خانه » همه » مذهبی » جشن های ۲۵۰۰ ساله و باستانگرایی؟

جشن های ۲۵۰۰ ساله و باستانگرایی؟


جشن های ۲۵۰۰ ساله و باستانگرایی؟

۱۳۹۷/۱۰/۲۰


۴۶۲۹ بازدید

دربار پهلوی چه هدفی از جشنهای دوهزاروپانصدساله داشت و ارتباط آن با یهود چه بود?

پیشینه‌ جشن‌ها محمد رضا شاه‌ بعد از تثبیت‌ اقتدار، تصمیم‌ گرفت‌ تا پایه‌های حکومتش‌ را ازلحاظ‌ نظری هم‌ تثبیت‌ کند. برای اولین‌ بار در 29 آذر 1337 وزارت‌ دربار با صدوربیانیه‌ای اعلام‌ کرد: به‌ فرمان‌ شاهنشاه‌ ایران‌ یادبود دو هزار و پانصدمین‌ سال‌ بنیادشاهنشاهی ایران‌ بدست‌ کوروش‌ بزرگ‌، تجلیل‌ خواهد شد. در همان‌ ایام‌ کمیته‌ای باسرپرستی علاء، وزیر دربار، جهت‌ مطالعه‌ی طرح‌های لازم‌ تشکیل‌ شد. اعضای کمیته‌عبارت‌ بودند از: شجاع‌الدین‌ شفا، سعید نفیسی، رضازاده‌ شفق‌، مطیع‌الله‌ حجازی،سپهبد امان‌الله‌ جهان‌بانی، تقی زاده‌، دکتر فرهاد رئیس‌ دانشگاه‌ تهران‌، محمود مهران‌وزیر فرهنگ‌ و علی اصغر حکمت‌ وزیر امور خارجه‌.شاه‌ در ششم‌ دی ماه‌ طی مصاحبه‌ای خبر تشکیل‌ کمیته‌ را اعلام‌ کرد. او توضیح‌ داد که‌ به‌ دلیل‌ عظمت‌ چنین‌موضوعی ممکن‌ است‌ این‌کار «جنبه‌ی بین‌المللی و جهانی» داشته‌ باشد.در 27 بهمن‌ دبیرخانه‌ی مرکزی کمیته‌ تشکیل‌ شد و شاه‌ طی حکمی، شجاع‌الدین‌شفا بانی چنین‌ فکری را به‌ عنوان‌ دبیر منصوب‌ نمود. تلاش‌ دبیر کمیته‌ی مرکزی بعدازآن‌ در پیرامون‌ استخدام‌ نویسندگان‌ خارجی و داخلی برای نوشتن‌ کتاب‌هایی بود که‌2500 سال‌ شاهنشاهی ایران‌ خصوصاً زندگی کوروش‌ را ترسیم‌ کنند. همچنین‌ وی چندین‌ کمیته‌ در کشورهای جهان‌ تشکیل‌ داد.در این‌ راستا آقای لمپ‌ H. lamb)) نویسنده‌ی آمریکایی مشغول‌ نوشتن‌ کتاب‌(کوروش‌ کبیر) شد. همچنین‌ چندین‌ کمیته‌ی کوروش‌ کبیر در کشورهای مختلف‌ تشکیل‌گردید و دانشگاه‌ تهران‌ موظف‌ به‌ نوشتن‌ دائرة‌المعارف‌ تمدن‌ ایران‌ گردید.سال‌1339 تصمیم‌ گرفته‌ شد جشن‌های شاهنشاهی برگزار شود، ولی به‌ دلیل‌ نداشتن‌ پول‌کافی به‌ مدت‌ سه‌ سال‌ به‌ تأخیر افتاد.بعد از سرکوب‌ قیام‌ پانزده‌ خرداد و تبعید امام‌خمینی شاه‌ احساس‌ قدرت‌ بیشتریکرد. وی 25 آبان‌ 1343 اعلام‌ کرد: ما در چند سال‌ دیگر دو هزار و پانصدمین‌ سال‌شاهنشاهی کوروش‌ بزرگ‌ را جشن‌ خواهیم‌ گرفت‌. در سال‌ 1348 شورای مرکزی جشن‌های شاهنشاهی ایران‌ به‌ ریاست‌ جواد بوشهری فعال‌ شد و مقدمات‌ کار وبرنامه‌ریزی آغاز شد.سرانجام‌ دربار تصمیم‌ گرفت‌ جشن‌های شاهنشاهی را در سال‌ 1350 برقرار نماید.به‌ همین‌ جهت‌ طی اطلاعیه‌ای اعلام‌ کرد: به‌ فرمان‌ شاهنشاه‌ آریامهر جشن‌هایبیست‌وپنجمین‌ سده‌ی شاهنشاهی ایران‌ به‌ مدت‌ 8 روز از بیستم‌ مهرماه‌ 1350 برگزارخواهد شد.شاه‌ در نوروز 1350 طی پیام‌ نوروزی خود، آن‌ سال‌ را سال‌ کوروش‌ کبیر نام‌گذاریکرد و به‌ برگزاری جشن‌ها اشاره‌ کرد. بر همین‌ اساس‌ جشن‌های 2500 ساله‌ی شاهنشاهی در مهرماه‌ 1350 در تخت‌جمشید برگزار گردید.
اهداف‌ جشن‌هاهمان‌طور که‌ گفته‌ شد، شاه‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ مشروعیت‌ درصددمشروع‌ سازی حکومتش‌ بود. شاه‌ علاوه‌ بر فقدان‌ مشروعیت‌ در مقابل‌ روحانیت‌ ومرجعیت‌ شیعی قرار گرفته‌ بود که‌ خود را وارث‌ پیامبر(ص‌) می دانستند و مشروعیت‌رژیم‌ را پیوسته‌ به‌ چالش‌ می کشیدند.شاه‌ وقتی میدید حکومت‌ دیگری به‌ رهبری آیت‌الله‌ بروجردی و بعداً آیت‌الله‌خمینی در ایران‌ برقرار است‌ که‌ بر قلوب‌ مردم‌ حکومت‌ میکند و خود را وارث‌ محمد(ص‌) میدانند، سخت‌ برآشفته‌ میشد. به‌ همین‌ جهت‌ همواره‌ درصدد یافتن‌ یک‌ پیامبرایرانی بود که‌ او را در مقابل‌ پیامبر اسلام‌ علم‌ کند. او ابتدا سعی در احیای زرتشت‌ نمود،ولی موفقیتی بدست‌ نیاورد. از این‌ رو تئوریسین‌ حکومت‌، شجاع‌الدین‌ شفا، احیای کوروش‌ را مطرح‌ کرد.
به‌ همین‌ جهت‌ روزنامه‌های وابسته‌ به‌ رژیم‌، کوروش‌ را «نه‌ به‌عنوان‌ یک‌ فاتح‌، بلکه‌ به‌ عنوان‌ یک‌ آیین‌گذار» معرفی میکردند و منظور آن‌ها از آیین‌،آیین‌ شاهنشاهی بود که‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ دین‌ ترسیم‌ میکردند. آنها مینوشتند جشن‌شاهنشاهی، احترام‌ به‌ آیینی است‌ که‌ پاسدار حاکمیت‌ ملی ایران‌ است‌. شاه‌ با تکریم‌ وتعظیم‌ کوروش‌ به‌ عنوان‌ اسوه‌ی ایرانی تلاش‌ کرد که‌ خود را وارث‌ آن‌ اسوه‌ قلمداد کند.شاه‌ در نطقی که‌ در 25 آبان‌ 1343 بعد از تبعید حضرت‌ امام‌ ایراد نمود ضمن‌ خبر دادن‌از برپایی جشن‌های شاهنشاهی در چند سال‌ آینده‌ گفت‌: «منظور من‌ آن‌ است‌ که‌ دوهزارو پانصد سال‌ شاهنشاهی ایران‌ دوام‌ کرده‌ تا به‌ من‌ رسیده‌. از این‌ روست‌ که‌ دلبستگی به‌رژیم‌ شاهنشاهی جزء منش‌ و خوی مردم‌ گردیده‌.»
شاه‌ قبل‌ از این‌ در بهمن‌ 1347 طی محاسبه‌ای اعلام‌ کرد: «من‌ به‌ عنوان‌ وارث‌ ونگهبان‌ یک‌ تاج‌ و تخت‌ 2500 ساله‌ مسئولیت‌ سنگینی در مقابل‌ تاریخ‌ ایران‌ دارم‌.» این‌مطلب‌ را شاه‌ درست‌ زمانی بر زبان‌ جاری ساخت‌ که‌ شجاع‌الدین‌ شفا طرح‌ احیای کوروش‌ را به‌ شاه‌ ارایه‌ کرد.شاه‌ در مقابل‌ این‌ سؤال‌ که‌ «چه‌ سمبولی برای جشن‌ها قائل‌» هستید؟ گفت‌: «تداوم‌تاریخ‌، به‌ این‌ معنا که‌ ما وارث‌ شکوه‌ گذشته‌ و حماسه‌ی ایران‌» هستیم‌؛ بنابراین‌ شاه‌تلاش‌ داشت‌ تا کوروش‌ را در حد یک‌ اسوه‌ی ایرانی احیا کند و خود را وارث‌ او معرفیکند.هدف‌ دیگر رژیم‌ شاه‌ احیای ایران‌ قبل‌ از اسلام‌ بود. شاه‌ بیهوده‌ تلاش‌ میکرد که‌ایران‌ قبل‌ از اسلام‌ را به‌ عنوان‌ دارنده‌ی بهترین‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ها «چه‌ در اصول‌ مذهبی و فلسفی ایران‌ کهن‌ و چه‌ در آیین‌ کشورداری شاهنشاهی» معرفی کند.
هرچند مذهب‌ایرانی با هجوم‌ اعراب‌ به‌ ایران‌، در مقابل‌ اسلام‌ به‌ سرعت‌ رنگ‌ باخت‌ و آیین‌ کشورداریآن‌ هم‌ همیشه‌ مملو از ظلم‌ و ستم‌ پادشاهان‌ بود و به‌ همین‌ جهت‌ مردم‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ ازنظام‌ شاهنشاهی ساسانی در مقابل‌ اعراب‌ مسلمان‌ به‌ سرعت‌ تسلیم‌ شدند و همکارینمودند؛ با این‌ حال‌ شاه‌ تلاش‌ میکرد چشمان‌ خود را بر روی مظالم‌ پادشاهان‌ ببندد و آن‌را بهترین‌ شیوه‌ی حکومت‌داری معرفی کند.شاه‌ تلاش‌ میکرد تا هویت‌ ایرانی مسلمان‌ را به‌ ایرانی آریایی تبدیل‌ کند و ایرانی رابه‌ جستجوی ارزش‌های آریایی سوق دهد. او میگفت‌: «ملت‌ ما همواره‌ راه‌ و رسم‌پیشرفت‌ خود را به‌سوی کمال‌ در تمدن‌ آریایی خویش‌ جسته‌ است‌.» البته‌ بیشترمنظور او این‌ بود که‌ شاهنشاهی را یک‌ روش‌ و اندیشه‌ی سیاسی آریایی و آریایی رامتمدن‌ترین‌ مردمان‌ تاریخ‌ و در نتیجه‌ شاهنشاهی را به‌ عنوان‌ بهترین‌ روش‌های حکومت‌معرفی نماید. «وقتی داریوش‌ بزرگ‌ در سنگ‌ نبشته‌ی [نوشته‌] معروف‌ خویش‌ خود راآریایی فرزند آریایی، ایرانی فرزند ایرانی میخواند در واقع‌ به‌ آن‌ ارزش‌های بیشمارمباهات‌ میکند و صفت‌ آریایی و ایرانی برای او نماینده‌ی کامل‌ آن‌هاست‌.»شاه‌ با پیوند زدن‌ حکومت‌ شاهنشاهی با نژاد آریایی درصدد یافتن‌ ریشه‌های تاریخی برای حکومتش‌ بود. او مینویسد: «در زمینه‌ی حکومت‌، ایرانیان‌ شاهنشاهی خود را که‌نخستین‌ حکومت‌ آریایی تاریخ‌ جهان‌ و در عین‌ حال‌ اولین‌ امپراطوری جهانی تاریخ‌ بود»بنیاد نهادند.شاه‌ با برقراری جشن‌های 2500 ساله‌ دو چیز را پی میگرفت‌:
1ـ «با پل‌ زدن‌ بین‌ خودو پادشاهان‌ باستانی ایران‌ به‌ سلطنتش‌ جنبه‌ی وراثت‌ مشروع‌ بدهد، همان‌گونه‌ که‌ پدرش‌هم‌ با برگزیدن‌ نام‌ خانوادگی پهلوی در حقیقت‌ این‌طور وانمود میکرد که‌ سلسله‌اش‌ باتبار پادشاهان‌ دوردست‌ تاریخ‌ اتصال‌ دارد.» فرح‌ نیز در تبیین‌ هدف‌ شاه‌ درمصاحبه‌ای با تلویزیون‌ فرانسه‌ گفت‌: «ما در حقیقت‌ دو هزارو پانصدمین‌ سال‌ دوام‌موجودیت‌ خود را» جشن‌ میگیریم‌.
2ـ احیای ارزش‌های آریایی به‌ عنوان‌ بهترین‌دست‌آوردهای ایرانی از جمله‌ روش‌ حکومتی پادشاهی.وزارت‌ فرهنگ‌ و هنر، تشکیلاتی را به‌نام‌ شورای جشن‌های شاهنشاهی ایران‌تشکیل‌ داد. این‌ شورا با ارایه‌ی برنامه‌های خود کاملاً اهداف‌ رژیم‌ را از این‌ جشن‌هامشخص‌ کرد.
برنامه‌های شورا عبارت‌ بودند از:
1ـ شناساندن‌ این‌ اصل‌ که‌ شاهنشاهی، زاده‌ و پرورده‌ی اندیشه‌ و زندگانی جامعه‌یایرانی است‌؛
2ـ نشان‌ دادن‌ اعتقاد و دلبستگی مردم‌ به‌ شاهنشاه‌ و شاهنشاهی؛
3ـ نشان‌ دادن‌ کوشش‌ و فداکاری ملت‌ ایران‌ در راه‌ نگاه‌داری و ادامه‌ی شاهنشاهی؛
4ـ شناساندن‌ خدمات‌ شاهنشاهان‌ ایرانی؛
5ـ معرفی تحولات‌ بزرگ‌ جامعه‌ی ایرانی به‌ رهبری شاهنشاه‌ ایران‌؛
6ـ آثار بزرگ‌ شاهنشاهان‌ ایرانی؛
7ـ نشان‌ دادن‌ کوشش‌ ایرانیان‌ برای اشاعه‌ی آیین‌ پادشاهی.همه‌ چیز برای توجیه‌، تعظیم‌ و تکریم‌ نظام‌ شاهنشاهی صورت‌ میگرفت‌.
آنان‌سخت‌ می کوشیدند تا نظام‌ شاهنشاهی را یک‌ اندیشه‌ی ایرانی معرفی کنند. تهیه‌ و انتشارده‌ها کتاب‌ با موضوع‌ عصر پهلوی، جشن‌ شاهنشاهی، تاریخ‌ شاهنشاهی، تمدن‌ ایران‌قبل‌ از اسلام‌ و آثار باستانی همه‌ نشان‌ از این‌ هدف‌ است‌.هدف‌ دیگر شاه‌ از برقراری جشن‌ 2500 ساله‌ توجیه‌ نظری حکومت‌ پادشاهی درایران‌ برای مردم‌ و رؤسای کشورهای خارجی بود. دوران‌ شاه‌ در واقع‌ دوران‌ انقراض‌نسل‌ پادشاهان‌ بود و محمدرضاشاه‌ میخواست‌ بر این‌ باور غلبه‌ کند که‌ شاهنشاهی درایران‌ ریشه‌دار، تاریخی و دارای مبانی نظری است‌.
به‌ گفته‌ی فریدون‌ هویدا: شاه‌«احساس‌ میکرد با اجرای این‌ مراسم‌ خواهد توانست‌ تداوم‌ شاهنشاهی در طول‌ تاریخ‌ایران‌ را به‌ نظر سران‌ دنیا برساند.»شاه‌ با دعوت‌ از سران‌ کشورهای دنیا، با به‌ رخ‌ کشیدن‌ قدرت‌ تاریخی ایران‌ درصددجلب‌ «حمایت‌ خارجیان‌ بود و میخواست‌ به‌ خارجیان‌ نشان‌ دهد که‌ دنباله‌رو کوروش‌است‌ و این‌ جشن‌های 2500 ساله‌ نشانه‌ی دوام‌ و همیشگی بودن‌ استبداد ایرانیاست‌.»رؤیاهای شاهانههدف اصلی شاه از برپایی اینگونه جشن ها، بزرگ جلوه دادن عظمت دستگاه شاهی و شخص خود بود تا در لابلای زرق وبرق اشیاء گران‌قیمت و کم نظیری که دستور تهیه آنها با قیمتهای گزاف از جیب ملت ایران داده میشد، چهره سست اراده‌، مردد و ضعیف خود را پنهان سازد.
در این مورد در کتاب آخرین سفر شاه چنین می خوانیم‌: جشن های 2500 ساله در تخت جمشید نمایشی از رؤیاها و بلندپروازیهای شاه بود… در مورد شخص شاه در رابطه با جشن 2500 ساله‌، ره آورد جشن‌های تخت جمشید جدایی کامل او از واقعیات بود. او بیش از پیش دچار اشتغال فکری درباره سلطنت خودش و اهمیت جانشینی مستقیم خود بر اریکه کورش گردید. «جیمزبیل‌» در کتاب عقاب و شیر مینویسد: «محمدرضا شاه پهلوی با این جشن های 2500 ساله‌، دوره جدیدی را در پادشاهی خود آغاز کرد، دوره جنون انجام کارهای بزرگ‌، بسیاری از معروف ترین و مقتدرترین چهره‌های جهان در تخت جمشید برای ستایش کشور شاه و بلکه مهمتر، برای ستودن خود او، به این محل آمده بودند… و شاه احساس رضایت و خرسندی میکرد که میهمانان در مورد این که چه کسی مجلل‌ترین اقامتگاه را گرفته‌، چه کسی محترم‌ترین مکان را در میزهای ضیافت داشته‌ و چه کسی از هلیکوپتر به جای سفر با لیموزین‌های مرسدس استفاده کرده با هم دعوا میکردند.
تاریخ قطعی برگزاری جشن‌های 2500 ساله در چهارمین مرحله‌، سال 1346 بود، لیکن بنابر دلایل مالی و این که جشن تاجگذاری نیز قرار بود در همین سال برگزار گردد، برگزاری جشن‌های 2500 ساله به بعد از سال 1348 موکول شد. در واقع شاه به دنبال اثبات این مطلب بود که راز بقای حکومت و ملت ایران‌، رژیم شاهنشاهی است و تمامی عظمت و عزت ملت ایران به دلیل داشتن رژیم شاهنشاهی است‌.
وی طی سخنانی که در 1350/7/20 در پاسارگاد خطاب به کوروش سرسلسله پادشاهی هخامنشی ایراد کرد در این مورد چنین گفت: «در این بیست وپنج قرن، کشور تو و کشور من‌، شاهد سهمگین‌ترین حوادثی شد که در تاریخ جهان برای ملتی روی داده است. … اکنون ما در اینجا آمده‌ایم تا به سربلندی تو بگوییم که پس ازگذشت بیست و پنج قرن‌، امروز نیز مانند دوران پرافتخار تو پرچم شاهنشاهی ایران پیروزمندانه در اهتزاز است…» او با این سخنان میخواست دلیلی بر موجودیت خویش اقامه کند وبا ارائه تنها یک مدل ثابت و طولانی برای شکل حکومت در ایران، همواره در اذهان عمومی این نکته را جا بیاندازد که حکومت در ایران مساوی با شاهنشاهی است‌؛ وی براین بود تا بااتصال تاریخی خود با یکی از پادشاهان باستانی ایران که از نظر او ارزش و اهمیت بیشتری داشت‌، بتواند با کسب نظر موافق خارجیها و تأیید و صحه‌گذاری آنان بر برنامه‌هایش‌، محبوبیت بیشتری در نزد مردم ایران به دست آورد.
شاه معتقد بود در صورت کسب موفقیت درجلب نظر دولت‌های خارجی به ویژه امریکا نسبت به برنامه‌هایش، میتواند با بزرگ‌نمایی این مسئله و دلالت بر تأیید شخصیتهای باصطلاح سیاسی، مهر تأییدی بر اقداماتش بزند. هدف شاه از رویکرد به باستان گرایی و آن هم از دوره کوروش و نادیده گرفتن حدود چهار هزار سال حکومت اقوام دیگر در ایران‌، تسکین حس ترس و ناامیدی بود که در طول حکومتش از شهریور 1320 تادی 1357 همواره او را تحت سیطره خود داشت‌. مردم نیز به خوبی دریافتند که تمامی خواسته‌ها، عزت، شرف و آینده‌شان در دست کسی است که تنها به دنبال عظمت‌طلبی برای خود است و بس‌. و به هیچکس جز خود و خانواده‌اش نمیاندیشد. در این خصوص در کتاب شکست شاهانه چنین میخوانیم‌: «به نوشته یکی از وزیرانش‌، شاه برای هیچ ایرانی دیگر ذره‌ای ارزش قائل نبود با آنکه عظمت فرهنگ و سهم آن در دستاوردهای تمدن جهانی را میستود، اما برای ایرانیان ارزش قائل نبود. به گفته یکی از مأموران آمریکایی که مدت‌ها در ایران خدمت کرده بود و به شاه نیز دسترسی داشت‌، شاه مردم ایران را ضعیف‌، تنبل وپولکی میدانست‌. او عقیده داشت که برای انجام مأموریتش ـ اعاده عظمت به ایران ـ باید برای این خصوصیات منفی مردم خود فکری بکند.»
با فاصله گرفتن شاه از مردم‌، این حقیقت مشخص‌تر شد که اقدامات اصلاح‌طلبانه وی همچون انقلاب به اصطلاح سفید تنها اقداماتی ظاهری و عوامفریبانه است که ناشیانه از سوی اربابان شاه طراحی و دیکته شده است. در واقع رویکرد سریع شاه به اسلام‌زدایی و اجرای برنامه‌های گسترده، اما بدون مطالعه و برنامه‌ریزی دقیق ومشخص‌، نشانگر عدم شناخت صحیح و روشن وی از جامعه ایران و خواستگاههای اصلی و زیربنایی مردم آن (یعنی اسلام‌) بود. از سوی دیگر به نقش عمده و حیاتی روحانیون در جامعه اسلامی ایران و محبوبیت عام آنان در میان توده‌های مردم و نهادینه شدن این ارتباط طی سالهای متمادی (بیش از 1200سال‌) توجه کافی نداشت‌. ویلیام شوکراس در این خصوص چنین مینویسد: «شاه با برگزاری جشن‌های 2500 ساله در واقع با بزرگداشت ایران در زمان کوروش و داریوش‌، عملاً بخشی از تاریخ ایران را که به مراتب متناسب‌تر با قرن بیستم میلادی است نادیده میگیرد وآن تعالیم حضرت محمد(ص‌) پیامبر اسلام است‌. در ایران‌، اسلام نقش نگهبان مردم در برابر قدرت شاهان را ایفا میکرد و روحانیون تا قرن بیستم از نفوذ فراوانی برخوردار بودند و در این قرن بود که دودمان پهلوی کوشید قدرت آنها را کاهش دهد.»
منابع :1. جشن‌های 2500 ساله‌‌ شاهنشاهی ‌(چرا و چگونه) ، روح الله حسینیان ، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی 2 . جشن های 2500 ساله شاهنشاهی ، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی3 . مبانی فکری انقلاب اسلامی ، محمد شفیعی فر ، نشر معارف .4. تاریخ سیاسى بیست و پنج ساله ایران، غلامرضا نجاتی ، ج 1، ص 345 .
———–
اهداف دست اندر کاران رژیم پهلوی از باستان گرایی به چند هدف کلی بر می گردد :از آنجا که سلسله ی پهلوی بدون پشتوانه ی تاریخی و فرهنگی ، و صرفاً با حمایت و مصلحت بینی بیگانگان و به جهت حفظ منافع آنان بر سر کار آمده بود ، همواره با بحران مشروعیت مواجه بوده و در میان مردم از جایگاه بالایی برخوردار نبود . تمام تلاش و همّ و غم سران این سلسله بر این بود تا به نوعی برای حکومت خود مشروعیت ایجاد نموده و مردم را به خود متمایل کنند . بر این اساس می کوشیدند تا با مطرح کردن مظاهر تاریخ ایران باستان و ایجاد ارتباط بین خود و سلسله های پادشاهی باستانی ایران به نوعی خود را دارای پشتوانه ی تاریخی و فرهنگی و وارث تمدن باستانی ایرانیان معرفی کنند . در آیین هایی که به این منظور برگزار می شد که به عنوان شاخص می توان به جشن های 2500 ساله ی پادشاهی اشاره کرد . شاه به صراحت خطاب به کورش هخامنشی می گفت : « کورش آسوده بخواب که ما بیداریم . »
در واقع او خود را وارث مستقیم هخامنشیان معرفی می کرد ، و با این استدلال به سابقه ی چند هزار ساله ی شاهنشاهی خود را صاحب حق سلطنت می دانست . هدف دیگر آنان که البته جدای از بحث مشروعیت نیست این بود که به مردم القاء کنند که حکومت شاهنشاهی در تمام قرون و اعصار در قلوب ایرانیان به منزله ی یک عقیده ی دینی نفوذ داشته و تا به آن حد پیش رفتند که با تبلیغ مشترکات ادیان کوشیدند وانمود کنند که هویت اسلامی ، همان هویت فرهنگی ایران قبل از اسلام است و در نتیجه نهاد سلطنت جزئی اصلی از ارکان جامعه ی ایرانی قلمداد می شود . آنها کوشیدند شاهنشاهی را به عنوان یک روش و اندیشه ی سیاسی آریایی و آریایی ها را متمدن ترین مردمان تاریخ و در نتیجه شاهنشاهی را بهترین روش حکومت معرفی کنند ، لذا با پیوند زدن حکومت شاهنشاهی با نژاد آریایی در صدد یافتن ریشه های تاریخی برای حکومت بودند .
دلیل دیگری که می توان برای گرایش پهلویان به ایران باستان ذکر کرد ، بیرون راندن اسلام و ارزشهای اسلامی از عرصه ی اجتماع است . زیرا در طول تاریخ ایران پس از اسلام ، همواره علما و شخصیتهای مذهبی در مقابل تجاوزات و ستمهای پادشاهان و سلاطین ایستادگی نموده و اکثر قیامهای ضد استبدادی و ضد استعماری را علمای شیعه رهبری نموده اند به ویژه مبارزات علیه سلسه پهلوی که دست نشانده ی استعمار بوده و غالب برنامه هایش در جهت منافع استعمارگران غربی صورت می پذیرفت . به خصوص اینکه باورهان اسلامی جامعه با بسیاری از انحرافات اخلاقی و فسادهای دستگاه حاکم در تعارض بود . و شاه به عیان می دید که قدرت واقعی در جامعه در دست مراجع معظم تقلید است ومردم با اردت خویش از آنان پیروی می کنند .
پهلوی دوم چنین می اندیشید که اگر بتواند با اقدامات ضد مذهبی پایگاه معنوی اسلامی را از اذهان عموم خارج کند بر همه ی قدرتهای مخالف مسلط خواهد شد و در نتیجه نهضتی با عنوان اسلامی بوجود نخواهد آمد . وی مذهب را مانع نوسازی و اصلاحات در جامعه می دانست . البته نوسازی به معنای مورد نظر او یعنی حرکت به سوی غربی شدن و رواج فساد غربی و مصرف گرائی در جامعه ، لذا سعی می کرد بااحیای تمدن ایران باستان و پررنگ کردن مظاهر شاهنشاهی جامعه ار از دین جدا کرده و آنرا با اهداف خود هماهنگ نماید .سران پهلوی سعی می کردند ایرانی بودن به معنای ملی گرایی افراطی جدا از دین را رویکرد رژیم پهلوی معرفی کرده و برای جلب حمایت مردم آنرا ترویج کنند . حتی در این زمینه تلاش نمودند دین زرتشت را به عنوان دین ایران باستان احیاکنند ، که موفقیتی حاصل نکردند . پس از آن تلاش نمودند کوروش را آیین گذار معرفی کنند ، آیین گذار آیین پادشاهی ، آیینی که پاسدار حاکمیت ملی ایران است ، و اکنون وارث این آیین شخص شاه است که بر همه کس و همه چیز برتری دارد .
مساله ی دیگر این است که ترویج غربگرایی از سوی رژیم در جامعه منجر به نفی سنتها و آداب و رسوم بومی جامعه می شد و جامعه را با بحران فرهنگی تحقیر آمیزی مواجه می ساخت ، به گونه ای که به گفته ی بعضی کارشاناسان ، درفرآیند نوسازی ( از نوع پهلوی ) جامعه ی ایرانی از ارزشهای سنتی بریده و به ارزشهای جدید نیز نپیوسته ، و این امر در جامعه ایجاد بحران هویت می کرد ، بدین جهت خاندان پهلوی با ترویج و تبلیغ نوعی باستانگرایی افراطی ، سعی کردند روحیه ی شاه پرستی را به عنوان شاه جامعه ی ایران باستان ترویج کنند . کسب وجهه ی بین المللی هدف دیگری بود که در این بین دنبال می شد . خصوصا در برگزاری جشنهای 2500 ساله ، شاه دنبال این بود که شکوه عظمت شاهنشاهی و تمدن ایران را به رخ سران سایر کشورها بکشد و البته از این راه حس خود بزرگ بینی و برتری جویی خودشرا نیز ارضاء کند . البته رژیم با انجام این مراسم و برنامه های خاصی که در آن اجرا می شد سعی می کرد به جای پرداختن به فرهنگ و تمدن ایرانی فساد و بی بندوباری و غرب گرایی را به عنوان عامل پیشرفت و توسعه ی ایران ترویج نماید ، تا جایی که روند اجرای برنامه های غیر اخلاقی در شهر ها و انظار عموم مردم نگرانی مقامات امنیتی رژیم را از اعتراض مردم و علما برانگیخته بود .
در پایان خلاصه ی آنچه در بالا گفته شد جهت استفاده ی بیشتر بیان می گردد :
1.تلاش برای حل بحران مشروعیت با ایجاد ارتباط بین سلسله ی پهلوی و تاریخ گذشته ی شاهنشاهی ایران و تأکید بر وجو نهاد سلطنت در ایران و مدت 2500 سال و تداوم آن تا این سلسله به جهت یافتن ریشه های تاریخی برای حکومت پهلوی .
2.القاء این تفکر که حکومت شاهنشاهی یک روش و اندیشه ی سیاسی آریایی بوده است و آریایی ها متمدن ترین مردمان تاریخ و در نتیجه شاهنشاهی بهترین شکل حکومت است .
3.تضعیف پایگاه دین اسلام در جامعه به عنوان مانع نوسازی و پیشرفت مورد نظر رژیم و کاستن از قدرت رهبران دینی در میان مردم .
4.کسب وجهه ی بین المللی برای حکومت پهلوی و تحکیم مشروعیت آن در بین کشور های جهان .
5.تلاش برای حل بحران هویت که در اثر ترویج فرهنگ غرب و نفی سنت ها و رسوم بومی جامعه به وجود می آمد.
جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیمهویت ایرانی تشکیل شده از 4 عنصر«ایرانی ، اسلامی ، قومی و مدرن» می باشد نکته حائز اهمیتی را که نباید از آن غافل بود ان است که سیاست نظام شاهنشاهی برجسته سازی عنصر هویتی ایرانی است و در این رویکرد هویتی که به حاشیه رانده می شد، هویت مذهبی ایرانیان بود، با این سیاست گذاری هویتی که در درون خود پیامی را القاء می نمود ذکر چند نکته ضروری است.
1ـ با این رویکرد نظام هویتی ایرانی شاهنشاهی است و شاه تنها نماینده مشروع برای کسب، حفظ و اعمال قدرت در تاریخ ایران است.
2 ـ مذهب که جزء لاینفک تاریخ و هویت ایرانی است به سبب تزاحم و ناسازگاری با برجسته سازی تک عنصری به حاشیه رانده می شد، باید توجه نمود که قریب به اتفاق شورشها و انقلاب هایی که در طول تاریخ ایران بر علیه نظام سلطه و بیگانه صورت می گرفت برگرفته از آموزه های مذهبی اسلامی است.
3 ـ سیاست هویت که از زمان رضا خان کلید خورد ناسیونالیزم پهلوی بود و محمدرضا نیز به تأسی از پدر و البته با رویکردی نرم تر در سدد ساختن هویتی بود که تهیج ناسیونالیستی و شوئیسی را ترویج دهد از منظر این ایدوئولوژی تهیج، ارادت و گرایش به تفاخرات گذشته مد نظر است و برای آینده برنامه ای که در دستور کار است رجعتی است به هویت و تاریخ گذشتهاما در خصوص جشنهای هنر باید گفت که این جشنها در صدد ایجاد مدرنیزاسیون در سطح جامعه بود، الگوی هنر در این دوره بر گرفته از هنر غربی و پذیرفتن این نکته که اگر در ظاهر هنر مغایرتی با احکام شریعت اسلامی است. باید به تبع مدرنیزاسیون و الگو برداری غربی «آسیمیله» راهی را طی نمود که غرب رفته است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد