خانه » همه » مذهبی » حزب ایران نو – احزاب سیاسی

حزب ایران نو – احزاب سیاسی


حزب ایران نو – احزاب سیاسی

۱۳۹۸/۰۴/۲۶


۱۱۰۱ بازدید

حزب ایران نو که در زمان پهلوی تشکیل شده بود برای چه بود و به چه علتی منحل شد؟

حزب ایران نو، از احزابی است که توسط دکتر امینی، نیک‌پور و مسعود ثابتی تشکیل شد و عمر کوتاهی داشت، مرام‌نامه حزب که با شعار خدا، شاه میهن، آغاز شده بود به اهمیت استفاده از منابع ایران و ترویج اصول صحیح زراعتی فی‌مابین کارگر و کارفرما و کشاورز و مالک و مبارزه با هرگونه حق‌شکنی و خودسری اشاره می‌کرد(طیرانی، آ بهروز، اسناد احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۳۰۰، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۶.) حزب تجدد که در سال ۱۳۰۶ش به «حزب ایران نو» تغییر نام یافته بود (آبراهامیان ۱۷۳پیشین، همان صفحه؛ اتابکی، ۱۳۸۵ ) تنها سه ماه دوام آورد و گرچه شاخه پارلمانی آن به نام «ترقی» تا سال ۱۳۱۱ش پابرجا بود، ولی فعالیت آن در همان سال ۱۳۰۶ش ممنوع شد (اتابکی، ۱۳۸۵، ص۹۹).به اعتقاد یک ناظر خارجی قصد رضاشاه و اطرافیانش از تشکیل حزب ایران نو عبارت بود از: «نخست ایجاد یک حزب نیرومند شاه به قصد تشکیل یک اکثریت منضبط در مجلس و تضمین اینکه بشود طرحهای اصلاحی رادیکال را تصویب و قانونی کرد و دوم بسیج و سازماندهی افسران ارتش، کارگزاران و برخی عناصر گسترده‌تر جامعه در پشت سر شاه از راه عضوگیری در مقیاس گسترده‌تر»(اتابکی، ۱۳۸۵، ص۹۶؛ تیمورتاش، ۱۳۷۷، ص۲۳۸) رضاشاه که به نقش و کارکرد احزاب آشنا بود، برای حذف حزب مطیع ایران نو نیز از یک حزب خودساخته دیگر به نام «حزب ضد اجنبی‌ها» سود جست: «رضاشاه به رئیس پلیسش دستور داد اداره حزب دیگری موسوم به ضد اجنبی‌ها را برعهده بگیرد سپس در حالی که احزاب رقیب با هم درگیر بودند و در کارهای هم وقفه ایجاد می‌کردند دستور انحلال ضد اجنبی‌ها را صادر کرد و سپس کارمندان دولتی را از عضویت در هر حزبی از جمله ایران‌ نو منع کرد.» (اتابکی، ۱۳۸۵، ص۹۹) از آن پس تا پایان دوره رضاشاه هیچ حزب و گروه دیگری در صحنه سیاسی ایران نتوانست به صورت قانونی و آزاد فعالیت کند؛ چرا که به قول نویسنده «تهران‌دموکرات»: «در زمان رضاشاه هر کس واژه حزب را به زبان می‌آورد، احتمال زندانی‌شدن خود را هم در نظر می‌گرفت» (مستوفی، تهران دمکرات، ص۳۲، به نقل از آبراهامیان، ۱۳۷۷، ص۲۳۰) ( تاریخ حزب در ایران، بهروز طیرانی – بخش پنجم، روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵)متعاقب اخراج میلسپو آمریکایی رئیس کل دارائی ایران (اول خرداد 1306)، دولت غیرمردمی کوشید تا با ایجاد «احزاب سیاسی» اذهان عمومی را منحرف سازد. حزب «ایران نو» که در سال 1927 به وجود آمد، اولین حزب از سلسله «احزابی» بود که آخرینشان در سال 1975 با نام «رستاخیز» تشکیل شد. در 29 جولای 1927 (7 مرداد 1306) فیلیپ هافمن وزیر مختار آمریکا در ایران در گزارشی به وزارت خارجه کشورش نوشت :”……احتراماً به اطلاع وزارت می‌رساند که به تازگی یک حزب سیاسی به نام «ایران نو» تشکیل شده است… آنچه را که شاید بتوان سوگند، یا شعار این حزب توصیف کرد «وفاداری به شاه و فداکاری برای ترقی» است. این حزب از نزدیک‌ترین دوستان کنونی شاه تشکیل شده است و تیمورتاش، فیروز، داور (وزیر عدلیه)، بهرامی (منشی خصوصی شاه) و ژنرال مرتضی‌خان (فرمانده قشون تهران) از معروف‌ترین اعضای حزب هستند. هیچیک از آنها اشتیاقی واقعی به ایده‌آل‌های آمریکایی نشان نداده‌اند، و احتمالاً اکثرشان، ضدآمریکایی و یا حداقل مخالف یک هیأت مستشاری مالی قوی هستند. گمان می‌کنم که، به هر حال عده‌ای از آنها، تحت لوای وطن‌پرستی و وفاداری به پادشاه جدید وابستگی‌های پنهانی با دول خارجی دارند و اساساً به دنبال منافع شخصی خود هستند. با وجود این، آنها به نام شاه می‌توانند «شمشیرها را از رو ببندند» و شیوة ارعاب را در سیاست‌های خود پیش بگیرند، و از همین حالا هم خیلی‌خودسرانه عمل می‌کنند… و شکی ندارم که همین گروه است که با مسموم ساختن ذهن شاه نسبت به رئیس هیأت مستشاری مالی و سیاست‌هایش کار هیأت را مختل ساخت. لازم می‌دانم به وزارت خارجه هشدار بدهم که از نظر من این عده ممکن است بکوشند با ایجاد احساسات ضد‌آمریکایی در این کشور اعتبار ما را از میان ببرند و وضعیت مناسب‌تری برای داد و ستدهای سیاسی و اقتصادی خلافشان با همسایگان نزدیک‌تر و مغرورترشان برقرار کنند… در حال حاضر اهداف اصلی این حزب جدید نامعلوم است. می‌گویند که این حزب می‌کوشد با اعمال فشار زیاد مثلاً بر اعضای «ایران جوان» در وزارت‌ تازه شکل یافته عدلیه آنها را به پیوستن به حزبی که به «حزب شاه» موسوم شده است وادار کند. می‌گویند که علی‌اکبر داور، وزیر عدلیه، سودای ریاست کابینه را در سر دارد، و رقیبش در این راه سید محمد تدین، وزیر معارف، است. حتی می‌گویند که داور آرزو دارد روزی اولین رئیس جمهور ایران شود، و چیزهایی نظایر این. عده‌ای نیز می‌گویند ریاست تیمورتاش بر کابینه دولت خیلی دور نیست. گروهی که در بالا نام بردم در حال حاضر محبوبیتی در میان مردم ندارد و به گمان من، میهن‌پرستان واقعی ایران به مقاصد واهداف این گروه و شاه به دیدة ظنّ و تردید می‌نگرند. با وجود این، تا زمانی که منابع مالی در کنترل این عده و ارتش پشت سرشان است، بعید است که ارادة ملت و یا ندای میهن‌پرستی و یا عقل سلیم اهمیت چندانی برایشان داشته باشد. به همین دلیل، ظاهراً هر کوشش جدی برای سرنگون کردن دولت فعلی چه در مجلس و چه در هر محفل دیگری با شکست مواجه خواهد شد.» او همچنین می‌افزاید: «دو حزب دیگر نیز با عضویت محدود به تازگی اعلام موجودیت کرده‌اند: حزب «ترقی»، که افراد زیر از جمله اعضای آن هستند: حکیم‌الملک، پاکروان (کفیل وزارت خارجه)، حسین علاء، تقی‌زاده، مشیرالدوله و احتمالاً تعداد دیگری از قابل‌اعتماد‌ترین سیاستمداران مملکت، و حزب «ایران جوان» که بیشتر اعضای آن را اقشار جوان تشکیل می‌دهند و بسیاری از آنان اشخاص برجسته و خوشنامی هستند……”میلسپو در 4 آگوست 1927 ایران را ترک کرد: «احتراماً به اطلاع می‌رساند که در دو هفته گذشته تغییر چندانی در اوضاع سیاسی کشور حاصل نشده است. اعلام شد که به دلیل گرمای بی‌سابقه، جلسات مجلس از سوم ماه جاری تا ششم سپتامبر به تعویق می‌افتد، و این در حالیست که لوایح بودجه و لوایح قانونی متعدد دیگری در مجلس بلاتکلیف مانده و منتظر تصویب نهایی است… دو هفته پیش شایعه‌ای بر سر زبانها افتاد که شاه در منزلش در حومة شهر از سوی یک سرباز مورد سوء‌قصد قرار گرفته است. می‌گویند که این سرباز چندین بار به سمت شاه تیراندازی کرد که بی‌نتیجه بود، و او را فوراً اعدام کردند. با اینکه منابع دیگری این شایعه را تأیید نکرده‌اند، متوجه شده‌ام که عموماً آن را باور دارند.» در 27 آگوست 1927، فیلیپ مشاهداتش را در مورد عرصه سیاسی ایران اینطور ادامه می‌دهد: «در گزارش شماره 398، به تاریخ 29 جولای 1927، خبر شکل‌گیری حزب جدیدی با نام «ایران نو» را اطلاع دادم، که تیمورتاش، فیروز، داور و ژنرال مرتضی‌خان، و چند نفر دیگر از بنیانگذاران و رهبران آن هستند. از قرار معلوم رهبران قدرتمند این گروه سخت تلاش می‌کنند افراد بیشتری را وارد حزب خود کنند. از کارمندان وزارتخانه‌های عدلیه، مالیه و سایر وزارتخانه‌ها دعوت شده است که به عضویت این حزب درآیند؛ حتی از تجار، هتل داران و غیره نیز برای عضویت در این حزب دعوت به عمل آمده است… با توجه به شرایط فعلی، تعجبی نخواهد داشت که تعداد زیادی جذب (و یا وادار به عضویت در) این حزب شوند… اوضاع سیاسی در تهران سخت‌تر و ناآرام‌تر از وضعیتی است که در گزارش شماره 409 به تاریخ سیزدهم ماه جاری توصیف کردم. فضای تردید و انتظار منفعلانه بر بیشتر محافل سیاسی و روشنفکری معروف حاکم شده است. شاه و مشاور اصلی‌اش، تیمورتاش، ظاهراً اوضاع را کنترل می‌کنند- و هیچ کسی جرأت نه گفتن به آنها را ندارد.» یکی از دُردانه‌های سابق به درد سر افتاد: «یکی از فراز و نشیب‌های اوضاع سیاسی که باعث حدس و گمان‌های مختلفی شده برکناری ناگهانی ژنرال مرتضی‌خان از فرماندهی قشون تهران است. جدای از این مسئله که این رفیق شفیق از چشم شاه افتاده و طبق گزارش‌ها ایران را به مقصد اروپا ترک کرده است، هنوز از علت این ماجرا هیچ اطلاعی نداریم. ژنرال مرتضی‌خان یکی از کسانی بود که به هر طریق ممکن با مدیریت مالی دکتر میلسپو، چه نزد شاه و چه در ارتش، مخالفت می‌ورزید، و احتمالاً تا حدود زیادی مسبب عصبانیت‌های هر چند وقت یکبار شاه از دست میلسپو بود. او اخیراً ارتباط نزدیکی با گروه تیمورتاش، فیروز و داور داشت که همگی اطراف شاه حلقه زده‌اند، و برکناری‌اش به این شایعه دامن زده است که تیمورتاش نیز به زودی به سرنوشت او دچار خواهد شد. با وجود این، ظاهراً چنین چشم‌اندازی وجود ندارد. معروف است که شاه هر چند وقت یکبار دوستان نزدیک و عزیز دُردانه‌هایش را تغییر می‌دهد. اتفاقی که برای ژنرال مرتضی‌خان افتاد پیش از این نیز برای افسران عالی‌رتبة ارتش که مورد لطف شاه بودند افتاده بود. گمان می رود که این افراد سعی کرده‌اند سهم بیشتری از قدرت و ثروت وزارت‌خانه‌هایشان را برای خودشان بردارند… اندکی پس از خروج میلسپو از تهران، اعلام شد که سید [محمد]‌ تدین، وزیر معارف، عازم آذربایجان شده است… پیش از این نیز به رقابت سیاسی آقایان تدین و داور اشاره کرده بودم، و باید اضافه کنم که مخالفت داور و دوستانی که در اطراف شاه دارد عامل عمده مشکلات فعلی [تدین] است.» تدین به منظور فراهم کردن مقدمات سفر پهلوی به آذربایجان به تبریز عزیمت کرده بود: «مطلع شدم که شاه در یک یا چند روز آینده بدون اعلام قبلی به تبریز سفر خواهد کرد. در این سفر، وزیر دربار سرزنده و همیشه حاضرش،‌ آقای تیمورتاش، او را همراهی خواهد کرد. همچنین اطلاع یافته‌ام که بررسی اتهامات ژنرال احمدآقاخان [امیراحمدی]، فرمانده لشکر شمال، و در صورت لزوم برکناری او از فرماندهی لشکر، یکی از اهداف مهم این سفر است. ژنرال احمدآقاخان از سرشناس‌ترین حامیان شاه در زمان به دست گرفتن کنترل دولت بود. شنیده‌ام که حامیان زیادی در ارتش دارد، ولی با فرماندار غیرنظامی دائماً در نزاع است، و در منصب کنونی‌اش دست به اخذ مالیاتهای اضافی غیرقانونی و غیره زده است. او همچنین مشکلات زیادی برای مدیر مالی ایالتی مستقر در تبریز که یک امریکایی است ایجاد کرده است. شکی نیست که انرژی و جسارت فوق‌العاده تیمورتاش در معادلات شخصی از این نوع بسیار به کمک شاه می‌آید. یک ماه پیش اعلام شد که شاه به تبریز سفر خواهد کرد، اما استاندار غیرنظامی آذربایجان خیلی زود این خبر را رسماً تکذیب کرد.»(اولین حزب سیاسی عصر پهلوی، ماهنامه الکترونیک دوران، شماره 112 اسفند ماه 1393)(از قاجار به پهلوی ؛ بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا ، محمدقلی مجد؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1389، ص 491 تا 495

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد