خانه » همه » مذهبی » راه کمال انسان

راه کمال انسان


راه کمال انسان

۱۳۹۶/۱۰/۱۹


۴۸۲ بازدید

به کمال باید برسد انسان،،،روش چیست؟ باسلام

دوست گرامی. برای رسیدن به کمال راهی جز سیر و سلوک نظری و عملی وجود ندارد. البته این سلوک بر اساس دین توحیدی اسلام باید باشد. مطالبی که باید برای شما درج کنیم فراوان است در این پاسخ سعی شده است به گوشه ای از این مطالب اشاره کنیم.
مراحل هفت گانه خودسازی

برای تنظیم برنامه سیر و سلوک هفت مرحله معرفی می شود .

مرحله اول سیر و سلوک نظری و باقی مراحل مربوط به سیر و سلوک عملی است.

1- جستجوی حقیقت:

اولین قدمی که سالک برای خودسازی و سلوک برمی دارد، جستجوی حقیقت است. انسان تشنه حقیقت است و افکار و اندیشه و عقلانیت او با حقیقت شکل می گیرد. حقیقت انسان را از خواب غفلت بیدار می کند و به انگیزه قوی برای خوسازی می بخشد.

از جهتی حقایق به کلان و خرد تقسیم می شود. منظور ما از حقیقت در این مباحث حقایق کلان و استراتژیک زندگی است.

ما دو نوع حقیقت کلان در پیرامون خود داریم، حقایق تکوینی که در عالم طبیعت و ماورای طبیعت وجود دارد، مانند خدا و توحید و روح انسان و شیطان و دنیا و آخرت و برزخ و قیامت که علوم عقلی و اعتقادی متصدی تبیین آنها است و حقایق تشریعی که مراد دین توحیدی و دین شرک است.

سوالات اساسی زندگی و پاسخ یابی نسبت به آنها یکی از راهکارهای مناسب برای برنامه ریزی جهت کسب آگاهی و کشف حقایق زندگی است.

این حقایق عبارت اند از:

1- مبدا و مقصد شناسی (خدا، دنیا، آخرت، طبیعت و ماورای طبیعت

1- راهبرد شناسی ( دین توحید، دین شرک

1- راهبر شناسی (ولایت، امامت، نبوت، رسالت، شیطان

1- راهکار شناسی (شریعت و احکام دینی، عبادت، واجبات و مستحبات. اخلاق و روابط اجتماعی

1- راهرو شناسی (انسان شناسی، خودشناسی، روح، کمال و سعادت

منابع اصلی کسب آگاهی، قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و علوم دینی است.

2- آزادی:

آزادی از پرستش غیر خدا از مراحل مهم خودسازی است. مبارزه با شرک درونی و بیرونی و خالص سازی عمل از پرستش غیر خدا، و ترک عادت ها و اسارت ها و وابستگی هایی که مانع خداپرستی است، آزادی انسان را تامین می کنند.

با کسب آزادی انسان باید به انقطاع کامل از دنیاپرستی و نفس پرستی برسد و از اسارت و بندگی هر چیزی و کسی جز خدا آزاد شود. لا اله الا الله.

آگاهی وقتی با آزادی به هم می آمیزد، زمینه اختیار را در انسان فراهم می آورد و باعث می شود که زندگی انسانی شکل بگیرد. در چنین زندگی است که هویت انسانی محقق می شود.

بت بزرگ انسان نفس او است و ما همگی اسیر و بنده نفس هستیم و تا از اسارت نفس خارج نشویم نمی توانیم در وادی بندگی خداوند وارد شویم. به قول مولوی. مادر بتها بت نفس شما است. جهاد اکبر مربوط به این وادی است.

3- بندگی:

وقتی انسان توانست از بند بندگی خود و نفس آزاد شود آنگاه وارد بندگی خالصانه خداوند می شود و لذت بندگی را حس می کند.

بندگی، یعنی هدف نهایی زندگی اش قرب به خدا باشد و تمام زندگی اش را رنگ خدایی بزند و در جهت رسیدن به خدا سازمان دهی کند.

خداپرست واقعی کسی است که فقط خدا را بپرستد و فقط از او کمک بخواهد و تمام توجهش به خدا باشد و برای رسیدن به خدا تلاش نماید و به او توکل کند و به آنچه او برایش می پسندد راضی باشد و تسلیم اوامر او باشد و کارهای دنیوی اش را به او واگذار نماید.

4- اخلاق توحیدی:

اخلاق توحیدی روش اخلاق خداپرستان است. یعنی تنظیم روابط اخلاقی با انسان های دیگر بر اساس نگرش توحیدی به بندگان خدا و درنظر گرفتن خداوند در برخوردها و روابط اجتماعی و تخلیه از اخلاق شیطانی و نفسانی و مادی.

5- سبک زندگی توحیدی:

سبک زندگی خداپرستان، توجه به خدا و خواست خدا در زندگی عادی و رنگ خدایی زدن به زندگی طبیعی است.

یعنی در خوردن و خوابیدن و سخن گفتن و معاشرت و دوست یابی و ازدواج و تربیت فرزند و انتخاب شغل و کسب درآمد و شادی و نشاط و تفریح و ورزش و میهمانی و سبک لباس پوشیدن و وضعیت مسکن و تیپ اجتماعی و انتخاب مرکب و مسافرت و… رضایت خدا و اقتضای بندگی را رعایت کند.

6- عبادت و مشارکت اجتماعی:

یکی از مراحل بسیار موثر خودسازی توحیدی، عبادت و مشارکت اجتماعی است. انسان مومن گوشه گیر و منزوی نیست و در جامعه نقش فعال دارد.

از نظر اسلام جامعه مهد تربیت انسان مومن و مجاهد است. بدون مشارکت اجتماعی بسیاری از استعدادهای انسان شکوفا نمی شود.

داشتن نقش موثر در جامعه و احراز تخصص برای خدمت به خلق و هدایت جامعه و شرکت در مبارزات انقلابی و حمایت از رهبری دینی و جهاد برای حفظ دین و نظام اسلامی و مبارزات فرهنگی با هجوم دشمنان اسلام و شرکت در جهاد اصغر برای حفظ کیان و سرزمین اسلامی و شرکت در تظاهرات و کمک رسانی به مستمندان جامعه اسلامی و بسیاری فعالیت های دیگر، زمینه بسیار مناسبی برای تقویت ایمان و رشد و کمال انسانی است.

در روایت داریم: من اصبح و لم یهتم به امور المسلمین فلیس به مسلم. اصل مسلمانی ما به این است که نسبت به امور مسلمین بی تفاوت نباشیم و در جامعه اسلامی نقش موثر داشته باشیم.

7- وادی عشق و عرفان:

آنچه تاکنون بیان داشته ایم وادی عقل بود. در این وادی سالک با تکیه بر حجت و دلیل عقلانی و دینی راه خود را پیدا می کند و می رود، ولی استقامت در آن منتهی به عشق می شود.

اگر کسی راه عقل را به درستی بپیماید و کاملا مطیع و بنده خدای متعال شود، در نهایت به وادی عشق می رسد. از این به بعد نه تنها با نیروی عقل بلکه با انگیزه عشق به سوی خدا می رود. چون محبت در سالک ظهور کند انگیزه اش برای توحید و خداپرستی دو چندان می گردد.

در ادامه سالک از علم حصولی عبور می کند و به کشف وشهود می رسد، عین الیقین که از علم شهودی به قلب سالک می رسد بسیار قوی تر از علم الیقین است.

در این وادی شهود و عشق و ایمان به هم می آمیزد و بهجت و نشاطی در دل سالک ایجاد می کند که توصیف نمی شود.

برخی تضاد عقل و عشق را مطرح کرده اند، در حالی که عشق حقیقی ثمره و محصول عقل است و میان عقل و عشق رابطه علت و معلول است نه تضاد.

عشق در عرض عقل نیست که انسان ناگزیر از انتخاب یکی از آن دو باشد؛ بلکه عشق مرحله ای است که پس از عقل ورزی در سالک ظهور می کند. باید با عقل انتخاب کرد و با عشق پیمود.

انسان آمیزه ای از عقل و عشق است، ولی عقل ابتدا و عشق انتها است؛ نیرویی که قادر است انسان را به خواسته ها و اهداف خود، به خصوص در بحث وصول به حقیقت برساند، عشق است و نه عقل.

وادی عقل آدمی را از وادی طبیعت جدا می سازد و از آتش نجات می دهد و زندگی او را مدیریت می کند، ولی این نیروی عشق است که زمینه و اسباب پرستش و وصول به محبوب حقیقی را فراهم می کند.

پس سالک کوی حقیقت بدون گذر از وادی عقل و حکمت، نخواهد توانست به وادی عشق و محبت وارد شود و این دو وادی در پی هم اند

کمال انسان!

اهل معرفت با نگاه توحیدی به انسان نگریسته و بهترین تعریف را از انسان ارایه داده اند. از نگاه ایشان انسان مظهر تمام صفات و کمالات الهی است، عرفا انسان را جامعترین و کاملترین و تواناترین و بزرگترین مظهر خداوند می دانند.

این تعریف بهترین و جامع ترین تعریف انسان است، بر این اساس انسان ظرفی است که با کمالات الهی پر می شود و ظرفیت خدایی شدن دارد.

در روایات آمده است که خداوند انسان را به صورت خود آفریده، ان الله خلق آدم علی صورته (عیون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1 ص 82.)

یعنی با تمام کمالات وجودی و صفات خود در او ظهور کرده و مخلوقی آفریده است که بتواند خلیفه خدا در روی زمین باشد. و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة. (بقره، 30)

به همین دلیل نیز به ملائکه فرمان داد تا بر او سجده کنند – قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس. ( بقره، 34)

و برای او فراوان پیامبران فرستاد با کتاب های آسمانی، تا آدمی خداگونه شود و آینه تمام نما و خلیفه او در روی زمین گردد.

این مظهرت ابتدا به صورت استعداد کاملی برای ظهور تمام اسماء و صفات الهی است که باید فعلی شود و برای فعلیت یافتن آن، راهی جز عبودیت و قرب الهی وجود ندارد.

اهل معرفت برای توضیح قرب، از واژه ولایت استفاده می کنند، زیرا ولایت در لغت به معنای قرب و نزدیکی است.

نزدیکی نیز یک مفهوم دارای اضافه است، یعنی سوال می شود که نزدیکی به چه کسی را ولایت می گویند؟ ولایت در حقیقت نزدیکی به حضرت حق و قربت الی الله است!

نتیجه این سخن آن است که بدانیم انسان از طریق قرب مظهری به صفات و کمالات خداوند به مقام ولایت و کمال انسانیت می رسد.

این معنا که انسان می تواند به خدا نزدیک شود، یک سیر تدریجی در عبودیت و بندگی خدا برای انسان ایجاد می کند و آثار آن در شخصیت و رفتار عبد نمایان می شود.

کسی که از ولایت و قربت برخوردار می شود، هم از لحاظ معرفت و هم از لحاظ قدرت، سیطره وجودی می یابد.

صاحب مقام ولایت و قرب، کسی است که توانایی هدایت و تاثیر گذاری مثبت انسانی در انسان های دیگر و جامعه را دارا شود و بتواند در فرد و جامعه تغییر ایجاد کند و انسان ها را به خدا نزدیک نماید.

همه انسان ها می توانند “ولی” شوند و به تاثیر گذاری مثبت انسانی برسند، اما باید ابتدا خود را بسازند و سیروسلوک داشته باشند.

راه رسیدن به این مقام، خداپرستی خالص و عاری از هرگونه شرک است. در اثر خداپرستی جامع و کامل و خالص، انسان به مقام ولایت و تاثیر گذاری می رسد و خلیفه خدا در زمین می شود.

ائمه (ع) به عنوان صاحبان این ولایت شناخته می شوند و ما آنها را اولیاء الهی می دانیم. بر این اساس وقتی برای ورود به حرم آنان اذن دخول می خوانیم، می گوییم: من شهادت می دهم که سخن مرا می شنوی و سلام مرا پاسخ می دهی. اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی.

این اعتقادی است که شیعه نسبت به امامان خود دارد، و چنانچه بحث را از ائمه گسترش داده و به سراغ انبیاء برویم، خواهیم دید در قرآن کریم برای انبیاء و اولیاء الهی نیز چنین شأنی دیده می شود.

مثلا نسبت به حضرت عیسی آمده که به اذن الله کور را شفا می داد و ابرص را معالجه می کرد. وابرئ الاکمه و الابرص و احیی الموتی باذن الله (آل عمران/49)

در تعبیر قرآن این افعال به خدا نسبت داده نشده و اینگونه نبوده که خداوند مستقیما این کارها را انجام دهد. بلکه این افعال به خود حضرت عیسی بن مریم نسبت داده شده است، یعنی اثر نفس حضرت عیسی تلقی شده است، اما به اذن خداوند.

البته این مقام، عظمت و توانایی که ناشی از کمال مظهری آنها نسبت به حضرت حق است، خاص معصومین (ع) نیست و هر انسانی با خودسازی و سلوک و تلاش علمی و عملی می تواند به خداوند نزدیک و از کمالات الهی بهره داشته باشد.

یکی از بهترین راه های شناخت کمال انسان، شناخت انسان کامل است، زیرا با این شناخت در حقیقت خود را می شناسیم و به توانایی های عظیم خود پی می بریم و از خواب غفلت بیدار می شویم.

غربی ها انسان را موجودی ناشناخته معرفی می کنند، اما ما اینگونه اعتقاد نداریم. زیرا با وجود انسان های کامل معصوم دستمان از شناخت انسان و کمال انسانی خالی نیست.

رویکرد اخلاقی به دین!

در نگاه جامع به کل دین، به این نتیجه می رسیم که رویکرد دین نسبت به انسان و زندگی، اخلاقی است، البته اخلاق به معنای عام آن (تربیت و خودسازی) و نه صرفا فضایل و رزایل خلقی.

بنابراین گزاف نیست اگر ادعا کنیم تمام تعالیم نظری و عملی اسلام، چه در حوزه اعتقاد و چه شریعت و چه در قلمرو اخلاقیات، برای رهنمونی انسان به کمال مطلوب خویش، عرضه شده است.

دین یک نهاد اخلاقی است و برای انسان سازی آمده است، انبیاء آمده اند تا انسان تربیت کنند. اگر تمام انبیای الهی یک صدا قوم خود را به یکتاپرستی و پرهیز از شرک دعوت می کردند، به خاطر بوده است که انسان با یکتاپرستی به کمال می رسد و شرک تخریب کننده هویت انسان است.

ولقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت. هر آینه در هر امتی رسولی مبعوث کردیم تا به مردم بگوید: تنها خدا را عبادت کنید و از پرستش طاغوت خودداری نمایید. (نحل، آیه 36)

البته خدای متعال به عبادت ما نیازی ندارد، ولی انسان اگر بخواهد به کمال مطلوب خود برسد، راهی جز پرستش خدای یگانه ندارد.

با این رویکرد، قرآن کریم نیز کتاب اخلاقی است. البته آموزه های اعتقادی و اخلاقی و عملی و اجتماعی و تاریخی و سیاسی و اقتصادی فراوانی در این کتاب مقدس وجود دارد، اما هدف از طرح تمامی آنها تربیت فردی و تکامل اجتماعی انسان است.

اصولا بعثت پیامبر اسلام رویکرد اخلاقی داشته است. در حدیث معروفى از پیامبراکرم (ص) مى خوانیم: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق، من تنها براى تکمیل فضائل اخلاقى و تربیت انسان مبعوث شده ام. (کنز العمال، جلد3، صفحه 16)

تعبیر به «انما» که به اصطلاح براى حصر است نشان مى دهد که تمام اهداف بعثت پیامبر اکرم در همین امر یعنى تکامل اخلاقى انسان ها خلاصه مى شود.

در زندگى پیشوایان دینى نیز به وضوح رویکرد اخلاقی به دین مشاهده می شود و سرتاسر سیره عملی آنان بیانگر ارزش های اخلاقی است.

ایشان شیعیان خود را اصول اخلاقى دعوت مى کردند و خود الگوى زنده و اسوه حسنه اى در این راه بودند و زندگی و سیره عملی آنان درس اخلاق بوده است.

در نتیجه می توان گفت: دین با تمامی ابعاد اعتقادی، اخلاقی و عملی آن چیزی جز راه و قوانین و مقررات و احکام و آداب سیر و سلوک انسان به سمت کمال مطلوب انسانی نیست و انبیای الهی آمده اند تا راه رسیدن به قرب الهی را به انسان نشان دهند و او را در مسیر سلوک رهبری کنند.

راهبرد سیر و سلوک:

در سخن پیشین گفتیم که دین جز قوانین و آداب سیر و سلوک انسان به سوی قرب خدای متعال و کمال انسانی نیست و راه رسیدن به آن جز با سیر و سلوک ممکن نمی شود.

منتهی ساختار انسان به گونه ای است که ابتدا باید بداند و سپس ایمان بیاورد و بعد وارد عمل شود، قرآن کریم در آیات متعددی به علم، ایمان و عمل صالح اشاره می فرماید و تمامی عالمان دینی نیز همین مراحل را عامل رشد و کمال انسان معرفی کرده اند.

سیر و سلوک چیزی جز طی کردن همین مراحل نیست، منتهی اهل معرفت این مراحل را در قالب دو نوع سلوک نظری و عملی ارایه کرده اند.

سلوک نظری مسیر دستیابی به علوم بنیادین و حقایق ماورای طبیعی را به انسان نشان می دهد و قوای فکری و عقلانی آدمی را به رشد و کمال مطلوب خود می رساند و سلوک عملی با توجه به اعتقادات برآمده از حقایق بنیادین، راه عملی کمال و شکوفایی استعداهای خدایی را به سالک ‌آموزش می دهد.

سلوک نظری چیزی جز علم آموزی و جستجوی حقیقت نیست، بنابراین برای دریافت اهمیت سلوک نظری لازم است به اهمیت علم آموزی و جستجوی حقیقت اشاره کنیم.

اهمیت سلوک نظری

ارزش عمل و سلوک عملی ناشی از ارزش علم است. سلوک نظری به سلوک عملی و عبادت انسان ارزش می دهد. عمل اگر عالمانه باشد مفید و موثر واقع می شود و اگر جاهلانه صورت گیرد، نه ارزش دارد، نه مفید است و نه مشکلی را حل می کند، بلکه اغلب بر مشکلات می افزاید.

لذا سلوک نظری و علمی بسیار برتر از سلوک عملی است. خود سلوک نظری هم نوعی عمل است. درست است که انسان با عمل به کمال می رسد اما مگر عمل چیست همین سلوک نظری و علم آموزی و تحقیق و تفکر هم نوعی عمل است. بهترین عملی که یک مسلمان انجام می دهد، علم آموزی و تحقیق و تفکر است.

راه نزدیک شدن انسان به خدا صفت علم است. به همین دلیل هم به عرفان، عرفان می گویند. سیر و سلوک عرفانی، هم در بعد نظری و هم عملی به دنبال رسیدن به علم و عرفان است و راه دیگری وجود ندارد. عمل هم اگر مبتنی بر علم بود قرب آور می شود.

عصمت ریشه در علم دارد:

ما معتقدیم که انبیاء و امامان معصوم اند و در حقیقت ریشه تمام مقامات و مناصب معنوی آنان در صفت عصمت است. آنها انسان های کامل و بزرگی بوده اند که خطا و گناه از ایشان سر نمی زده است، منتهی نکته اینجا است که همین صفت با همه عظمتی که دارد ریشه در صفت علم دارد.

اولیای خدا با صفت علم به خدا نزدیک بوده اند. ولایت و خلافت اولیای الهی ناشی از قرب علمی و معرفتی آنها به خدای متعال است. آنها توانایی های فراوانی داشته اند اما ریشه قدرت ارادی و عملی آنها در قدرت علمی آنها نهفته است.

علت اینکه ما به زیارت معصومان می رویم این است که آنها مقام عصمت دارند، مقام قرب دارند، مقام ولایت دارند، مقام امامت دارند و همه اینها به خاطر علم و آگاهی و قرب معرفتی آنها به خدای متعال حاصل شده است.

ریشه ایمان در علم است:

ایمان که بالاترین ارزش دینی است، ریشه اش در علم و آگاهی نهفته است. بدون علم، ایمان هم ارزشی ندارد. ایمان جاهلانه سست و بی بنیاد است و زود زایل می شود، حرکت زا نیست، قدرت به انسان نمی دهد.

ایمانی که ناشی از سلوک نظری و مطالعه و تحقیق و تفکر است، ارزش دارد، فایده و تاثیر دارد، نیرو بخش است، قدرت ایجاد می کند، حرکت ایجاد می کند، انگیزه ایجاد می کند، اراده انسان را تقویت می نماید، مومنین در جهاد و جنگ ها با این ایمان بر دشمنان پیروز می شوند.

علم بالاترین نعمت الهی است:

نعمت، همان امکاناتی است که خداوند برای رسیدن به کمال در اختیار بشر قرار می دهد. در میان کمالات و امکانات کمال آور زندگی، هیچ نعمتی بالاتر از علم وجود ندارد.

خدا اگر بخواهد به کسی خیر برساند در روایت دارد که: فقهه فی الدین. به او علم دین می دهد. هیچ ارزشی با علم دین برابری نمی کند.

علوم دانشگاهی علم نیستند، فضل هستند، علم سه چیز است. اعتقادات اخلاق و احکام شرعی. بقیه علوم طبق روایت از رسول خدا فضل هستند. روی این حساب یک پرفسور دانشگاهی در مقایسه با یک عالم واقعی دینی ممکن است عوام بحساب آید.

نعمت طلبگی و تحصیل علم بالاترین نعمت الهی است. ما قدر طلبگی را نمی دانیم. کاری دردنیا مهمتر از طلبگی و با ارزش تر از علم آموزی وجود ندارد.

چون صفتی بالاتر و مهمتر از علم نیست. اگر کسی توفیق طلبگی پیدا کند باید بداند که خدا او را انتخاب کرده است. باید بداند که خدا به او نظر دارد، او را برای هدایت مردم انتخاب کرده است، او را هدایت کرده است، این یک اتفاق ساده ای نیست، بی خود کسی طلبه نمی شود.

خدا به هر کسی بیداری نمی دهد، به کسانی بیداری می دهد که زمینه داشته باشند. خدا اول به او آگاهی می دهد و بیدارش می کند، بعد عاشق علم اش می شود و به او انگیزه کمال و هدایت می دهد و راه طلبه شدن را برایش باز می کند.

همه اینها کار خدا است و طلبه ها باید بدانند که خدای متعال آنها را انتخاب کرده . تحت ولایت خدا هستند، تحت ولایت معصومین هستند.

به همین دلیل هم خدای متعال از آنها انتظارات فراوانی هم دارد. بالاترین نعمتی که متصور است به آنها داده و از آنها می خواهد که همچون انبیای الهی رفتار کنند، طلبه ها ماموریت و رسالت الهی دارند و در حقیقت وارث انبیا هستند.

ریشه تمام کمالات انسان در علم است:

زیراین آسمان و بر روی کره خاکی هیچ ارزشی به مقام علم نمی رسد، هیچ صفتی مانند صفت علم نیست. هیچ کمالی به پایه علم و دانش نمی رسد. ریشه تمام کمالات و خیراتی که به انسان می رسد، در علم است.

انسان با علم به مقام ولایت و خلافت الهی می رسد. البته عمل و عبادت هم لازم است، اما علم آموزی خودش بهترین عمل است.

همین قدر که انسان گناه نکند و واجبات را انجام دهد و در کنار آنها دعا و توسل داشته باشد و زندگی خود را با احکام دینی تطبیق بدهد و نماز شبی هم بخواند و زیارت هم داشته باشد، می شود عمل.

مگر امام خمینی با چه عملی امام خمینی شده است. اگر شخصیت و زندگی امام را آنالیز کنید، هشتاد درصد شخصیت و کمالات امام در علم بوده است. بیست درصد هم عمل داشته، عبادت داشته، اخلاق رو رعایت می کرده و نماز شب، زیارت، دعا و تلاوت قرآن هم داشته است.

بیشتر وقت امام (رض) به علم آموزی و تعلیم و تعلم و تحقیق و تالیف گذشته است. به هدایت و ارشاد مردم گذشته است. کار علمی و کسب آگاهی های مختلف سیاسی و اجتماعی امام، با کار عملی فردی و عبادی ایشان قابل قیاس نیست.

علم عامل اصلی حیات بخشی است:

در روایت دارد که العلماء باقون. یعنی علم است که به انسان حیات جاودان می دهد. علم است که باعث ماندگاری انسان می شود، حیات می دهد، زنده می کند، به انسان قدرت می دهد، اراده می دهد، سمع و بصر می دهد.

چیزهایی که عالم می بیند و می فهمد و می شنود و توانایی هایی که دارد، مردم عادی ندارند. تمام این توانایی ها از راه علم بدست می آید.

کمال نهایی انسان این است که به صفت حیات برسد و زندگی جاوان پیدا کند، اما رسیدن به حیات، راهی جز علم ندارد.

علم از خون شهید برتر است:

در روایت دارد بالاترین خوبی برای مردم عادی شهادت است، اما همین شهادت به لحاظ اهمیت قابل مقایسه با علم نیست. قلم عالم بسیار برتر و با فضیلت تر از خون شهید است. اثرش بسیار بیشتر از اثر شهادت است. شهادت خیلی مهم است، اما پیش علم و عالم، چندان اهمیتی ندارد. مداد العلماء افضل من دماء شهداء .

مدرسه مقدس ترین معبد دنیا است:

انسان با علم پرستی به خدا نزدیک می شود. مدرسه علمیه معبد علم پرستی است. ما خدا را از طریق صفت علم پرستش می کنیم. علم آموزی بالاترین و برترین مصداق عبادت و خداپرستی است.

ما ذات الهی را از طریق صفات می پرستیم و چون صفات عین ذات هستند، بنابراین علم پرستی عین خداپرستی است.

علم پرستی بالاترین عبادت است، علم موثر ترین عامل قرب انسان به خداوند است.

اگر انسان به ارزش علم آموزی واقف باشد، مدرسه را عبادت گاه خود می داند و به علم آموزی به عنوان عبادت نگاه می کند. مدرسه علمیه مقدس است، اهل معرفت وقتی می خواستند وارد مدرسه علمیه شوند درب آن را می بوسیدند، احساس می کردند می خواهند وارد حرم شوند.

اهمیت حوزه علوم دینی حتی از حرم اهل بیت هم بیشتر است، چون اهل بیت (ع) اگر اهمیت و تقدس دارند به خاطر علم است، به خاطر عصمتی است که ریشه در علم دارد. اگر امامان علم نداشتند باز هم این قدر احترام و عظمت داشتند؟ اصولا انسان جاهل ارزشی ندارد تمام ارزش انسان به خاطر علم است.

علم ریشه پیشرفت بشر امروزی است:

امروز بشر این حقیقت را درک کرده است، در دنیای مدرن امروزی چیزی مانند علم و اطلاعات ارزش ندارد، با ارزش ترین چیزها در دنیای امروز اطلاعات علمی است.

بشر امروزی با علم و دانش به قدرت رسیده است، به رفاه رسیده است، به تکنولوژی دست پیدا کرده است. تمام داشته های بشر امروزی حاصل رشد علمی است. کشورهایی که رشد علمی بیشتری دارند، پیشرفته تر هستند و معیار عقب ماندگی در دنیای امروز عقب ماندگی علمی است.

امروزه انسان با علم، به زمین و آسمان مسلط شده و قوانین طبیعت را کشف کرده و تمام محصولات صنعتی حاصل کار و تحقیقات علمی است.

عقلانیت توحیدی هدف سلوک نظری

هدف سیر و سلوک نظری در عرفان اسلامی، که مبتنی بر جهان بینی الهی است، رسیدن به عقلانیت توحیدی می باشد، زیرا از نظر دین توحیدی اسلام، سلوک عملی و کمال انسانی، بدون عقلانیت توحیدی امکان پذیر نیست و عقلانیت مادی نگاه زمینی و بشری دارد و انسان را به کمال انسانی مطلوب خود نمی رساند.

ما به طور کلی در حوزه شناختی و فکری انسان، با دو نوع عقلانیت روبرو هستیم، عقلانیت مادی که بر اساس جهان بینی مادی شکل گرفته است و عقلانیت توحیدی که بر اساس جهان بینی الهی ساخته می شود.

این دو نوع جهان بینی و عقلانیت، همواره در طول تاریخ زندگی انسان وجود داشته و دو راه متفاوت را برای پیشرفت و کمال به انسان و جامعه پیشنهاد کرده است.

هدف سلوک نظری رسیدن به عقلانیت توحیدی است و این هدف جز از طریق مطالعه و تحقیق و جستجوی حقیقت حاصل نمی شود. بنابراین سیر و سلوک نظری همان حقیقت جویی است که باعث رشد عقلانیت توحیدی انسان می شود.

ضرورت مطالعات اسلامی!

انسان مانند غنچه ای است که با مطالعه و دانش آموزی و عمل به دانسته های خود باید شکفته گردد و گل شود.

اگر کسی مطالعه نکند و دانش آموز نباشد، غنچه می ماند و فرصت شکفته شدن و به نمایش گذاشتن زیبایی های نهفته در خود را از دست می دهد.

فلسفه زندگی انسان در این دنیا این است که باز و شکوفا شود و توانایی های خویش را بروز دهد، اگر کسی مطالعه نکند، زندگی اش بی نتیجه و بی ارزش خواهد شد، زیرا امکان شکوفایی را از دست می دهد و در سرای دیگر نیز گرفتار کمبودها و حسرت های فراوان خواهد شد.

حسرت از اینکه چرا در مدت عمر خویش که می توانسته برای آخرت خویش توشه برگزیند و توانایی زندگی جاودان را در خویش احیا نماید، کوتاهی کرده است و اکنون باید محرومیت فراوان و ابدی را تحمل کند.

ضرورت مطالعات اسلامی بر اساس ضرورت آموختن و نیاز انسان به دانش و معرفت اسلامی در راستای افزایش توانایی ها و درجات حیات و زندگی درک می شود.

انسان در راستای ارتقای مراتب زندگی خود، از ابتدای تولد و حتی قبل ازآن می آموزد و فرایند آموزش تا هنگام مرگ و حتی پس از آن در عالم برزخ نیز ادامه می یابد .

اگر پیامبر خدا (ص) فرمود: ز گهواره تا گور دانش بجوی، به خاطر نیاز پیوسته انسان به غذای دانش و بیداری از خواب غفلت و احیای هویت های معنوی خود است.

چرا باید مطالعه کنیم؟ چون ما انسانیم و در نهاد ما استعداد خدایی شدن وجود دارد.

بنیادی ترین دلیل نیاز ما به مطالعه دینی، این است که هویت انسانی و الهی ما با مطالعات دینی شکل می گیرد. بدون مطالعه و دانش اندوزی انسان هویت انسانی اش شکوفا نمی شود و به هیچ قدرت و توانایی ای نخواهد رسید.

چه دلیلی مهمتر از این که ما بدون مطالعه و آگاهی جز یک هویت بشری و طبیعیت حیوانی ناقص نیستیم. همه انسانیت، کمال و سعادت انسان در گرو کسب دانش و آگاهی است.

چرا سیر مطالعات اسلامی؟

چرا تنها به دینی بودن، اکتفا نمی کنیم و بر اسلامی بودن منابع مطالعاتی نیز اسرار می ورزیم؟

پاسخ این سوال روشن است، چون دین، اعم از اسلام است و ادیان تاریخی گذشته در اثر مشکلاتی، مانند تحریف، نسخ، نقصان شریعت و ضعف ساختاری، پتانسیل ساخت انسان و جامعه انسانی به خصوص در این زمان و در آینده تاریخ را از دست داده اند.

قرآن کریم می فرماید: ان الدین عند الله اسلام- تنها دین و روشی که در انسان سازی و اداره جامعه انسانی کارایی دارد و مورد قبول خداوند است اسلام است.

و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یتقبل منه. کسی که دینی غیر از اسلام اختیار کند از او پذیرفته نمی شود.

دینی می تواند انسان تربیت کند و برای رساندن انسان به شکوفایی و اهداف فرا طبیعی زندگی او کارآمد باشد که اولا کامل باشد و ثانیا جهانی و همیشگی باشد و ثالثا سالم و تحریف نشده نباشد.

خصوصیاتی که تنها در اسلام یافت می شود و سایر ادیان از آن بی بهره اند.

بنابراین قید اسلامی بودن نیز برای سیر مطالعاتی لازم است. تنها اسلام است که قادر است انسان کامل و سالم تربیت کند و به درستی جامعه بشری را تا قیامت رهبری کند.

به همین خاطر تنها مطالعات اسلامی است که می تواند عقلانیت توحید و نیازهای اطلاعاتی انسان را در زندگی مادی و معنوی او برآورد و به انسان امروزی در زمینه مدیریت زندگی فردی و اجتماعی اش کمک نماید.

هدف سیر مطالعات اسلامی!

برای درک صحیح هدف سیر مطالعات اسلامی، لازم است ببینیم هدف زندگی انسان چیست؟ اسلام می خواهد چگونه انسانی تربیت کند؟ انسان پرورش یافته و کامل از نظر اسلام چگونه است؟

زیرا مطالعه و سیر مطالعات اسلامی آنگاه معنا دار می شود که در راستای هدف زندگی انسان از نظر اسلام باشد.

برای توضیح به چند مطلب اشاره می کنیم:

1- زندگی انسان چیزی جز مبارزه با ضعف ها و نقص ها و تلاش برای کسب توانمندی علمی و عملی و شکوفایی استعداد های انسانی و قدرت تاثیر گذاری مثبت انسانی نیست.

سعادت انسان در گرو توانمندی او در تاثیر گذاری بر محیط اطراف خود است و تمام رنجی که بشر می برد از نقص ها و ضعف های خود می باشد، بنابراین می توان چنین ادعا نمود که هدف زندگی انسان نیز کسب قدرت و توانایی علمی و عملی است و اسلام نیز می خواهد انسان توانمند، آگاه و کارآمد و تاثیرگذار تربیت کند.

ایمان و عمل صالح که قرآن کریم بدان فرا می خواند نیز منابع کسب قدرت و ابزارهای توانمند سازی انسان هستند.

مومن واقعی کسی است که بزرگوار و قدرتمند است و می تواند در جامعه به عنوان یک فرد کارآمد و تاثیر گذار مطرح باشد.

2- اقتدار و توانمندی انسان در درجه اول به آگاهی وابسته است. اطلاع و آگاهی زیر ساخت ایمان، توانایی، کارآیی و کارآمدی انسان در عرصه های مدیریتی است.

از کسی که آگاهی ندارد، هیچ کاری ساخته نیست. فرد نادان نه می تواند در مسیر سعادت خویش گام بردارد و نه قادر است کسی را به سوی خیر و سعادت رهنمون باشد.

3- در راستای هدف زندگی، هدف کلی مطالعه نیز چیزی جز مبارزه با ضعف های علمی و عملی و رسیدن به توانایی تاثیر گذاری علمی و عملی نیست.

ما مطالعه می کنیم تا اولا به توانایی و قدرت عقلانی خویش بیافزاییم و ثانیا از دانش خود در جهت مدیریت زندگی فردی و اجتماعی انسان کمک بگیریم و توانایی های ارادی خود را شکوفا کنیم.

علم و دانش اگر چه وجودش ارزش ذاتی دارد و به هوشمندی انسان می انجامد، ولی در بسیاری از عرصه ها مقدمه عملکرد است و هنگامی ارزش نهایی پیدا می کند که به توانایی عملی شکوفا نمودن شخصیت انسان و ساخت جامعه بیانجامد.

دانش، کارآیی و کارآمدی انسان را در زندگی فردی و اجتماعی افزایش می دهد.

در این راستا باید حتما به این باور رسیده باشیم که انسان در زندگی خود به مانند اینکه به غذای جسم نیاز دارد تا زنده و قوی بماند، به دانش و آگاهی که غذای روح او است، نیز نیازمند است.

هر حرکتی نیازمند دانشی است، آدمی بدون اطلاع و آگاهی هیچ قدمی در مسیر زندگی نمی تواند بردارد و در صورتی که بخواهد بدون آگاهی حرکت کند، قطعا به بیراهه خواهد رفت و از هدف دور خواهد شد.

حتی می توان گفت: انسانیت و کمال انسان با آگاهی و اطلاع شروع می شود و کسی که آگاهی ندارد، انسان واقعی محسوب نمی شود، زیرا اختیار و توانایی در وجودش شکوفا نمی شود.

فردوسی چه خوب و حکیمانه سروده است، آنگاه که توانایی و برنایی انسان را مرهون دانش معرفی می کند.

توانا بود آنکه دانا بود. زدانش دل پیر برنا بود.

4- هدف مطالعات اسلامی، تقویت شناخت و رسیدن به قدرت علمی و عملی از طریق آشنایی با آموزه های اسلام و عملیاتی کردن آنها است.

این هدف آنگاه محقق می شود که ما معتقد باشیم اسلام دینی است که می تواند با دستورات و راهنمایی های خود استعداد ها و توانایی های انسان را شکوفا نماید و از او انسانی قوی، توانا و شخصیتی بزرگوار، خدایی و دوست داشتنی بسازد.

انسان توانایی که هم قادر است زندگی شخصی خود را به خوبی مدیریت کند و هم می تواند به عنوان یکی از رهبران جامعه، افراد آن را به سوی خیر و سعادت رهنمون باشد.

مطالعات اسلامی از این منظر در راستای سازندگی قرار می گیرد و به انسان کمک می کند تا با مدیریت صحیح زندگی، تمامی حرکت های طبیعی، اجتماعی، عقلانی و عرفانی خود را سامان دهی کند، هویت انسانی و الهی خود را احیا و زندگی خود را ارتقا دهد.

قبل از ایمان، کارآمدی، توانایی و شکوفایی، مهمترین صفتی که اسلام بدان فرا می خواند صفت علم است.

آیات و روایاتی که در زمینه علم در میراث دینی ما نهفته است، آنقدر فراوان است که می توان گفت: از حد شمارش خارج است.

معروفترین این روایات، کلامی از رسول خدا (ص) است که دانش آموزی را در حد وظایف واجب انسان اعم از مرد و زن ارتقا می دهد و می فرماید: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه. دانش آموختن بر تمام مردان و زنان مسلمان واجب و ضروری است.

و در روایت دیگری فرموده است: اطلب العلم من المهد الی الهد. زگهواره تا گور دانش بجوی.

بنابراین هدف کلی مطالعه در هر زمینه ای آموختن و یادگیری است، ولی هدف خاص مطالعات اسلامی، آموختنی هایی است که او را در مسیر کسب قدرت ایمان و مدیریت عملی زندگی خود و جامعه قرار می دهد، استعداد و توانایی های وجود او را در این مسیر بارور و شکوفا می سازد و از این طریق، او را به سوی هدف نهایی تعریف شده دین که کمال انسانی و قرب به خداوند است، راهبری می کند.

عرصه های کتابخوانی در فاز عمومی سیر مطالعات اسلامی!

زمینه های کتاب خوانی و مطالعه فراوان اند. ما بر اساس اهداف و تعریفی که از سیر مطالعات اسلامی سیستمی ارایه کرده ایم، عرصه هایی از کتاب خوانی را معرفی می کنیم که به شما کمک می کند تا در راستای رسیدن به اهداف سلوک نظری قرار بگیرید.

عرصه های کتاب خوانی در دو فاز عمومی و تخصصی ارایه می شود و سیری که اکنون برنامه آنرا ارایه داده ایم، در فاز عمومی است.

مراحل چهارده گانه زیر به شما کمک می کند تا بتوانید برنامه سیرمطالعاتی خود را بر اساس آن تنظیم نمایید.

در صورتی که برای هر مرحله حداقل یک سال در نظر بگیرید، این سیر مطالعاتی حدود چهارده سال طول خواهد کشید.

انتظاری که از سیر مطالعات اسلامی داریم این است که بتواند عقلانیت دینی و توحیدی ما را شکوفا و تکمیل نماید.

این سیر مطالعاتی شامل معرفی کتاب هایی در تمام حوزه های مطالعات دینی می شود و باعث می شود خواننده به اطلاعات اجمالی، اما جامعی دست یابد و برای ورود به تحقیقات موضوعی آماده شود.

این مرحله مخصوص افراد در حد دیپلم یا کارشناسی تنظیم شده است و برای هر موضوعی چند کتاب معرفی می شود که به انتخاب خود فرد، مطالعه و تلخیص انجام و گزارش می گردد.

توصیه می کنیم برای درک بهتر کتاب ها، فهم خود را از هر مطلب یادداشت و به استاد مشاور خود ارایه دهید.

1- سیر مطالعه در متون دینی:

2- سیر مطالعات زندگی:

3- سیر مطالعات دین شناسی:

4- سیر مطالعات توحید و خداشناسی:

5- سیر مطالعات معاد شناسی:

6- سیر مطالعات شیعه شناسی:

7- سیر مطالعات انسان شناسی و خودشناسی:

8- سیر مطالعات خودسازی و سلوک:

9- سیر مطالعات عملی و پرستشی:

10- سیر مطالعات اخلاقی:

11- سیر مطالعات تاریخی:

12- سیر مطالعات سیاسی و اجتماعی:

13- سیر مطالعات زندگی و سیره عملی معصومان:

14- شرح حال عالمان و سیره عملی بزرگان دین:

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد