خانه » همه » مذهبی » تفاوت دین ، پیامبران و عاقبت بخیری

تفاوت دین ، پیامبران و عاقبت بخیری


تفاوت دین ، پیامبران و عاقبت بخیری

۱۳۹۷/۰۹/۲۳


۷۱۵ بازدید

وجود این همه ادیان و مذاهب مختلف و متضاد معاد رو بی معنی نمیکنه؟ اسراییلی ، حزب الله ، گاو پرست ، کمونیست در دفاع از خود و کشورشان بهشت میروند؟ تکلیف اینا چیه؟ خدا دو سوم را فقط برای تامین هیزم اتش جهنم افریده؟ با وجود این واقعیات ایا مسیله معاد بی معنی به نظر نمیرسه؟

صد البته سوال بدون پاسخ در موضوع دین پژوهی نداریم. و همچنین هرکس سوال خود را از طریق صحیح پی گیری کند به جواب میرسد.
در فرض کلی این سوال یک نکته وجود دارد و آن اینکه هرکسی هر عقیده داشته باشد طبق عقیده اش در قیامت با او رفتار میشود ، گو اینکه انکار تمام عقاید درست میباشند .؟!! سوال اینجا است مگر هرکس ادعایی کرد و عقیده ای داشت آن اعتقادش درست است؟؟ این اول بحث است که باید هرکسی برای مدعی خود استدلال عقلی درست داشته باشد،برهان داشته باشد . والا سنگ روی سنگ بند نمیشود . لذا صرف معتقد بودن یک اسرائیلی و یک غیر اسرائیلی مطرح نیست بلکه دلیل و استدلالی که برای اعتقادش وجود دارد مطرح است . اگر عقیده مدلل باشد . ان هم دلیل صحیح و برهان منطقی عقلی آن وقت حق منکشف میشود . محال است بر دو امر متناقض برهان وجود داشته باشد . این از اولیات اندیشه است .
اولین انسان حضرت ادم علیه السلام بوده که خود پیامبر خدا است . هیچ قومی و امتی و مردمی نبوده مگر اینکه انها هم حجت و نبی داشته اند . 124000پیامبر . لذا اینکه انهایی که قبل از ادیان ابراهیمی بوده اند در زمان هرنبی و پیامبری باید نسبت به او سنجیده شوند
ـ دین اسلام برای تمام عقلایی است که ندای اسلام ـ هر چند به نحو اجمال ـ به گوششان رسیده است؛ امّا غیر عقلا (مستضعفین فکری)، اساساً مکلّف نیستند. لذا مستضعفین فکری و همچنین عقلایی که هیچ نام و نشانی از اسلام نشنیده اند، از آنها اسلام خواسته نخواهد شد. حساب مستضعفین فکری، با خداست؛ و با عقلایی که امکان دسترسی به اسلام ندارند، بر اساس احکام عقل و بر اساس احکام بهترین(منطقی ترین) آیینی که به آن امکان دسترسی دارند، رفتار خواهد شد. چنین کسی به حکم عقل ـ که حجّت باطنی خداست ـ باید تحقیق نماید تا بهترین (منطقی ترین) دینی را که به آن امکان دسترسی دارد، بیابد.
توضیح مطلب:
دین عبارت است از «اعتقاد به آفریننده‎ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این اعتقاد»[1] حال باید دید آیا ادیان الهی در جوهره (و ذات) با هم تفاوت دارند و یا در ظاهر شکل (و محدودة دستورات و احکام) طبق تصریح برخی از آیات قرآن اساس و جوهرة و شالودة ادیان یکی است و ادیان آسمانی و شرایع الهی در اساس و اصول و جوهره با هم تفاوتی ندارند و همه آن ادیان در سه اصل کلی: اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به قیامت و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خداوند متعال مشترک هستند اصول و معارفی که به نخستین پیامبر الهی وحی شده است با آن‎چه به آخرین آنان فرو فرستاده شده است در اساس و جوهره یکی است. آدم ـ علیه السّلام ـ و خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر یک اساس کارکرده و یک هدف را تعقیب کرده‎اند. شریعت و دین آسمانی در آغاز کار بسان هسته و دانه‎ای بوده است که با گذشت زمان، و تکامل ملّت‎ها، و تکامل عقل‎ها و تمدن‎ها به صورت درختی برومند و پربار درامده باشد.[2]گواه ما بر این سخن که جوهره و اساس همه‎ی ادیان یکی است آیات زیر است:
1. «از امور دین آنچه را به نوح سفارش کرده بودیم برای شما نیز مقرر داشتیم»[3] یعنی اصول و پایه‎های دین شما همان اصول و پایه‎های شریعت نوح است.
2. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛ براستی دین در نزد خدا اسلام است»[4] یعنی دین الهی در زمان‎های گذشته و آینده و در تمام دوران‎ها همان اسلام (تسلیم) بوده است و جوهرة همه‎ی شرایع آسمانی در حقیقت یکی بوده‎اند، مخصوصاً با توجّه به این نکته، که دین در قرآن فقط به صورت مفرد (دین) آمده است نه به صورت جمع (ادیان) این نشان می‎دهد، که جوهرة ادیان یکی است.
3. قرآن در پاسخ یهود و نصاری که ابراهیم ـ علیه السّلام ـ را یهودی یا نصرانی معرّفی ‎کرده می‎فرماید: «ابراهیم نه یهودی بود، و نه نصرانی، بلکه او بر آیین توحید و یک فرد مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود»[5] البتّه مقصود از اسلام در این آیات همان تسلیم بودن مطلق در برابر خداست، چنان‎که علی ـ علیه السّلام ـ اسلام را این‎گونه معرّفی فرمود «الاسلام هو التسلیم»[6] واقعیت اسلام همان تسلیم بودن در برابر خداوند است و قرآن هم در پیام جهانی خود می‎گوید: «… ای اهل کتاب ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می‎کنیم، غیر خدا را نپرستیم، کسی را شریک او ندانیم برخی از ما برخی دیگر را به خدائی نپذیرد و هرگاه آنان از (این دعوت) برتافتند بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم.[7]تفاوت در راهها و (شرعه‎ها)
از مطالب گذشته به دست آمد که اصل و اساس ادیان همه با هم هماهنگ بوده و یک هدف را تعقیب می‎کرده‎اند، ولی در تشریع قوانین و احکام فرعی با هم اختلاف و تفاوت داشته‎اند، و این تفاوت‎ها معلول و مولود اوضاع و احوال اجتماعی و جغرافیایی و… هر دوره بوده است، مثلاً در دوران نخستین زندگی بشر نه حکومتی بوده و نه ارتباطی میان آن برقرار بود، در چنین دورانی تعالیم و برنامه‎های آسمانی، بسیار ساده و کم و کوتاه بود، هر چه بشر ترقی کرد برنامه‎های گسترده‎تر شد و روز به روز دستورهای تازه‎ای، در برنامه‎های آسمانی گنجانیده شد، تا نوبت به شریعت اسلام رسید و خدا آخرین پیامبر خود را به سوی بشر فرستاد و دین خود را با فرستادن او کامل کرد و سرانجام پیروان این آیین و کتاب، از آمدن پیامبر و کتاب و شریعت دیگری بی‎نیاز شدند و در واقع اختلاف ادیان مثل مراتب کتاب‎های درسی از دبستان تا دانشگاه است، که در دورة ابتدائی مسائل ساده و کم عمق است ولی در دوران دانشگاه کتابها پیشرفته و کامل و عمیق می‎شوند و قرآن هم به همین اختلاف اشاره دارد، آن‎جا که می‎گویدک «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» ما برای هر یک شما، آیین و طریقة روشنی قرار دادیم.[8]«شرع» و «شریعه» راهی را می‎گویند که بسوی آب می‎رود و به آن منتهی می‎شود، و این‎که دین را شریعت می‎گویند از آن نظر است که به حقایق و تعلیماتی منتهی می‎گردد که مایة پاکیزگی و طهارت و حیات انسانی است.[9] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آموزش عقائد، استاد محمدتقی مصباح، ص 10ـ13.
2. خاتمیت، استاد جعفر سبحانی، ترجمه‎ی رضا استادی، ص 9ـ14.
3. اسرار معراج، علی قرنی گلپایگانی، ص 275ـ290.
1201
پی نوشت ها:
[1] . استاد محمدتقی مصباح، آموزش عقائد، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوّم، 1378) ص 11.
[2] . استاد جعفر سبحانی، خاتمیّت، ترجمه‎ی، رضا استادی، (قم، مؤسسة سید‎الشهداء، اوّل 1369) ص 9.
[3] . سورة شوری، آیة 13.
[4] . سورة آل‎عمران، آیة 19.
[5] . سورة آل‎عمران، آیة 67.
[6] . نهج البلاغه، ترجمه‎ی محمد دشتی، حکمت 125، ص 652.
[7] . سورة آل عمران، آیة 63.
[8] . سورة‌ مائده، آیة 48.
[9] . آیت‎الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه (تهران، دارالکتب الاسلامیّه، چاپ چهاردهم، 1370) ج 4، ص 402.
ـ مسضعف فکری کیست؟
« عَنْ أَبِی حَنِیفَهَ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَیسَ بِمُسْتَضْعَف . ــــ ابو حنیفه که یکى از شیعیان است گوید: امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر کس اختلاف در عقائد و آراء را بشناسد مستضعف نیست .»(بحار الأنوار ؛ ج ۶۹ ؛ص۱۶۲)
در این حدیث شریف، مستضعف فکری، تعریف شده است. طبق این حدیث، مستضعف فکری کسی است که قدرت استدلال و قدرت فهم استدلال را ندارد. لذا اگر مثلاً یک مسیحی برایش استدلال کند، نمی تواند اشکال استدلال او را متوجّه شود، برای همین، گرایش به مسیحیّت پیدا می کند؛ و اگر یک مسلمان استدلال نماید، آن را هم پذیرفته، مسلمان می شود.
چه کسانی داخل این تعریف می شوند؟
شکّی نیست که کودکان غیر ممیّز و عقب مانده های ذهنی و امثال آنها، داخل در این جرگه اند؛ یعنی کسانی که اساساً تکلیفی ندارند. کودکان ممیّز (کودکانی که قادر به فهم خوب و بد هستند) نیز داخل در این دسته اند. چون اینها نیز قدرت فهم اختلافات مذهبی را ندارند. این گونه کودکان، اگر چه تکلیف شرعی ندارند، ولی تکلیف اخلاقی دارند؛ یعنی از آنها نماز و روزه و امثال این امور خواسته نمی شود؛ امّا خوب و بدهای اخلاقی را که فهم می کنند، باید مراعات کنند. در روز قیامت نیز بر همین اساس، حساب پس خواهند داد. برخی از مکلّفین هم داخل در این گروه هستند؛ یعنی کسانی که هم بالغند، هم خوب و بد را می فهمند؛ امّا قدرت فهم استدلال و اختلافات مذهبی را ندارند. اینها نیز یقیناً از خوب و بدهای اخلاقی مورد سوال خواهند بود؛ که بسیاری از این خوب و بدها نیز یا فطری اند یا با اندک عقلی فهمیده می شوند. اینها اگر با دین حقّ نیز تقلیداً آشنا باشند و طبق آن رفتار نمایند، باز پاداش می گیرند؛ امّا اگر با دین حقّ آشنایی ندارند، از آن مورد سوال نخواهند بود. و اگر در دین باطلند، و بدون فهم بطلان آن دین، طبق آن رفتار می کنند، قاعدتاً مؤاخذه هم نخواهند شد.
« عَنْ أَبِی خَدِیجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لا یهْتَدُونَ سَبِیلًا فَقَالَ لَا یسْتَطِیعُونَ حِیلَهً إِلَى النَّصْبِ فَینْصِبُونَ وَ لَا یهْتَدُونَ سَبِیلَ أَهْلِ الْحَقِّ فَیدْخُلُونَ فِیهِ وَ هَؤُلَاءِ یدْخُلُونَ الْجَنَّهَ بِأَعْمَالٍ حَسَنَهٍ وَ بِاجْتِنَابِ الْمَحَارِمِ الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا وَ لَا ینَالُونَ مَنَازِلَ الْأَبْرَار . ـــــ ابو خدیجه گوید: امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه شریفه « إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لا یهْتَدُونَ سَبِیلًا» فرمودند: یعنى راهى ندارند تا ناصبى شوند و دشمنى کنند و به طرف حق هم هدایت نمى شوند تا به حق عمل کنند و یا حق را قبول کنند، اینها اگر کارهاى نیک انجام دهند و از محرمات دست بر دارند وارد بهشت مى گردند ولى مقام نیکان را پیدا نخواهند کرد.»(بحار الأنوار ؛ج ۶۹ ؛ص ۱۶۰)
در این حدیث شریف، از کسانی به عنوان مستضعف نام برده شده که توان فهم خوب و بد را دارند؛ و این قدر می فهمند که با هادیان الهی دشمنی نکنند؛ امّا توان تحقیق و کشف حقیقت را در سطح عمیقش ندارند. لذا حتّی در اصول دین نیز مقلّد می باشند. اینها اگر حقّ در اختیارشان قرار گیرد و به آن عمل نمایند، وارد بهشت می شوند؛ و اگر حقّ در اختیارشان قرار گیرد و تبعیّت نکنند، وارد جهنّم می شوند؛ و اگر حقّ در اختیارشان قرار نگیرد، به همان اندازه که خودشان به خوب و بدها آگاهی دارند باید عامل به خوبها و تارک بدها باشند؛ که اگر چنین کردند، بهشت می روند؛ و الّا جهنّمی خواهند شد.
البته اینها در هیچ حالتی به مراتب بالای بهشت راه نخواهند یافت. چرا که رتبه ی وجودی اینها در اصل خلقتشان، آن اندازه نیست که بتوانند به مراتب عالی صعود نمایند؛ همان گونه که حتّی بسیاری از علما هم ذاتاً توان صعود به بهشت انبیاء را ندارند. چون رتبه ی بهشت هر کسی تابع دو عامل است؛ رتبه ی ذاتی اش در اصل خلقت، و ترقّی اختیاری خودش. البته توجّه شود! آنکه در اصل خلقت، رتبه ی بالایی دارد، اگر ترقّی اختیاری نکند، اهل جهنّم خواهد بود، و جهنّم او نیز به نسبت رتبه ی ذاتی اش، جهنّمی وحشتناکتر خواهد بود.
ـ عقلایی که امکان دسترسی به دین حقّ را ندارند.
عقل، حجّت خداست؛ لذا اطاعت از عقل، بر هر عاقلی واجب می باشد. پس اگر عاقلی بر خلاف حکم عقل رفتار نماید، نزد خدا عذری نخواهد داشت. از طرف دیگر، عقل حکم می کند که شخص دنبال دین حقّ بگردد؛ و از آن تبعیّت نماید. لذا اگر عاقلی، دنبال دین حقّ نگردد، و بدون تحقیق، از دینی باطل تبعیّت نماید، نزد خدا عذری نخواهد داشت. امّا اگر تحقیق کرد و دین حقّ را هم یافت، ولی از آن تبعیّت ننمود، نه تنها جهنّمی است، بلکه در درکات جهنّم جای خواهد داشت. ولی اگر تحقیق کرد و دین حقّ را نیافت، مثلاً یک سرخپوست هزار سال قبل را فرض فرمایید که اصلاً نمی داند قارّه ای دیگر هم وجود دارد، کجا رسد که از اسلام خبر داشته باشد. چنین کسی باید در ادیانی که به آنها دسترسی تحقیق کند. اگر بین آنها دینی را یافت که برتری بالایی نسبت به سایر ادیان دارد، آن را برگزیده و سپس قسمتهای خلاف عقلش را کنار گذاشته و به بقیّه اش عمل می کند؛ چون هر چه خلاف عقل باشد، یقیناً باطل است. دقّت فرمایید! می گوییم « خلاف عقل» نه « آن چیزی که عقل آن را نمی فهمد». فرق است بین «خلاف عقل» و « غیر عقلی»؛ برخی امور، بر خلاف برهان عقلی می باشند، امّا برخی امور، نه خلاف عقل هستند، نه با عقل، قابل اثبات می باشند.
حال اگر چنین کسی، به دینی با برتری بالا دست نیافت، باید از ادیان موجود، آن قسمتهایی را که خلاف عقل است کنار بگذارد و قسمتهای غیر مخالف با عقل را با هم جمع نماید. مثلاً اگر کسی تنها به آیینهای مسیحیّت، یهودیّت، آیین زرتشت و آیین بودایی دسترسی دارد، باید تثلیث مسیحی را دور اندازد؛ بحث فدا و گناه ذاتی را هم دور اندازد. از آیین یهود، باید نژاد پرستی و قابل تجسّم بودن خدا را کنار نهد؛ و از آیین زرتشت، دوگانه پرستی و برخی احکام خلاف عقلش را کنار بگذارد، و از بودیسم، انکار معاد و انکار نبوّت و کثرت خدایان و تناسخ را کنار نهد؛ و از مجموع اینها به یک دین خالصتر برسد؛ که اگر کسی امروز چنین کاری را انجام دهد، به چیزی خواهد رسید که بسیار نزدیک به اسلام است؛ ولی اسلام کامل نیست. چنین راهی ـ که در واقع، تحریف زدایی از ادیان است ـ اگر چه شخص را به حقّ خالص نمی رساند، امّا او را به حقّ خالص نزدیکتر می کند. لذا به حکم عقل، پیروی از چنین دین تلفیقی بهتر از عمل به یکی از ادیان باطل خواهد بود. البته اینکه شخص چقدر بتواند این ادیان را باطل زدایی نموده و به درستی ترکیب نماید، بستگی به قوّت عقلی او دارد. لذا هر چه عقل فرد قویتر باشد، به همان اندازه به حقیقت نزدیکتر خواهد شد. البته در عمل به اسلام نیز، این معنا تا حدودی صادق است؛ یعنی هر چه عقل شخص قویتر باشد، به همان اندازه فهم درستتر و عمیقتری از اسلام خواهد داشت.
توجّه شود که در آیینهای دیگر نیز اعمال عبادی وجود دارند؛ از آیینهای ابتدایی چون آیینهای سرخپوسی گرفته تا شکل تحریف شده ی ادیان الهی مثل آیین زرتشت و یهودیّت و مسیحیّت؛ بلکه اعمال عبادی بسیاری از این آیینها، از اعمال عبادی اسلام، دشوارتر می باشند. البته به شرطی که انجام دهند. چون اکثر پیروان آن ادیان، فقط اسماً پیرو آن ادیانند؛ و در مقام عمل، کاری با دین ندارند؛ مثل برخی مسلمانها که اسماً مسلمانند ولی عمل به احکام اسلام نمی کنند.
پس توجّه شود که در این آیینها نیز فروعات فروانی وجود دارند. مثلاً آیینهای تحریف شده ای چون مسیحیّت و یهودیّت و زرتشتی نیز وضو و غسل و نماز و روزه و حجّ و زکات و حجاب و احکام ازدواج و طلاق و … را دارند؛ اگر چه تفاوتهایی با نوع اسلامی آن دارند. پس گمان نشود که غیر مسلمان بودن به معنی آسوده بودن از احکام و اعمال عبادی است. برخی ها وقتی به بلاد غیر اسلامی نگاه می کنند، می بینند که آنها عبادتی انجام نمی دهند، و احکامی را مراعات نمی کنند؛ لذا توهّم می کنند که در آیینهای آنها چنین احکامی وجود ندارد؛ در حالی که چنین نیست. آنها نیز طبق آیینهای خودشان،احکامی را باید مراعات نمایند؛ امّا در عمل، مراعات نمی کنند؛ مثل برخی کشورهای اسلامی که هیچ اهمّیّتی به حجاب نمی دهند؛ در حالی که قرآن کریم به صراحت، امر به حجاب می کند. در آیین یهود نیز حجاب وارد شده است. در بین مسیحیان نیز، راهبه ها حجاب را مراعات می کنند امّا مردم عادی مسیحی، حفظ حجاب نمی کنند.
ـ آیا عاقلی هست که در این زمان، دسترسی به اسلام نداشته باشد؟
امروز تقریباً در هیچ جای زمین، عاقلی را نمی توان یافت که نام اسلام را نشنیده باشد؛ مگر افرادی بسیار اندک. پس اگر چنین کسی به حکم عقل عمل نمود و تحقیق کرد، اسلام را منطقی ترین دین موجود خواهد یافت. چون غیر از اسلام، اصول دین تمام ادیان موجود، مشکل منطقی دارند؛ که ناشی از تحریفات است. پس امروز، تقریباً هیچ عاقل غیر مسلمانی نزد خدا عذر موجّه ندارد. البته توجّه شود! می گوییم « هیچ عاقل غیر مسلمانی » نه « هیچ غیر مسلمانی». عاقلها هم چندان زیاد نیستند. واقع مطلب آن است که تعداد مستضعفین فکری، اگر از عقلا بیشتر نباشند، بعید است کمتر هم باشند. ضمناً دقّت شود که سواد داشتن و متخصّص در یک علم بودن، به معنی عاقل بودن نیست. برخی ها را می بینیم که مثلاً در فیزیک، نابغه اند؛ امّا در امور دینی، استضعاف فکری دارند؛ و بر عکس، بی سوادهایی را می بینیم که در امور دینی، عارف و اهل کشف و شهود می باشند.
۲ـ مسلمان بر دو گونه است؛ مسلمان رسمی و مسلمان غیر رسمی.
مسلمان رسمی همین مسلمانانی هستند که می شناسیم؛ امّا مسلمان غیر رسمی آن است که خدا را قبول دارد، و قائل به یگانگی اوست؛ و فرستادگان خدا را احترام و پیروی می کند؛ و اگر بداند که فلان شخص، حقیقتاً پیغمبر خدا یا امام حقّ است، از او پیروی می نماید؛ لکن خبر ندارد که شخصی به نام محمّد صلی الله علیه و آله از طرف خدا مبعوث شده است. اگر می دانست و نبوّت او برایش ثابت می شد، حتماً ایمان می آورد. چنین کسی را مسلمان غیر رسمی می نامیم. چون روح مسلمانی در او وجود دارد؛ یعنی تعصّبی ندارد و خالصانه تسلیم حقّ است؛ و اگر حقّ به او برسد، می پذیرد. حقیقت اسلام نیز تسلیم حقّ بودن است.
چنین کسی نیز در آخرت، جزء مسلمین تلقی خواهد شد؛ کما اینکه برخی مسلمانان رسمی نیز در آخرت، جزء مسیحیان یا یهودیان یا کفّار خواهند بود. چون در دنیا مثل آنها زندگی کرده اند.
« مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیلِ الزُّرَقِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی ع قَالَ إِنَّ لِلْجَنَّهِ ثَمَانِیهَ أَبْوَابٍ بَابٌ یدْخُلُ مِنْهُ النَّبِیونَ وَ الصِّدِّیقُونَ وَ بَابٌ یدْخُلُ مِنْهُ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ وَ خَمْسَهُ أَبْوَابٍ یدْخُلُ مِنْهُ شِیعَتُنَا وَ مُحِبُّونَا وَ بَابٌ یدْخُلُ مِنْهُ سَائِرُ الْمُسْلِمِینَ مِمَّنْ یشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یکُنْ فِی قَلْبِهِ مِقْدَارُ ذَرَّهٍ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیتِ. ـــــ محمد بن فضیل گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: على علیه السّلام فرمودند: بهشت هشت در دارد، درى که از آن پیامبران و صدیقان وارد مى گردند، درى که شهداء و صالحان از آن مى آیند، و پنج در است که شیعیان و دوستان ما از آنها وارد خواهند شد و از در هشتم سایر مسلمانان وارد مى شوند و آنها کسانى مى باشند که بر وحدانیت خدا گواهى دهند و ذرّه اى بغض ما را در دل نداشته باشند.»(بحار الأنوار ؛ج ۶۹ ؛ص۱۵۹)
این گروه آخر، در واقع شامل آن مسلمانان غیر رسمی و برخی از اهل سنّت می شوند. ما در بین تازه مسلمانهای اروپایی نیز چنین افرادی را می بینیم. برخی از اینها بعد از ایمان آوردن اذعان نموده اند که در زمان غیر مسلمان بودن نیز مثل یک مسلمان فکر می کرده اند؛ یعنی از ادیان باطل بیزار بوده اند و به حکم فطرت و عقل، به اصولی اعتقاد داشته اند که بعداً آن را در اسلام یافته اند. کما اینکه برخی ها هم اگر چه مسلمان زاده اند، امّا به حکم نفس و غریزه، چنان فکر می کنند که کفّار فکر می کنند؛ لذا اینها نیز وقتی با عقیده ی کفّار آشنا می شوند، به راحتی جذب آیین آنها می شوند.
مسلمان غیر رسمی در واقع شبیه آن مسلمانی است که در جزیره ای گیر افتاده و راه رهایی ندارد؛ و از طرفی به تمام مسائل اسلامی هم آشنایی ندارد. لذا تنها به آن اندازه که می داند عمل می کند. روشن است که چنین کسی به خاطر ترک برخی امور اسلامی، که نمی دانسته، مجازات نخواهد شد. چون عذر موجّه دارد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد