار می آید، از آنها گرفت و امام از دیدگان مردم پنهان شد. شاهد بر این مدعا روایتی است که از امام باقر(ع) نقل شده و در آن آمده است: «هنگامی که خداوند از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت ]را از مجاورت با آنها دور می سازد».25 آن حضرت در جایی دیگر می فرماید:
“هرگاه خداوند مجاورت قومی را برای ما نپسندد، ما را از میان ایشان بیرون می برد”.26
باشد تا با گذشت سال ها، مردم به خسارت بزرگی که از ناحیه نبود معصوم در میان خود متحمل شده اند، پی ببرند و بار دیگر آماده پذیرش نعمت بزرگ الهی؛ یعنی حضور مستمر امام معصوم(ع) در جامعه شوند.
نویسنده : ابراهیم شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره108