خانه » همه » مذهبی » در خصوص اجداد پیامبر(ص) و برخورد اعراب با ایرانیان

در خصوص اجداد پیامبر(ص) و برخورد اعراب با ایرانیان

تعداد سوالات زیاد است لطفا ازین به بعد برای تعیین عنوان و نمایه مرتبط جهت درج در سیستم سوالات را تک تک به تنهایی ارسال نمایید.حضرت ابوالقاسم محمد بن عبدالله (عام الفیل–۱۱ق)، پیامبر اسلام و در اعتقاد مسلمانان آخرین و برترین فرستاده‌ی خدا و پنجمین پیامبر از پیامبران اولوالعزم است. [۱] نسب پیامبر از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد. قبیله قریش فرزندان نضر بن کنانه هستند که نسب او با شجره ای معلوم به عدنان و از عدنان با شجره ای که در آن اختلاف است به اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیه السلام می رسد[۲].
شجره نامه پیامبر تا عدنان بدین صورت است: محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان[۳] **
عبدالله پدر پیامبر در بین مردم مکه شخصی معروف و ممتاز بوده است و مردم به خاطر نوری که در چهره او مشاهده می نمودند به او لقب مصباح الحرم (چراغ حرم) داده بودند.[۴]مادر آن حضرت نیز آمنه (سلام لله علیها) دختر وهب بن عبد مناف بن زهره است. که علاوه بر بهره مندی از نسبی نیکو، صفاتی ممتاز داشت. عبدالمطلب هنگامی که او را به فرزندش عبدالله پیشنهاد داد او را چنین توصیف نمود: «سوگند به عزت و جلال خداوند، که در مکه دختری مثل او نیست. زیرا او با حیا و ادب است و نفسی پاکیزه دارد و عاقل و فهیم و دین باور است.»[۵]علمای شیعه و برخى از علمای اهل سنّت بر اساس استدلالهای عقلی و مستندات روایی که ارائه می دهند، معتقدند پدر و مادر آن حضرت و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم علیه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکى قرار نگرفته است.[۶]برگرفته از پایگاه دانشنامه اسلامی

پی نوشت:
1. ختم نبوت: قرآن کریم، 33 احزاب، ٤٠:«ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبین…»: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، و لیکن فرستاده ى خدا و پایان بخش پیامبران است…”.
برترین انبیاء:قرآن کریم، 4 نساء، ٤٠:«فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاءِ شَهِیدًا»: «پس چگونه است [حالشان‌] آن گاه که از هر امّتى گواهى آوریم، و نیز تو را بر آنان گواه آوریم؟»
2. بحارالانوار،علامه محمد باقر مجلسی، ج15، ص5
3. إعلام الورى بأعلام الهدى، شیخ طبرسى ، انتشارات اسلامیه ، تهران ، 1390 ش، ج 1، ص43
4. حیوة القلوب ،علامه مجلسی، ج 3، ص83
5. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 15، ص 99.
6. بحارالانوار، ج85، ص117 آیا اجداد پیامبر صلی الله علیه و آله خداپرست و موحّد بودند؟، پاسخ به پرسشها از دیدگاه مذاهب اسلامی، جلد 6 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبائی (ره)، ص96ـ97 پاسخ به پرسشهای مذهبی، ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ص 110

**
طبق روایتی که در بعضی از کتاب‌ها، مثل بحارالانوار،[1] کشف الغمة فی معرفة الائمة (ع)[2] و المناقب لآل ابی طالب (ع)[3] آمده است، پیامبر اکرم(ص) فرمود: در معرفی و بیان نسب(پدران) من به(جدم) عدنان رسیدید به همین مقدار اکتفا کنید. (اجداد بعد از عدنان مرا نام نبرید).
هم‌چنین در روایات دیگری از آن‌حضرت آمده است: وقتی که نسب من به معد بن عدنان تا ابراهیم(ع) رسید، بیان کنندگان چنین انسابی(نسابین) دروغ می‌گویند.[4]دلیل این مطلب نیز مطابق آنچه در روایات آمده، معلوم نبودن انساب آن‌حضرت (بعد از عدنان تا حضرت ابراهیم و حضرت آدم) و اختلاف نسابین است. در روایتی آمده است که حضرت فرمود: هرگاه نسب من به عدنان رسید توقف کنید و سپس این آیه را خواند: «و عاد را و ثمود را و اصحاب الرس را و نسل‌های بسیاری را که در میان آنها بودند(هلاک کردیم)»،[5] و سپس فرمود: کسی جز خدا علم به اینها ندارد.[6]بنابراین، علت این‌که پیامبر(ص) از نام بردن اجداد خود بعد از عدنان نهی کرده، معلوم نبودن انساب و جلوگیری از اختلاف نسابین و مورخان در این زمینه بود.
برگرفته از پایگاه اسلام کوئست

پی نوشت:
[1].قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الانبیاء علیهم السلام، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 316، مشهد، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[2]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 15، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق.
[3]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 1، ص 155، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[4]. ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص 24، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1407ق.
[5]. فرقان، 38.
[6]. قصص الانبیا، ص316. «روی عنه (ص): إذا بلغ نسبی إلى عدنان فأمسکوا ثم قرأ: «وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً»، لا یعلمهم إلا الله تعالى جل ذکره».

جواب سوال دوم و سوم شما:
عرب بر دو قسم است: عرب عاربه و عرب مستعربه. عرب عاربه به معنای عرب خالص است و عرب مستعربه، عرب غیر خالص هستند.(صحاح اللغه جوهری، ماده عرب). در مجمع البحرین در ماده عرب آورده است که عرب مستعربه، عرب هایی هستند که به زبان حضرت اسماعیل علیه السلام سخن گفته اند. جوهری در صحاح اللغه گفته است که اولین کسی که به زبان عربی سخن گفت یعرب بن قحطان است و ریشه همه قبایل عربی یمن همین شخص است. (صحاح اللغه، ماده عرب). در مجمع البحرین این دیدگاه جوهری را آورده است. در کتاب لسان العرب هم آورده است که اولین کسی که خداوند زبان او را به زبان عربی به سخن آورد، یعرب بن قحطان است و این یعرب پدر و ریشه قبایل یمن است و همین قبایل یمنی را عرب عاربه می گویند.(لسان العرب، ماده عرب). در لسان العرب گفته است که حضرت اسماعیل در میان عرب عاربه نشو و نما یافت و به زبان آنان سخن گفت و اسماعیل پدر و ریشه عرب مستعربه است.(لسان العرب، ماده عرب).
بر اساس آنچه که مورخان و نسب شناسان گفته اند، مردم شبه جزیره عربستان در یک تقسیم بندی کلی به دو قسم تقسیم می شوند: جنوبیان و شمالیان. همه قبایل ساکن در یمن و اطراف آن را قبایل جنوبی و قبایل دیگر را که در جاهای دیگر عربستان ساکن بودند قبایل شمالی می نامند. قبایل جنوبی به یعرب بن قحطان می رسند و به این خاطر این قبایل را قحطانیان هم می نامند. قبایل قحطانی را عرب اصیل و خالص می گویند و اولین بار در میان اینها زبان عربی کنونی پیدا شد.(این اطلاعات را می توانید در این کتابها ملاحظه کنید: صحاح اللغه، لسان العرب و مجمع البحرین. تاریخ اسلام، ج ۱، ص ۸۶ نوشته جعفریان، فروع ابدیت، ج ۱، ص ۱۶، چاپ اول، سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱ به بعد، چاپ مهر، اسلام و عقاید و آراء بشری، ص ۲۳۷ به بعد، قبیله قریش، نوشته دکتر خضیر عباس الجمیلی، ص ۴۸ به بعد، تاریخ العرب القدیم، نوشته شیخ احمد مغنیه، ص ۶ به بعد، تاریخ العرب فی الجاهلیه نوشته دکتر رشید الجمیلی، ص ۲۴ به بعد و نسب معد و الیمن، نوشته ابوالمنذر کلبی و غیر اینها).
از قبایل یمنی قبیله ای به نام قبیله جرهم به حجاز کوچ کردند و در حجاز مستقر شدند. حضرت ابراهیم، همسرش و پسرش اسماعیل را به مکه آورد و در آنجا اسکان داد و رفت. جناب هاجر و بچه کوچکش اسماعیل در آن بیابان تنها بودند و قبیله جرهم آنها را در آنجا دیدند و در همان جا ماندند. حضرت اسماعیل در میان قبیله یمنی جرهم که زبانشان عربی بود، رشد کرد و از بچگی زبان عربی را مانند زبان مادری یاد گرفت. پس از آن فرزندان حضرت اسماعیل همه به زبان عربی سخن می گفتند. در طول زمان نسل حضرت اسماعیل رو به فزونی گذاشتند و قبایل زیادی به وجود آمدند. این قبایل را عرب مستعربه می گویند.
اگر از حضرت اسماعیل آغاز کنیم و به طرف حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله بشماریم به شخصی به نام عدنان می رسیم. همه قبایل شمال را که عرب مستعربه هستند، قبایل عدنانی هم می گویند:
حضرت اسماعیل = نابت = یشجب = یعرب = تیرح = ناحور = مقوم = ادد = عدنان = معد = نزار = مضر = الیاس = مدرکه = خزیمه = کنانه = نضر = مالک = فهر = غالب = لوی = کعب = مره = کلاب = قصی = عبد مناف = هاشم = عبد المطلب = عبد الله = حضرت محمد(ص).
همانطوری که ملاحظه می کنید پیامبر اسلام(ص) با بیست و یک واسطه به عدنان می رسد و بر این اساس پیامبر ما عدنانی است و همه قبایل عدنانی، عرب مستعربه هستند و با این محاسبات، پیامبر اسلام(ص) در اصل عرب نبودند و جد بیست و هشتم آن حضرت عرب شده است.(این اطلاعات، در همان منابع و مآخذ آمده است).
به این نکته باید توجه داشته باشیم که نسل همه انسان ها به حضرت آدم(ع) می رسد و همه انسان ها از یک نفر هستند و از نظر ادیان الهی، ارزش انسان ها به کمالات الهی است و نژاد و قومیت، ارزش الهی نیست.

{{ بیشتر مورخین، اعراب را به سه دسته اصلی تقسیم می کنند: 1) عرب بائده: که در قدیم بودند و بعد منقرض شدند. 2)عرب عاربه: یعنی عرب اصیل که در عصر پیامبر و پس از آن همچنان حضور داشتند مانند عرب قحطانی ساکن در جنوب شبه جزیره که بمرور به سایر مناطق شبه جزیره مهاجرت کردند. اوس و خزرج ساکن در مدینه از جمله عرب قحطانی مهاجر می باشند. 3)عرب مستعربه: یعنی کسانی که در اصل عرب نبودند ولی به جهت سکونت در منطقه جزیره العرب عرب شدند. فرزندان حضرت اسماعیل که به عرب عدنانی شهرت یافتند عرب مستعربه بودند.
در نسب نامه اغلب قبایل اعراب بائده نام ارم بن سام دیده می شود و بدین جهت احتمال آن می رود که قصه هایی که در مورد این بخش از اعراب در کتب نقل شده مربوط به طوایف آرامی یا نبطی باشد.
بلاذری به نقل از ابن عباس از پدرش آورده است که عرب از نسل عوض بن ارم بن سام بن نوح ـ علیه السلام ـ می باشد.(1)
ابن حزم جمیع عرب را به سه نفر منتسب می داند و هر کدام از طوایف عرب را بنام آن اشخاص معرفی می کند که عبارتند از: عدنان، قحطان، قضاعه. عدنان از نسل اسماعیل، و قحطان از نسل سام بن نوح بودند و در مورد قضاعه آورده که برخی معتقدند قضاعه از شاخه های عدنان است و برخی می گویند قضاعه از مالک بن حمیر است.(2)
ابن اثیر مورخ بزرگ اسلامی می نویسد از نوح ـ علیه السلام ـ سه فرزند باقی ماند که به نام های حام، سام و یافث بودند و سپس از قول وهب بن منبه نقل می کند که: سام بن نوح پدر اعراب، و ایرانیان و رومیان بود.(3)
از اعراب بائده، ده یا دوازده قبیله را به اسم و نسب و محل سکونتشان نام می برند و سرگذشت هایی از آنان نقل می کنند برخی از آنها به واسطه سرکشی و نافرمانی به بلای آسمانی هلاک شدند مثل قوم عاد و ثمود، برخی هم در جنگ با قبایل دیگر از میان رفتند. برخی هم به حوادث طبیعی روزگار، منقرض شدند و در هر حال همه از بین رفتند واگر کسی هم باقی ماند با سایر قبایل مخلوط شدند. ولی همان طور که گفته شد و در نسب نامه اغلب این قبایل بائده به چشم می خورد این است که نسب و ریشه همه این ها به ارم بن سام بن نوح ـ علیه السلام ـ می رسد و شاید به همین خاطر است که عربستان را مسکن دیرینه اقوام سامی و شاید هم مهد اصلی این نژاد می دانند که از سه هزار سال از میلاد قبایل سامی در این وادی زندگی می کردند که کنعانیان و نبطیان نیز جزو این اقوام به حساب می آیند.(4)
با توجه به اختلاف نظر فراوان در نسب عرب به طور دقیق و متقن نمی توان از شخصی به عنوان جد اعلای عرب یاد کرد، به خصوص که از نسب و پیشینه عرب بائده اطلاع درستی در دست نیست.

پی نوشت:
1. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417ق، ج1، ص3.
2. ابن حزم، جمهره انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیِة، 1403ق، ص7 و 8. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا، ج3،ص 174
3. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ. بیروت، دارصادر، 1385ش، ج1، ص78.
4. ر.ک: فیاض، علی اکبر، تاریخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1369ش، ص13 }}

جواب سوال چهارم :
نگهداری کلید خانه کعبه به یکی از خانواده‌های اصیل شهر مکه به نام «بنی شیبه» سپرده شده است، این خانواده بیش از هزار و ۴۰۰ سال است که کلید دار مسجدالحرام هستند.
زمانی‌که کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع) بازسازی شد، پس از ایشان و حضرت اسماعیل، نگهبانی و نگهداری از این خانه مقدس، به قبیله جرهم سپرده شد که از یمن آمده بودند.
این قبیله پس از پیروزی و تسلط قبیله عربستانی «بنی خزاعه»، مجبور به ترک مکه شدند و این قبیله بت‌پرست که متعلق به جنوب عربستان بودند، کعبه را به محلی برای نگهداری بت‌هایشان تبدیل کردند، در این زمان آنها خود کلیددار کعبه بودند. [factimage()] /DAS/Q2821 [imagetitle()] [factimageend()] بعدها در اواسط قرن پنجم پنجم میلادی، خاندان قریش (خاندان پیامبر اعظم) بر مکه تسلط یافتند، «قصی بن کلاب» رئیس قبیله قریش مسئولیت نگهداری از مکه و کلیدهای این مکان مقدس را به عهده گرفتند.
«قصی‌‌بن کلاب» پیش از مرگ، وظایفش را به دو پسرش «عبد الدار» و «عبد مناف» سپرد. در این میان وظیفه نگهداری و مراقبت کعبه به «عبد الدار» رسید.
پس از پیروزی مسلمانان بر مکه به رهبری حضرت محمد (ص)، ایشان شخصاً این خدمات را به عهده گرفتند.
اگرچه بخش اعظمی از خدمات مربوط به کعبه بر عهده عموی پیامبر و حضرت علی (ع) بود ولی از آنجایی که پیامبر اکرم به دنبال ثبات در جامعه بود، تصمیم گرفت که وظیفه کلیدداری کعبه را به «عثمان بن طلحه»، شخصی از تبار عبدا لدار و همچنین عموزاده او «شیبة بن عثمان» واگذار کند.
از آن پس خانواده «شیبه» افتخار نگهداری از کلید کعبه را داشتند. طی قرن‌ها، شهر مکه تحت سلطه افراد زیادی قرار گرفت؛ از عثمانیان گرفته تا بریتانیایی‌ها، ولی با این‌حال کلیدداری کعبه همچنان در اختیار خاندان «شیبه» باقی ماند.
*حضرت ابراهیم کعبه را بدون در ساخت.
زمانی‌که حضرت ابراهیم (ع) خانه کعبه را ساخت، هیچ دری برای آن قرار نداد. برخی منابع تاریخی بر این اعتقادند که اولین درب خانه کعبه در سال ۶۰۶ سال قبل میلاد مسیح توسط قبیله قریش ساخته شد.

درخصوص سوال آخر باید تاریخ اسلام را و کسانی که حاکمیت را به دست گرفتند را مورد مطالعه و بررسی قرار داد و قبایلی همچون بنی امیه وکسانی که غیر اعراب را موالی(شهروندان درجه دو) حساب می کردند را شناخت و برخورد آنها را با غیر عرب بخصوص ایرانیان را مورد مطالعه قرار داد، البته باید بدانیم که برخورد اعراب پس از رحلت پیامبر با ایرانیان ربطی به پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت پیامبر(ع) ندارد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد