خانه » همه » مذهبی » ایمان در مسیحیت

ایمان در مسیحیت


ایمان در مسیحیت

۱۳۹۷/۰۵/۲۶


۸۴۵ بازدید

ایمان چیست؟ متألهین و متکلّمین مسیحى چه تفاسیرى از آن دارند؟

ایمان (Faith) در کلام مسیحى، محور بحث هاى دامنه دارى است؛ و فرقه هاى کلامى مسیحى در تحلیل ماهیت آن اختلاف زیادى دارند. ازاین رو، در این مجال اندک نمى توان به تمامى آنها اشاره کرد. بنابراین، تنها به دیدگاه دو متکلم مسیحى یکى توماس آکوئیناس ( AquinasSt . Thomas) چهره اصلى کاتولیک قدیم و دیگرى پُل تیلیخ (Poul Tillich) چهره اصلى پروتستان جدید، اکتفا مى کنیم.
نظر توماس آکوئیناس:
ایمان، عبارت است از «تصدیق گزاره هاى وحى شده و قبول قلبى آنها». براون کالین، فلسفه و ایمان مسیحى، ترجمه ط. میکائیلیان، ص 25.
از دیدگاه آکوئیناس، ایمان ماهیتى معرفتى دارد و در مراتب معرفتى میان رأى یا گمان و علم یا دانش قرار گرفته است. «رأى» از نظر وى عبارت است از «اعتقاد بى شاهد و بى دلیل»، ازاین رو احتمال خلاف آن مى رود. اما «دانش» عبارت است از «اعتقاد مبتنى بر شواهد کافى بر صدق»، ازاین رو یقینى است. در حالى که ایمان مبتنى بر شواهد ناکافى و ناقص است؛ چرا که حضور خداوند چنان ملموس نیست که بتوان دلیلى قوى براى علم به وجود او پیدا کرد. اما از نظرگاه آکوئیناس در این جا اراده و خواست آدمى دخالت مى کند و در اثر آن، عقل انسان چنان مؤکد و سخت به وجود خداوند و دیگر اصول دینى اعتقاد پیدا مى کند که منجر به اطاعت محض او از خداوند مى شود. نتیجه آن که از نظر آکوئیناس، ایمان کار عقل است و همان تصدیق به حقیقت الوهى است؛ اما تصدیقى که ریشه در خواست آدمى دارد. پس خواست و اراده ماست که به کمک فقدان مدارک کافى آمده، نقص آنها را جبران مى کند. در واقع، آدمى با دیدن شواهد خاصى از قبیل معجزه ها، با این که آنها را براى اعتقاد به وجود خداوند کافى نمى داند، تصمیم به تصدیق آن گرفته، دعوت خداوند را پاسخ مثبت مى دهد. اشکالات متعددى به این نظر وارد شده است که مجال طرح آن نیست؛ ولى به هر حال این خطاى بزرگى است که بگوییم ایمان به خاطر متعلّقش – که امور غیبى است – از حیطه علم آدمى خارج است؛ زیرا امر غیبى به معناى خفاى آن از حواس آدمى است و نه از حیطه علم عقل او.
آکوئیناس به دلیل تقابلى که میان ایمان و علم انداخته است، از عهده تحلیل دقیق ایمان برنیامده و مشخص نکرده که در نهایت، تصدیقى که در تعریف ایمان مى گوید، چگونه با خواست و اراده آدمى پیوند مى خورد و از رهگذر آن حاصل مى شود. نگا: محسن جوادى، نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، صص 19 – 27.
نظر پل تیلیخ:
«ایمان حالت دلبستگى نهایى آدمى و غایت قصواى اوست». به اعتقاد تیلیخ، چیزى غایت قصوا است که معنابخش زندگى ما باشد و واقعیت و هدف زندگى ما در گرو آن. در نظر او غایت قصوا فقط یک چیز است و آن وجود واجب الوجود است؛ هر چند آدمیان دلبستگى هایى دارند که آنها را نهایى مى دانند، ولى به نظر تیلیخ این اشتباه بزرگى است که آنچه حقیقتاً نیست، متعلّق دلبستگى نهایى قرار گیرد. جان هیک، فلسفه دین، ص 130 – براى اطلاع تفصیلى از نظر وى در این باب مراجعه کنید به تیلیخ، پل، پویایى ایمان، ترجمه حسین نوروزى، انتشارات حکمت.
به هر روى، از نظر تیلیخ، ایمان به دست آوردن چیزى نیست. ایمان تحصیل معرفتى که وجود ندارد، نمى باشد. ایمان تنها توجه کردن و التفات به چیزى است که آدمى خود دارد. ایمان، هوشیارى به ذات تعلقى و وابسته خود است؛ نوعى وابستگى که همه وجود آدمى را از آن وجود مطلق سرشار مى کند. ایمان، زدودن غفلت از چیزى است که خود دارد. نظریه ایمان، ص 45.
با مراجعه تفصیلى به دیدگاه تیلیخ در باب ایمان، مى توان اشکالات متعددى را مطرح کرد؛ ولى مهم ترین خطاى دیدگاه او آن است که براى خداوند تشخّص قائل نیست؛ یعنى، تحلیل او از ایمان آن است که خداوند به عنوان موجودى متشخّص و متعیّن وجود ندارد؛ بلکه خدا همان واقعیت وجود اشیا و آدمیان است و حال آن که همه ادیان آسمانى به تشخص خداوند، وراى وجود مخلوقاتش قائل هستند. همچنین او نقش عقل در خداشناسى را نادیده گرفته است. نگا: همان، صص 48 – 46.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد