خانه » همه » مذهبی » اکراه در دین – اجبار در دین – پذیرش دین

اکراه در دین – اجبار در دین – پذیرش دین


اکراه در دین – اجبار در دین – پذیرش دین

۱۳۹۶/۰۵/۰۷


۵۱۷ بازدید

آیه ی لا اکراه فی الدین به چه معنی است؟

« لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ » (بقره(2) : 256)
در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفرورزد، و به خدا ایمان آوَرَد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.
گفتگو پیرامون این آیه شریفه راه گشاى ما در رفع بسیارى از ابهامات، اجراى احکام اسلام می باشد. و می تواند به عنوان یک اصل راهبردى و درخشان در سر لوحه نظام مترقى اسلام، در هنگام گفتگو و تعامل با پیروان دیگر ادیان معرفى گردد.
به همین منظور نخست، به فضاى نزول آیه و شأن نزول آن، به عنوان مصداق بارز و نمونه آشکار چگونگى رفتار و تعامل با دیگران، اشاره مى شود؛ سپس به پاسخ برخى پرسشها درباره چگونگى رفتار در مجموعه نظام اسلامى و چگونگى رفتار با پیروان دیگر ادیان وفرهنگها، به طور مختصر مى پردازیم.
فضاى نزول و شأن نزول آیه شریفه:
آیه شریفه فوق الذکر، در سوره بقره مى باشد. و نزول آیات سوره بقره بدون تردید پس از هجرت به مدینه آغاز گردیده است. و چندین سال به طول انجامیده است. (ر.ک: معرفت، هادى، تلخیص التمهید، ص 101) یعنى درزمانى که نظام اسلامى در حال شکل گیرى و استحکام بوده است.
درباره هنگام نزول آیه شریفه فوق، چندین داستان، نقل شده است؛ (ر.ک؛ تفسیر المیزان، نمونه، مجمع البیان، ابن کثیر، روح المعانى و… ذیل آیه شریفه)؛ از آن جمله:
ـ داستان مردى از مسلمانان انصار، به نام «حصین» مى باشد. که دو فرزند او به آئین مسیحیت گرویده بودند و او می خواست، آنان را با اجبار به سوى اسلام دعوت کنند. وقتى موضوع با پیامبر(ص) درمیان گذاشته شد. آیه شریفه « لااکراه فی الدین…» نازل گردید.
با توجه به شأن نزول آیه و ظهور آیات دیگر در قرآن مجید، آشکارترین مراد آیه شریفه آن است که «پذیرش دین اسلام اجبارى نیست»؛ و این اصل کلى براى همگان مى باشد. و پیروان ادیان دیگر و کافران، را شامل مى شود و کسى حق ندارد به زور و اجبار، شریعت اسلام را بر آنان تحمیل کند. چنان که در آیه دیگر می خوانیم: و قل الحَقَّ مِن ربکم فمَن شاء فلیؤمن و من شاء فلیَکْفُر (کهف(18):29) ـ بگو: حق از پروردگارتان است. پس هر که بخواهد، بگرود و هر که بخواهد انکار کند.
علاوه بر اینکه اجبار در پذیرش دین و ایمان به خداوند مخالف آزمایش و امتحان بندگان و مخالف مقتضى حکمت خداوند در دنیا می باشد. که آدمى را مختار و آزاد قرار داده است. به همین جهت خداوند متعال، پیامبر اسلام(ص) را از اجبار مردم براى ایمان بخداوند، بازداشته است، چنان که در قرآن مجید می خوانیم:
و لو شاءَ ربُّکَ لأَمنَ مَن فِى الارضِ کلُّهُم جمیعا اَفاَنتَ تُکْرِه الناسَ حتى یکونوا مؤمنینَ (یونس (10): 99 ـ ر.ک: المیزان، ج10، ص 120 ط عربى) ـ و اگر پروردگار تو مى خواست، قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر مى کنى که بگروند؟!
ـ اضافه بر اینکه، اعتقاد به دین و التزام به آن، از امور قلبى و باطنى است، که اجبار و اکراه در آن ثمربخش نیست. بنابراین عبارت لااکراه فى الدین یا یک جمله خبرى و بیانگر حال حقیقى انسان و مقتضى تکوینى اوست؛ و یا بیانگر یک حکم تشریعى به منظور نهى از اجبار در پذیرش دین مى باشد. که این نهى تشریعى متکى بر آن حقیقت تکوینى و مقتضاى وجودى آدمى مى باشد. (ر.ک: المیزان، ج 2، ص 347، ط عربى بیروت ـ ر.ک مجمع البیان، ج 1ـ2،ص 631)
بنابر آنچه گفته شد، انسان «بخودى خود»، در پذیرش دین و چگونگى راه و روش زندگى خود، مختار و آزاد است، اگر چه درباره چگونگى حضور او در اجتماع و تأثیرگذارى او بر دیگر افراد، قوانینى در نظام اسلامى وضع شده است. و خداوند متعال فرجام مؤمنان و کافران را به او گوشزد نموده است. و آدمى را براى بهره مندى از اعتقادات صحیح و روش زندگى شایسته راهنمایى فرموده است. چنان که در آیه شریفه مورد نظر و آیات قبل و بعد آن به خوبى این حقیقت آشکار مى باشد.
بنابر این «عقیده» قابل تحمیل نیست؛ ولى این محدوده غیر از محدوده احکام است. توضیح این که: کلیه نظام هاى فکرى، براى خود نظامى اجتماعى را نیز طراحى می کنند. در نظام هاى اجتماعى، اکراه و اجبار از ابزارهاى پیش بینى شده در کلیه نظام ها است؛ یعنى، در هر نظامى در مقوله هاى اجتماعى و حقوقى آن، جبر قانونى وجود دارد و بدون آن، جامعه قابل اداره و کنترل نیست. نظام هاى قضایى و نیروهاى انتظامى در همه نظام ها، امرى مقبول و معقول هستند. بنابراین بایستى محدوده عقیده را از محدوده عمل و حقوق جدا کرد. در حیطه «عقیده» اجبار راهى ندارد؛ ولى در حیطه عمل، جبر و اکراه هم لازم است و هم قابل قبول است، چنان که در تمامى جوامع قوانین و مقرراتى وضع مى شود و همگان ملزم به رعایت آن می باشند. با این تفاوت که در برخى جوامع تنها به رفاه عمومى و آسایش جسمى افراد جامعه توجه دارند و هرچه که اختلال در آسایش بدنى باشد، خلاف قانون شمرده مى شود ولى در جامعه اسلامى علاوه بر آسایش بدنى به حفظ ارزش هاى معنوى نیز توجه شده است و آنچه تأثیر سوء بر معنویت افراد جامعه دارد، خلاف قانون شمرده می شود. البته تعیین حیطه و محدوده قوانین باید با کارشناسى وآگاهى کامل بر دستورات دینى انجام شود و از سلیقه هاى شخصى و برداشت هاى افراطى یا تفریطى از دین جلوگیرى کرد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد