خانه » همه » مذهبی » زن و خطابات قرآنی

زن و خطابات قرآنی


زن و خطابات قرآنی

۱۳۹۹/۰۱/۱۲


۸۱۵ بازدید

چرا خطابات قرآنى، عموما به مردان است؟ آیا این دلیل بر برتر قراردادن مرد بر زن نیست؟

همان گونه که روشن است هر زبانى، داراى ضوابط، قواعد و دستورات خاصى است. یکى از قواعد ادبى زبان عربى، کاربرد ضمیر و صفات مذکّر و مؤنث است که داراى سه حالت است:الف. اگر گفت وگو فقط درباره مردان باشد، صیغه «مذکّر» به کار مى رود.ب. اگر سخن فقط درباره زنان باشد، صیغه «مؤنث» به کار مى رود.ج. اگر طرف محاوره هم مردان باشد و هم زنان، از صیغه «مذکّر» استفاده مى شود و این به جهت «قاعده تغلیب» در ادبیات است.
با توجّه به این مقدّمه، انواع خطابات قرآنى در مورد زن و مرد به شرح زیر قابل تبیین است:
1. در مواردى قرآن کریم با صراحت زن و مرد را در کنار یکدیگر مورد خطاب قرار مى دهد:
«أَنّى لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى» (1)
«من عمل هیچ عمل کننده اى ازشما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد».
«مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»(2)
«هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم؛ و پاداش آنان را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند، خواهیم داد».
«إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرینَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمینَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاکِرینَ اللّهَ کَثیرًا وَ الذّاکِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظیمًا»(3)
«به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مى کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است».
«قُلْ لِلْمُؤمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ. وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»(4)
«به مؤمنان بگو چشم هاى خود ر (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند؛ این براى آنان پاکیزه تر است؛ خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است! و به آنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند»
این نوع خطابات براى این است که قرآن مى خواهد افکار جاهلى و قبل از اسلام را تخطئه کند؛ چون آنان بین زن و مرد فرق مى گذاشتند و فضایل را منحصر در مردان مى دانستند!! در حالى که؛ «آنچه باید کامل شود «روح» است و روح، نه مذکّر است و نه مؤنث»(5)
برخى دیگر از بزرگان فرموده اند: «براى اینکه توهّم نشود تکلیف مختص مردان است، هر دو صیغه مذکّر و مؤنث استعمال شده است. و اصولاً در این گونه موارد صیغه مؤنث براى تأکید و جلب توجّه به این امر است که مرد و زن، در حکم و تکلیف مزبور هیچ فرقى با یکدیگر ندارند»(6)
2. خطاب هایى که فقط متوجّه مردان است؛ مانند آیاتى که نعمت هاى بهشتى و حورالعین را نصیب مردان پارسا و پرهیزگار دانسته است؛ مانند آیه شریفه:
«کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ» (7)
«این چنین اند بهشتیان؛ و آنها را با حورالعین تزویج مى کنیم».
و آیات دیگر(8) که طرف خطاب آنها فقط مردان است.
در توجیه این گونه خطابات گفته شده است: از آنجایى که هم در جامعه صدر اسلام و هم در اجتماع مطلوب و آرمانى اسلام، حضور مردان در بیرون خانه بیشتر بوده و باید باشد، به مراتب بیش از زنان در صحنه هاى اجتماعى حضور داشته و دارند، در نتیجه خطابات بیشتر در عمل و در واقع، متوجّه آنان است. این مطلب بدان معنا نیست که به مردان اصالت داده شده است و زنان اساساً به شمار نیامده بلکه علّت اصلى این گونه خطاب ها، همین است که مکالمه پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان رسول و واسطه در ابلاغ پیام به طور طبیعى بیشتر با مردان جامعه است(9) علاوه بر اینکه «زن» به عنوان ناموس خلقت مى باشد و حیا و متانت اقتضاء مى کند هر چه کمتر در محاورات عمومى مورد خطاب قرار گیرد و این فرهنگ در خانواده هاى با شخصیت به طور معمول رعایت مى شود.
3. خطاب هایى که با صیغه مذکّر آمده اما مجموعه زنان و مردان را شامل شده است؛ مانند:
«وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرّیَّةً ضِعافًا خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیدًا»(10)
«کسانى که اگر فرزندان ناتوانى از خود به یادگار گذارند، از آینده آنان مى ترسند، باید [از ستم درباره یتیمان مردم ]بترسند! از [مخالفت ]خدا بپرهیزند و سخنى استوار بگویند».
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا…»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید!…».
این نوع خطاب، شامل مردان و زنان است، چنان که در قوانین کشورى نیز واژه هاى «مردم»، «افراد جامعه»، «انسان ها» به کار مى رود و ضمایر مذکر به آنها ارجاع مى شود. بدین جهت تاکنون کمتر شنیده شده است در زمان نزول آیه هاى قرآنى، زنى یا مردى اعتراض کرده باشد که چرا قرآن فقط با مردان سخن مى گوید و به زنان اعتنایى ندارد یا کمتر اعتنا دارد، یا پرسیده باشد که آیا فلان حکم الهى و امر و نهى قرآنى، مختص مردان است یا شامل زنان هم مى شود و همه مردم با فرهنگ عمومى و زبان عرفى خودشان درمى یابند که این نوع خطاب ها شامل مردان و زنان مى باشد. گرچه بسیارى از آیه ها و جمله هاى قرآنى، با سیاق هاى مذکّر بیان شده است؛ به همه آنان (چه مرد و چه زن) توجّه دارد. (11)
آرى در عصر بعثت از پاره اى تفاوت هاى حقوقى و احکام متفاوت بین زن و مرد چنین توهّم شده بود که مردان به لحاظ شخصیت بر زنان برترى دارند و زنان از پاره اى امتیازات محرومند و یکى از نشانه هاى آن را همین نحوه خطابات قرآنى مى دانستند چنانکه اسماء بنت عمیس پس از بازگشت از حبشه، از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله این سؤال را پرسید که «هل فینا شى ءٌ من القرآن؟» و پس از شنیدن پاسخ منفى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفته و گفت: «ان النّساء لفى خیبةٍ و خسار»؛ «زنان محروم و زیان کارند»، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «چرا؟» گفت: «لأنهنّ لایذکرن بخیر کما یذکر الرجال» و همین تصور و گفت و شنود زمینه نزول آیه 35 سوره احزاب بود.(12) و با صراحت لفظ مؤمنث در کنار مذکّر و از زنان مسلمان و مؤمن در کنار مردان یاد شد.
قرآن، هرگاه از کمالات انسانى سخن مى گوید، زنان را همسان مردان مطرح مى کند:
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنِینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِینَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاکِرِینَ اللّهَ کَثِیراً وَ الذّاکِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»(13)
«مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ایمان، و مردان و زنان عبادت پیشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شکیبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار، و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند، خدا براى [همه ]آنان آمرزش و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است».
این آیه به طور آشکار، از آیات درخشان، مرتبط با موضوع زن و گویاى تساوى زن و مرد در پیمودن مدارج کمال است. مراحل مختلف کمال شامل: اسلام، ایمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع، تصدّق، صوم، پاکدامنى و ذکر کثیر، براى مرد و زن به طور یکسان مطرح است؛ و زن و مرد مى توانند این مدارج را طى کرده و به شخصیت والاى انسانى دست یابند.
زمینه نزول آیه، اظهار نگرانى «اسماء بنت عمیس» و بنا به روایتى اظهار نگرانى «امّ سلمه» نسبت به نازل نشدن آیاتى از قرآن در تمجید از زنان مؤمن بوده است. وى این امر را به رسول صلى الله علیه و آله شکایت برد. سپس این آیه با اعلان اینکه بهره مندى از مغفرت و پاداش الهى، منوط به کسب فضیلت هایى براى مؤمنان است، نازل شد. در واقع این آیه از زنان، در برخوردارى از منزلت مساوى با مردان در پیشگاه خداوند حمایت کرده است.(14)
شأن نزول آیه نشان مى دهد، اعتراضاتى که امروزه در ارتباط با نگرش متفاوت به زنان و مردان در زمینه مسایل گوناگون مطرح است، مسایل جدید و نوپایى نیست؛ بلکه این ایرادهاى مغرضانه و یا شبهات صادقانه، از صدر اسلام مطرح بوده که در آیات و روایات منعکس است.
به عقیده سیّد قطب، این آیه، زن را هم ردیف مرد آورده و او را در پیوند و ارتباط با خداوند، هم چنین در کسب کمالات، همسان مرد دانسته و این در حقیقت اقدام عملىِ اسلام در جهت بالا بردن ارزش زن و ارتقاى بینش جامعه نسبت به جایگاه زن مى باشد.(15)
مرحوم علامه طباطبایى، ذیل آیه چنین اظهار نظر مى کند: «براساس این آیه، اسلام معتقد است: زن و مرد در سایه اسلام و ایمان مى توانند به کرامت شایسته خویش دست یابند؛ و از این نظر میان زن و مرد تفاوتى نیست»(16) (17)
چنانکه ملاحظه شد این آیه ده ویژگى سرنوشت ساز از معیارهاى ارزش را در ابعاد مختلفِ اعتقادى، اخلاقى و عملى بر شمرده و بر مشترک بودن این معیارهاى کلّى تأکید نموده است.
تفسیر نمونه ضمن اینکه آیه را سخنى جامع و پُرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها دانسته اند، اوصاف مذکور در آیه را بدین سان دسته بندى کرده و آورده است:
«بخشى از این اوصاف دهگانه از مراحل ایمان سخن مى گوید. قسمت دیگرى، پیرامون کنترل زبان و شکم و شهوت جنسى که سه عامل سرنوشت ساز در زندگى و اخلاق انسان ها مى باشد، بحث مى کند و در بخش دیگرى از مسأله حمایت از محرومان و ایستادگى در برابر حوادث سخت و سنگین یعنى صبر، که ریشه ایمان است؛ و سرانجام از عامل تداوم این صفات یعنى ذکر پروردگار سخن به میان مى آورد»(18)
این آیه در حقیقت نمونه اى از دیدگاه وسیع و کارکردهاى عمیق فرهنگى اسلام در زمینه احیاى کرامت انسانى زن است؛ در جامعه اى که زن از ارزش چندانى برخوردار نبود.
پی نوشت ها:
(1) آل عمران 3، آیه 195.
(2) نحل 16، آیه 97.
(3) احزاب 33، آیه 35.
(4) نور 24، آیات 30 و 31.
(5) زن در آیینه جلال و جمال، ص100.
(6) محمدتقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست، ج 2، ص 2058.
(7) دخان 44، آیه 54.
(8) طور 52، آیه 20؛ واقعه (56)، آیه 22.
(9) جزوه حقوق و سیاست، ص 2059.
(10) نساء 4، آیه 9.
(11) مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست، ص 2059.
(12) طبرسى، مجمع البیان، ج 8 – 7، ص 560.
(13) احزاب 33، آیه 35.
(14) عبد على حویزى، نورالثقلین، قم: دارالکتب العلمیه، بى تا، ج 4، ص 277، ح 113، به نقل از مجمع البیان.
(15) فى ظلال، ج 5، ص 2863.
(16) المیزان، ج 16، ص 313.
(17) ر.ک: حجرات 49، آیه 13؛ آل عمران (3)، آیه 195.
(18) نمونه، ج 17، صص 309 و 308.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد