خانه » همه » مذهبی » برتری اسلام بر ادیان تحریفی

برتری اسلام بر ادیان تحریفی


برتری اسلام بر ادیان تحریفی

۱۳۹۸/۱۱/۲۰


۷۹۰ بازدید

انچه معمولا درباره دین اسلام گفته می شود این است که اخرین و کامل ترین دین است و شرایع یا ادیان مانند مقاطع تحصیلی از ابتدایی تا دانشگاه هستند و مردم زمان نوح مثلا در دوران ابتدایی بودند و مردم زمان پیامبر خاتم در دوران دانشگاه.

در مقابل برخی سخن از ثبات شرایع می زنند و دیدگاه بالا را قبول ندارند.

میخواستم ضمن تبیین دیدگاه هر دو طرف بیان کنید کدام نظر درست است و چرا؟

مقاله برتری اسلام بر ادیان تحریفی
ـ بطلان فرضیّه تعدّد ادیان الهی :
حکم آیات قرآن و عقل بیانگر یکی بودن دعوت پیامبران الهی علیهم السلام به دین اسلام است . همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان یک دین. لذا اگر امروزه صدها دین وجود دارند، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را شیاطین انسی، با راهنمایی نهانی شیاطین جنّی ساخته اند. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند؛ چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارد. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت، شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. البته ممکن است خود بودا، در اصل پیامبر بوده باشد، لکن بودایی ها، او را پیغمبر نمی دانند، و آموزه های او را هم فراوان تحریف نموده و به هزاران خرافات آلوده کرده اند. عمده آیینهایی که خود را الهی معرّفی می کند و ادّعای الهی بودن دارند، عبارتند از: آیین یهودیّت ، آیین نصارا ـ که به غلط آیین مسیحیّت گفته می شود ـ و آیین زرتشت.
بنا به دلائل فروان تاریخی و عقلی و نقلی، یهودیّت و آیین نصارا ربطی به دین حضرت موسی علیه السلام و دین حضرت عیسی علیه السلام ندارند و آیینهایی بشر ساخته که به موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام نسبت داده شده اند. بر نبوّت زرتشت نیز هیچ دلیل قانع کننده ی وجود ندارد، کجا رسد که آیین او آیین الهی تلقّی شود. کتب اینها نیز ربطی به انبیاء علیهم السلام ندا شته و توسّط دانشمندان قدیمی آنها نوشته شده اند؛ و حتّی برخی از علمای خود اینها نیز اعتراف نموده اند که این کتابها، کلام الله نیستند. در قرآن کریم نیز خداوند متعال فرموده است: « فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ ــــ پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى آورند.»(البقرة:79)
حتی دم زدن از تحریف انجیل و تورات و … اشتباه است . از منظر قرآن و طبق شواهد تاریخی، انجیلهای چهارگانه موجود، تحریف انجیل حقیقی نیستند بلکه چهار کتاب هستند که توسّط چهار نفر به نامهای لوقا، متّی، یوحنّا و مرقس نوشته شده اند. خود نصارا (مسیحیان) هم اعتقاد دارند که عیسی علیه السلام کتابی نداشته است. پس انجیل حقیقی کاملاً از بین رفته نه آنکه تحریف شده باشد. از منظر قرآن کریم، تورات کنونی نیز نوشته ی دست برخی افراد است و تحریف شده ی تورات حقیقی نیست. تاریخ نیز گواهی می دهد که تورات حقیقی از بین رفته و پانصد سال بعد از آن، تورات کنونی نوشته شده است.
در قرآن کریم، آیین نصارا و یهودیّت نیز به عنوان دین تحریف شده و قرآن اصرار دارد حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام هر دو مسلمان ومانند حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در دین حضرت ابراهیم علیه السلام و ایشان نیز در دین حضرت نوح علیه السلام یعنی اسلام بوده اند. در یک کلام، خداوند متعال می خواهد بفهماند که هیچ پیغمبری یهودی یا نصرانی نبوده؛ و این دو دین، جعلی اند. چون تحریف شده یک چیز، وقتی معنی دارد که اصل آن چیز ثابت بماند و کم و زیاد شود، مثلاً اگر کسی یک شناسنامه ی واقعی را دستکاری کند، می شود شناسنامه ی تحریف شده؛ در حالی که جعلی یک چیز، چیزی غیر از خود شیء است که سعی شده شباهتهای گول زننده ای به شیء اصلی داشته باشد. وقتی چیزی تحریف می شود می توان با تحریف زدایی، به اصل آن دست یافت، امّا شیء جعلی، از اساس بی اعتبار است، بخصوص اگر شیء اصلی از بین رفته باشد.
ــ برخی گفته اند دین موسی و عیسی علیهما السلام نسبت به اسلام، ناقص بوده اند.
دین ناقص الهی، جمله بی معنایی است . چون دین ناقص، اصلاً دین نیست بلکه اسباب گمراهی است. معاذ الله مگر خدا بخیل بوده که برای گذشتگان، دین ناقص بفرستد؟
برخی چنین گمان نموده اند که اسلام، تکامل یافته ی ادیانی مثل آیین نصارا و یهودیّت است. حال آنکه چنین سخنی به جوک شبیه تر می باشد. چگونه اسلام تکامل یافته آیین نصارا است در حالی که قرآن کریم به صراحت تمام، آیین نصارا (مسیحیّت امروزی) را آیین کفر نامیده است؟ چگونه اسلام تکامل یافته آیین نصارا است در حالی که نصارا، به سه خدا اعتقاد دارند و مسلمین به یک خدا؟ چگونه یهودیّت، حقّ است درحالی که خداوند متعال، به صراحت آن را ساخته دست یهودیان می داند؟
— برخی نیز گفته اند: دین اسلام تکامل یافته ی دین حقیقی حضرت عیسی علیه السلام است :
این نیز از توهّمات مشهوره و متأسفانه برخی علما هم بدون تحقیق آن را پذیرفته و بر زبان می آورند. در قرآن کریم و روایات، چنین مطلبی ذکر نشده و مطالبی برخلاف این ادّعا نیز در منابع وحیانی وجود دارد.
در قرآن کریم به صراحت ذکر شده که اسلام محمّدی دقیقاً همان اسلام ابراهیمی است نه تکامل یافته ی آن. اگر دین حضرت موسی علیه السلام تکامل یافته دین حضرت ابراهیم علیه السلام و دین حضرت عیسی علیه السلام نیز تکامل یافته دین حضرت موسی علیه السلام است .
چرا خداوند متعال اسلام امروزی ما را دین حضرت ابراهیم علیه السلام معرّفی می کند؟! یعنی اسلام کنونی به جای پیشروی، پسروی نموده است؟!! حال آنکه طبق روایات متواتر، رسول الله صلی الله علیه و آله افضل انبیاء علیهم السلام و قرآن او مهیمن بر کتب آسمانی است.
خداوند متعال در آیات 125 تا 140 بقره می فرماید:
« و چون خانه (کعبه) را براى مردم محل اجتماع و (جاى) امنى قرار دادیم، (و فرمودیم:) «در مقام ابراهیم، نمازگاهى براى خود اختیار کنید»، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: «خانه مرا براى طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.» (125) و چون ابراهیم گفت: «پروردگارا، این (سرزمین) را شهرى امن گردان، و مردمش را- هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد- از فرآورده ها روزى بخش»، فرمود: « (ولى) هر کس کفر بورزد، اندکى برخوردارش مى کنم، سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش (دوزخ) مى کشانم، و چه بد سرانجامى است.» (126) و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه هاى خانه (کعبه) را بالا مى بردند، (مى گفتند:) «اى پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنواى دانایى. (127) پروردگارا، ما را مسلمان قرار ده و از نسل ما، امّتى فرمانبردار خود (پدید آر) و آداب دینى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى، که تویى توبه پذیر مهربان. (128) پروردگارا، در میان آنان، فرستاده اى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزه شان کند، زیرا که تو خود، شکست ناپذیر حکیمى.» (129) و چه کسى- جز آنکه به سبک مغزى گراید- از دین ابراهیم روى برمى تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود. (130) هنگامى که پروردگارش به او فرمود: « اسلام آور»، گفت: «به پروردگار جهانیان مسلمان شدم» (131) و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان (آیین) سفارش کردند (و هر دو در وصیتشان چنین گفتند: ) «اى پسران من، خداوند براى شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.» (132) آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامى که به پسران خود گفت: «پس از من، چه را خواهید پرستید؟» گفتند: «معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق- معبودى یگانه- را مى پرستیم و در برابر او مسلمانیم.» (133) آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست و از آنچه آنان مى کرده اند، شما بازخواست نخواهید شد. (134) و (اهل کتاب) گفتند: « یهودى یا نصرانی باشید، تا هدایت یابید» بگو: «نه، بلکه بر آیین ابراهیم حق گرا (هستم) و وى از مشرکان نبود.» (135) بگویید: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده، و به آنچه به موسى و عیسى داده شده، و به آنچه به همه ی پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ایمان آورده ایم میان هیچ یک از ایشان فرق نمى گذاریم و در برابر او مسلمانیم.» (136) پس اگر آنان (هم) به آنچه شما بدان ایمان آورده اید، ایمان آوردند، قطعاً هدایت شده اند، ولى اگر روى برتافتند، جز این نیست که سر ستیز (و جدایى) دارند و به زودى خداوند (شرّ) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنواى داناست. (137) این است نگارگرى الهى و کیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم. (138) بگو: آیا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مى کنید؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و کردارهاى ما از آنِ ما، و کردارهاى شما از آنِ شماست، و ما براى او اخلاص مى ورزیم. (139) یا مى گویید: «ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباطِ (دوازده گانه) یهودى یا نصرانى بوده اند؟» بگو: «آیا شما بهتر مى دانید یا خدا؟» و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتى از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد؟ و خدا از آنچه مى کنید غافل نیست.»
توضیح:
ـ در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم علیه السلام کعبه را قبله قرار داد؛ و در دین او رکوع و سجود و اعتکاف و طواف و امثال این امور بوده است. اینها دقیقاً همان عباداتی هستند که دین اسلام وجود دارند، ولی در آیین یهود و نصارا، از این اعمال خبری نیست. آیا موسی و عیسی علیهما السلام از دین ابراهیم علیه السلام برگشته بودند، یا یهودیان و نصارا، این اعمال را ترک کردند؟
ـ در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم و فرزندان او و بنی اسرائیل زمان انبیاء علیهم السلام و حضرت موسی و عیسی علیهما السلام هیچکدام یهودی و نصرانی نبوده اند؛ بلکه همگی مسلمان و در دین حضرت ابراهیم علیه السلام بوده اند.
ـ در این آیات تصریح شده که دین اسلام ، دین تمام انبیاست و سخنی از تکامل ادیان نیست.
خداوند متعال می فرماید:
« قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ـــ بگو: «خدا راست گفته(و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروى کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود» » (آل عمران:95)
یعنی اینها که یهود و نصارا (مسیحیان) از خودشان ساخته اند در دین ابراهیم علیه السلام نبوده؛ و دین حقّ همان دین حضرت ابراهیم علیه السلام می باشد. یعنی نه تنها آیین نصارا (مسیحیّت) و یهودیّت کنونی تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم نیستند بلکه ادیانی هستند منحرف از مسیر حضرت ابراهیم علیه السلام .
خداوند متعال می فرماید:
« وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً ــــ دین و آیین چه کسى بهتر است از آن کس که روی خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستىِ خود، انتخاب کرد» (النساء:125)
این آیه به صراحت بیان می کند که دینی بهتر از دین حضرت ابراهیم علیه السلام وجود ندارد. پس چگونه کسانی آیین نصارا (مسیحیّت) و یهودیّت و اسلام را تکامل یافته ی آن دین می نامند؟!
خداوند متعال می فرماید:
« إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْ ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ــــــــ کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته هاى گوناگون(و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه اى با آنها ندارى! سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام مى دادند، با خبر مى کند. (159) هر کس کار نیکى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمى بر آنها نخواهد شد. (160) بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ دینی پابرجا ؛ همان آیین ابراهیمِ حق گرا! و او از مشرکان نبود.» » (الأنعام)
این آیات به صراحت بیان می کنند که دین الهی، یکی بوده و خود مردم، ادیان گوناگون را ساخته اند.
خداوند متعال می فرماید:
« ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ‌ــــ سپس به تو وحى فرستادیم که از آیین ابراهیم ، که ایمانى خالص داشت و از مشرکان نبود، پیروى کن » (النحل:123)
آیه به صراحت بیان می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله به امر خدا تابع دین حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است. لذا اسلام همان دین حضرت ابراهیم علیه السلام است.
خداوند متعال می فرماید:
« وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ ـــــ و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین کار سنگین و سختى بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروى کنید؛ خداوند شما را در کتابهاى پیشین و در این کتاب آسمانى«مسلمان» نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولاى خوب، و چه یاور شایسته اى! » (الحج:78)
این آیه نیز صراحت دارد که دین اسلام همان دین حضرت ابراهیم علیه السلام می باشد.
خداوند متعال می فرماید:
« قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ ـــــــ اى اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم، گفتگو و نزاع مى کنید(و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفى مى نمایید)؟! در حالى که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمى کنید؟! (65) شما کسانى هستید که درباره ی آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره ی آنچه آگاه نیستید، گفتگو مى کنید؟! در حالی که خدا مى داند، و شما نمى دانید. (66) ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى؛ بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروى کردند، و این پیامبر و کسانى که(به او) ایمان آورده اند(از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (آل عمران)
این آیه به صراحت تمام بیان می کند که اسلام محمّدی همان اسلام ابراهیمی است. او نه یهودی بوده و نه نصرانی. یعنی یهودیّت و آیین نصارا (مسیحیّت) باطلند. در عبارت او « ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى؛ بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود» این معنا نهفته است که آیین یهودیّت و نصارا، آیین شرک هستند.
ـ دلیل عقلی بر عدم تکامل دین
اگر فرض کنیم که دین خدا تکامل می یابد، در این صورت لازم می آید که انبیای گذشته از انسانهای بعد از خودشان پایین تر باشند. چون دین، برنامه ی انسان سازی است؛ و هر پیامبری نیز به اندازه ی دین خودش بالا می رود. پس اگر دین حضرت ابراهیم ناقصتر از دین حضرت عیسی علیه السلام بوده لابد پیروان عیسی علیه السلام با عمل به دین او می توانستند بالاتر از حضرت ابراهیم علیه السلام نیز صعود کنند.
می دانیم که بین حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام انبیای فروانی بوده اند که همگی مبلّغ دین حضرت موسی علیه السلام بوده اند. پس یقیناً اینها عامل به تمام دین حضرت موسی علیه السلام بوده اند. چون معصوم محال است چیزی از دین را فروگذار نماید. پس اگر دین حضرت موسی علیه السلام برتر از دین حضرت ابراهیم بوده ، لازم می آید که این انبیای تبلیغی افضل از حضرت ابراهیم باشند. حال آنکه چنین چیزی محال است. چون حضرت ابراهیم علیه السلام پیامبر اولوا العزم می باشد.
بلکه به نظر می رسد که از روایات بتوان افضلیّت حضرت ابراهیم علیه السلام را بر حضرت موسی و عیسی علیهما السلام نیز اثبات نمود.
نتیجه:
با توجّه به آنچه گفته شد ، فرضیّه ی تکامل در دین، مردود است ؛ مگر به یک معنای خاصّ ، که بحثی است عرفانی ؛ لذا وارد آن نمی شویم ؛ و ربطی هم به بحث ما ندارد. پس دین از آدم تا خاتم یکی بوده آن هم اسلام است. لذا فرمود: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ ــــ همانا دین در نزد خدا، اسلام است. و کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى نکردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود » (آل عمران:19) و فرمود: « وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ــــ و هر کس جز اسلام دینی براى خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.» (آل عمران:85).
برخی ها چون در پندار باطلشان این بوده که ادیان الهی، گوناگون هستند ، لذا در تفسیر این آیات گفته اند که مراد از اسلام در این آیه، دین اسلام نیست بلکه منظور همان فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن است.
در نقد اینها می گوییم:
اوّلاً مگر دین الهی غیر از «فرمانبرداری و تسلیم خدا شدن» ، معنای دیگری هم دارد؟!
ثانیاً نفرمود: دین در نزد شما اسلام است ؛ بلکه فرمود: در نزد خدا اسلام است. مگر در نزد خدا چند تا دین وجود دارد؟ اساس و حقیقت دین ، توحید است با تمام نمودهایش، که همه ی انبیاء مبلّغ آن بوده اند.
ثالثاً مگر دین چیست؟ دین، نقشه ی وجود انسان کامل است تا دیگر انسانها خود را بر اساس آن بسازند. لذا فرمود: « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون ــــ پس روى خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرتى که خداوند،انسانها را بر آن سرشته است. دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است دین استوار؛ ولى اکثر مردم نمى دانند»(3الروم:30)
فطرت یعنی همان انسان بالقوّه که باید به فعلیّت درآید. دین نیز چیزی نیست جز دفترچه ی راهنمای انسان که بر اساس آن می توان انسان حقیقی را ساخت. در آیه نیز تأکید شد که خلقت خدا دگرگونی ندارد. لذا فطرت انسان زمان موسی علیه السلام فرقی با فطرت انسان امروزی ندارد. پس چرا باید نقشه ی وجودی اش فرق بکند؟ آنگاه تصریح نمود که حقیقت دین همین فطرت واحد انسان است ؛ ولی اکثر مردم نمی دانند.
مگر در فطرت انسان به مرور زمان تغییر حاصل شده که دینش هم تغییر کند؟ آنچه تغییر نموده شرائط و امور بیرون از ذات انسان است نه ذات انسان. ابزارهای زندگی عوض شده اند نه انسان. جای اولاغ و قاطر و اسب را ماشین و قطار و هواپیما گرفته است. جای چراغ پی سوز و نفتی را لامپ برق گرفته است. بچّه ها به جای قصّه ی مادربزرگ پای سریالهای تلوزیونی می نشینند. اینها ربطی به ذات انسان ندارند ؛ هنوز هم نوزاد تازه متولّد شده مثل همان نوزاد هزاران سال قبل ، با ذات خالی از اطّلاعات بیرونی متولّد می شود. امّا با شرائط و اطّلاعات جدیدتری بزرگ می شود. شرائط و اطّلاعات بیرونی نیز همواره در تغییر هستند و دیروز و امروز ندارند. لذا دین ـ که مربوط به ذات بشر است ، و می خواهد ذات بالقوّه ی او را بالفعل نماید ـ همواره ثابت و یکی بوده و هست و خواهد بود. امّا بخشی از شریعت ـ که مربوط می شود به شرائط برون ذاتی ـ همواره در طول تاریخ تغییر کرده است. امروز نیز شریعت برای یک فرد عادی با شریعت برای یک فرد مثلاً بیمار یا فلج یکسان نیست. آنکه مثلاً بیماری دستگاه گوارش دارد ، و گرسنگی برای او مضرّ می باشد ، روزه بر او حرام است ؛ امّا برای افراد عادی واجب می باشد. آنکه فقیر است یک سری تکالیف دارد و ثروتمند تکالیفی دیگر. نماز یک فرد عادی با نماز یک فلج یا کهن سال یکسان نیست. فرد عادی باید ایستاده نماز بخواند ولی فرد کهن سال یا فلج که توان برخاستن ندارد یا برخاستن برایش دشوار می باشد ، باید نشسته نماز بخواند. این فرقها در دین نیست بلکه در شریعت می باشد ؛ یعنی در بخش مربوط به برون ذات انسان. لذا خداوند متعال فرق گذاشت بین دین و شریعت و فرمود: « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ ـــــ و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالى که کتب پیشین را تصدیق مى کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامى که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوى و هوسهاى آنان پیروى نکن! و از احکام الهى، روى مگردان! ما براى هر کدام از شما، راه و طریقه ی روشنى قرار دادیم؛ و اگر خدا مى خواست، همه ی شما را امّت واحدى قرار مى داد؛ ولى خدا مى خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوى خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف مى کردید؛ به شما خبر خواهد داد» (المائدة:48)
در گذشته چون برخی نیازهای اجتماعی وجود نداشته لذا احکام مربوط به آنها نیز در شرایع قبلی وجود نداشت. لذا آنچه در تغییر بوده همین بخش احکام بوده که همان منهاج و شریعت است. البته نه در همه ی احکام؛ بلکه در بخشی که مربوط می شوند به برون ذات. امّا بخش اخلاق و معارف ، از آدم علیه السلام تا روز قیامت یکی بوده و خواهد بود. حتّی اصول شریعت نیز در همه ی زمانها یکی بوده است. لذا در دین همه ی انبیاء نماز بوده؛ روزه بوده؛ قبله بوده؛ و … ؛ امّا شکل این احکام، احتمالاً در همه ی زمانها یکی نبوده ، کما اینکه در اسلام نیز نماز فرد مسافر با غیر مسافر یکی نیست. نماز معلول با نماز فرد سالم یکی نیست. البته گفتیم احتمالاً تفاوت بوده؛ چون چیزی از شرایع انبیای گذشته باقی نمانده تا بتوانیم قضاوت کنیم.
برخی گفته اند: در شریعت اسلام خصوصیّت ویژه ای است که در شریعت ادیان قبلی نبوده و آن امکان اجتهاد می باشد. این امکان نیز از آن جهت در اسلام قرار داده شده که عصر اسلام ، عصر تفکّر است. لذا متناسب با ویژگی این عصر ، امکان اجتهاد در آن قرار داده شده است.
این سخن نیز معلوم نیست که درست باشد. اینکه خیال کنیم در زمانهای گذشته ، مردم تفکّر بلد نبوده اند، کمی تا قسمتی خودخواهی و خودبزرگ بینی است. ارسطو و افلاطون و تالس و فیثاغورث و بطلمیوس و … انسانها زمان قبل از حضرت عیسی علیه السلام می باشند که هنوز هم که هنوز است نظراتشان در میان حکما مطرح است؛ و اکثر مردم از فهم کلامشان عاجزند. حال چگونه می پندارند که گذشتگان تفکّر و اجتهاد بلد نبوده اند؟ آیا سازندگان اهرام مصر به آن عظمت، قابلیّت اجتهاد نداشته اند؟! آثاری در دست است که مردم آن زمان، دندان مصنوعی می کاشته اند؛ و حتّی در تخت جمشید، آثار قیر پیدا شده که از مشتقّات نفت خام می باشد. همچنین از نقلهای یونانیان بر می آید که ایرانیان از مادّه ای مثل بنزین استفاده می نموده اند. نیز می دانیم که فهلویّون ایران زمین، فلسفه ی وحدت وجودی داشته اند، که همان فلسفه ی شیخ اشراق و ملاصدرا می باشد. مردمی با این افکار بلند، آیا توان اجتهاد نداشته اند؟ یقیناً در گذشته نیز اجتهاد وجود داشته، لکن وقتی اثری از اصل دینشان نمانده، چگونه انتظار داریم که آثار اجتهادی آنها باقی مانده باشد؟!
پس دین که حقیقت و روح برنامه ی انسان سازی و چهارچوب و دیوارهای آن است از آدم تا خاتم همواره یکی بوده است. آنچه تغییر می کند ، نما و وسائل جنبی ساختمان دین می باشد. شریعت به جایی از رودخانه گفته می شود که شیب ملایم دارد و می توان از آن قسمت، آب برداشت. اینکه خداوند متعال بخش متغیّر دین را شریعت نامید برای آن است که شریعت ، محلّ بهره برداری از دین است نه متن و بطن آن. آب همان آب است چه از این شیب برداشته شود و چه از آن یکی شیب. نماز مسافر شکسته است و نماز غیرمسافر تمام ، امّا چنین نیست که مسافر ثوابش هم نصف شود یا تکامل نصفه داشته باشد. بلکه نماز ، نماز است چه دو رکعت و چه چهار رکعت. مهمّ آن حالت گوش به فرمان خدا بودن است. اینکه خدا چه می خواهد.
ـ سخن آخر
دین اسلام را دو نمود است. یک نمود برای مکلّفین عادی؛ و نمودی دیگر برای معصومین علیهم السلام .
وقتی ما از اسلام سخن می گوییم، منظورمان همان نمود اوّل است. دین به این معناست که از آدم تا خاتم بلاتغییر بوده است. امّا آن نمود که برای معصومین می باشد، از معصومی به معصوم دیگر، تفاوت می کند. لذا آن بخش از باطن کتاب که برای غیر معصوم، دست نیافتنی است، اختصاص به خود معصومین دارد و غیر معصوم را در آن راه نیست. در این بخش، اهل بیت علیهم السلام تمام کتاب مکنون را دارند؛ و سایر انبیاء هر کدام به اندازه ی رتبه ی وجودی خودشان از آن برخوردار می باشند. لذا به این معنا، اسلام اهل بیت علیهم السلام افضل از اسلام تمام انبیاست. امّا نمی دانیم که آیا مثلاً اسلام ابراهیم علیه السلام برتر بوده یا اسلام عیسی یا موسی علیه السلام. امّا توجّه شود که تکامل ادیان به این معنا ربطی به ما مکلّفین و دینی که از آن تبعیّت می کنیم ندارد. آن بخش از دین انبیاء علیهم السلام که در آن با یکدیگر تفاوت رتبه دارند، هیچگاه برای غیرمعصومین فاش نشده و نخواهد شد. لذا بی فایده است اگر کسی در این حیطه خود را به دردسر اندازد. حتّی گاه بوده که در زمان یک پیغمبر، فردی افضل از خود آن پیغمبری بوده است؛ مثلاً خضر علیه السلام از جهتی افضل از موسی علیه السلام بود، با اینکه از جهات دیگر، موسی علیه السلام افضل از خضر علیه السلام بوده است. پس خضر علیه السلام آن علوم خاصّی را که داشت، و موسی علیه السلام آن علوم را نداشت، از تورات نگرفته بوده، بلکه آن بخش را خدای متعال مستقیماً به خودش داده بوده، شاید هم آن را کتاب ابراهیم علیه السلام گرفته بوده است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد