خانه » همه » مذهبی » شهید بهشتی و حق انتقاد؟

دانلود کتاب های امتحان شده

شهید بهشتی و حق انتقاد؟


شهید بهشتی و حق انتقاد؟

۱۳۹۸/۰۳/۳۰


۲۳۱۹ بازدید

چرا من این سخنان شهید بهشتی را حتی یک بار در صدا و سیما و یا سایر تریبون های رسمی حکومت مانند نماز جمعه و … نشنیده ام؟ ایا این حرف ها غلط است یا مطرح کردنش به مصلحت نیست؟ ایا جامعه ظرفیت این مفاهیم را ندارد ؟ احترام عجیب حضرت امام و مقام معظم رهبری به شهید بهشتی بعد از شهادتشان از یک سو و این حجم از سانسور ایشان از طرف دیگر کمی عجیب نیست؟«ازادی انتقاد از رهبران» در اسلام دگم است. هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی، تحت شرایط فوق العاده و غیرعادی و به طور کلی تحت هیچ شرایطی حق ندارد …

1.اینکه رسانه ملی باید بیانات ایشان و سایر بزرگان را پخش نماید، سخن بجایی است و رسانه ملی لازم است برنامه هایی را در این راستا تدارک ببیند.
2.ضرورت آزادی بیان و حق انتقاد از مسئولین و حاکمان اسلامی موضوعی نیست که اختصاص به شهید بهشتی داشته باشد این موضوع همواره مورد تأکید حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری بوده و در عمل نیز شاهد نمونه های بسیار متعددی از این موضوع می باشیم. در ادامه به بررسی چند محور می پردازیم.
انتقاد از رهبری بر اساس شرع مقدس اسلام :در آموزه های اسلامی تاکید زیادی بر آزادی بیان و انتقاد و انتقاد پذیری از سوی مردم و حاکمان اسلامی شده و تحقق صحیح آن را موجب اصلاح , رشد و تکامل مادی و معنوی فرد , جامعه و نظام سیاسی می داند . چنانکه امام باقر(ع) در باب انتقادپذیری تاکید می نماید: «اتبع من یبکیک و هو لک ناصح…؛ از کسی که از روی خیرخواهی با یادآوری عیب هایت تو را به گریه درآورد پیروی کن و از کسی که از روی ناخالصی تو را به خنده وا می دارد، متابعت مکن…»(الکافی، ج 2، ص 638). و همچنین امام علی(ع) نیز در این زمینه از مردم می خواهد که حرف حق را در هر حال به او یادآوری کنند: «فلا تکفّوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل، فانی لست فی نفسی بقول ان اخطی ء ولا آمن ذلک من فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منّی»(نهج البلاغه، خطبه 216). براساس اعتقادات دینی ما، فقط پیامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار(ع) معصوم اند. ازاین رو هیچ کس ادعا نمی کند که احتمال اشتباهی در رفتار و نظرات ولی فقیه نیست. احتمال خطا و اشتباه در مورد ولی فقیه وجود دارد و ممکن است دیگران به خطای او پی ببرند. ازاین رو می توان از ولی فقیه انتقاد کرد. در نگرش دینی نه تنها انتقاد از ولی فقیه با شرایط آن جایز است؛ بلکه یکی از حقوق رهبر بر مردم، لزوم دلسوزی و خیرخواهی برای او است. این حق تحت عنوان «النصیحه لائمه المسلمین» و امر به معروف و نهی از منکر تبیین شده است. نصیحت به معنای خیرخواهی برای رهبران اسلامی است که یکی از ساز و کارهای تحقق آن اندرزدهی است. بنابراین نه تنها انتقاد از ولی فقیه جایز است؛ بلکه در جای خود واجب شرعی است و منافع و مصالح شخصی یا گروهی نباید مانع انجام دادن آن شود.در کنار حق عمومی نظارت و انتقاد از مسئولین ، مطابق اصل یکصد و یازدهم مجلس خبرگان رهبری به صورت رسمی عهده دار این موضوع بوده و البته سایر راهکارهای نظارتی و کنترلی عمومی نظیر نظارت مستمر حوزه های علمیه و مراجع عظام تقلید ، احزاب و تشکل های اسلامی و…همواره وجود دارد . به عبارتی در موارد نادری که احتمال اشتباه می رود یا مواردی که ابهام وجود دارد، کمیسیونی به نام «هیأت تحقیق» متشکل از اعضای مجلس خبرگان، با مقام معظم رهبری دیدار و توضیحات لازم را خواستار شده و در صورت نیاز با کارشناسان و صاحب نظران مربوط مشورت و تبادل نظر می نمایند. (محسن، ملک افضلی اردکانی، نظارت و نهادهای نظارتی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1382، ص 122) توضیح اینکه ؛ این مجلس به منظور انجام وظایف خود، بررسی های کارشناسی و تهیه گزارش، جهت طرح در جلسات رسمی، کمیسیون هایی دائمی، مرکّب از اعضای خبرگان ماده 17 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان،تشکیل داده است؛ که یکی از این کمیسیون ها « کمیسیون تحقیق» می باشد ؛ این کمیسیون، موظف است هر گونه اطلاع لازم را درباره اصل یکصدویازدهم، در محدوده قوانین و موازین شرعی، به دست آورد. هم چنین درباره صحت و سقم گزارش های رسیده، دراین باره، تحقیق و بررسی کند و اگر لازم بداند، با مقام معظم رهبری، در این زمینه، ملاقات کند (ماده 33 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان.) کمیسیون تحقیق موظف است پس از بررسی و تحقیق درباره مسائلی که درباره اصل یکصدویازدهم پیش آمده است و آن ها را کافی برای تشکیل اجلاس خبرگان به این منظور نمی داند، نتیجه اقدامات انجام شده را به هیئت رئیسه گزارش کند . (ماده 35 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان)
مقام معظم رهبری در زمینه تأکید نظام اسلامی بر اهمیت نقد و انتقاد می فرماید : « یک نکته ى دیگرى که در دنباله ى آن مطالبه ى دانشجوئى عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضه ى با مسئولان کشور نشود – که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود – این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه ى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مى نشینند؛ خیلى هم با هم رفیقند، خیلى هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معناى مخالفت کردن، به معناى ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کرده ام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معناى این نیست که همه ى جزئیات کارهائى که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّى من از همه اش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبرى از آن مجموعه ى حوادث و رویدادهائى لازم است که به تصمیم گیریهاى او، به جهتگیریهاى او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همه ى چیزهائى که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانه ها اتفاق مى افتد، باید حتماً رهبرى مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضى از اشخاص و بعضى از کارها ممکن است در مجموعه ى دولتى وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبرى وارد محیط اجرائى شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگى یا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضى تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم – که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشى است؛ حقاً و انصافاً. کارهائى هم که دارد انجام میگیرد، مى بینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بى انصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند – حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفدارى، به معناى این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.» (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان تشکلهاى سیاسى فرهنگى دانشگاهها ، 17/7/1386 )
آنچه از نظرات رهبری مستفاد می شود اینست که :
1- میان دشمنی و معارضه کردن و پنجه درافکندن، با انتقاد و مطالبه نمودن، تفاوت بسیار است. اگر مخالفت ها و انتقادات افراد و جریانها، به مقابله کردن و خصومت با سیاست های کلی نظام و نظرات اصولی و کلی اعلامی توسط رهبری، بازگشت نماید، در این صورت از مرز انتقاد خارج شده و مفهوم دشمنی و ضدیت تحقق پیدا می کند. اما اگر به نظرات خاص رهبری و یا سیاست های جزیی (مانند اصل 44) انتقاد شود، ضدیت با رهبری تحقق نمی یابد.
2- نوع انتقاد و مطالبه کردن، در تحقق ضدیت و دشمنی، بسیار موثر است. اگر در اعلام نظرات انتقاد از روش های منطقی و آرام و با رعایت سلسله مراتب مسوولان نظام و بدون تحریک افکار عمومی یا نخنبگان استفاده شود و در بیان دیدگاه ها از استدلالات کارشناسی بهره جویی شود و متناسب با حساسیت موضوع، از راههای مختلف رساندن پیام مانند نامه خصوصی و یا محدود و یا حضوری و یا در جلسات ذیربط و غیره استفاده شود، در این صورت مرزهای بین خصومت و انتقاد آشکار می شود. استفاده از راههای نامناسب، در کم شدن فاصله میان انتقاد و خصومت، موثر است.
3- میان دشمنی کردن و معتقد نبودن، تفاوت وجود دارد. ممکن است که کسی به برخی از مسوولان نظام اعتقاد نداشته باشد اما با آنها دشمنی هم نکند. اگر فرد یا جریانی، به شخص برخی مسوولین اعتقاد نداشته باشد اما مثلاً بدلیل پذیرفتن قواعد زندگی در یک جامعه مدنی و مردم سالار، با آنها ضدیت ننماید و در صورت تمایل، نظرات انتقادی و اصلاحی خود را با رعایت قواعد فوق الذکر، مطرح نماید، در این صورت دشمنی کردن محقق نمی شود. لذا ملاک اصلی، ضدیت کردن و خصومت ورزیدن است و نه اعتقاد یا عدم اعتقاد. صد البته، اعتقاد داشتن به جایگاه فلان مسوول نظام، در نوع انتقاد کردن او موثر خواهد بود (همچنان که عکس آن نیز صادق است) اما بهرحال نمی توان نظرات هر غیر معتقدی را با چماق ضدیت و دشمنی راند. (بازخوانی نظرات رهبری ، ناصر ایمانی ، ۲۵ مهر ۱۳۸۶ ، سایت الف)
انتقاد از رهبری در مجامع عمومی و روزنامه ها :
پیش از پرداختن به این مطلب باید به این نکته مقدماتی اشاره نماییم و آن اینکه همانگونه که از نام دشمن ، مشخص است وظیفه دشمن ، دشمنی است فلذا حتی اگر راه برای انتقاد تخریبی نیز فراهم شود باز هم از دشمنی خود دست برنخواهد داشت و از طرق دیگری به دشمنی دست خواهد زد بنابر این در شرایطی که دشمن تلاش می کند تا از کوچکترین مساله ای برای پیشبرد اهداف خویش سود جوید چرا ما این بهانه را در دستان او قرار دهیم . شاید شما مستحضر باشید که مدتی قبل وقتی مقام معظم رهبری بیمار شده بودند دشمن حتی بیماری ایشان را که یک مساله کاملا طبیعی می باشد به عنوان سوژه تبلیغاتی خود برای برخی حرف و حدیث ها و گمانه زنی ها تبدیل کرد لذا دشمن تلاش می کند تا از هر مساله عادی ای برای ضربه زدن و مبارزه تبلیغاتی خود بهره گیرد و حداقل ما نباید این فرصت را برای او فراهم نماییم . ضمن اینکه همانگونه که در شرایط نقد و انتقاد سازنده گفته می شود ، عقلا و منطقا انتقادی جای بیان دارد که خصلت سازندگی داشته باشد و چنین انتقادی نیاز به بیان در مجامع عمومی ندارد و از طریق راهکارهایی که ذکر شده است نیز امکان طرح چنین انتقاد های سازنده ای وجود دارد . ضمن اینکه اگر قرار باشد در فضاهای عمومی همچون روزنامه ها ، دانشگاهها و … جلساتی با رویکرد انتقاد نسبت به عملکرد رهبری ، در اینجا پس از انعکاس دیدگاه وموضوع موردانتقاد به رهبری و دریافت پاسخ دو حالت پیش خواهد آمد : یا اینکه همه دانشجویانی که در جلسه انتقادی حضور دارند در جلسه پاسخ به انتقادات هم حاضر می شوند که چنین چیزی بعید است اتفاق بیفتد و اگر همه دانشجویان و یا حتی یک دانشجو درجلسه پاسخ به انتقادات حاضر نشود چنین اتفاقی بدین معناست که شبهاتی در قالب انتقاد به رهبری بیان شده و ذهن دانشجویان رادرگیر خودساخته بدون اینکه پاسخ مطلب را دریافت کرده باشند که در آن صورت این انتقاد از جنبه سازندگی خود خارج شده وجنبه تخریبگرانه خواهد داشت که با اصول و شرایط انتقاد سالم و سازنده درتعارض خواهد بود . البته فرض سومی نیز می توان تصور کرد و آن اینکه درمجامع علمی باب انتقاد ودر واقع طرح شبهات در مورد موضوعات مختلف اعم از رهبری وولایت فقیه و یا مباحث اعتقادی دیگر باز باشد و افراد متخصص مربوط به هر موضوع در این مجامع حاضر شده و با شنیدن شبهات و یا انتقاداتی که مطرح می شود در یک فضای علمی به ارائه پاسخ های مطلوب پرداخته و در صورتی که منتقدین از پاسخهای ارائه شده قانع نشدند بار دیگر به ارائه اشکالات خود بر پاسخ ها پرداخته و همینطور این قبیل مباحثات تا رسیدن به یک پاسخ نهایی ادامه یابد که در مورد این مطلب و فرض نیز باید بگوییم که این مطلب نه تنها هیچ ایراد و اشکالی ندارد بلکه یکی از آرمانهای مقام معظم رهبری نیز می باشد . به عبارتی این فرض ، در راستای مطالبه مهم مقام معظم رهبری در زمینه راه اندازی کرسی های آزادی اندیشی و تولید فکر در مجامع علمی بوده و بخشی از آن می باشدکه در بخشی از نامه مقام معظم رهبری در پاسخ به جمعى از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه ، تحت دو عنوان «کرسى‌هاى پاسخ به سؤالات و شبهات» و «کرسى‌هاى نقد و مناظره» می گنجد و برای آشنایی هر چه بیشتر شما در باره نظر مقام معظم رهبری در باره راه اندازی چنین کرسی هایی در مجامع علمی از جمله دانشگاهها توجه شما را به مطالعه بخش هایی از این نامه جلب می نمایم :
« بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم
فرزندان و برادران عزیز
با همه مضمون نامه شما موافقم و از شما و همفکرانتان در حوزه و دانشگاه مى‌خواهم که این ایده‌ها را تا لحظه عملى‌شدن و ثمر دادن، هر چند دراز مدت، تعقیب کنید. نه مأیوس و نه شتابزده، اما باید این راه را که راه شکوفائى و خلاقیت است به هر قیمت پیمود. این انقلاب باید بماند و برنامه تاریخى و جهانى خویش را به بار نشاند و همین که این عزم و بیدارى و خودآگاهى در نسل دوم حوزه و دانشگاه نیز بیدار شده است، همین که این نسل از افراط و تفریط، رنج مى‌برد و راه ترقى و تکامل را نه در «جمود و تحجر» و نه در «خودباختگى و تقلید»، بلکه در نشاط اجتهادى و تولید فکر علمى و دینى مى‌داند و مى‌خواهد که شجاعت نظریه پردازى و مناظره در ضمن وفادارى به اصول و اخلاق و منطق در حوزه و دانشگاه، بیدار شود و اراده کرده است که سؤالات و شبهات را بى‌پاسخ نگذارد، خود، فى نفسه یک پیروزى و دستاورد است و باید آن را گرامى داشت و آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان «هرج و مرج» و «دیکتاتورى» را شناسائى و تثبیت کنند، دوران جدید آغاز شده است. آرى، نباید از «آزادى» ترسید و از «مناظره» گریخت و «نقد و انتقاد» را به کالاى قاچاق و یا امرى تشریفاتى، تبدیل کرد چنانچه نباید بجاى مناظره، به «جدال و مراء»، گرفتار آمد و بجاى آزادى، به دام هتاکى و مسئولیت گریزى لغزید. آن روز که سهم «آزادى»، سهم «اخلاق» و سهم «منطق»، همه یکجا و در کنار یکدیگر اداء شود، آغاز روند خلاقیت علمى و تفکر بالنده دینى در این جامعه است و کلید جنبش «تولید نرم افزار علمى و دینى» در کلیه علوم و معارف دانشگاهى و حوزوى زده شده است. بى‌شک آزادیخواهى و مطالبه فرصتى براى اندیشیدن و براى بیان اندیشه توأم با رعایت «ادب استفاده از آزادى»، یک مطالبه اسلامى است و «آزادى تفکر، قلم و بیان»، نه یک شعار تبلیغاتى بلکه از اهداف اصلى انقلاب اسلامى است. من عمیقاً متأسفم که برخى میان مرداب «سکوت و جمود» با گرداب «هرزه گوئى و کفرگوئى»، طریق سومى نمى‌شناسند و گمان مى‌کنند که براى پرهیز از هر یک از این دو، باید به دام دیگرى افتاد. حال آن‌که انقلاب اسلامى آمد تا هم «فرهنگ خفقان و سرجنبانیدن و جمود» و هم «فرهنگ آزادى بى‌مهار و خودخواهانه غربى» را نقد و اصلاح کند و فضائى بسازد که در آن، «آزادى بیان»، مقید به «منطق و اخلاق و حقوق معنوى و مادى دیگران» و نه به هیچ چیز دیگرى، تبدیل به فرهنگ اجتماعى و حکومتى گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف، سکه رائج شود تا همه اندیشه‌ها در همه حوزه‌ها فعال و برانگیخته گردند و «زاد و ولد فرهنگى» که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت ایشان (علیهم‌السّلام)، محصول «تضارب آراء و عقول» است، عادت ثانوى نخبگان و اندیشه‌وران گردد. بویژه که فرهنگ اسلامى و تمدن اسلامى همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهاى دیگر، شکفته است و پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه، ناممکن است. اما متأسفانه گروهى بدنبال سیاست زدگى و گروهى بدنبال سیاست زدائى، دائماً تبدیل فضاى فرهنگى کشور را به سکوت مرداب گونه یا تلاطم گرداب وار، مى‌خواهند تا در این بلبشو، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون، بتوانند تأثیرگذار و جریان ساز باشند و سطح تفکر اجتماعى را پائین آورده و همه فرصت ملى را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسایند و درگیرى‌هاى غلط و منحط قبیله اى یا فرهنگ فاسد بیگانه را رواج دهند و در نتیجه صاحبان خرد و احساس، ساکت و مسکوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان، برکنار و در حاشیه مانده و منزوى، خسته و فراموش شوند. در چنین فضائى، جامعه به جلو نخواهد رفت و دعواها، تکرارى و ثابت و سطحى و نازل مى‌گردد، هیچ فکرى تولید و حرف تازه اى گفته نمى‌شود، عده‌اى مدام خود را تکرار مى‌کنند و عده‌اى دیگر تنها غرب را ترجمه مى‌کنند و جامعه و حکومت نیز که تابع نخبگان خویش اند، دچار انفعال و عقبگرد مى‌شوند. چنانچه در نامه خود توجه کرده‌اید، براى بیدار کردن عقل جمعى، چاره اى جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضاى انتقادى سالم و بدون آزادى بیان و گفتگوى آزاد با «حمایت حکومت اسلامى»و «هدایت علماء و صاحبنظران»، تولید علم و اندیشه دینى و در نتیجه، تمدن سازى و جامعه پردازى، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. براى علاج بیمارى‌ها و هتاکى‌ها و مهار هرج و مرج فرهنگى نیز بهترین راه، همین است که آزادى بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام، حمایت و نهادینه شود. بنظر مى‌رسد که هر سه روش پیشنهادى شما یعنى تشکیل 1) «کرسى‌هاى نظریه‌پردازى» 2) «کرسى‌هاى پاسخ به سؤالات و شبهات» و 3) «کرسى‌هاى نقد و مناظره»، روشهائى عملى و معقول باشند و خوب است که حمایت و مدیریت شوند بنحوى که هر چه بیشتر، مجال علم، گسترش یافته و فضا بر دکانداران و فریبکاران و راهزنان راه علم و دین، تنگ‌تر شود.
باید «تولید نظریه و فکر»، تبدیل به یک ارزش عمومى در حوزه و دانشگاه شود و در قلمروهاى گوناگون عقل نظرى و عملى، از نظریه‌سازان، تقدیر بعمل آید و به نوآوران، جایزه داده شود و سخنانشان شنیده شود تا دیگران نیز به خلاقیت و اجتهاد، تشویق شوند. باید ایده‌ها در چارچوب منطق و اخلاق و در جهت رشد اسلامى با یکدیگر رقابت کنند و مصاف دهند تا جهان اسلام، اعاده هویت و عزت کند و ملت ایران به رتبه اى جهانى که استحقاق آن را دارد بار دیگر دست یابد.
من بر پیشنهاد شما مى‌افزایم که این ایده چه در قالب «مناظره‌هاى قانونمند و توأم با امکان داورى» و با حضور «هیئت داورى علمى» و چه در قالب تمهید «فرصت براى نظریه‌سازان» و سپس «نقد و بررسى» ایده آنان توسط نخبگان فن و در محضر وجدان علمى حوزه و دانشگاه، تنها محدود به برخى قلمروهاى فکر دینى یا علوم انسانى و اجتماعى نیز نماند بلکه در کلیه علوم و رشته‌هاى نظرى و عملى (حتى علوم پایه و علوم کاربردى و …) و در جهت حمایت از کاشفان و مخترعان و نظریه‌سازان در این علوم و در فنون و صنایع نیز چنین فضائى پدید آید و البته براى آن‌که ضریب «علمى بودن» این نظریات و مناظرات، پائین نیاید و پخته گوئى شود و سطح گفتگوها نازل و عوامانه و تبلیغاتى نشود، باید تمهیداتى اندیشید و قواعدى نوشت. این‌جانب با چنین طرحهائى همواره موافق بوده‌ام و از آن حمایت خواهم کرد و از شوراى محترم مدیریت حوزه علمیه قم مى‌خواهم تا با اطلاع و مساعدت «مراجع بزرگوار و محترم» و با همکارى و مشارکت «اساتید و محققین برجسته حوزه»، براى بالندگى بیشتر فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسیر و سایر موضوعات تحقیق و تألیف دینى، و نیز فعال کردن «نهضت پاسخ به سؤالات نظرى و عملى جامعه»، تدارک چنین فرصتى را ببینند. از شوراى محترم انقلاب فرهنگى و بویژه ریاست محترم آن نیز مى‌خواهم که این ایده را در اولویت دستور کار شورا براى رشد کلیه علوم دانشگاهى و نقد متون ترجمه اى و آغاز «دوران خلاقیت و تولید» در عرصه علوم و فنون و صنایع و بویژه رشته‌هاى علوم انسانى و نیز معارف اسلامى قرار دهند تا زمینه براى اینکار بزرگ بتدریج فراهم گردد و دانشگاههاى ما بار دیگر در صف مقدم تمدن سازى اسلامى و رشد علوم و تولید فناورى و فرهنگ، قرار گیرند. بى‌شک هر دو نهاد از طرحهاى پیشنهادى فضلاء دانشگاهى و حوزوى و از جمله طرح شما، استفاده خواهند کرد تا با رعایت همه جوانب مسأله، جنبش «پاسخ به سؤالات»، «مناظرات علمى» و «نظریه پردازى روشمند» را در کلیه قلمروهاى علمى حوزه و دانشگاه، نهادینه و تشویق کنند. امیدوارم که مراحل اجراء این ایده، دچار فرسایش ادارى نشده و تا پیش از بیست و پنجمین سالگرد انقلاب، نخستین ثمرات مهم آن آشکار شده باشد.»(پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار مقام معظم رهبری http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=8290 )
بنابر این در یک جمع بندی از انتقاداتی که می تواند از رهبری صورت می گیرد آنها را در چند بخش می توانیم خلاصه نماییم :
1 – انتقادات بدون هرگونه پاسخی مطرح شود که در این صورت انتقادات ، تنها به تشویش اذهان عمومی و فراهم شدن زمینه برای سوء استفاده دشمنان تبدیل خواهد شد .
2 – انتقادات پس از طرح ،از سوی رهبری پاسخ داده شودکه در آن صورت شرایط بیان و پاسخ شبهه به منظور جلوگیری از تشویش اذهان عمومی رعایت نشده است به عنوان مثال هیچ تضمینی نیست که خواننده ای که انتقاد از رهبری را از طریق روزنامه ای خوانده و ذهن او آلوده به شبهه ای که از انتقاد ناشی شده است ، پاسخ به شبهه را نیز عینا پیگیری نماید . البته انتقاد از دیگر مقامات مسئول در نظام اسلامی با شیوه مذکور شاید اشکالی نداشته باشد اما با توجه به جایگاه دینی و اعتقادی مقام ولایت فقیه ، نباید از این شیوه برای انتقاد از رهبری استفاده کرد .
3 – انتقادات در مجامع علمی و از طریق راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی با حضور افراد متخصصی که صاحب نظر در زمینه مسائل مختلف هستند و یا متخصص در امر پاسخگویی به امر انتقادات هستند (به ویژه با تاکید بر اینکه در موضوعی همچون ولایت فقیه و رهبری بتوانند به نمایندگی از جانب رهبری سخن بگویند همچون نمایندگان ولی فقیه در ارگان های مختلف) که این شیوه که یک راهکاری جداگانه از شیوه های مذکور در بالا (همچون انعکاس به دبیرخانه مجلس خبرگان و یا مکاتبه با دفتر مقام معظم رهبری و …) می باشد راهکاری معقول می باشد که خودمقام معظم رهبری نیز بر آن تاکید دارند و امیدواریم با راه اندازی صحیح و معقول این کرسی ها در دانشگاهها شاهد آن باشیم که بخشی از شبهاتی که در اذهان دانشجویان دور می زند از این طریق مطرح و توسط متخصصان مربوطه به بحث گذاشته شود تا انتقادات نیز جنبه کاملا سازنده خود را حفظ نمایند . البته همانگونه که گفتیم این کرسی ها در مجامع علمی بوده و درمجامع عمومی که قدرت تحلیل مردم بسیار کمتر می باشد کمتر می توان به برگزاری این قبیل جلسات پرداخت لذا به نظر می رسد برای سازنده بودن انتقادات و نیز جلوگیری از سوء استفاده دشمنان بهترین راه انتقال انتقادات به رهبری توسط مردم عادی همان طرقی باشد که قبلا اشاره شده است . اما بااین حال ، این بدین معنا نیست که شبهاتی که درمیان جوانان و حتی میانسالان و پیران وجود دارد نیز باید بلا جواب باقی بماند و یا از طریق روشهای مذکور پیگیری شود چرا که آنچه گفتیم بیشتر در زمینه انتقاد میباشد و نه در باره شبهات و پاسخگویی به شبهات مطلبی است که افراد فراوان صاحب تخصص و برخی مراکز تخصصی پاسخگو در جامعه متکفل آن هستند از جمله همین مرکز که شما با آن تماس گرفته اید بنابر این کسانی که شبهاتی دارند می توانند از طریق مراکز پاسخگویی اقدام به طرح شبهات خود پرداخته و پاسخ مطلوب را دریافته واگر قانع نشدند بار دیگر مکاتبه خود را تا حصول نتیجه نهایی ادامه دهند . همچنین می توانند به منظور سهولت در دریافت پاسخ از افراد متخصص همچون نمایندگان ولی فقیه درارگان های مختلف ، بخشهای پاسخگویی به شبهات حوزه های علمیه هر شهرستان ، امام جمعه شهرستان و به طور کلی هر فردی که صاحب تخصص در زمینه مربوطه میباشد بهره گرفته با انعکاس مستقیم شبهات به ایشان خواستار دریافت پاسخ شوند . بنابر این راه دریافت پاسخ شبهاتی که درذهن اقشار مختلف مردم جامعه ممکن است به وجودآمده باشد نیز صرفا باز بودن راه طرح شبهات درمراکز پاسخگویی و یا نزد افراد متخصص می باشد که این راه نیز باز می باشد و اگر افرادی خود کاهلی کرده و تاکنون به طرح شبهات خود نزد این مراکز نپرداخته اند تقصیراز خودشان است و دریافت پاسخ شبهات نیز به هیچ وجه نیازمند طرح مستقیم آن با رهبری نمی باشد ضمن اینکه همانگونه که در مورد انتقادهم گفتیم اگر شبهاتی در نزد رهبری هم مطرح شود ایشان به این شبهات پاسخ می دهند و هرگز هیچ کسی را به خاطر طرح شبهه نزد رهبری مواخذه نمی کنند .
در ادامه به نمونه ای از انتقادات نسبت به رهبری اشاره می شود :
در جریان دیدار و گفتگوی جوانان نخبه علمی کشور با رهبر انقلاب، یکی از حاضران بدون هماهنگی با مجری مراسم و به دعوت رهبر انقلاب، پشت تریبون قرار گرفت و به شکل صریح، از برخی سیاستها و رویه‌های حکومتی انتقاد کرد.
به گزارش الف، در پایان سخنان افراد منتخب برای بیان نظراتشان نزد رهبر انقلاب، مجری برنامه با اعلام پایان وقت صحبت‌های حاضران، از رهبر انقلاب دعوت کرد برای جمع صحبت کنند. در این زمان چندتن از حضار خواستار حضور در پشت تریبون و بیان نظراتشان شدند که رهبری از مجری پرسیدند کسی نمانده که صحبت کند؟ مجری پاسخ داد اگر شما اجازه بدهید، همه‌ی جمع هزار نفره‌ای که این‌جا هستند، دوست دارند صحبت کنند اما وقت محدود است.
در این هنگام رهبر انقلاب به یکی از جوانان در وسط جمعیت که پرشورتر از بقیه خواستار حضور در پشت تریبون بود اما توسط برگزارکنندگان مراسم نشانده شد، اشاره کردند و گفتند: «آن آقایی که پا شده بودند، ایستاده بودند و نشاندندشان … شما بفرمائید».
جوان متقاضی در جایگاه قرار گرفت و خود را دانشجوی ریاضی دانشگاه شریف معرفی کرد. وی ابتدا از نحوه انتخاب افراد برای صحبت نزد رهبری گله کرد. این گلایه افرادی بود که نوبت بیان نظراتشان را نیافته بودند و با تشویق حضار روبرو شد.
وی سپس از عملکرد صدا و سیما پیرامون حوادث انتخابات به شدت انتقاد کرد و پرسید:
آیا صدا و سیمای ما تصویر درستی از کشور و جهان ارائه می‌دهد یا تصویری غیرواقعی و کاریکاتورگونه؟
آیا صداو سیما به عقاید مختلف اجازه‌ی دفاع از خودشان را می‌دهد؟ عقایدی که به‌خصوص در همین رسانه مورد نقد و یا حتی حمله قرار می‌گیرد؟
وی با انتقاد از پخش گزینشی وقایع در صدا و سیما گفت اگر بخواهیم رسانه‌های کشور اخلاقی شوند باید بزرگ رسانه‌ها آغاز‌گر آن باشد.
بخش دوم سخنان وی موضوع نقد رهبری بود. وی گفت: من شاید چهار-‌ پنج سال است که به صورت جدی‌تر روزنامه می‌خوانم و مجلات را مطالعه می‌کنم. این مدت واقعاً به یاد نمی‌آورم که مطلبی را با عنوان نقد رهبری خوانده باشم … نقد رهبری را هم به شکل عمومی می‌شود مطرح کرد و هم به صورت خاص در مجلس خبرگان. من احساس می‌کنم اگر چنین نشود، این شرایط منجر به نفاق و کینه می‌شود؛ مثلاً یک چیزی که در ابتدا یک انتقاد ساده است، چون بستر مناسبی برای بیان پیدا نمی‌کند، ممکن است جنبه‌ی مغرضانه به خود بگیرد و کم‌کم بی‌انصافی هایی پیدا شود.
در این هنگام، یادداشتی حاکی از اتمام وقت به سخنران داده شد. او از رهبری پرسید وقت گذشته است اما اگر موافق باشید ادامه دهم؟ رهبر انقلاب نیز با اشتیاق پاسخ دادند: البته از اول هم وقت گذشته بود ولی من موافق ادامه صحبت‌های شما هستم. این دانشجو صحبت‌‌هایش را ادامه داد و برخلاف سایرین که طبق هماهنگی با مجری مراسم، صحبتهایشان را در 4 دقیقه محدود می کردند، حدود 10 دقیقه صحبت کرد و در ادامه با انتقاد از چگونگی برخورد نیروی انتظامی با تجمعات پس از انتخابات پرسید:
اگر مقداری روش‌های اقناعی‌تر داشتیم و از خشونت به جز در موارد ضرورت استفاده نمی‌کردیم، نظام ما بقای بهتری نداشت؟ آیا مردم متحدتری نداشتیم؟ چون وحدت واقعی به نظر من بیش از این‌که با نصیحت حاصل شود نتیجه‌ی رفتار مردم با حکومت و رفتار حکومت با مردم است و رفتار مردم با همدیگر است.
وی در پایان، مودبانه تشکر کرد و به جای خود بازگشت و رهبر انقلاب نیز مانند بقیه سخنرانان از ایشان نیز با بیان طیب الله انفسکم تقدیر کردند.
پس از صحبت‌های این جوان، افراد دیگری هم برای بیان نظراتشان و پاسخگویی به انتقادات وی بلند شده و درخواست وقت صحبت کردند اما رهبرانقلاب با توصیه آنها به افزایش تحمل و شرح صدر، به کمبود وقت اشاره و صحبتهایشان را آغاز کردند.
رهبرانقلاب در ابتدای سخنان خود با ابراز خوشحالی از اینکه سخنان نخبگان هر سال قوی‌تر و عمیق‌تر از قبل می‌شود و یادآوری ضروت شکر نعمت نخبگی با خدمت به مردم و کشور؛ اهمیت تولید علم، آزاداندیشی در دانشگاه ها و مرز شکنی علمی در پیشرفت و اقتدار کشورمان را کلیدی توصیف کردند و ضمن اشاره به برخی نکات مطرح شده توسط حاضران، درباره سخنان دانشجوی منتقد نیز گفتند:
* خیال نکنید من از شنیدن اینجور حرفها ناراحت میشوم. نه…، من از اینکه این حرفها زده نشود، ناراحت میشوم. در جلساتِ دانشجوئى، دانشگاهى که اینجا هستند، بنده گاهى که ببینم حالا بعضى‌ها روى ملاحظه، روى احترام، روى هرچه، بعضى از این حرفها را که خیال میکنند من خوشم نمى‌آید، نمیزنند؛ از نگفتنش ناراحت میشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نمیشوم.
* حالا اشاره کردند به حوادث و مسائل اخیر. در این زمینه‌ها خیلى حرف هست؛ خیال نکنید آن حرفهائى که صدا و سیما میزند، این، همه‌ى حرفهاست؛ نه، خیلى مطلب هست. گفت: یک سینه حرف موج زند در دهان ما. اینجور نیست که هر چه که انسان احساس میکند، این را گفته باشد یا بتواند بگوید. خیلى حرفهاى زیادى هست.اى کاش مجال بود تا گفته میشد، تا آنوقت انسان میتوانست آن برگهاى بر روى هم گذاشته‌ى کتاب حرف را، باز کند تا خیلى از حقائق روشن بشود. آینده، البته این کارها خواهد شد.
* اینى هم که گفتند از رهبرى انتقاد نمیکنند، شما بروید بگوئید انتقاد کنند. ما که نگفتیم از ما کسى انتقاد نکند؛ ما که حرفى نداریم. من از انتقاد استقبال میکنم؛ از انتقاد استقبال میکنم. البته انتقاد هم میکنند. دیگر حالا جاى توضیحش نیست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، کم هم نیست؛ بنده هم میگیرم، دریافت میکنم و انتقادها را میفهمم.
* چند سال قبل یکی از نشریات دانشجویی از بنده انتقاداتی کرده بود. خواستند برخورد کنند اما من گفتم برخورد نکنید این ها اشکالی ندارد اجازه دهید بنویسند.
* این را هم شما خیال نکنید که حالا بنده چون رئیس صدا و سیما را انتخاب میکنم، همه‌ى برنامه‌هاى صدا و سیما را مى‌آورند، دانه دانه بنده نگاه کنم، امضاء کنم. نخیر، از خیلى از برنامه‌هاى صدا و سیما بنده راضى هم نیستم. از جمله، از همین من راضى نبودم که از سه ماه قبل از انتخابات – انتخابات بیست و دوم خرداد بود – از ماه اسفند، بلکه زودتر از اسفند، بعضى از سفرهاى تبلیغاتى و حرفهائى که زده شد و تظاهراتى که میشد و مجادلاتى که انجام میگرفت، از تلویزیون پخش شود، که متأسفانه تو تلویزیون پخش شد؛ به خاطر همین، که یعنى ما آزاداندیشیم! اینها توهم است.
* صدا و سیما آیا وضعیت واقعى کشور را نشان میدهد؟ نه، ناقص نشان میدهد. خیلى پیشرفتهاى برجسته و بزرگ هست که صدا و سیما نشان نمیدهد. والّا اگر صدا و سیما میتوانست همان جور که تلویزیون فلان کشور غربى با یک سابقه و تجربه‌ى فراوان و با استفاده‌هاى هنرى دروغهاى خودش را راست جلوه میدهد، واقعیات موجود کشور را درست منعکس کند، شما بدانید امروز امید نسل جوان، دلبستگى نسل جوان به کشورش، به دینش، به نظام جمهورى اسلامى‌اش، بمراتب بیشتر از حالا بود.
* امروز هیچ کشور دیگرى در دنیا پیدا نمیکنید که اینجور آماج حملات باشد. و جمهورى اسلامى دارد مقاومت میکند. این شوخى است؟ این موجودِ هفت‌جوشِ مستحکمِ مصونیت‌یافته دارد مقاومت میکند. این، کم چیزى نیست. توطئه‌ى توهم نیست؛ این را جوانها، این جوانهاى عزیز ما، بدانند.
* بنده گفتم کرسى آزاد فکرى را در دانشگاه‌ها به وجود بیاورید. خوب، شما جوانها چرا به وجود نیاوردید؟ شما کرسى آزادفکرى سیاسى را، کرسى آزاد فکرى معرفتى را تو همین دانشگاه تهران، تو همین دانشگاه شریف، تو همین دانشگاه امیرکبیر به وجود بیاورید. چند نفر دانشجو بروند، آنجا حرفشان را بزنند، حرف همدیگر را نقد کنند، با همدیگر مجادله کنند. حق، آنجا خودش را نمایان خواهد کرد.
( منبع : واکنش رهبر انقلاب به انتقادات صریح یکی از نخبگان ، سایت الف ، ۰۷ آبان ۱۳۸۸ )
از طرفی همانگونه که از خلال مطالب بالا بر می آید از عمده ترین شرایط نقد و انتقاد عبارت است از رعایت جایگاه افراد . چرا که برخی افراد در شرایطی هستند که انتقاد از او باید به گونه ای صورت گیرد که هم جنبه سازندگی خود را حفظ کند ، هم باعث سوء استفاده دشمنان نگردد و هم جایگاه مقدسی که به تبع مسئولیتی که عهده دار آن است ، از آن برخوردار است حفظ شود . بنابر این تفاوت انتقاد از رهبری با سایر مسئولین یا افراد عادی در این است که در مورد افراد عادی صرفا رعایت سازنده بودن نقد و نیز ملاحظات اخلاقی نقد کفایت می کند . ولی در مورد مسئولان نظام و نیز برخی دستگاههای مرتبط با نظام باید علاوه بر این مساله ، احتمال سوء استفاده دشمنان و نیز مصالح عالیه نظام و مردم هم باید مد نظر قرار گیرد کما اینکه در طی چند سال گذشته برخی انتقادات تند و بی ملاحظه برخی نمایندگان مجلس از رئیس جمهور صرفا نقش تامین سوژه برنامه های برخی شبکه های ضد انقلاب و به ویژه بی بی سی فارسی و صدای آمریکا را ایفا می کرد و در حالی که در برخی مواقع بعدها مشخص می شد که انتقادات مطرح شده بی اساس بوده است ولی همچنان این شبکه ها از این موارد و مطالب سوء استفاده کرده و در جهت افروختن شعله های اختلاف میان مجلس و دولت و نیز تبلیغات منفی برعلیه نظام اسلامی از آن استفاده می کردند . در مورد رهبری هم علاوه بر رعایت شرایط بالا و به ویژه مساله سوء استفاده دشمنان ، باید جایگاهی که به لحاظ جانشینی از امام معصوم و به عنوان ولی امر مسلمین از آن برخوردار بوده و بر اساس آن دارای تقدس ویژه ای می باشد مورد رعایت قرار گیرد و انتقادات به گونه ای مطرح نشود که به تقدس این جایگاه لطمه ای وارد شود . البته در مورد تقدس جایگاه ولایت فقیه و علل آن مطالبی می توان گفت که در صورت علاقمندی ، در مکاتبات بعدی می توان به آن پرداخت .
نقد پذیری رهبران حکومت جمهوری اسلامی ایران و رهبران غربی :
اما در مورد مقایسه نقد پذیری رهبران حکومت ایران با رهبران حکومت های غربی چند نکته قابل ذکر است :
اولا : مقایسه رهبر انقلاب اسلامی با رهبران حکومت های غربی اساسا مقایسه ای صحیح نیست چرا که رهبری در نظام اسلامی علاوه بر جایگاه سیاسی ، دارای جایگاه اعتقادی و مذهبی نیز می باشد که به همین دلیل در شرایط نقد از رهبری گفته شد که نقد باید چنان باشد که شان و جایگاه دینی رهبری حفظ شود . ثانیا حتی جایگاه سیاسی رهبر انقلاب با روسای کشورهای اروپایی و آمریکایی یکسان نمی باشد . بدین معنا که نباید روسای جمهور و سران حکومتی این کشورها را در برابر جایگاه حکومتی رهبر معظم انقلاب قرار داد چرا که در برابر این مقامات ، باید رئیس جمهوری را قرار داد و نه رهبری را و در مورد نقد رئیس جمهور نیز با اینکه خارج از بحث ماست باید اشاره نماییم که هم ایشان همواره بر انتقاد پذیری خود تاکید داشته اند و هم انتقاد از ایشان رویه ای رایج در میان گروههای منتقد ایشان اعم از گروههای منتسب به جناح راست و چپ می باشد و شاید کمتر روزی باشد که در رسانه ها ، نقدی از رئیس جمهور نباشد و حتی انتقادات برخی اصولگرایان از ایشان ، دست اصلاح طلبان را از پشت می بندد و بنابر این در مقام مقایسه سران حکومتی دو نظام ، ضمن اینکه باید روسای این کشورها را با رئیس جمهوری مقایسه کرد و نه رهبری ، شواهد نیز حاکی از این است که نقد پذیری رئیس دولت جمهوری اسلامی ایران اگر بیشتر از روسای غربی نباشد قطعا کمتر هم نیست و البته این بحث ارتباطی به بحث ما ندارد و بحث ما در باره نقد پذیری مقام ولایت فقیه می باشد . ثالثا در مورد روسای کشورهای غربی نیز ، ای کاش چندین مثال و شاهد ازهر کدام از این روسا ذکر می کردید تا برای ما نیز میزان نقدپذیری آنان اثبات می شد . ضمن اینکه تحولات ماهها و سالهای اخیر در کشورهای غربی از جمله فرانسه ، انگلیس و اخیرا آمریکا و جنبش های اعتراضی و انتقادی که هر از گاهی در این کشورها رخ می دهد و برخورد خشونت بار پلیس این کشورها با منتقدان ، میزان نقدپذیری دولت های این کشورها را نشان می دهد . به عنوان مثال در جریان جنبش وال استریت ، شاهد بودیم که پلیس این کشور به جای گوش دادن به انتقادات و اعتراضات مسالمت آمیز مردم این کشور ، از ابزارهای خشونت آمیز برای جمع آوری چادرهای آنان استفاده کرد و حتی در یکی از تصاویر مشاهده می شود که پلیس مستقیما از گاز خردل که گازی سمی و خطرناک می باشد استفاده می کند و یا همچنین بارها و بارها شاهد دستگیری و زندانی کردن منتقدان ضد جنگ در آمریکا بوده ایم که یکی از مهمترین آنها سندی شیهان مادر سرباز کشته شده در جنگ عراق می باشد که آخرین بار در ساختمان کنگره این کشور به جرم انتقاد از جنگ عراق بازداشت و زندانی شد و دهها مورد از رفتارهایی که اخیرا به رفتار عادی دولتمردان این کشورها تبدیل شده است و به راحتی در برابر اعتراضات و انتقادات از ابزار سرکوب وخشونت استفاده می کنند و برخی از آنان همچون پلیس انگلیس پس از فرو نشاندن خشونت آمیز اعتراضات ، به جستجوی خانه به خانه معترضان پرداخته وآنها را به طور فوق العاده محاکمه می نماید . بنابر این حتی اگر شما رهبران نظام اسلامی را نقد ناپذیر بدانید اما میزان نقد ناپذیری آنان نسبت به رهبران کشورهای اروپایی و آمریکایی قطعا بیشتر نخواهد بود و البته ما معتقدیم رهبران نظام اسلامی با رعایت شرایط نقد و انتقاد ، دارای میزان نقدپذیری بسیار بالایی هستند و اگر رهبران این دو نظام درشرایط یکسانی قرار گیرند میزان انتقاد نا پذیری کشورهای وابسته به نظام های غربی بیشتر مشخص خواهد شد .
البته در پایان این بخش این نکته را هم باید اضافه نماییم که در غرب شگرد «برچسب زدن» ، یک شگرد رایج در برخورد با مخالفان می باشد و بسیاری از منتقدان این حکومتها به راحتی با برچسب هایی از قبیل «تروریسم» مواجه شده و در نتیجه یا به عنوان واهی تروریسم با آنان بدترین رفتارها صورت می گیرد و یا اساسا همین برچسب زدن ها باعث فضای ترس از هر گونه انتقادی می گردد و مانع از طرح هر گونه انتقادی می گردد . این شگرد در موارد دیگر نیز مورد استفاده قرار می گیرد به عنوان مثال ، آنان در برابر نقض آزادی بیان کسانی که به تحقیق در زمینه هولوکاست می پردازند و محاکمه آنان ، به جای اینکه خود را ناقض آزادی بیان اعلام نمایند با برچسب زدن عناوینی همچون «طرفداری از نازی ها و یا یهودی ستیزی» بر روی این محققان ، به راحتی به نقض آزادی بیان این محققان مسائل تاریخی می پردازند و کار خود را هم توجیه می کنند . بنابر این در چنین فضایی اساسا امکان نقد حکومت به سطح بسیار پایینی می رسد .
مقایسه رفتار نظام با سیره عملی معصومین :
در مورد مقایسه رفتار نظام با سیره عملی معصومین نیز مطالبی لازم است متذکر گردد : نخست اینکه در رفتارشناسی معصومین نباید تنها به یک مثال خاص اکتفا نمود بلکه باید به رفتارشناسی جامع معصومین در برابر انتقادها پرداخت تا از خلال آن برخورد یا عدم برخورد در برابر اهانت ها یی که به آنان صورت می گرفت را در یابیم . به عنوان مثال در بررسی جامع رفتار معصومین در می یابیم که اگر حضرت علی با اهانت کنندگانی همچون خوارج از در مماشات وارد می شدند اما از سویی دیگر شاهد این هستیم که در فقه اسلامی موضوعی به نام «ساب النبی» وجود دارد که بر اساس آن کسانی که به پیامبر و سایر انبیاء اهانت می کنند واجب القتل هستند و در روایتی وقتی به پیامبر خبر آمد که فلان شخص به ایشان اهانت می کند افرادی را فرستادند که ایشان را به قتل برسانند (اصول کافی ، ج7 ، ص267). این دو مثال ما را بر می انگیزد که در بررسی سیره معصومین نسبت به اهانت کنندگان به ایشان ، به صورت جامع و کامل به سیره معصومین نگریسته و علل هر یک از رفتارها را و وجه جمع آنها را با یکدیگر مورد بررسی قرار دهیم . البته قصد ما این نیست که ولی فقیه را در شان ورتبه پیامبر در نظر گرفته و مدعی شویم که کسانی که به ولی فقیه اهانت کردند همچون پیامبر اسلام باید اعدام شوند بلکه قصد ما این بود که این ادعا که «سیره معصومین این بوده که در برابر اهانت سکوت مطلق می کردند» را باطل بدانیم و بگوییم که در هر شرایطی حکم نحوه برخورد با اهانت کنندگان فرق می کند .در برخی موارد باید سکوت کرد و از سخن اهانت کننده با اغماض گذشت و در برخی موارد باید نوعی برخورد صورت گیرد (البته تاکید می شود نه در قالب اعدامی که حکم ساب النبی بود بلکه در قالبی که دستگاه قضایی در قانون مجازات اسلامی معین می کند) . در پایان این بخش باید این نکته را هم متذکر شویم که اهانت ، موضوعی است که حتی اگر شرع هم در باره آن اظهار نظری نمی کرد و هیچ سیره معصومی در باره نوع برخورد با اهانت نداشتیم عقل آن را مردود دانسته و بر این اساس هر فرد عاقلی در برابر اهانت می ایستد . به عنوان مثال اگر کسی وسط خیابان به شخصی فحشهای رکیک بدهد، هرگز ایستاده و نظاره گر ماجرا نمی شود مگر در مواردی که از فرد فحاش ، بترسد؟! و طبق قانون تمام ممالک دنیا و طبق قوانین اسلامی، هر کسی به دیگری توهین نماید، مجازات دارد. لذا نباید آزادی انتقاد و مخالفت را با آزادی توهین و آزادی توطئه خلط کنیم. آیا در کشورهای اروپایی به کسی اجازه می دهند که بدون مدارک رسمی و قابل ارائه در داگاه به کسی اتّهام بزند؟ ابداً چنین آزادی ای حتی در این کشورها وجود ندارد . در کشورهای اروپایی تنها احزاب هستند که در یک چارچوب تعریف شده، از همدیگر انتقاد می کنند؛ و البته آنها هم حقّ پا گذاشتن روی خطّ قرمزها را ندارند. این اواخر ملاحظه نمودید که در انگلیس با دانشجویان معترض به افزایش شهریه چه کردند؟ اینها مخالفان سیاسی یا فرهنگی نبودند؛ بلکه صرفاً اعتراضی صنفی داشتند. ملاحظه نمودید که افرادی را به خاطر پرتاب تخم مرغ به ماشین فرزند ملکه ی انگلیس ـ که تنها یک مقام تشریفاتی است ـ دستگیر نمودند؛ و حتّی فیلمها را هم بازبینی کردند و از روی تصاویر آنها افراد را یافتند و دستگیر کردند
دوم درموردخوارج نیز در مورد علت سکوت امام علی در برابر اهانت خوارج و برخورد قاطعانه بعدی ایشان با آنان ابتدا باید بدانیم که اولا خوارج با سایر دشمنان حضرت علی علیه السلام به لحاظ ماهوی تفاوت داشت چرا که این گروه قومی بودند که به دنبال حق بودند اما به خاطر جهالتی که داشتند هم خود گمراه شدند هم فتنه ای در میان مسلمانان ایجاد کردند و هم اینکه دیگران را گمراه می دانستند و در نهایت نیز پس از نشیب وفرازهای مختلف از صحنه تاریخ محو شدند به همین خاطر نیز بود که حضرت علی علیه السلام هم در ابتدای کار و هم در انتها بیشترین مماشات رابا این گروه داشتند چرا که این گروه بیشتر از هر چیز دیگری لایق دلسوزاندن بودند همچون طفل نادانی که بر اثر نادانی خویش به خود ضربه می زند که راه چاره او هرگز برخورد خشونت آمیز با این طفل نیست بلکه باید با نهایت ملاطفت او رابه عواقب اقدامات وی آگاه نمود در قضیه خوارج نیز حضرت علی علیه السلام در چند مقطع واکنش نشان دادند نخست در زمان جرقه خوردن این فتنه که همزمان بود با بر سر نیزه کردن قرآن توسط معاویه و در خواست حکمیت قرآن و باعث شد تا حضرت علی جنگی را که در آستانه پیروزی بود ترک کند و بر اثر فشاری که همین قوم وارد آوردند حکمیت را بپذیرد در این مقطع حضرت علی علیه السلام به منظور جلوگیری از اختلاف و تفرقه میان مسلمین و به منظور جلوگیری از خونریزی در صفوف نیروهای خودی مجبور به پذیرش حکمیت شد . در مقطع دوم به دنبال فریب خوردن ابوموسی اشعری از عمروعاص بار دیگر خوارج سر به شورش بر داشتند که چه نشسته اید که ما به جای حکم قرار دادن خداوند متعال انسانی را حکم خویش قرار دادیم و در نتیجه همگان کافر شدیم و باید توبه نماییم در نتیجه ضمن کافر دانستن حضرت علی علیه السلام و با وجود این که خود از او خواسته بودند حکمیت را بپذیرد از او خواستند تا توبه نماید در اینجا امام علی اعلام کرد : البته توبه به هر حال خوب است استغفر الله من کل ذنب ماهمواره از هر گناهی استغفار می کنیم . گفتند این کافی نیست بلکه باید اعتراف کنی که حکمیت گناه بوده و از این گناه توبه کنی . گفت آخر من مسئله تحکیم را به وجود نیاوردم . خودتان به وجود آوردید و نتیجه اش را نیز دیدید و از طرفی دیگر چیزی را که در اسلام مشروع است چگونه آن را گناه قلمداد کنم و گناهی که مرتکب نشده ام به آن اعتراف کنم ؟ (رک : جاذبه و دافعه ، استاد شهید مرتضی مطهری ص120) به این ترتیب بود که فرقه جدیدی به نام خوارج در اسلام به وجود آمد که این فرقه اعتقادات خاصی داشتند که از جمله اینکه به کفر امام علی ، عثمان ،‌معاویه ،‌اصحاب جمل و اصحاب تحکیم معتقد بودند .
در مقطع سوم این گروه که اینک به یک فرقه در برابر سایر مسلمانان در آمده بود به اشاعه عقاید و شبهات خویش در برابر جامعه اسلامی می پرداختند . در این مقطع نیز با توجه به اینکه امام علی امام رحمت است از طرفی تلاش می کند تا آنان را به راه راست هدایت کند و از طرف دیگر تمام حقوق و مزایای ایشان را از بیت المال پرداخت می کند تا همگان بدانند اینها گروهی خودی هستند که به دلیل جهالت و فقدان بصیرت گرفتار گمراهی هستند و هنوز در آنها امید به هدایت یافتن وجود دارد . اما اینان به جای قدردانی از این همه لطف و رحمت امام بردامنه اقدامات خویش افزودند و با اعتقاد به کافر بودن امام علی و نیز وجوب مبارزه با امام اقدام به فتنه انگیزی نموده ،‌امنیت راهها را سلب نموده و به قتل وغارت دست زدند و حتی یکی از صحابه پیامبر اکرم که با همسر باردار خویش از محلی عبور می کرد را به طرز فجیعی به قتل رساندند و سرانجام با برانگیختن لشکری به جنگ امام علی آمدند که در نتیجه آن جنگ نهروان به وقوع پیوست . امام علی علیه السلام حتی در این مقطع نیز دست از هدایت این گروه بر نداشت و با سپردن پرچمی به دست ابوایوب انصاری اعلام نمود که هر کسی در زیر سایه این پرچم قرار گیرد امان خواهد یافت و گرنه کشته خواهد شد که در نتیجه طبق برخی نقلها هشت هزار نفر از خوارج تحت تاثیر سخنان امام علی برگشتند و از چهار هزار نفر باقی مانده همانگونه که حضرت علی از قبل پیش بینی کرده بود کمتر از ده نفر زنده ماندند . لذا برخورد حضرت در این مقطع برخورد از نوع سخت بود .
در مقطع چهارم که به دنبال شکست سهمگین خوارج پیش آمد و با وجود دشمنی باقی مانده های آنان با حضرت علی که به ضربت خوردن حضرت انجامید ایشان وصیت نمودند که پس از ایشان خوارج را تعقیب ننمایند . آن حضرت در وصیت خویش چنین فرمودند : خوارج را بعد از من نکشید چرا کسی که دنبال حق می رود ولی آن را نمی یابد مانند کسی که دنبال باطل می رود و آن را می یابد نیست . (نهج البلاغه خطبه 60) (رک : جاذبه و دافعه امام علی ،‌استاد شهید مرتضی مطهری) . بنابر این امام علی علیه السلام تا آخرین لحظه تلاش خویش را بر هدایت ایشان متمرکز نموده بود اما آنگاه که متوجه شدند این گروه قابل اصلاح نیستند و به صورت ویروسی در آمده اند که در حال آلوده نمودن جامعه هستند شدیدترین برخورد را با آنان کردند به گونه ای که خود ایشان در نهج البلاغه می فرمایند : «فانا فقات عین الفتنه و لم یکن لیجتری علیها احد غیری بعد أن ماج غیهبها و اشتد کلبها »؛ یعنی چشم فتنه را من در آوردم . غیر از من احدی جرات چنین کاری را نداشت پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی یافته بود . (نهج البلاغه خطبه 92 به نقل از جاذبه و دافعه امام علی ص148) بنابر این حضرت علی این گروه را به سگ هاری تشبیه می کند که در آن مقطع زنده ماندن آن باعث بیماری و آلودگی دیگران می شد فلذا وقتی این جریان به آلوده کردن دیگران از طریق پاشیدن بذر شک و تردید در دل مومنان اقدام نمودند حضرت شدیدترین برخورد را با آنها انجام داد . در نتیجه ملاک سکوت امام علی و یا برخورد ایشان با خوارج بر اساس این روایت نهج البلاغه ، نه اقدام آنان برای شمشیر کشیدن بر روی حضرت بلکه به دلیل این بود که آنان در نهایت تبدیل به سگ های هاری شده بودند که ویروسشان باعث آلودگی جامعه می شد و در نتیجه با این ملاک ، حتی اگر این افراد پیش از دست بردن به شمشیر به این مرحله خطرناک می رسیدند که دیگر امید هدایت در بین آنان نبود و ویروس شک و تردیدشان ، جامعه اسلامی را آلوده می کرد قطعا حضرت در همان مقطع به برخورد سخت با آنان اقدام می کردند .
عذرخواهی رهبر معظم انقلاب و عدم اعتراف به اشتباهات :
آیا اینکه رهبر انقلاب علیرغم تأکیدات مکرر بر قابل نقد بودن خود، تا بحال اعتراف به اشتباه نکرده و عذرخواهی نکرده اند نشانه این است که معتقد به نقد خود نیستند یا اینکه ایمان دارند که در مباحث مربوط به حکومت اشتباه نکرده اند؟ البته پرواضح است که رهبر انقلاب مانند همه انسان های دیگر از لحاظ نظری و اثباتی جایز الخطا هستند ولی این دلیل نمی شود که فردی در مقام ثبوت و واقع نیز حتماً اشتباهی از او سر بزند. البته باز این مطلب به این معنا نیست که هرگز در رفتارهای رهبری اموری که حتی شائبه اشتباه و خطا هم داشته باشد وجود ندارد بلکه با توجه به شان و جایگاه رهبری در نظام اسلامی و تمهیداتی که برای انتخاب ولی فقیه در جامعه اندیشیده است و نیز شرایط و صفاتی که رهبری باید داشته باشند تا به این جایگاه دست یابند اولا درانتخاب رهبری تلاش می شود تا با توجه به ارتباط ولایت فقیه با ولایت معصومین ، مدیرترین و مدبرترین فرد و شخصی که با تمامی نواقص خود بیشترین قرابت را با معصومین داشته باشد به این سمت انتخاب شود و چنین کسی با توجه به صفاتی همچون عدالت و مدیریت و … تلاش می کنند تا کمترین خطایی در عملکرد خود نداشته باشند به ویژه که با توجه به تمهیدات اندیشیده شده و نیز اعتقاد شخصی رهبری ، ایشان همواره از مشاوران امینی بهره گرفته و از کانال های مختلف به کسب اطلاعات مختلف پرداخته و با تجزیه و تحلیل آنها و نیز در نظر گرفتن واقعیات موجود همواره تلاش نموده اند تا هم در استدلال ها و تحلیل هایی که ارائه می دهند و هم در مدیریت بر جامعه ضریب خطا را به صفر برسانند و بنابر این نداشتن خطا را باید به حساب قوت رهبری ایشان ثبت کرد و نه اموری دیگر . ثالثا با توجه به جایگاه رهبری در نظام اسلامی و ارتباط آن با جایگاه معصومین و لزوم حفظ حرمت و اعتبار آن ، ساز و کارهایی اندیشیده شده است که اگر هم رهبری خطایی صورت دادند یا در افعال ومواضع ایشان شائبه خطایی وجود داشت به صورتی که باعث سوء استفاده دشمنان نشود به ایشان انتقال داده شود تا خطا رفع شود و یا ابهامات و شائبه ها مرتفع گردد و رسانه ای نشدن این فرایند که به دلیل احتمال سوء استفاده دشمنان صورت می گیرد را نباید به معنای عدم احتمال خطا و اشتباه در رهبری دانست و البته آن چیزی هم که مهم است رفع اشتباه های احتمالی است که با این ساز و کار ها رفع می شود و حتی هر فردی که چنین شائبه ای درذهن او به وجود آمده باشد می تواند از طرقی همچون دبیرخانه مجلس خبرگان این شائبه را به کمیسیون نظارت بر عملکرد رهبری انتقال دهد تا نسبت به رفع آن اقدام شود .
با تمام این احوال باید بگوییم که رهبری هیچ ابایی از عذرخواهی نسبت به برخی اشتباهات احتمالی یا شائبه های موجود ندارد و در صورتی که احساس کنند که این امکان وجود دارد که از موضع گیری های ایشان به صورت ناخواسته توهینی به شخصی اراده شود نسبت به آن عذرخواهی هم می کنند کما اینکه در سال 69 وقتی در روزهایی که مقاله عطاء الله مهاجرانی در لزوم برقراری رابطه با آمریکا با عنوان «مذاکره مستقیم» انتشار یافته بود مقام معظم رهبری مطالبی را بیان فرموده بودند که عده ای می خواستند آن را بهانه برای توهین و طعن به مهاجرانی قرار دهند و علیرغم قبول نداشتن مواضع مطرح شده در آن مقاله ، ایشان در نامه ای به او از این مساله عذرخواهی نمودند که بخشی از این نامه به شرح ذیل می باشد : « شنیدم بعضیها از حرفهاى امروز من، قصد طعن و توهینى نسبت به جناب‌عالى استنباط کرده‌اند و شاید بعضى خواسته‌اند یا بخواهند آن را مستمسکى براى اهانت به شما بسازند. اعلام مى‌کنم که این استنباط غلط است. من یک فکر را تخطئه کرده‌ام و نیت توهین به کسى نداشته‌ام و اگر بدون اراده‌ى من به شما توهین شده است، از شما عذر مى‌خواهم. »( http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=2305 )
در مورد سایر مواردی هم که در این نامه اشاره شده بود لازم است مطالبی گفته شود :
انتقاد رهبری از افراد ، اشخاص یا جریانهای مختلف بنا به وظایفی است که شرعا و قانونا بر عهده او قرار گرفته است و در تمام موارد با رعایت شرایط انتقاد سازنده صورت می گیرد و هرگز اموری همچون توهین و تخریب در آن جایی ندارد . همچنین انتقاداتی که ایشان مطرح می کنند معمولا کلی و بدون ذکر نام خاصی بوده و در جهت مصالح نظام و مردم می باشد . به عنوان مثال انتقاد مقام معظم رهبری از عقب نشینی های دولت اصلاحات در موضوع پرونده هسته ای ، اقدامی بود که در راستای استیفای حقوق ملت قابل ارزیابی می باشد و یا انتقادات ایشان از اختلافات بی خود میان مسئولین که جز اتلاف وقت و سرمایه هیچ ثمره ای ندارد در جهت عمل به وظیفه رهبری نظام و توازن میان بخش های مختلف نظام در جهت ارتقای کارآمدی نظام اسلامی بود ، یا انتقاد از برخی رفتارهای خلاف شان نمایندگی مجلس در هنگام سخنرانی رئیس جمهور و دو دو کردن آنان ، در راستای حفظ شان مجلس و نمایندگان آن به منظور اصلاح یک رفتار غلط نهادینه شده بود و همینطور سایر انتقادات ایشان که در همه آنها حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر و راهبر نظام اسلامی ، در راستای ایجاد اصلاح و یا جلوگیری از یک مفسده و به طور کلی در جهت عمل به وظایف شرعی و قانونی خویش ، آن هم به صورت کلی و نه با ذکر عنوان خاص افراد به انتقاد پرداخته اند و اتفاقا بررسی دقیق همه این موارد نشان دهنده این است که اگر در این موارد انتقاد صورت نمی گرفت رهبری به وظایف خویش عمل نکرده بود .
در مورد برخورد با روزنامه های اصلاح طلب نیز باید بگوییم که در هرکشوری فعالیتهای فرهنگی و رسانه ای در چارچوب قوانین خاصی انجام می گیرد و تکالیف و محدودیتهایی را برای اینگونه فعالیتها تعریف می کنند. طبق اصل 24 قانون اساسی نشریات‌ و مطبوعات‌ در بیان‌ مطالب‌ آزادند، مگر آنکه‌ مخل‌ به‌ مبانی‌ اسلام‌ یا حقوق عمومی‌ باشند. تفصیل‌ آنرا قانون‌ معین‌می­کند.حدود و صغور این ماده در قانون مطبوعات به تفصیل بیان شده است و در آن اهدافی را برای کار مطبوعاتی تعریف و از سوی دیگر محدودیتها و خطوط قرمز قانونی را برای فعالین عرصه مطبوعات آمده است. هر روزنامه ای و با هر گرایش سیاسی که این حدود قانونی را رعایت نکند مرتکب عمل مجرمانه شده و عواقب قانونی آن را باید بپذیرد. و بر این اساس تعدادی از مطبوعات وابسته به جریان اصلاح طلبی که یا در طول دوران اصلاحات و یا در دوران پس از حوادث فتنه 88 بسته شدند شامل مفاد ماده 6 این قانون بودند که دادگاه های همه آنها نیز برگزار و رأی صادر شده و با اینکه بسیاری از آنها با استناد به موارد 5 و 8 و 11 ماده 6 قانون مطبوعات توقیف شده بودند، برخی از آنها فعلاً در حال فعالیت رسانه ای خود می باشند. مانند روزنامه های فرهنگ آشتی، شرق، آفرینش، آفتاب یزد، همشهری و سرمایه. شایان ذکر است امروزه و به دنبال بروز فتنه 88 و روشن شدن ماهیت بسیاری از افرادی که خود را در جریان اصلاحات جا زده بودند و عمدتا نیز فعالیت های مطبوعاتی داشتند قضاوت کردن در مورد ماهیت این افراد کار آسانی شده است . به عنوان مثال امروزه اشخاصی همچون فریبا داوودی مهاجر که زمانی با حجاب کامل مشاور رییس جمهور بود ولی امروزه با کنار گذاشتن حجاب کارشناس ثابت تلویزیون صدای آمریکا شده است و یا اکبر گنجی که تا مرز انکار امام زمان پیش رفته است و یا واحدی مشاور کروبی که پای ثابت رسانه های ضدانقلاب شده است ودهها فعال روزنامه نگاری دوران اصلاحات که هر گونه اهانت و تخریبی را به نام نقد در مطبوعات آن زمان انجام می دادند ولی امروزه هیچ ابایی از خدمت به دشمنان مردم ایران ندارند ،همه و همه همان کسانی بودند که نقش مهمی در فضای مسموم فرهنگی دوران اصلاحات و سوء استفاده از فضای مطبوعات داشتند و عملکرد خود آنان باعث تعطیلی برخی روزنامه ها شده بود و گرنه مطبوعاتی که صرفا به بیان انتقاد بپردازند نه تنها باآنان برخوردی نمی شود بلکه امروزه نیز چنین مطبوعاتی همچنان آزادند همچون روزنامه آفتاب یزد که علیرغم فرار سردبیر آن و اظهارات وی مبنی بر اعتقاد به براندازی نظام اسلامی ، و علیرغم حجم بالای انتقاداتی که روزانه از دولت و انقلاب و نظام می شود همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد و جالب اینجاست که با وجود اینکه برخی از این روزنامه ها گاه در انتقاد به اندازه ای افراط می کنند که به عنوان مثال با کنار هم چیدن کلماتی مصاحبه لغو شده رئیس جمهور را به نقد می کشند (رک : http://www.qudsdaily.com/archive/1387/html/1/1387-01-28/page20.html#top )، باز هم کسی کاری به کار آنان ندارد . به هر حال آنچه در توقیف مطبوعات یا تذکر به آنان ملاک اصلی می باشد عمل آنان به وظایف قانونیشان می باشد و نه وابستگی به حزب و گروه خاص و در این میان روزنامه کیهان نیز از این مساله مستثنا نیست . چنانکه مدتی پیش وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاسخ به این سوال که چرا با روزنامه کیهان به خاطر مطالبی که منتشر می‌کند برخورد نمی‌شود و تذکری داده‌ نمی‌شود، گفت: به روزنامه کیهان نیز تذکر داده شده است و ما با هر روزنامه و سایتی که تخلف انجام دهد طبق قانون برخورد می‌کنیم.
وزیر ارشاد در ادامه در پاسخ به این سوال که ولی با روزنامه کیهان که رییس دفتر رییس‌جمهور را از عوامل سیا دانسته بود برخورد نشده است گفت: در این مورد شکایت شده و دادگاه این قضیه نیزدر حال برگزاری است.(پایگاه عصر ایران)
نکته آخر در مورد عملکرد افراد نسبت به انتقاداتی که صورت می گیرد این است که عملکرد غلط برخی افراد در جامعه را نباید به پای نظام و انقلاب نوشت . چرا که در هر جامعه ای افرادی وجود دارند که ممکن است دچار خطا و اشتباه در عملکرد شده و دست به اقداماتی بزنند که مقام عظمای ولایت هرگز با آن موافق نیست که در اکثر موارد مقام معظم رهبری در تلاش برای اصلاح این رفتارهای غلط هستند که به نمونه ای از آن در بالا اشاره کردیم که مقام معظم رهبری در زمینه برخورد با منتقدین ازخود فرمودند : « چند سال قبل یکی از نشریات دانشجویی از بنده انتقاداتی کرده بود. خواستند برخورد کنند اما من گفتم برخورد نکنید این ها اشکالی ندارد اجازه دهید بنویسند.» همچنین مقام معظم رهبری بارها به برخی رفتارها و حتی شعارهای غلط درجامعه اشاره کرده و ضمن نقد آنها به اصلاح آنها پرداخته اند . به عنوان مثال ایشان در باره تعبیر ذوب در ولایت که توسط دشمنان به حامیان ولایت نسبت داده می شد و گاهی اوقات نیز توسط دوستان ناآگاه سرداده می شد فرمودند : « تعبیر «ذوب در ولایت» را غالباً مخالفان شماها – کسانى که مى‌خواهند نکته‌گیرى کنند و مضمونى بگویند – به کار مى‌برند؛ والّا بنده این حرف را از آدمهاى حسابى کمتر شنیده‌ام. بنده نمى‌فهمم معناى ذوب در ولایت را. ذوب در ولایت یعنى چه؟ باید ذوب در اسلام شد. خود ولایت هم ذوب در اسلام است. روزى که شهید صدر گفت «در امام خمینى ذوب شوید؛ همچنان‌که او در اسلام ذوب شده است»، تنها شاخص صحت راه، شخص امام بود؛ نه قانون اساسى بود، نه جمهورى اسلامى بود، نه نظامى بود، نه دستگاهى بود. در صحنه‌ى آشفته‌ى هوى‌ها و جریانها و خطوط مختلف، یک قامتِ برافراشته و یک علمِ سرافراز وجود داشت و او امام بود؛ شهید صدر مى‌گفت در او ذوب شوید. راست هم مى‌گفت؛ ذوب در امام، ذوب در اسلام بود. امروز این‌طورى نیست. ذوب در رهبرى، ذوب در شخص است؛ این اصلاً معنا ندارد. رهبرى مگر کیست؟ رهبرى هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد. احترام رهبرى در سایه‌ى این است که او ذوب در اسلام و ذوب در همین هدفها بشود؛ پایش را یک قدم کج بگذارد، ساقط مى‌شود. هیچ‌کس در شخص و در جهت ذوب نمى‌شود؛ در آن هدفها باید ذوب شد؛ در اسلام باید ذوب شد؛ در اهداف والاى اسلامى – که خداى متعال براى ما معین کرده – باید ذوب شد؛ در واقع در ملت باید ذوب شد.»(بیانات در دیدار با نمایندگان مجلس ، http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3235 ) و از آن پس بود که این تعبیر از ادبیات سیاسی کلیه حامیان ولایت حذف شد .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها