خانه » همه » مذهبی » اهل سنت و یزید

اهل سنت و یزید


اهل سنت و یزید

۱۳۹۴/۰۱/۱۵


۲۸۲۹ بازدید

دیدگاه اهل سنت درباره یزید چیست؟

در یک تقسیم بندی جامع نظر اندیشمندان اهل سنت را به چهار گروه می توان تقسیم کرد:
گروه اول: یزید کافر است (به دلیل اعمال ورفتارش)این نظر اسکافی و آلوسی و ابن جوزی.
گروه دوم: کافر نیست ولی مذموم و ملعون است البته بعضی گفته اند بصورت کلی لعن شود و ذکر وعنوانی از او برده نشود.
گروه سوم: یزیذ نباید لعن شود و وی در مواجهه با سیدالشهداء خطا کرده(ابو حامد غزالی) ولی عده ای میگویند که وی در مواجهه با سید الشهداء خطا نکرده است (ابن عربی مالکی و ابن خلدون)
گروه چهارم: توقف.
ابن حجر ـ یکى از نویسندگان اهل سنت ـ مى گوید اهل سنت درباره کفر یزید اختلاف نظر دارند;
الف) گروهى براین باورند که یزید کافر است; به دلیل همان سخن یزید که ابن جوزى نقل کرده که پس از آنکه سر امام حسین را به شام بردند ـ یزید ـ مردم را جمع کرد و در حالى که با چوب بر سر و دندان امام مى زد، شعر زیر را مى خواند:
لیت اشیاخى ببدر شهدوا *** جزع الخزرج من وقع الأسل
لأهلوا و استهلوا فرحاً *** ثم قالوا یا یزید لا تشل…
لعبت هاشم بالملک فلا *** خبر جاء ولا وحى نزل
بنابراین ابن جوزى مى گوید: «لیس العجب من قتال ابن زیاد للحسین و انما العجب من خذلان یزید و ضربه بالقضیب ثنایا الحسین و حمله آل رسول الله سبایا على اقتاب الجمال و لو لم یکن فى قلبه احقاد جاهلیة اضغان بدریة لاحترم الرأس لما وصل الیه و کفنه و دفنه وأحسن الى آل رسول الله(صلى الله علیه وآله)»;(1) جنگ ابن زیاد با حسین بن على(علیه السلام) تعجب آور نیست بلکه تعجب از خوارى یزید در زدن چوب بر دندانهاى امام حسین و اسیر کردن خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سوار کردن آنان بر شتران، و در معرض عموم قرار دادن آنهاست. اگر در دل یزید کینه هاى جاهلیت و جنگ بدر نبود به امام حسین احترام مى گذاشت و آن حضرت را کفن و دفن مى نمود و با آل رسول به خوبى برخورد مى کرد.
ب) گروه دوم مى گویند یزید کافر نیست چرا که یزید در هنگام مشاهده سر امام حسین چنین گفت: «رحمک الله یا حسین لقد قتلک رجل لم یعرف حق الارحام و قال قد زرع لى العداوة فى قلب البر و الفاجر»; خداوند تو را رحمت کند اى حسین، تو را مردى کشت که حق قومیت را نشناخت و با کشتن تو کینه و بغض مرا در دل هر انسان خوب و بدى کاشت.(2)
ج) گروه سوم بر این عقیده اند که راه درست آن است که توقف کرده و یزید را تکفیر نکنیم.محمد غزالی این دیدگاه را دارد.
ابن جوزى در کتاب الرد على المتعصب العنید المانع من ذم الیزید مى نویسد: «گوینده اى از من پرسید، آیا لعن یزید بن معاویه به خاطر جنایتى که مرتکب شده جایز است یا خیر؟ گفتم: علماى پرهیزگار نظیر امام احمد، لعن او را روا دانسته اند». در پاورقى این مطلب شیخ محمد محمودى مى گوید: «یکى از علماى بزرگ به نام شیخ عبدالکریم والدین نویسنده مجمع الفوائد و معدن الفرائد مى گوید: این کتاب را در کتابخانه حرم نبوى(صلى الله علیه وآله) در مدینه منوره به سال 1384 هـ . ق. مشاهده کردم. در آنجا نوشته بود مسلمانان اجماع دارند که اولاد فاطمه(علیها السلام)از ذریه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى باشند و باید بر آنان صلوات و درود فرستاد. آنگاه احادیثى را در فضل على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام)مى آورد و مى نویسد یزید لعین و پیروانش از کسانى بودند که به اهل بیت رسول(صلى الله علیه وآله)اهانت کردند; از این رو استحقاق غضب و دشمنى و لعن را دارند. هر کس مى خواهد از جواز لعن بر یزید آگاه شود به آن کتاب مراجعه کند». وى مى نویسد: «افرادى که لعن یزید را جایز نمى دانند از آن ترس دارند که لعن او به پدرش معاویه سرایت کند».(3) چنان که این مطلب در شرح مقاصد تفتازانى نیزآمده است.
ابن حجر مى نویسد: «قاضى ابویعلى کتابى دارد به نام چه کسانى استحقاق لعن دارند، در آن کتاب یزید را جزو کسانى به شمار آورده که استحقاق لعن دارند و دلیلش روایتى است از پیامبر(صلى الله علیه وآله) که فرمود: من اخاف اهل المدینة ظلماً أخافه الله و علیه لعنة الله و الملائکة والناس اجمعین; آن کس که مردم مدینه را بترساند، خداوند او را خواهد ترساند و مورد لعن خدا و فرشتگان و تمام مردم قرار مى گیرد». آنگاه مى نویسد: «شکى نیست که یزید با لشکر و نیروهاى مسلح خویش به جنگ مردم مدینه رفت و اهل مدینه را با جنایاتى که انجام داد به شدت مضطرب و نگران کرد و در دل آنها ترس ایجاد نمود; چرا که او مدینه را براى خود مباح کرد». نقل شده است که حدود 300 دختر مورد تجاوز قرار گرفته و گروهى از صحابه را به قتل رساندند و نماز جماعت را در مسجد النبى تعطیل کردند. پس از آن براى جنگ با عبدالله زبیر آماده شدند و کعبه را با منجنیق مورد حمله قرار داده و آتش زدند.(4) در اینجا ذکر این نکته شایسته است که از شاه عبدالحق محدث دهلوى در ما ثبت من السنة، ص 63 مى نویسد: «امام حسین(ع) را شهید کردند و سر مبارک ایشان را در طشت گذاشتند و نزد ابن زیاد بردند. لعنت خدا بر قاتلان وى و بر ابن زیاد و یزید بن معاویه باد». مولوى رشید احمد کنگوهى مؤسس دارالعلوم دیوبند در مورد یزید مى نویسد: «پیامبر(ص) فرمودند: کسى که اهل مدینه را بترساند خداوند او را خواهد ترساند و لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد». در صحیح مسلم روایت شده که یزید باعث ترس و هراس مردم گردید; لعنت خدا بر قاتل حسین و بر یزیدیان باد.
دید اهل سنت جواز لعن قاتلان امام حسین به صورت کلى ـ یعنى بدون اینکه نام شخصى برده شود ـ اشکالى ندارد و مورد اتفاق است. به طور مثال اگر گفته شود خداوند قاتلان امام حسین یا کسى که دستور قتل و شهادت آن حضرت را صادر کرده است لعنت کند رواست; از این رو برخى به صورت کلى او را لعن کرده اند.
سعدالدین تفتازانى مى گوید: «واما ما جرى بعدهم من الظلم على اهل بیت النبى(صلى الله علیه وآله)فمن الظهور بحیث لا مجال للاخفاء و من الشناعة بحیث لا اشتباه على الآراء اذ تکادُ تشهد به الجماد و العجماء و یبکى له من فى الارض والسماء وتنهد منه الجبال و تنشق الصخور ویبقى سوء عمله على کرّ الشهور و مر الدهور و لعنة الله على من باشر او رضى او سعى و لعذاب الآخرة أشد و أبقى»;(5) ظلم و ستمى را که بر اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد کردند، به اندازه اى روشن و آشکار است که جاى هیچ گونه نکته ابهامى براى کسى نمى گذارد; بلکه تمام جمادات و حیوانات بر آن گواهى مى دهند و هر کسى که در زمین و آسمان است بر آنها اشک مى ریزد، کوهها متزلزل و صخره ها متلاشى مى شود و آثار زشت این اعمال همواره بر تارک تاریخ باقى خواهد ماند. خداوند کسانى را که این اعمال را به وجود آورده و یا به آن خشنود و در مقدمات آن همکارى داشته اند لعنت کند. به یقین عذاب آخرت شدیدتر است.
مسعودى درباره یزید مى نویسد: «مردى خوشگذران و عیاش بود. مردى بود که حیوانات شکارى داشت، سگها و میمونها داشت و پیوسته مجالس میگسارى برگزار مى کرد. روزى در مجلس میگسارى خود نشست و ابن زیاد هم در طرف راست او بود و این واقعه بعد از آن بود که حسین بن على را کشته بود، پس به ساقى مجلس خود رو کرد و گفت:
اسقنى شربة تروى مشاشى *** ثمّ صل فاسق مثلها ابن زیاد
صاحب السر و الامانة عندى *** و لتسدید مغنمى و جهادى
جامى از شراب به من بنوشان که استخوانهاى نرم را سیراب کند، سپس برگرد و ابن زیاد را چنان جامى بنوشان. همان کس که رازدار من است، همان کسى که امین کار من است، همان کسى که اساس خلافت من به دست او محکم و استوار شد ـ یعنى حسین بن على را کشت ـ …». سپس مسعودى مى نویسد: «در دستگاه خلافت اسلامى و جانشینى پیغمبر، مردى که مقام خلافت را اشغال کرده بود، میمونى داشت که به او بوقیس مى گفتند. این میمون را در مجلس میگسارى خود حاضر مى کرد و براى او تشکى مى انداخت و او را مى نشانید و او را بر گُرده خر ماده اى که براى مسابقه و اسب دوانى تربیت شده بود سوار مى کرد، زین و لجام بر گرده آن ماده خر مى بستند و این میمون را بر او سوار مى کردند و با اسبها به اسب دوانى و مسابقه مى بردند. در یکى از روزها ابوقیس مسابقه را برد. بر تن این میمون جامه و قبایى از حریر سرخ و زرد پوشانده و دامنها را به کمرش زده بودند و بر سر او کلاهى نهاده بودند که نقشهاى درشت داشت و به رنگهاى مختلف آراسته گشته بود».(6)
پی نوشت ها:
1ـ صواعق المحرقه، ص 218.
2ـ همان.
3ـ الرد على المتعصب العنید المانع من ذم الیزید، ابن جوزى، ص 13.
4ـ صواعق المحرقه، ص 222.
5ـ شرح مقاصد، سعدالدین تفتازانى، ج 5، ص 311.
6ـ بررسى تاریخ عاشورا، مرحوم آیتى، ص 77.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد