خانه » همه » مذهبی » حکمت عاشورا و اختیار انسان و اراده الهی

حکمت عاشورا و اختیار انسان و اراده الهی


حکمت عاشورا و اختیار انسان و اراده الهی

۱۳۹۷/۰۹/۱۹


۶۰۹ بازدید

سلام

ایا در کربلا خداوند نمی توانست کمک امام حسین کند این این واقعه تاریک اتفاق نیافتد

چرا کمکی نکرد

در حالی که خداوند همیشه پیامبران و امامن خود را یاری میکند.

شکی نیست که عالم هستی مخلوق خدا و اداره آن در تحت اراده و سنت های الهی است و خداوند مسبب الاسباب است یعنی اوست که بر اساس یک حکمت دقیق بعض از اشیاء را سبب بعض دیگر قرار داده است و اوست که می تواند در مواقعی این سببیت را از آنها بگیرد. همانطور که خداوند آتش را سبب گرما و احتراق و سوزاندن قرار داده است اما وقتی بت پرستان حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتش انداختند خداوند متعال این خاصیت را از آن آتش سوزان سلب کرد تا آن حضرت سالم بماند. و همانطور که کارد برنده حضرت ابراهیم علیه السلام را از کار انداخت (جلو بریدن آنرا گرفت) و حضرت اسماعیل علیه السلام را از قربانی شدن به دست پدر نجات داد. آری ما عقیده داریم که خداوند همچنین قدرت داشت که تمام شمشیر ها و جنجر های یزیدیان را از کار بیندازد و به طرز معجزه آسایی جان امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت را حفظ نماید. اما چنین معجزه ای واقع نشد؛ زیرا بنا نیست که همه کارهای این جهان از راه معجزه و غیر عادی انجام شود. بلکه سنت الهی این است که همه کارها براساس سنت ها و قواعد و قانون های عادی انجام گیرد.
به علاوه اهداف و فلسفه های مهمی در جریان عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام وجود داشت که تنها با جریان عادی نهضت عاشورا قابل دسترسی بود. بعضی از این اهداف عبارتند از:
1. با توجه به موقعیت سیاسی که در آن زمان از طرف معاویه و یزید پیش آمده بود و به نام دین، کارهایی را انجام دادند که در واقع مخالف دین بود و همچنین تشخیص حق از باطل سخت شده بود، تنها راهی که می توانست یک بار دیگر دین خدا را ترویج و زنده نماید، شهادت حضرت امام حسین علیه السلام و فرزندان و اصحاب آن حضرت، بود
2. آنچه که از روایات وارد شده در این مورد به دست می آید و به آن اشاره شده است، مقدر شدن شهادت برای آن حضرت بود تا بدین وسیله آن هدف اصلی امام حسین علیه السلام که همان اصلاح امت پیامبر بود، تحقق پیدا کند.( بحار الانوار، ج44، ص 329.)
3. امام حسین علیه السلام ، شهادت را زیباترین و گرامی ترین مرگ می دانست؛ این امر، در خطبه ای که در مکه به هنگام عزم حرکت به سمت عراق ایراد کردند، بیان شده است:« “آرایش مرگ بر فرزند آدم چون آرایش گردنبند بر گردن دوشیزگان است”؛ »( بحارالانوار،ج 44، ص 366؛ محدث اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 29، ناشر: بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381؛ لهوف، ص 110و 111.)یعنی مرگ، گردن گیر و تحمیلی نیست، بلکه گردن بند و تجمّلی است؛ چرا انسان این گردن بند و زیور را در راه خدا به گردن نیاویزد؟! و مرگ در راه دین برای امام حسین علیه السلام لذیذ و در کام او شهد بود.و شهادت نقص نیست بلکه کمال است (شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص 27.)و با جلوگیری از شهادت آن حضرت جلو این کمال گرفته می شد.
4. لقای الاهی و دیدار انبیا علیهم السلام برای امام حسین علیه السلام، آن هم در آن شرایط از ماندن در این دنیا مهم تر بود و خود را مشتاق نیاکان خود می دانست؛ چنان که در ادامه آن خطبه در مکه می فرمایند: “گرایش و اشتیاقم به زیارت نیاکانم چون اشتیاق یعقوب به یوسف است.) بحارالانوار، ج 44، ص 366؛ کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2، ص 29؛ لهوف، ص 110و 111.(
5. حضرت امام حسین علیه السلام نمی خواستند که از معجزه و کرامت استفاده کنند، زیرا استفاده از معجزه و کرامت با آنان که مأمور بودند به ظاهر عمل کنند،‌ منافات داشت. ارزش و جایگاه امام حسین علیه السلام که هم میان مسلمانان جایگاه بلندی دارد و هم در میان عدالت و آزادی خواهان، بدان جهت است که بر اساس امور عادی و ظاهری و طبیعی عمل نمود. بردن اهل بیت علیهم السلام توسط امام به یک جنگ نابرابر و اسارت آنان و اهانت به ساحت مقدس شان موجب شد که قیام امام ماندگار و جاودان شود. در حالی که امام حسین علیه السلام می توانست بدون قیام و با استفاده از کرامت یزید را سرنگون کند اما سرنگونی تأثیر چندانی در رسوا کردن انحرافات و اهداف شوم بنی امیه نداشت.
6. قضیه عاشورا و ظلم ستیزی امام حسین علیه السلام نمونه ای از قیام در برابر انحرافات و بدعت هایی است که در هر زمان ممکن است در احکام و دستورات دین خدا ایجاد شود و همه مسلمانان و انسان ها وظیفه دارند جلوی بدعت ها را بگیرند. اگر بنا بود امام حسین علیه السلام این وظیفه خطیر را با استفاده از قدرت اعجاز و ولایت تکوینی انجام داده باشند، دیگر نمی توانست الگوی زنده ای برای همه انسان ها در همه زمان ها باشد. بر همین اساس پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام ملزم بودند که در کارها و زندگی روزمره خود از علم و قدرت عادی استفاده کنند و دست به اعجاز و کار خارق العاده نمی زدند، مگر در موارد مخصوص و به اذن الاهی که مصلحت دین خدا و هدایت مردم در آن بود.و خداوند نیز اراده کرده که پیامبران و امامان علیهم السلام مربیان و الگوهای عملی مردم باشند و مردم با درس گرفتن از زندگی و رفتار آنان خود را تربیت کنند و اگر بنا بود که امام حسین علیه السلام به طرز معجزه آسایی از شهادت نجات پیدا کند دیگر زندگی او و اهل بیت و بازماندگان او نمی توانست الگو و نمونه مبارزه با سختی ها و صبر و تحمل مشکلات و فداکاری در راه ارزش های انسانی باشد.
در کتاب اکمال الدین و احتجاج و علل الشرائع از محمّد بن ابراهیم نقل میکند که گفت: من نزد حسین بن روح (نایب امام زمان) بودم که شخصى برخاست و گفت: من در نظر دارم از تو سؤال بکنم. فرمود: هر چه در نظر دارى جویا شو! گفت: براى من بگو: آیا امام حسین علیه السّلام ولى خدا بود یا نه؟
فرمود: چرا. گفت: آیا قاتل امام حسین دشمن خدا بود یا نه؟ فرمود: چرا؟ گفت: آیا جایز است که خدا دشمن خود را بر دوست خویشتن مسلط نماید؟
حسین بن روح در جوابش فرمود: این جوابى را که بتو میگویم درک کن:
بدان که خداى عز و جل علنا با مردم سخن نمیگوید. بلکه پیامبرانى را از جنس و صنف بشر نظیر خودشان براى آنان فرستاد. اگر خدا پیغمبرانى را براى بشر میفرستاد که از همجنس و همشکل آنان نمى بودند مردم از ایشان متنفر می شدند و سخن آنان را قبول نمی کردند. اما هنگامى که پیامبرانى از جنس بشر براى ایشان آمدند و غذا خوردند و در بازارها راه رفتند به پیغمبران خود گفتند: شما هم مثل خود ما هستید، ما سخن شما را نمى پذیریم تا معجزه اى بکنید که ما نتوانیم کرد. در این صورت ما میدانیم که شما در آوردن معجزه اختصاص دارید و ما نداریم.
لذا خداى توانا معجزاتى به انبیاء علیهم السّلام عطا کرد که مردم از آوردن آنها عاجز شدند. بعضى از انبیاء بعد از اینکه مردم را از عذاب خدا بیم دادند طوفان را از باب معجزه آوردند و کلیه افرادى که طغیان کردند و متمرد بودند غرق شدند.
بعضى از پیغمبران را در آتش انداختند و آتش بر آنان از باب معجزه سرد و سلامت شد. بعضى از پیامبران از سنگ سفت ناقه درآورد و شیر در پستان آن جارى نمود.
بعضى از انبیاء دریا از برایش شکافته شد و از میان سنگ چشمه آب برایش جارى گردید و عصاى او که از چوب خشک بود مبدل به اژدها گردید و سحر و جادوى ساحران را باطل نمود.
بعضى از پیامبران شخص کور و مرض پیسى را شفا میداد و اموات را به اجازه خدا زنده مى کرد. و آنان را از آنچه مى خوردند و در خانه هاى خود ذخیره میکردند خبر میداد.
بعضى از پیغمبران شق القمر میکردند و حیوانات از قبیل شتر و گرگ و غیره با او سخن میگفتند.
هنگامى که انبیاء از این قبیل معجزات آوردند و امت هاى ایشان از اظهار این گونه معجزات عاجز شدند خدا به جهت آن تقدیرات و لطف و حکمتى که نسبت به بندگان خود داشت پیامبران را با این معجزاتى که داشتند گاهى غالب و گاهى مغلوب گاهى مسلط و قاهر و گاهى مقهور قرار میداد.
اگر خداى علیم انبیاء را در همه حال غالب و قاهر میگردانید و آنان را مبتلى و مورد آزمایش قرار نمیداد مردم ایشان را خدا قرار میدادند و از خدا اعراض میکردند و از طرفى هم فضیلت و ارزش صبر بر بلاء و محنت و امتحانات آنان شناخته نمی شد.
لذا خداى سبحان حال پیغمبران را از این لحاظ نظیر حال غیر آنان قرارداد تا در موقع محنت و بلاء صبور و در هنگام عافیت و غلبه بر دشمنان سپاسگزار و در جمیع احوال فروتن باشند، متکبر و متجبر نباشند، و از جهتى هم مردم بدانند که پیامبران خدائى دارند که او خالق و مدبر آنان میباشد. سپس بدین جهت مردم خداى را پرستش کنند و از پیغمبران او اطاعت نمایند و بدین وسیله بر آن افرادى که سرکشى میکنند و مدعى خدائى پیامبران میشوند (با اینکه نسبت بدستور انبیاء عناد و مخالفت و نافرمانى و انکار کنند.) اتمام حجت شود. و هر کسی که هلاک می شود، دلیل و برهان علیه او وجود داشته باشد. و هر کس که هدایت می شود نیز دلیل و برهان داشته باشد.
محمّد بن ابراهیم میگوید: من فرداى آن روز نزد حسین بن روح برگشتم و با خود میگفتم: آن جواب هائى که حسین بن روح دیروز بمن داد از پیش خود بود!! وقتى نزد او رفتم وى پیشدستى کرد و بمن گفت:
اى محمّد بن ابراهیم! اگر من از آسمان فرود آیم و پرنده اى مرا برباید یا باد مرا در مکان بسیار دورى پرتاب نماید (ضرب المثلى است) برایم بهتر است از اینکه مطلبى را از دین خدا به رأى و از پیش خود بگویم. بلکه جواب هائى که بتو دادم از اصل یعنى حضرت حجت عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف شنیده شده است(بحار الأنوار، ج 44، ص: 273.)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد