خانه » همه » مذهبی » بخیل و خساست و درمان آن

بخیل و خساست و درمان آن


بخیل و خساست و درمان آن

۱۳۹۸/۰۷/۲۴


۳۲۲۶ بازدید

سلام بخل را باذکر مثالی توضیح میدهید عواقبش چه میباشدوچگونه زایل میشود

در معراج السعاده آمده: بخل عبارت از«امساک کردن در مقامی است که باید بذل می کرد و ندهد آنچه که باید می داد.» (معراج السعاده، ص322) صفت بخل ثمره محبت دنیاست. درباب مذمت بخل در احادیث اسلامی، روایات تکان دهنده ای دیده می شود. – امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه حکمت 126 می فرماید:«عجبت للبخیل ان یستعجل الفقر الذی منه هرب و یفوته الغنی الذی ایاه طلب؛ فیعیش فی الدنیا عیش الفقراء، و یحاسب فی الآخرة حساب الاغنیاء ؛ در شگفتم از بخیل که شتابان در طلب فقری است که از آن می گریزد، و سرمایه ای را از دست می دهد که برای آن تلاش می کند پس در دنیا مانند بینوایان زندگی می کند، و در آخرت مانند توانگران حساب پس می دهد.» – امام علی (علیه السلام) می فرماید:«البخل جامع لمساوئ العیوب وهو زمام یقاد به إلی کل سوء؛ بخل ورزیدن کانون تمام عیبهاست و افساری است که (بخیل) به وسیله آن به سوی هر بدی کشانده می شود» (نهج البلاغه، حکمت 378)
-امام علی (علیه السلام) فرمودند:«البخل بالموجود سوء الظن بالمعبود؛ بخل ورزیدن به آنچه در دست داری بدگمانی به معبود است»
– رسول خدا صلی الله علیه و اله در حدیثی می فرمایند:«البخیل بعید من الله بعید من الناس،قریب من النار، بخیل از خدا دور است، از مردم نیز دور است و به آتش دوزخ نزدیک است» (بحار الانوار، ج 73، ص 308)،
– در حدیث دیگری، امام امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «النظر الی البخیل یقسی القلب، نگاه کردن به بخیل، انسان را سنگدل می کند» (تحف العقول،ص 214). این تعبیر نشان می دهد که باطن بخیلان آن قدر تاریک و آلوده است که بازتاب آن در چهره آنان، سبب سنگدلی نگاه کننده می شود.
– در روایتی داریم: «فلا یلج النار الا البخیل»؛ در آتش وارد نمی‌شود، مگر بخیل. (اخلاق محتشمی، تالیف خواجه نصیرالدین طوسی، ص 3210 )
آدم بخیل و خسیس و تنگ نظر کسی را گویند که از خرج کردن پول یا دادن چیزی به دیگری احساس ناراحتی و در نتیجه خودداری می‌کند.»در فارسی، معادل خساست را تنگ‌ چشمی‌ و ناخن‌خشکی گذاشته‌اند. در آثار ادبی و دینی ما، مطالب ارزنده‌ای درباره بخل و ویژگی‌های بخیلان و خسیسان آمده است. سعدی در «گلستان» می‌گوید: «مالی به مشقت فراهم آرند و به خست نگاه دارند و به حسرت بگذراند سیم بخیل از خاک وقتی برآید که وی در خاک درآید.»
خسیس اگر تنها زندگی ‌کند، دچار مشکلاتی می‌شود که برشمردیم. اما اگر ازدواج کند و نان‌آور و تکیه‌گاه خانواده باشد، خست او آسیب‌های جسمی روانی و اخلاقی زیادی به زن و فرزندانش می‌رساند . پیشوایان دین ما سفارش کرده‌اند مردی که ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده است باید برای توسعه مالی و رفاهی زندگی خود تلاش کند و با بخیلی و خسیسی، افراد خانواده خود را در تنگنا قرار ندهد و به گرفتاری و خواری نکشاند. از نظر امام رضا(ع) واجب است که مرد برخوردار از نعمت‌های مادی، زندگی خانواده خود را گشایش دهد.
امام صادق (ع) بی‌توجهی به وضعیت اقتصادی خانواده را گناهی می‌داند که مرد باید در روز رستاخیز پاسخگوی آن باشد و مهم‌تر و شدیدتر اینکه پیامبر بزرگوار اسلام(ص) تأکید می‌کند: مردی که نیازهای زندگی افراد خانواده خود را برنیاورد و آنها را ضایع سازد ملعون است، یعنی از رحمت خداوند بسیار فاصله دارد.
از نظر روان‌شناسان، رگه‌های بخل شدید در بیماران خودشیفته، جامعه‌‌ستیز و وسواسی – جبری دیده می‌شود. در این میان، کسانی که اختلال شخصیت وسواسی- جبری دارند بیش از بقیه خسیس و ‌تنگ‌چشم هستند. «متن تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی» یکی از نشانه‌های این افراد را چنین بیان می‌کند:
“ناخن‌خشکی نسبت به خود و دیگران. به اعتقاد آنها پول چیزی است که باید آن را برای فجایع آتی پس‌انداز کرد”
آرگایل در کتاب “روان‌شناسی پول” با استناد به دیدگاه‌های روانکاوی، کینه‌توزی، لجبازی، خودسری و حساسیت افراطی به پاکیزگی و وظیفه‌شناسی را صفات همراه با خسیسی ذکر می‌کند و پیشینه مشکلات خانوادگی و احساس ناامنی شدید روانی را زیربنای آن می‌داند.
به تحقیق زیر راجع به بخل توجه کنید :
بخل عبارت است از خسیس بودن در جایی که باید خرج کرد و ندادن آنچه را که باید داد و آن طرف تفریط است و افراط آن، اسراف است، که عبارت است از: خرج کردن آنچه نباید خرج کرد و این دو طرف، مذموم است و وسط آنها، که صفت جود و سخا بوده باشد پسندیده و محمود است.
مخفی نماند که صفت بخل، نتیجه محبت دنیا و ثمره آن است و این، از جمله صفات خبیثه و اخلاق رذیله است. و خدای تعالی می فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما اتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیرا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیمَه»[1] خلاصه معنی آنکه: «گمان نکنند کسانی که بخل می ورزند به آنچه خدا از فضل خود به ایشان عطا فرموده، که این خیر ایشان است بلکه این شرّ است از برای ایشان و زود باشد که در روز قیامت آنچه را بخل کرده اند طوق شود و به گردن ایشان افتد»
و حضرت رسول – صلّی اللّه علیه و آله – فرمود که: اصلاً و ابداً دور بخل نگردید که آن هلاک کرد کسانی را که پیش از شما بودند و ایشان را بر این داشت که خون یکدیگر را ریختند و آنچه بر ایشان حرام بود حلال شمردند»
و از آن حضرت روایت شده است که: «بخل، دور است از بهشت و نزدیک است به آتش و جاهل سخی محبوب تر است نزد خدا، از عالم بخیل» و فرمود که: «بخل، درختی است که: ریشه آن به درخت زقّوم فرو رفته و بعضی از شاخهای خود را به دنیا آویخته است. پس هر که به شاخی از آن چنگ زند او را داخل آتش می کند. آگاه باشید که بخل، ناشی از کفر است و عاقبت کفر آتش است»
و نیز از آن سرور روایت شده است که اگر کسی از شما بگوید که بخیل بهتر است از ظالم. جوابش این است که چه ظلمی بدتر است در نزد خدا از بخل. قسم یاد نموده است خدا به عزّت و عظمت و جلال خود که بخیل را داخل بهشت نکند». «شخصی در جهاد در خدمت آن حضرت کشته شد زنی بر او می گریست و می گفت: «وا شهیداه» حضرت فرمود که: چه می دانی که او شهید است؟ شاید که او سخن بی فایده می گفته یا بخیل بوده».
روزی آن بزرگوار مردی را دید که پرده کعبه را گرفته می گوید: «خدایا به حرمت این خانه، گناه مرا بیامرز. حضرت فرمود: بگو ببینم چه گناه کرده ای؟ عرض کرد که: گناه من بزرگتر از آن است که بگویم. فرمود که: گناه تو بزرگتر است یا زمین؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟ گفت: گناه من. گفت: گناه تو اعظم تر است یا آسمان ها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است یا عرش؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است یا خدا؟ گفت: خدا اعظم و اعلی و اجلّ است. پس حضرت فرمود: بگو گناه خود را. عرض کرد: یا رسول اللّه من مرد صاحب ثروتم و هر وقت فقیری رو به من می آید که از من چیزی بخواهد گویا شعله آتشی رو به من می آورد. حضرت فرمود: دور شو از من و مرا به آتش خود مسوزان. قسم به آن خدائی که مرا به هدایت و کرامت برانگیخته است که اگر میان رکن و مقام بایستی و دو هزار سال نماز کنی و این قدر گریه کنی که نهرها از آب چشم تو جاری شود و درختان سیراب گردند و بمیری و بخیل باشی خدا تورا سرنگون به جهنم می افکند»
و روایت شده است که: «دو ملک موکل اند که در هر صباحی ندا می کنند که خداوندا مال هر بخیل را تلف کن و هر که انفاق کند، عوض به او کرامت کن» و اخبار در مذمّت صفت بخل، بی حد و خارج از حیّز عدّ (شمارش) است، با این که خود این صفت، در بردارنده ی مفاسد بی شمار در آخرت و دنیاست. حتی اینکه تجربه شده است که نگاه کردن به روی بخیل، دل را می گیرد و آن را تاریک می کند و دیده شده است که: هر که لئیم و بخیل است، در نظرها خوار و ذلیل است.
همچنان که پیشوای اهل کرم حضرت امیر المؤمنین – علیه السّلام – فرمود که: «بخل، صاحب خود را حقیر و بی ارزش می کند» و از بخل و خساست، حیثیت و آبروی انسان بر باد فنا می رود. بلکه همچنان که آن حضرت تصریح فرمودند و مشاهده شده اولاد بخیل با او دشمن و هیچ بخیلی را در عالم دوستی نیست. اهل و عیالش چشم به مرگ او دوخته و فرزندانش دیده بر راه وفات او نهاده و آن مسکین بیچاره، با وجود توانایی، به سختی و با وسعت بسیار، به تنگی می گذراند. زندگانی او در دنیا چون فقرا و محاسبه و مؤاخذه او در آخرت، محاسبه و مؤاخذه اغنیاست. در دنیا خوار و ذلیل و در عقبی به عذاب الیم گرفتار.
 
معالجه مرض بخل
بدان که: معالجه مرض بخل، محتاج به معالجه علمی و عملی است اما علم، پس آن است که: آفت بخل را بداند و فایده جود و کرم را بشناسد و بعد از آنکه طالب علاج این مرض باشد، بسیار ملاحظه آثار و اخباری که در مذمت بخل و مدح سخاوت رسیده بکند و «وعده و وعیدی» که بر این دو صفت شده، به نظر در آورد و ذلّت بخیلان و تنفّر مردم را از ایشان مشاهده نماید.
و بداند که: از برای او خانه دیگری غیر از این خانه نیز هست، که خواه نا خواه باید به آنجا برود و در آنجا نیز احتیاج دارد و قدری را که پیش می فرستد و ذخیره می نماید در روز درماندگی به کارش می آید و اعتماد بر فرزندان نکند. تو در باره پدر و مادر ببین چه کردی که فرزندان در باره تو کنند.
به دختر چه خوش گفت بانوی ده که روز نوا برگ سختی بنه
خور و پوش و بخشای و راحت رسان نگه می چه داری ز بهر کسان
به دنیا توانی که عقبی خری بخر جان من ورنه حسرت بری
زر و نعمت اکنون بده کان توست که بعد از تو بیرون ز فرمان توست
پریشان کن امروز گنجینه چیست که فردا کلیدش نه در دست توست
تو با خود ببر توشه خویشتن که شفقت نیاید ز فرزند و زن
کسی گوی دولت ز دنیا برد که با خود نصیبی به عقبی برد
غم خویش در زندگی خور که خویش به مرده نپردازد از حرص خویش
به غمخوارگی چون سرانگشت من نخارد کسی در جهان پشت من
درون فرو ماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن
و چون این مراتب را دانستی خود را خواه نا خواه بر عطا و بخشش ملزم کن و دل از مال برکن و پیوسته بخشش کن و احسان به فقرا بنمای، تا اینکه طبع تو به صفت بذل و احسان راغب شود.
و طالب صفت سخاوت باید که چون اراده عطائی کند در آن توقّف نکند، که شیطان لعین در مقام وسوسه در آید و او را وسوسه کند و از فقر و کم شدن سرمایه بترساند. و اگر مرض بخل مزمن شده باشد در مقام بی غم کردن نفس خود برآید و مشهور شدن در بلاد و محبت مردم و نام نیک و ستایش دور و نزدیک را به نظر در آورد و بسیار در این ها و در نام نیک سخاوتمندان تأمّل کند تا از این راه به سخاوت علاقه مند شود و دست او به بذل و عطا گشوده شود. و نفس او فی الجمله در بخشش مطیع گردد و اگر چه عطای به این قصد هم از صفات رذیله است و حقیقت سخاوت نیست، – چنان که ذکر خواهد شد ولیکن این مانند آن است که: چون طفل را می خواهند از شیر بگیرند و پستان را از یاد او ببرند او را به گنجشک و امثال آن مشغول می کنند و شکی نیست که: گنجشک بازی، کمال طفل نیست و لیکن بعد از علاج، شوق او به گنجشک می شود. پس درباره این شخص هم ضرر ندارد که ابتدا دل خود را به این قصدها شاد کند تا علاقه مال از دل او تمام شود، آن وقت در صدد تصحیح قصد و نیّت خود برآید.
مخفی نماند که عمده در علاج این صفت، قطع سبب آن است و سبب آن دوستی مال دنیا است، پیش از دوستی امور دیگر، که بر احسان مترتب می شود و سبب دوستی مال، یا محبت لذتها و شهوت های دنیوی است که به وسیله مال به آنها می توان رسید. یا به ضمیمه طول امل(آرزو)، یا به جهت نگاهداری و ذخیره کردن از برای اولاد است. یا بدون سبب، خود مال را دوست دارد از حیثیّت آنکه مال است. همچنان که می بینیم که بعضی از پیران کار افتاده این قدر مال دارند که آنچه امید به عمر خود دارند کفایت ایشان را می کند و اموال بسیار زیاد می ماند و فرزندی هم ندارند که عاقبت اندیشی او را کند. با وجود این، شب و روز در سعی و زحمت از پی تحصیل مال و بر روی هم نهادن آن اند.
و چه بسیار باشد که بر خود سخت گیری بسیار کنند و به مشقّت بگذرانند. بلکه از دادن خمس و زکوه خود داری نمایند و به خرج کردن دیناری در علاج بیماری خود راضی نشوند و چنین کسی عاشق درهم و دینار است و لذت او به داشتن مال است و با وجود اینکه می داند که به زودی می میرد و دشمنان او مال او را غارت می کنند، دیناری به مصرف دنیا، یا آخرت خود نمی رساند و این مرضی است که معالجه آن در بسیار مشکل است، به خصوص در ایام پیری، زیرا که این مرض در این وقت مزمن شده است و قوّت گرفته و بدن ضعیف شده است و مقاومت با مرض نمی کند و چنین کسی در نهایت ضلال و گمراهی و مصداق «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الاخِرَه»[2] است. بلکه هر که فرقی میان سنگ و مال بیشتر زا اندازه نیاز ببیند، جاهل و احمق و نادان مطلق است.
زر از بهر خوردن بود ای پسر برای نهادن چه سنگ و چه زر و چنین کسی باید تأمل کند که تفاوت مالی که خرج نکنی و به کار تو نیاید با خاک صحرا و آب دریا و سنگ کلوخ چه چیز است؟ چنان فرض کن که در زیر خانه تو خمهای پر از طلا و نقره مدفون است، چون تو خرج نکنی با خاک چه فرق دارد؟ و حال اینکه اگر آن را در زیر هزار سنگ پنهان کنی روزگار آن را به باد یغما خواهد داد.
——————————————————————————–
[1] . آل عمران، آیه 180.
[2]. سوره حج، آیه 11.
برگرفته از کتاب:معراج السعاده – ملا احمد نراقی, ص 2282

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد