خانه » همه » مذهبی » عدل و قابلیت و تفاوتها در انسان

دانلود کتاب های امتحان شده

عدل و قابلیت و تفاوتها در انسان


عدل و قابلیت و تفاوتها در انسان

۱۳۹۸/۰۵/۱۸


۹۰۵ بازدید

اگر قابلیت انسانها دادنی نیست پس چیست کسب کردنی است ؟؟؟ یا نشات گرفته از ذات هر فرد است ؟؟ هر کدام که هم باشد باز به خداوند برمیگردد اصلا به نظر شما چیزی وجود دارد که به خداوند برنگردد؟؟؟ به من بگویید این جهان با تمام کیفیت و کمیتی دارد به چه کسی برمیگردد؟؟؟ ایا به جز خدا فرد دیگری را میشناسید ؟؟؟ اینکه حتی یک بچه هم از ذات خدا سوال میکند ومیتوان پاسخی در سطح او داد خواهشا در این زمینه بنده را روشن فرمایید پاسخی مبسوط و قاطع بدهید.

در این که انسانها از حیث استعداد فرقهایى باهم دارند شکّى نیست همانگونه که در تفاوت جسمانى آنها تردید نتوان نمود . البته باید دانست که ممکن است شما در موضوعى دیگر استعداد داشته باشید که دوست شما در آن موضوع ضعیف و یا بدون استعداد باشد . یکى استعداد ریاضى دارد ، آن دیگرى استعداد هنر دارد ، سومى استعداد کار عملى دارد و . . . . گذشته از این مطلب ، هر کسى به اندازه تلاشى که مى کند اجر و پاداش مى گیرد یعنى شما که در یک مساله به ظاهر ضعیف تر هستید ، در صورتى که تلاش بیشترى براى رسیدن به نتیجه داشته باشید ، از تحسین و پاداش بیشترى برخوردار مى شوید ( به نسبت کسى که با تلاش کمتر ، بجهت استعداد بیشتر ، به نتیجه رسیده است ) . و مطلب دیگر اینکه خوبى و بدى استعدادها ، چیزى است که در نظر ما اینچنین جلوه مى کند و ممکن است که به اشتباه حکم کرده باشیم .اما چرا خداوند در کیفیت خلقت انسان‌ها تفاوت قرار داده ؟تفاوت در کیفیت خلقت انسان‌ها نتیجه و لازمه حتمى نظام‌مندى و قانون‌مندى جهان هستى است یعنى : ۱ – نظام خلقت ، نظام علت و معلول است و هیچ معلولى بدون علت به وجود آمدنى نیست ، وتخلف هیچ معلولى از علت تامه‌اش ممکن نیست ( اصل ضرورت علّى ) . ۲ – رابطه علت و معلول داراى مکانیسم معین است . چنان نیست که از هر علتى ، هر معلولى ایجاد شود ، به تعبیر دیگر هر علت معینى معلول معینى دارد ( اصل سنخیت علت و معلول ) . اگر دو اصل فوق با ژرفکاوى دقیق فلسفى مورد بررسى قرار گیرد مشخص خواهد شد که مثلاً بینا یا نابینا تولد یافتن یک فرد ، لازمه مجموعه عللى است که در به وجود آوردن وى دست داشته‌اند . در این امور عوامل بسیار متعددى دخیلند ، حتى کیفیت آمیزش والدین ، زمان ، مکان ، روحیات و حالات روانى ، وضعیت جسمى ، نوع و مقدار غذاهایى که مصرف کرده‌اند و . . . هریک به سهم خود نقشى در کیفیت تکوین جنین ایفا مى‌کنند . ممکن است پرسش شود که آیا خداوند نمى‌تواند باتفاوت چشمگیرى که همه این عوامل دارند تأثیر همه را یکسان سازد ؟ پاسخ آن است که چنین چیزى سر از تناقض درمى‌آورد زیرا لازمه آن این است که علت باشد و تأثیر نکند وعلت بودن و تأثیر نکردن تناقض آمیز است و یا معلولى بدون علت پدید آید و لازمه آن این است که کل طرح نظام آفرینش به هم بخورد زیرا در این صورت پدید آمدن هر چیز از هر امر نامربوطى محتمل مى‌شود و آن گاه است که از علف خوردن بز ، باید ابوعلى سینا پدید آید ! !
البته هر کس که در این دنیا امکانات بیشترى دارد مسؤولیت بیشترى هم متوجه اوست . اگر کسى اندامى زیبا و یا استعداد خوب دارد ، در قبال آن مسؤولیت بیشترى هم دارد . علاوه بر آن خطرات فزون‌ترى نیز او را تهدید مى‌کند . کسى که در قله کوه است ، اگر پرتاپ شود بیشتر آسیب مى‌بیند تا کسى که چند مترى از کوه بالا رفته است . بنابراین تکلیف و مسؤولیت هر فرد به میزان عقل و دیگر امکانات خداداى او بستگى دارد .
البته باید به این نکته توجه داشت که ما در مقام مقایسه ، دچار قضاوت‌هایى مى‌شویم که اصولى و حساب شده نیستند . براى مثال هندوانه‌اى که سى کیلو وزن دارد و هندوانه‌اى یک کیلو ، آیا به هندوانه یک کیلویى ظلم شده است ؟ ! خیر ، آن هنداونه در شرایطى قرار داشته که بیش از یک کیلو امکان رشد نداشته ، ولى هنداونه دیگر در شرایط مناسب‌ترى قرار داشته و رشد بیشترى کرده است . هیچ تبعیض و بى‌عدالتى هم صورت نگرفته است . هندوانه یک کیلویى کمال خودش را داراست . خواهید گفت ، چرا خداوند شرایط رشد را متفاوت قرار داده است ؟ آیا بهتر نبود در تمامى زمین و تمامى نقاط هندوانه‌ها یک شکل و اندازه و رنگ مى‌شدند ؟ ! روشن است که در این صورت باید ما جهانى را فرض کنیم که همه چیز آن یکنواخت و یک سطح است و هیچ حرکتى هم در آن مشاهده نمى‌شود زیرا همه چیز در رتبه اعلاى خود قرار دارند . این جهان ، جهان ماده و طبیعت و حرکت است و لازمه چنین وضعیتى اختلاف مراتب و درجات است . حال به محیط انسانى باز مى‌گردیم ، از نظر برخى معناى عدالت آن است که همه افراد بشر در یک سطح و یک شکل باشند مثلا همه زیبارو خوشگل باشند آیا در این صورت زیبایى معنا داشت ؟ ! وقتى همه زیبا باشند دیگر زیبایى قابل شناسایى نیست . گذشته از این چرا فقط زیبا ؟ بهتر نبود همه بوعلى‌سینا و انیشتن و . . . بودند که در این صورت عالم و دانشمند نیز فاقد معنا بود و اگر چنین حالتى در موجودات عالم بود که همه چیز مرتبه‌اى از کمال به صورت مساوى قرار داشتند . جهان یخبندانى بود که هیچ حرکت و تلاشى در آن تحقق پیدا نمى‌کرد . برادر عزیز زشت‌ترین و ناقص‌ترین افراد بشر نیز از هستى برخوردارند و در پلکانى از کمال ایستاده‌اند و به نوبه خود خانه‌اى از جدول حیات را پر کرده‌اند . آدمى ، زنده به عقاید و مرام و باورهاى خویش است و در راستاى آنچه باور دارد عمل مى کند .
اگر باور بر عدل الهى آنگونه که گفته شد در کمون وجود و عمق جان ما رسوخ کرده باشد هرگز ، نه برخوردارى از نعمت هاى الهى و یا آنچه نعمت مى پنداریم مى تواند موجب طغیان گردد و نه محرومیت از آنچه نعمت مى شماریم مى تواند ما را به انزوا طلبى و افسردگى بکشاند . چه مى دانیم که آدمى جهت رسیدن به اهداف دنیوى و بهرمندى ، بدنیا نیامده است . هدف از خلقت او ، بندگى است و این بندگى چه در موقعیت عالى اجتماعى باشد چه در پائین ترین و چه در برجسته ترین پایگاه اقتصادى باشد و چه در سافل ترین درجه ، باید انجام بگیرد . چه همانگونه که بیان شده است هیچیک از این برخورداریها و محرومیت ها ، نشان برترى و پائین ترى نیست . و هر شخصى به آنچه دارد آزموده مى شود . لذا اگر این اندیشه بر وجود او حاکمیت پیدا کند و با این ذهنیت زندگى نماید و به تعبیر دیگر ، باورهاى اسلامى بر حیات او دامنِ گسترده داشته باشد هرگز نباید نشاط خود را از کف دهد و سر بر زانوى غم گذارد ، چون مى داند که هر شخصى بى تردید از برخى نعمت ها محروم است و اینگونه نیست همگان از تمام نعمت ها و در عالیترین مرتبه ى آن برخوردار باشند . شاید شنیده باشید که سقراط فیلسوف یعنى آنکه به اندیشه خود دهها قرن جهان اندیشه را منور ساخته است زشت ترین انسان در زمان خود و حتى بنابر عقیده برخى زشت ترین فیلسوف و اندیشمندى است که جهان تاکنون به خود دیده است . اگر انزوا طلبى و از کف دادن نشاط و فعالیت چاره کار بود او هرگز به این همه یافته عقلى دست پیدا نمى کرد و جهان را اینگونه مدهوش نمى نمود . به راستى اگر حتى عدالت را نپذیریم چاره کار چیست ؟ آیا با غمزدگى زیبا مى شوم و نقص مرتفع مى گردد و اگر چاره کار این بود ، آن اندیشمند همیشه زنده تاریخ تعقل بشرى مى بایست چنین مى کرد که نکرده است .
براى درک بهتر این مطلب ، به چند نکته اساسى به طور مختصر اشاره مى‌شود :
. ۱ مفهوم عدل : معناى لغوى عدل ، برابرى و برابر کردن است و در عرف به معناى رعایت حقوق دیگران در برابر ظلم ( تجاوز به حقوق مردم ) است . در تعریف « عدل » آمده است : H « اعطاء کل ذى حق حقه » E « دادن به هر صاحب حقى ، آنچه سزاوار او است » .
معانى دیگرى نیز براى عدل ذکر شده است لیکن معنایى از عدل که به خداوند نسبت مى‌دهیم ، عبارت است از فیض عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتى که امکان هستى یا کمال معیّنى را دارند بدون هیچ‌گونه امساک و خوددارى . به عبارت دیگر عدل الهى بیان دیگرى از حکمت و عنایت او است .
. ۲ آنچه در نظام خلقت وجود دارد ، تفاوت است نه تبعیض و آنچه مذموم و ناعادلانه مى‌باشد ، تبعیض است ، نه هرگونه تفاوت و چندگونگى .
لازمه عدل ، برابر قرار دادن همه انسان‌ها یا همه اشیا نیست . براى مثال معلم عادل ، کسى نیست که همه شاگردان را – خواه کوشا باشند و خواه تنبل – یکسان امتیاز دهد بلکه او باید هر یک از شاگردان را به اندازه استحقاقشان ستایش یا نکوهش کند .
پس مقتضاى حکمت و عدل الهى ، این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند . اقتضاى حکمت این است که جهان را به گونه‌اى خلق کند که موجودات مختلف متناسب با قابلیت و لیاقت خود در جهت هدف نهایى باشند . در این رابطه اجزاى عالم را نباید گسسته و جدا از یکدیگر در نظر گرفت بلکه باید آنها را به صورت مجموعه‌اى نظام‌مند ارزیابى کرد که هر عضوى ، جزئى از یک کل است .
در یک مجموعه ، هر جزء موقعیت خاصى دارد که برحسب آن ، کیفیت خاصى را دارا مى‌شود .
{S جهان چون چشم و خط و خال و ابروست # که هر چیزى به جاى خویش نیکوست S}
اساساً اگر تفاوت وجود نداشته باشد ، کثرت و تنوع نیز نخواهد بود و اگر کثرت و تنوع نباشد ، دیگر مجموعه و نظام ، مفهومى نخواهد داشت . اگر همه انسان‌ها مرد ، یا همه موجودات از یک نوع و همه اجزاء یک نوع مشابه باشند و یکنواختى محض حاکم باشد ، دیگر جهانى به این نظم و زیبایى وجود نخواهد داشت .
. ۳ تفاوت موجودات لازمه نظام علّت و معلولى است . بدین معنا که هر معلولى ، علتى خاص و هر علتى ، معلول مخصوص دارد . در حقیقت هر موجودى در نظام علت و معلول ، جاى مشخص و مقامى معلوم دارد یعنى ، آن معلول ، معلول شىء معین و آن علّت ، علّت شىء معین است .
نبودن نظام معین در بین موجودات ، مستلزم این است که هر موجودى بتواند منشأ ایجاد هر چیزى بشود و هر چیزى از هر چیز دیگر به وجود آید مثلاً اثر یک شعله کبریت با اثر خورشید برابرى کند . بنابراین ارتباط هر علّت با معلول خود و ارتباط هر معلول با علتش ، از ذات علت و معلول برمى‌خیزد .
به تعبیر دیگر هر موجودى در مرتبه خود ، مانند سلسله اعداد است که نفى مرتبه هر عدد ، مساوى با نفى وجود آن است . براى مثال اگر خواسته باشیم عدد پنج بر مقدارى بیش از شش دلالت کند ، آن دیگر عدد پنج نیست .
همین‌طور پیدایش معلولى برتر از کمالات علت تامه‌اش ، مساوى فقدان آن معلول و حتى نبود آن علت است .
. ۴ در جهان ماده ، بر پایه اسباب و مسببات ویژه‌اش ، اصطکاک و تزاحم در ذات آن نهفته است و تصویر ماده ، منهاى این ویژگى ، نفى وجود آن است . آتش در هر کجا باشد ، اثر ویژه‌اش سوزاندن است خواه در کلبه و مسجد باشد ، خواه در خانه و مغازه . بنابراین نمى‌توان انتظار داشت که جهان ماده – خارج از نظام علیت – کارى را صورت دهد مثلاً الکل فقط در فرد الکلى اثر بگذارد ، نه در نسل او . یا بیمارى سل شخص مبتلا را از پاى درآورد و در محیط پیشگیرى نشده اثر نگذارد . چنین انتظارى از جهان طبیعت ، انتظارى بى‌جا است . معناى نفى تزاحم در عالم ماده ، این است که خداوند تنها به آفرینش مجردات اکتفا ورزد و طومار ماده را در هم پیچد . نتیجه این گمانه ، نادیده گرفتن خیرات عظیمى است که در این بخش از هستى وجود دارد .
. ۵ با توجه به نظام علّت و معلولى و اصطکاک و تزاحمات عالم ماده ، وجود تفاوت‌ها و نقص و ضعف‌ها ، هر یک در جاى خود ضرورى و اجتناب‌ناپذیر است و هر تغییرى در آنها ، مستلزم تغییر در سلسله طولى نظام عالم و بر هم زدن کل هندسه عالم است . در عین حال تفاوت‌هاى طبیعى موجود دوگونه است :
الف . تفاوت‌هاى ناوابسته به دانش و آگاهى و اراده بشرى ( این گونه تفاوت‌ها تغییرناپذیر است )
ب . تفاوت‌ها و نقصان‌هاى وابسته به جهل و دانش و اراده بشر .
بسیارى از ناگوارى‌هایى که در محیط زندگى – به خصوص در بستگان و فرزندان به وجود مى‌آید – معلول ناآگاهى انسان ، از قوانین طبیعت و یا احکام الهى است . طبق تحقیقات به عمل آمده ، قسمت عظیمى از معلولیت‌هاى جسمى و روانى فرزندان ، معلول ناآگاهى و احیاناً بى‌مبالاتى والدین است .
معمولاً انسان آگاه و مقید به اصول زندگى ، از اولاد سالم‌ترى برخوردار مى‌شود . این گونه از ضعف و نقصان‌ها ، با رشد آگاهى و عملکرد صحیح انسان قابل رفع و اصلاح است .
. ۶ در برابر پاره‌اى از نقصان‌ها و رنج‌ها ، رحمت واسعه الهى ایجاب مى‌کند که گرفتاران و رنجدیدگان بى‌گناه را از طریق پاداش‌هاى اخروى ۱ و یا تخفیف در مسئولیت‌ها و احکام ۲ و مکلّف ساختن دیگران در اعانت و همکارى با آنان جبران سازد .
افزون بر آنچه گذشت رازهاى دیگرى در تفاوت موجودات هست که رعایت اختصار ما را از ذکر آنها معاف مى‌دارد ۳ .
نکته دیگر که باید گفت اینکه ، پرسش هاى دیگرى هم در این زمینه ممکن خواهد بود ، مانند این که : آیا بهتر نبود خداوند از ازل ، کسى را نمى آفرید ؟ آیا ممکن است نظام عالمِ مادىِ و به دنبال آن برزخ و قیامت ، بدون تفاوت ها و مراتب تکوینى که از لوازم جدایى ناپذیر قوانین و سنت هاى حاکم بر آن است ، پدید آید ؟ آیا انسان مى تواند بدون این که کار خوب یا زشتى انجام دهد ، نتیجه ى آن ها را ببیند ؟ به دیگر سخن ، آیا مى توان نظامى را تصور کرد که بدون پیمودن مراحل دنیایى و تکلیف ها و عملکردهاى انسان و بدون تحقق یافتن اطاعت یا عصیان ، خداوند هر کس را بخواهد به بهشت یا دوزخ بفرستد ؟
پاسخ اجمالى به این پرسش چنین است : لازمه ى چنین امرى آن است که نظام کنونى نباشد : یعنى نه دنیایى باشد و نه موجود مختارى به نام انسان . هم چنین پیامبر و راهنما ، امام و تکلیف و اطاعت و عصیانى در کار نباشد . این فرض ، یکى از دو مشکل زیر را پدید خواهد آورد :
. ۱ اصلا چیزى پدید نیاید و آفریدگار ، چیزى را نیافریند که این محال است .
. ۲ بعضى بخش هاى این جهان مانند بهشت و دوزخ بدون مقدمه و بدون علت ، آفریده شوند : زیرا بهشت ، معلول کردار نیک انسان و همان ثواب ها است و دوزخ ، نماد همان کردار بد و عذاب هاى انسان است .
پاسخى دیگر
۱ تفاوتها مخلوقات امرى انکار ناپذیر
الف ) بین انسانها تفاوتهایى وجود دارد مثل تفاوت در مرد یا زن بودن ، تفاوت در حقوق به تناسب جنسیّت یا عوامل دیگر ، تفاوت در شکل و رنگ ظاهرى و بعضى امکانات غیر اکتسابى ، تفاوت در استعدادها و قابلیّتها و . . .
ب ) آرزو و تمنّاى داشته هاى خدا دادى دیگران را داشتن تمنّایى نادرست و بیهوده است . چون این سنّت خداست که همگان متفاوت از دیگرى باشند .
ج ) این امور خدا دادى به منزله سرمایه هستند آنچه مهمّ است فضائل اکتسابى است که شخص خودش با استفاده از داشته هاى خود به دست مى آورد .
د ) انسان جاهل است و نمى داند که داشتن چه چیرى به نفع اوست ، بسا زنانى که خیال مى کنند اگر مرد بودند به نفعشان بود ، یا خیال مى کنند که اگر حقوقى عین حقوق مردان داشتند به نفعشان بود . یا بسا افراد با هوش متوسّط که خیال مى کنند اگر نابغه بودند به سودشان بود و . . . . امّا خدا عالم به همه امور بوده و مى داند هر موجودى از چه راهى و با چه سرمایه اى مى تواند به هدف نهایى خلقت دست یابد لذا خدا با حکمت و علم نامحدود ، امکانات متفاوتى به موجودات و انسانها داده است ولى در عین وجود این تفاوتها به همه انسانها هر آنچه براى رسیدن به هدف نهایى لازم بوده داده است . به آنکه باید هوش قوى مى داشت تا به مقصد برسد هوش قوى داده و به آنکه باید هوش متوسط مى داشت تا به مقصد برسد هوش متوسّط داده است . آنکه باید زن مى شد تا به هدف برسد زن شده و آنکه باید مرد مى شد تا به هدف برسد مرد شده است . به همین علّت بازخواست خدا از همه مردم نیز یکسان نیست بلکه از هر کسى بسته به داشته هایش بازخواست مى کند . لذا در آخرت چه بسیار باهوشها و نابغه و پیغمبر زاده ها که به جهنّم مى روند و در مقابل چه بسیار کم هوشها و کافر زاده ها که راهى بهشت مى شوند .
بنا بر این ، بسیارى از فضائل دنیوى ملاک برترى حقیقى نیستند ملاک برترى حقیقى در فضائل اکتسابى است . تفاوتهاى موجود در موجودات عالم آیات و نشانه هاى خداست که از آن باید به خداشناسى رسید نه این که بیهوده و جاهلانه آرزوى رفع این تفاوتها را داشت .
« وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فى ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمین . و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین ، و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست در این نشانه‌هایى است براى عالمان . » ( الروم : ۲۲ )
« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ . آیا ندیدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد که به وسیله آن میوه‌هایى با رنگهاى گوناگون خارج ساختیم و از کوه‌ها نیز جاده‌هایى آفریده شده سفید و سرخ و به رنگهاى مختلف و گاه به رنگ کاملاً سیاه ، و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان نیز انواعى با رنگهاى مختلف و متفاوت ؟ ! ( آرى ) حقیقت چنین است : از میان بندگان خدا ، تنها عالمان از او مى‌ترسند همانا خداوند عزیز و غفور است . » ( فاطر : ۲۷ و ۲۸ )
۲ استعداد سرمایه است نه سود .
اینکه اصل استعداد در همه هست درست است ولى استعدادها در همه یکسان نیست . با اندک توجّهى به انسانهاى اطراف ، مى توان دریافت که برخى افراد در برخى زمینه ها از استعداد بیشترى برخوردارند و در مقابل در برخى زمینه ها از استعداد کمترى بهره برده اند . البته شکّى نیست که صرف داشتن استعداد کافى براى رشد نیست بلکه تلاش براى درست شکوفا نمودن آن نیز لازم است . لکن کسى که استعداد او در زمینه خاصّى قویتر است با تلاش کمترى مى تواند به موفّقیّت دست یابد در حالى که دیگرى که در آن استعداد ضعیف است براى رسیدن به همان حدّ از موفقیّت باید چندین برابر شخص اوّل تلاش کند . براى مثال ادیسون و نیکلا تسلا سر این مطلب شرط بندى کردند که آیا مى توان موتور الکتریکى ساخت یا نه ؟ تسلا اطمینان داشت که مى تواند بسازد ولى ادیسون مى گفت نمى شود . و بالاخره تسلا آن را ساخت ولى ادیسون زیر شرط زد . هر دوى اینها نابغه بودند ، رشته ى کارى آنها هم یکى بود ولى نبوغهاى متفاوتى داشتند . تسلا در مقایسه ى خود با ادیسون گفته است : من براى یافتن یک سوزن در انبار کاه مى نشینم و روى کاغذ محاسبه مى کنم و جاى سوزن را پیدا مى کنم و به سراغ آن مى روم امّا ادیسون تک تک کاهها را از یک طرف انبار به طرف دیگرش مى برد تا موفّق شود . لذا اگر تسلا مى خواست لامپ برق را اختراع کند نیازى نبود که ۲۵۰۰ مادّه را آزمایش کند بلکه در سایه ى محاسبات علمى با یک صدم این آزمایشات نیز ممکن بود به نتیجه برسد . تسلا استعداد عجیبى داشت ولى به اندازه ى ادیسون مشهور نشد چون به اندازه ى ادیسون کار نمى کرد امّا اگر مى خواست به اندازه ادیسون کار کند دهها برابر ادیسون کشف و اختراع مى نمود . ادیسون استعداد خاصّى در خستگى ناپذیرى داشت ولى تسلا چنین نبود و در مقابل ، تسلا استعداد عجیبى در تحلیل ذهنى داشت .
بنا بر این در اینکه انسان با تلاش مى تواند به خیلى از توفیقات برسد شکى در آن نیست ، ولى باید دید به چه قیمتى . ممکن است کسى در زمینه ریاضیّات در عرض پنج سال به درجه دکترى برسد ولى در فلسفه بعد از بیست سال امّا شخص دیگرى بر عکس ، او فلسفه را در پنج سال بخواند ولى ریاضیّات را در بیست سال . اینجاست که هر انسانى باید دنبال استعدادهاى ویژه خود برود و آنها را شکوفا کند چرا که عمر کوتاه و ارزشمند است و وقت آن نیست که انسان براى شکوفا کردن استعداهاى درجه دوم و سوم خود وقت صرف کند . حتّى انبیاى الهى نیز که از هیچ تلاشى در راه تکامل فروگذار نکرده اند همه در یک سطح نبوده اند و ذاتاً برخى بر برخى دیگر فضیلتهایى داشته اند . « تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض . بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم . » ( البقره : ۲۵۳ ) « وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً . پروردگار تو ، به همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند ، آگاهتر است و ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم و به داوود ، زبور بخشیدیم . » ( الإسراء : ۵۵ ) همانطور که خدا گیاهان را برتر از جمادات ، و حیوانات را برتر از گیاهان و برخى حیوانات را برتر از برخى دیگر و انسان را برتر از همه آفریده است ، برخى انسانها را هم برتر از برخى دیگر آفریده است . آیا کسى چون عیسى بن مریم که از بدو تولّد سخن مى گوید و صاحب کتاب آسمانى است با دیگران برابر است ؟ ! آیا نبى اکرم ( ص ) که روح او اوّل مخلوق عالم است در رتبه انسانهاى عادى یا در رتبه دیگر انبیاء است . اساساً طبق فلسفه صدرایى و نصوص دینى بسیارى از موجودات عالم در طول همدیگرند نه در عرض همدیگر .
و آنها هم که در عرض همدیگرند هیچکدام عین دیگرى نیستند هر موجودى منحصر به فرد است و محال است دیگرى از همه جهت مثل او باشد . حتّى دو نفر دوقلو هم از همه جهت استعدادهاى مشابه ندارند کجا رسد افراد عادى .
البته توجّه به این نکته هم لازم است که بسیارى از این تفاوت استعدادها که در مردم عادى دیده مى شود ، فضیلتى حقیقى براى کسى درست نمى کند بلکه یک فضیلت طبیعى دنیوى است که باعث مى شود هر کسى به کار و فعّالیّت خاصّى گرایش پیدا کند و در نتیجه چرخ اجتماع بچرخد . اگر بنا بود که استعدادهاى همه انسانها در یک سطح و مشابه هم باشد در آن صورت اساساً جامعه اى تشکیل نمى شد چون علّت تشکیل جامعه آن است که مردم به استعدادها و تواناییهاى گوناگون همدیگر نیاز دارند و هیچکس قادر نیست به تنهایى همه نیازهاى خود را برآورده کند . خداوند متعال مردم را به گونه اى متفاوت آفریده که هر کدام در کارى محتاج دیگرى باشد تا بتوانند همدیگر را به خدمت بگیرند و به این وسیله امور مردم به هم تنیده شود و جامعه شکل بگیرد تا انسان در سایه جامعه به تکاملهاى ویژه اى دست یابد که رسیدن به آنها در زندگى فردى ممکن نیست . خداوند متعال مى فرماید : « وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ . أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِى الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون . و ( مشرکان ) گفتند : چرا این قرآن بر مرد بزرگى از این دو شهر ( مکه و طائف ) ناز ل نشده است ؟ ! آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‌کنند ؟ ! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضى را بر بعضى برترى دادیم تا بعضى بعض دیگر را به خدمت بگیرند و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‌آورى مى‌کنند بهتر است . » ( زخرف : ۳۱ و ۳۲ )
۳ استعداد واقع بینى
یکى از استعدادها که در همه انسانها وجود دارد استعداد واقع بینى و پرهیز از واقع انگارى امور دلخواه است . لکن برخى انسانها این استعداد را جدّى گرفته و آگاهانه آن را رشد داده اند در نتیجه به راحتى تفاوتها را پذیرفته و خود را نه آنگونه که دوست دارند بلکه آن گونه که هستند یافته و براى استعدادهاى ویژه خود سرمایه گذارى کرده اند لذا در آن استعدادها به اوج قلّه موفّقیّت رسیده و نابغه نامیده شده اند . اگر آلبرت اینشتین به جاى فیزیک به علم شیمى مى پرداخت بعید بود که نبوغش ظاهر شود کما اینکه سالها استادى کرد و استاد موفّقى نبود . یا اگر ادیسون به کار هنرى مى پرداخت هیچگاه مثل لئوناردو داوینچى نمى شد . اگر شهریار رشته پزشکى را رها نکرده به ادبیات نمى پرداخت نه پزشک مشهورى مى شد نه شاعر پرآوازه اى . کسانى به قلّه ها مى رسند که در مورد خود واقع بین باشند و وقت خود را صرف استعدادهاى ضعیف خود نکنند بلکه وقت خود را صرف استعدادهاى خاصّ خود کنند . این که قرآن کریم دستور داده که نسبت به تفاوتها حسادت نکنید و نخواهید که مثل دیگران باشید خود یک فرمول موفّقیّت است . یعنى اگر چنین کنید استعدادهاى خاصّ خود را ندیده ، و نخواهید فهمید که از کدام راه مى توانید به قلّه برسید . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) : « . . . وَ اعْلَمْ أَنَّ الْحَسُودَ لَا یَسُود . بدانید که حسود بزرگوار نمى شود . » ( إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج ۱ ، ص ۱۲۹ ) در معنى این حدیث برخى افراد کم سواد مى گویند : حسود هرگز نیاسود . در حالى که « لا یسود » یعنى سیّد و آقا نمى شود . یعنى حسود به قلّه سرورى نمى رسد . چون به جاى اینکه به هدف نهایى وجود خود نگاه کند به قله وجود دیگرى چشم دوخته است . لذا نه از کمال دیگرى بهره اى مى برد و نه به کمال خود مى رسد .
( ۱ ) بقره ( ۲ ) ، آیه . ۱۵۵ ( ۲ ) نور ( ۲۴ ) ، آیه . ۶۱ ( ۳ ) جهت آگاهى بیشتر بنگرید :
الف . شهید مطهرى ، عدل الهى ، بحث راز تفاوت‌ها ، ( تهران : صدرا ) .
ب . محمد حسن قدردان قراملکى ، خدا و مسأله شر ، ( قم : دفتر تبلیغات اسلامى

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها