خانه » همه » مذهبی » ساختار سیاسی آمریکا

ساختار سیاسی آمریکا

قوه ی مجریه توسط رئیس جمهور مدیریت می شود و رسما از دو قوه ی قضائیه و مقننه مستقل است. کابینه به عنوان مجموعه ای از مشاوران به رئیس جمهور خدمت می کند. این مجموعه متشکل است از معاون رئیس جمهور و سران دپارتمان های اجرایی. قدرت قانون گذاری بین دو بخش از کنگره تقسیم شده است، این دو بخش عبارت اند از: سنا و خانه ی نمایندگان. قوه قضائیه ترکیبی از دیوان عالی و دادگاه های فدرال می باشد که قدرت قضایی را به کار می گیرد. ساختار قوه ی قضائیه تفسیری از قانون اساسی ایالات متحده، قوانین فدرال  و مقررات می باشد. این شامل حل اختلافات میان شاخه های قانون گذاری و اجرایی نیز می باشد. ساختار دولت فدرال در قانون اساسی تدوین شده است.
دو حزب سیاسی، حزب دموکرات و حزب جمهوری خواه، از زمان جنگ داخلی بر سیاست های آمریکا تسلط دارند. البته برخی حزب های کوچکتری هم وجود دارند. مانند: حزب لیبرترین، حزب سبز و حزب قانون اساسی. حزب دمکرات عموماً به عنوان حزب “مرکز چپ لیبرال” شناخته می شود، در حالی که حزب جمهوری خواه را به عنوان حزب “بالِ راست محافظه کار” می شناسند.
چندین تفاوت عمده میان نظام سیاسی ایالات متحده و دیگر کشور های دموکراتیک توسعه یافته وجود دارد. یکی از این تغییرات شامل قدرت بیشتر در مجلس اعلا می شود، علی رغم آن که بخش اعظمی از اختیارات در دست دیوان عالی می باشد، باقی اختیارات که تفکیکی از قدرت میان شاخه های مقننه و مجریه است، در اختیار دو حزب اصلی می باشد. احزاب سوم نفوذ سیاسی کمتری در ایالات متحده نسبت به سایر کشورهای توسعه یافته دموکراتیک دارند؛ این بخاطر ترکیبی از کنترلهای دقیق تاریخی است. این کنترل ها شامل قوانین ایالتی و فدرال، ممنوعیت های غیررسمی رسانه ای و انتخابات “تمام برنده” و مسائل دسترسی به رای گیری و قوانین مناظره انحصاری می شوند. در پنج انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده برنده موفق به کسب آرای مردم نشده است.
 
فرهنگ سیاسی
کارشناسان از زمان الکسی دو تو کویل تا به اکنون متوجه پیوستگی قوی ای در ماهیت ارزش های سیاسی آمریکا از زمان انقلاب آمریکا (در اواخر قرن هجدهم) شده اند.[۱]
 
ریشه های استعمار
برخی ازمستعمرات بریتانیا در شمال آمریکا، به خاطر فرهنگ سیاسی پرتنش شان در جهان اروپا، مستثنی بودند، که به موجب آن با استعداد ترین و جاه طلب ترین افراد جذب سیاست شدند. دلایل این استثناگرایی آمریکایی عبارت‌اند از:
۱. شایع ترین بحث حق رای بود، در واقع به مردانی که صاحب مقداری دارایی بودند، اجازه رای داده می شد. در حالی که کم تر از ۲۰ درصد مردان بریتانیایی اجازه رای داشتند، اکثریت مردان آمریکایی سفید پوست واجد شرایط بودند. در حالی که اصول دموکراسی وجود داشت، به هرحال این اختلاف ها توسط جوامع منتخب در انتخابات استعماری  دیده می شد. این اختلاف ها شدیداً توسط انقلاب آمریکا پس زده شد.
۲. در هر مستعمراتی، افراد منتخب، به خصوص مجامع و دولت های محلی، تصمیمات گسترده ای در خصوص مشاغل عمومی و خصوصی می گرفتند. مباحث عمومی مورد توجه شامل اعطای زمین ها، یارانه های مربوط به امور بازرگانی، مالیات و همچنین نظارت بر جاده ها، تحصیلات اقشار ضعیف، میخانه ها و مدارس می شد. آمریکایی ها زمان زیادی را در دادگاه ها صرف می کردند، به همین علت دادخواست های شخصی بسیار شایع شده بود. حقوق قانونی توسط قضات و هیئت های محلی تحت نظر بود و وکلای آموزش دیده نقش واسظه را ایفا می کردند. این امر باعث گسترش سریع حرفه های مربوط به حقوق و همچنین نقش تاثیر گذار وکلا در سیاست، مابین سال های ۱۷۷۰ تا ۱۷۷۹ می شد. به عنوان مثال می توان به جان آدامز و توماس جفرسون اشاره کرد.
۳. مستعمرات آمریکای شمالی به علت رشد نمایندگی های اقشار مختلف، مستثنی است. بر خلاف اروپا که دادگاه های سلطنتی، خانواده های اشرافی و کلیسا ها قدرت را در دست داشتند، فرهنگ سیاسی آمریکا برای اقشار مختلف مانند بازرگانان، صاحبان املاک، خرده کشاورزان، پروتستان ها و … راه را باز گذاشته بود. بیش از ۹۰% نمایندگان منتخب در آمریکا در مناطق خود زندگی می کردند، برخلاف انگلستان که داشتن عضو پارلمان غایب مرسوم بود.
۴. آمریکایی ها به شدت مجذوب ارزش های جمهوری خواهی و با آن عجین شدند. این ارزش ها شامل: حقوق برابر، نیاز به شهروندان با فضیلت (وظیفه مدنی) و نادرستی فساد، تجمل گرایی و وجود طبقات اشرافی می شد.
هیچ کدام از مستعمرات، حزبی به مانند آن نوعی که در دهه ۹۰ قرن هجدهم ایجاد شد، نداشتند، اما هر کدام دارای مجامعی بودند که برای تصاحب قدرت با یکدیگر رقابت می کردند.
 
ایدئولوژی آمریکایی
جمهوریخواهی، در کنار شکلی از لیبرالیسم کلاسیک ایدئولوژی غالب باقی‌مانده‌اند.[۲] اسناد اصلی عبارت اند از اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا (۱۷۷۶), قانون اساسی ایالات متحده آمریکا (۱۷۸۷), مقاله‌های فدرالیست (۱۷۸۸), منشور حقوق ایالات متحده آمریکا (۱۷۹۱), و نطق گتیسبورگ آبراهام لینکلن (۱۸۶۳). حتی برخی جدایی‌خواهانی که در ۱۸۶۱ ائتلافیه را شکل دادند به همین ارزش‌ها باور داشتند.[۳] این‌ها از جمله اصول کلیدی این ایدئولوژی هستند:[۴]
وظیفه مدنی: شهروندان وظیفه دارند دولت را درک و حمایت کنند، در انتخابات شرکت کنند، مالیات بپردازند و در خدمت نظامی شرکت کنند.
مخالفت با فساد سیاسی
دمکراسی: دولت به شهروندان که می‌توانند نمایندگانشان را از طریق انتخابات تغییر دهند پاسخگو است.
برابری در برابر قانون: قوانین نباید هیچ امتیاز ویژه‌ای برای هیچ شهروندی قائل شوند. مقامات دولت همانند دیگران تابع قانون‌اند.
آزادی مذهب: دولت نه می‌تواند از دین حمایت کند نه آن را سرکوب کند.
آزادی بیان: دولت نمی‌تواند از طریق قانون یا اقدام بیان شخصی غیر خشونت‌آمیز شهروندی را محدود کند، یک بازار افکار.
 
منابع
 P.، Huntington, Samuel (۱۹۸۱). American politics : the promise of disharmony. Cambridge, Mass.: Belknap Press. OCLC ۷۵۷۸۰۲۸. شابک ۰۶۷۴۰۳۰۲۰۶.
 Cal Jillson (2013). American Government: Political Development and Institutional Change. Taylor & Francis. p. ۱۴.
 David Gordon, ed. (2002). Secession, State, and Liberty. Transaction Publishers. p. ۹۹.
 Robert E. Shalhope, “Republicanism and Early American Historiography,” William and Mary Quarterly, 39 (April 1982), 334–۳۵۶ in JSTOR(registration required)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد