خانه » همه » مذهبی » علم و دین- رابطه دین با علوم تجربی

علم و دین- رابطه دین با علوم تجربی


علم و دین- رابطه دین با علوم تجربی

۱۳۹۴/۰۲/۲۲


۱۱۴ بازدید

@ ـ رابطه دین و علوم تجربی چگونه است ؟( اندیشه ۲ /۵ ـ ۲ )

بحث رابطه علم و دین بحثى بسیار مفصل و دقیق است، آنچه به طور فشرده و خلاصه مى توان گفت این است که: علم داراى معانى گوناگون است . در این جا به برخى از معانى آن اشاره مى شود: 1- علم به معناى قطع، این معنا مسلماً مورد بحث ما نمى باشد. 2- علم به معناى آگاهى قطعى و مطابق با واقع، علم به این معنا هرگز با دین تعارض ندارد. 3- علم به معناى مطلق آگاهى (Knowledge). استعمال کلمه علم در این معنا دو گونه مقصود است: الف) استعمال حقیقى، و آن وقتى است که صورت ذهنى (علم) با واقع عینى(Object) مطابقت داشته باشد. ب) استعمال مجازى، و آن وقتى است که مراد از علم صرف تصور و تصدیق ذهنى (Subjective) باشد، اعم از آن که با واقع خارجى مطابقت داشته باشد. (شبیه علم به معناى دوم) یا نداشته باشد (جهل مرکب). وجه مشترک همه معانى فوق آن است که در هیچیک از آنها محدودیت روشى و متدلوژیک (Methodologic) وجود ندارد. 4- علم به معناى دانش تجربى (Science) علم در این معنا داراى ویژگى هاى زیر است: الف) ظنى است و مانند علوم فلسفى و ریاضیات مبتنى بر براهین قطعى نمى باشد. ب) داراى متد تجربى (#xperimental) است. ج) مرکب از گزاره هاى صحیح و سقیم است. آنچه بیشتر در بحث رابطه علم و دین مطرح است، ارتباط دین با علوم تجربى است. اگر به دقت ویژگى هاى علوم تجربى مورد بررسى قرار گیرد به خوبى مى توان فهمید که آیا بین گزاره هاى دینى و علمى تعارضى وجود مى تواند داشته باشد یا نه؟ داده این دسته از علوم به دو بخش تقسیم پذیرند:

(1) قوانین علمى

؛ این بخش از گزاره هاى علمى تا حدى از قطعیت برخوردار است و تأثیرپذیرى کمترى از عوامل ظنى دارد. این قضایا معمولاً با گزاره هاى قطعى دینى هیچگونه برخورد و تعارضى ندارد. البته مقصود ما از دین در این بحث خصوص اسلام است، نه هر دینى، زیرا چه بسا بر اثر تحریفات پدید آمده در ادیانى چون مسیحیت تعارضات جدى در این مرحله نیز یافت شود.

(2) نظریات علمى (Theovies)

؛ با توجه به این که نظریات علمى از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیارى این نظریات دچار ابطال و دگرگونى مى شوند، بنابراین نباید انتظار داشت که همیشه نظریات علمى با داده هاى دینى هماهنگ و کاملاً سازگار باشد، زیرا لازمه آن این است که دین نیز مانند آراى ظنى و تجربى دانشمندان همواره دستخوش تغییر و دگرگونى شود. بنابراین ممکن است برخى از گزاره هاى دینى با برخى از گزاره هاى علمى در زمانى معارض افتد و در زمان دیگرى موافق شود.
به عنوان نمونه مى توان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیک جنین با والدین را در نظر گرفت. که تا اواخر قرن نوزدهم مغایر نگرش علمى رایج در زیست شناسى بود، ولى در نیمه دوم قرن 19 نظریات مبتنى بر پیوند یکسویه فرزند باپدر یا مادر همگى منسوخ گردید و علم جدید نیز با دیدگاه قرآن در این زمینه همسو شد.
از طرف دیگر باید توجه داشت که کاروان علمى بشر هنوز در نیمه راه است و بسیارى از نظریات علمى موجود نیز در آینده دگرگون خواهد شد، طبیعى است در میان این آرا اندیشه هاى صحیح و سقیم بسیارى وجود خواهد داشت، بنابراین انتظار هماهنگى کامل دین و علم به معناى دانش تجربى انتظارى نابجاست، لیکن آنچه مسلم است این است که بین قطعیات دین و علم تعارضى نبوده، و نخواهد بود. ــ ارزش یقین آوری علوم تجربی از دیدگاه فلسفه علوم تجربی.
برای مطالعه بیشتر:
از نگاه فلسفه ی علم یافته های علوم تجربی به دو قسم تقسیم می شوند.
الف) یافته های حسّی که از راه آزمایش و مشاهده به دست می آیند. مثل اینکه از راه رصد می فهمیم که فلان جرم آسمانی یک کهکشان مارپیچی است ؛ یا آب خالص در شرایط استاندارد ، در صد درجه ی سانتی گراد به جوش می آید و …
ب) یافته های استنتاجی که با توجّه به یافته های حسّی و برای قانونمند نمودن آنها توسّط دانشمندان ساخته می شوند.
در قسم اوّل ، وجود دانشمند و ذهنیّات او چندان نقشی در حاصل کار ندارد لذا از نظر فلسفه ی علم این قبیل یافته ها تا حدود قابل قبولی یقینی محسوب می شوند. امّا در قسم دوم از یافته های علوم تجربی چیزی به نام قانون قطعی و یقینی وجود ندارد. قوانین علوم تجربی نظری مثل قوانین فیزیک نظری صرفاً نظریّه ها و مدلهایی فرضی اند برای توجیه و تفسیر مشاهدات ما از عالم واقع. این نظریّات تا آنجا که مشاهدات ما را توجیه و تفسیر می کنند و به ما کمک می کنند تا به نتایج عملی جدیدتری برسیم درست تلقّی می شوند ولی آنگاه که از توجیه مشاهدات ناتوان شدند ، دانشمندان در صدد بر می آیند تا بر اساس مشاهدات جدیدتر نظریّه کاملتری ارائه دهند تا مشاهدات بیشتری را توجیه و تفسیر نماید. پس اساساً کار علوم تجربی کشف واقع نیست بلکه کارش همین است که دنبال مدلهایی با کارکردهای هر چه بیشتر باشد. و هر گاه مدلی قویتر ارائه شد مدل قبلی بازنشسته می شود.
نظریّه ی نسبیّت عامّ یا مکانیک کوانتوم یا مدل انفجار بزرگ نیز از این قاعده مستثنی نیستند. اینها نیز صرفاً مدلهایی فرضی و ذهنی اند برای توجیه مشاهدات ما از عالم واقع که متأسفانه غیر از دانشمندان تراز اوّل دیگر دانش طلبان به این نکته توجّه ندارند.
در این باره مطالعه ی کتب زیر یقیناً برای حضرت عالی مفید خواهند بود.
ــ دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، دکتر مهدی گلشنی
ــ از علم سکولار تا علم دینی ، دکتر مهدی گلشنی ـ فیزیکدان ـ
برای هر چه بیشتر روشن شدن مطالب پیش گفته به اجمال ، چند مثال نیز ذکر می شود.
الف) اوّلین کسی که نظریّه ی اتم (ذرّه ی بنیادی و نشکن ) را مطرح ساخت دموکریتوس ، فیلسوف یونانی بود. این نگره در قرون اخیر دوباره مطرح شد تا بوسیله ی آن برخی مشاهدات ما در عالم فیزیک و شیمی توجیه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم ، نه از راه مشاهده ی حسّی بود و نه از راه برهان عقلی. فرض وجود اتم صرفاً برای این بود که می توانست برخی از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتی دانشمندان متوجّه شدند که فرضیّه ی اتم به تنهایی نمی تواند همه ی سوالات را جواب دهد ، لذا این تئوری مطرح شده که شاید اتم هم اجزایی دارد. باز این مساله نیز نه حسّی است نه عقلی ؛ و فقط فرضی مفید است که در یافتن پاسخ برخی سوالات ما ، کار آیی دارد. در این زمان تامسون مدل کیک کشمشی را ارائه داد که در آن اجزائی به نام الکترون مثل کشمش هایی که در کیک کشمشی پراکنده اند ، در حجم اتم پخش شده اند. این مدل بسیاری از سوالات را جواب داد ولی در برابر برخی سوالات تازه تر نارسایی اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نیز مشکلات باز هم بیشتری را حلّ نمود ؛ ولی باز ناتوانی اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد. لاجرم مدل سیّاره ای بور پیشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولی بالاخره آن نیز در برابر سوالات جدیدتر به زانو در آمد ؛ و مدل کوانتومی شرودینگر جای آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتید و دانشجویان فیزیک حکومت می کند. امّا این آخر ماجرا نیست. چون بر خلاف دانشجویان و اساتید مقلّدی که به غلط خود را مجتهد فیزیک می پندارند ، دانشمندان محقّق ، این مدل را هم به چالش کشیده اند. امروزه حتّی خود اتم زیر سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظریّه ی نوظهور ابَرریسمان است که با مکانیک کوانتوم دست و پنجه نرم می کند. ــ تفصیل این بحث را در منابعی که پیشتر ذکر شد مطالعه فرمایید. و سعی بلیغ داشته باشید که مقلّدانه سخن فلان استاد و دانشجو را که گرفتار آسیب جزم انگاری در حیطه ی علوم تجربی است ، مدرک قرار ندهید. چون بسیاری از این اساتید فیزیک صرفاً مصرف کننده اند . علم را از سرچشمه هایش و همراه با تاریخ علم دنبال فرمایید. ــ
حاصل مطلب این که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزیترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را می پذیریم صرفاً از این جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را از عالم واقع توجیه می کنند. و کارکرد داشتن یک نظریّه منطقاً دلیل بر درستی آن نیست. در همین روندی که گفته شد ملاحظه فرمودید که مدلهای گوناگون اتم هر کدام کارکردهایی داشتند. پس آیا همه ی آنها درستند؟ روشن است که همه درست نیستند.
ب) شاهد دیگر در علم کیهان شناسی است. هیئت زمین مرکزی بطلمیوس که نتیجه ی سالها مشاهده و رصد ستارگان و محاسبات ریاضی بود ، سالیان درازی درست می نمود ، تا آنجا که با این نظریّه حرکت تمام سیّارات قابل توجیه بود و بر اساس آن می شد خسوف و کسوف را به دقّت شگفت آوری پیش بینی نمود. لذا عدّه ی به خاطر کارکرد داشتن آن و پیش بینیهای درستش گمان می کردند که این نظریّه کاملاً درست است ، تا اینکه ابوسعید سجزی در قرن چهارم هجری درستی این نگرش را با تردید مواجه ساخته ادّعا نمود که خورشید مرکز عالم است و زمین به گرد خورشید می گردد . ابوریحان بیرونی این نگره را از ابوسعید سجزی در کتاب خود نقل نموده و گفته است: من نیز شک دارم که آیا خورشید مرکز عالم است یا زمین ؛ ولی درستی هیچکدام قابل اثبات نیست چون محاسبات نجومی طبق هر دو نظریّه به یک جواب منتهی می شوند. یعنی هر دو نظریّه به یک اندازه کارکرد دارند. این تردید بود تا اینکه خواجه نصیرالدین طوسی شواهد باز هم بیشتری بر نادرستی نگره ی زمین مرکزی ارائه نمود ؛ و در نهایت کپرنیک که کشیشی مسیحی بود با الهام ار کار دانشمندان مسلمان بعد از حدود چهار صد سال از ابو سعید سجزی ، باز نظریّه ی وی را مطرح ساخت. آنگاه گالیله آن را تئوریزه نموده ، از راه رصد با تلسکوپ ، شواهدی تجربی بر درستی آن ارائه نمود. کِپلر مدارهای سیّارات را که دایره ای فرض می شدند ، بیضوی کرد. و نیوتن با قانون جاذبه اش این هیئت را محکم ساخت ؛ چنان که بعضی ادّعا کردند فیزیک به آخر خود رسیده است. و در حالی که این نگرش به عالم هستی ، حقیقتی و قطعی تلقّی می شد و بر اساس آن صدها مساله ی بشر حلّ می شد ، و به راحتی می شد طبق قوانین این نظریّه بر روی کره ی ماه فرود آمد ، مشکلات این مدل نیز خودنمایی نمود و روز به روز این اشکالات زیادتر شدند تا اینکه ناگهان آلبرت اینشتین با تئوری نسبیّت عامّ و ادوین هابل با نظریّه ی انبساط عالم از راه رسیدند و بساط هیئت نیوتنی را در هم فرو ریختند ، و تبیینی متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند. نظریّه ی نسبیّت و انبساط جهان نیز تنها نظریّه ی مطرح در جهان امروز نیستند بلکه اینها نیز رقیبهایی در عالم فیزیک نظری دارند که ممکن است روزی جای اینها را بگیرند. پس چگونه می توان این نظریّات را قطعی دانست. خود دانشمندان تراز اوّل علوم تجربی ــ برخلاف رده های پایین و مقلّد این علوم ــ هیچگاه به علوم تجربی به عنوان علم قطعی نظر نمی کنند و الّا در پی کشف جدید نمی بودند. این افراد کم اطلاع از ماهیّت علوم تجربی هستند که این علوم را یقینی می انگارند. و مفاهیمی چون الکترون ، پرتون ، نوترون ، کوارک ، پوزیترون ، انحنای فضا ، نیرو ، فتون ، ثبات سرعت نور ، محدود بودن سرعت به سرعت نور و … را جزء قطعیّات می پندارند. در حالی که طبق اعتراف خود دانشمندان فیزیک اینها صرفاً مدلهایی برای توجیه مشاهدات حسّی انسان بوده ، خودشان هیچگاه محسوس نیستند. لذا امروزه در نظریّه ی ابر ریسمان ، تمام این امور به چالش کشیده شده اند. اگر کسی با تاریخ علوم تجربی ، بخصوص فیزیک نظری ، آشنا باشد آنگاه متوجّه می شود که این مفاهیم چگونه زاده شده اند.
همچنین اگر کسی به نوع استدلالهای رایج در علوم تجربی آشنا باشد در می یابد که این روش استدلال به هیچ وجه یقین آور نبوده تنها ظنّ آور است. در علوم تجربی ابتدا مشاهداتی صورت می گیرد و اطّلاعاتی گرد آوری می شوند و آنگاه فرضیّه ای برای قانونمند نمودن آن اطّلاعات ارائه می شود ، سپس این فرضیّه ، پیش بینی هایی انجام می دهد . و در مرحله ی بعد دانشمندان آزمایشگاهی این پیش بینی ها را بررسی می کنند. اگر درستی این پیش بینی ها از راه تجربه اثبات شد آن فرضیّه به درجه ی نظریّه نائل می شود.
اشکال این شیوه در آنجاست که ممکن است همان پیش بینی ها عیناً توسّط فرضیّه ای دیگری نیز انجام شوند. بر همین اساس بود که ابوریحان بیرونی گفت: هیئت زمین مرکزی بطلمیوس و خورشید مرکزی ابو سعید سجزی ترجیحی بر یکدیگر ندارند. چون پیش بینی های هر دو نظریّه در آن زمان یکسان بود. کما اینکه هر چه نظریّه ی نیوتن پیش بینی کرده بود نظریّه ی نسبیّت نیز پیش بینی نمود لکن با پیش بینی هایی باز هم بیشتر.
در این شیوه ی استدلال در واقع از کارکرد یک فرضیّه بر درستی آن استدلال می شود. یا به عبارت دیگر از راه آثار یک فرضیّه ، درستی آن اثبات می گردد ، که علم منطق از این سبک استدلال ، تعبیر می کند به « برهان انّی » . این سبک استدلال اگرچه برای عموم مردم یقین آور است ولی افراد عمیق واقفند که از این راه ، یقین حقیقی حاصل نمی شود. برای مثال اگر مردم ببینند از جایی دود بلند شده یقین می کنند که آنجا آتشی روشن است. ولی شخص منطقی هیچگاه به چنین نتیجه ای نمی رسد. چون تنها علّت دود ، آتش نیست ، بلکه بسیاری از موادّ شیمیایی هستند که اگر ترکیب شوند دود تولید می کنند. یا اگر مردم در جایی ردّ چرخ ماشین دیدند یقین می کنند که ماشینی از آنجا گذر کرده است. در حالی که منطقاً چنین نتیجه ای را نمی توان گرفت. چون ممکن است دو نفر دو حلقه چرخ ماشین را به موازات هم حرکت داده باشند تا آن ردّ ایجاد شود ، یا محتمل است که کسی قالبی مسطّح از چرخ ماشین درست کرده آن را پشت سر هم به زمین فشار دهد تا ردّ چرخ ماشین درست شود. پس هیچگاه از راه آثار نمی توان صاحب اثر را به صورت یقینی و با مشخّصاتش شناخت. از اینرو فلاسفه ی اسلامی برخی براهین خداشناسی چون برهان نظم و برهان حدوث را هم به معنی واقعی کلمه یقین آور ندانسته براهینی چون برهان وجوب و امکان و برهان صدّیقین را ارائه نموده اند. اگرچه برهان نظم برای اکثر مردم عادی یقین آور است.
در اینجا ذکر چند اعتراف از فیزیکدانان بزرگ نیز خالی از فایده نیست.
براتراند راسل گفته است:
« ریاضیات موضوعی است که در آن نه می دانیم از چه سخن می گوییم و نه می دانیم آنچه که می گوییم درست است. » ( فیزیک از آغاز تا امروز ، فصل 18 : آزاد اندیشی در ریاضیات)
آلبرت اینشتین نیز در مواردی زبان ریاضی را زبانی نا کارآمد دانسته و گفته است: « احکام ریاضی تا حدی که مربوط به حقیقت است ، محقّق نیست ؛ و تا حدّی که محقّق است ، با حقیقت سر و کار ندارد. به نظر من وضوح کامل تنها در آن قسمت از ریاضیّات است که مبتنی بر روش اصل موضوعی می باشد. » (مقالات علمی اینشتین ، ترجمه محمود مصاحب ، ص38 ، 39)
آلبرت اینشتین گفته است: « این فرض که موج و ذرّه ، تنها اشکال ممکن مادّه هستند اختیاری است و چیزی تضمین نمی کند که در آینده صورتهای دیگر مادّه کشف نشوند. حدّ اکثر می توان گفت که تا این زمان نتوانسته ایم به بیش از این دست یابیم.» (تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، نوشته دکتر مهدی گلشنی ، ص73)
آلبرت اینشتین در مقایسه ی ریاضیّات و علوم تجربی نیز گفته است: « جهان علم برای ریاضیّات ارزشی خاصّ قائل بوده و آن را بالاتر از سایر رشته های دانش تلقّی کرده است. یکی از علل و موجبات این امر آن است که در ریاضیّات صحبت از احکامی است مسلّم و قطعی و محقّق ، حال آنکه در مورد رشته های دیگر علوم ، اینطور نبوده و احکام آنها کما بیش قابل بحث و انتقاد است ؛ و چه بسا آنچه امروز مورد تأیید و توجّه است فردا با کشف واقعیّتهایی تازه بی اعتبار می گردد و جای خود را به نظریّه هایی نوین می سپارد. » (مقالات علمی اینشتین ، ترجمه محمود مصاحب ، ص37)
نیلس بور ، نظریّه پرداز یکی از مدلهای اتم ، گفته: « این اشتباه است که فکر کنیم وظیفه ی فیزیک کشف ماهیّت طبیعت است. فیزیک مربوط است به آنچه که ما می توانیم درباره ی طبیعت بگوییم. »(تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، نوشته دکتر مهدی گلشنی ، ص81)
آلبرت اینشتین: « بطوریکه می دانید ما هنوز قادر به توجیه بسیاری از واقعیّتها ، بر مبنای فیزیک نظری نیستیم ، و اصولی که بتواند علّت و معلول آنها را به طور روشن و قطعی بیان کند در دست نداریم ؛ بالعکس چه بسا ممکن است اصولی که دقیقاً و به وضوح تنظیم و صورت بندی شده منجر به نتایجی شود که کلّاً یا جزءً برون از قلمرو حقایق و واقعیّتهایی باشد که در وضع حاضر از راه تجربه در دسترس ما قرار دارند.» (مقالات علمی اینشتین ، ترجمه محمود مصاحب ، ص 14)
هایزنبرگ ، کاشف اصل عدم قطعیّت گفته است: « فرمولهای ریاضی جدید دیگر خود طبیعت را توصیف نمی کنند ، بلکه بیانگر دانش ما از طبیعت هستند. ما مجبور شده ایم که توصیف طبیعت را که قرنها هدف واضح علوم دقیقه به حساب می آمد کنار بگذاریم. تنها چیزی که فعلاً می توانیم بگوییم این است که در حوزه ی فیزیک اتمی جدید ، این وضعیّت را قبول کرده ایم ؛ زیرا آن به حدّ کافی تجارب ما را توضیح می دهد. » (دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، مهدی گلشنی ، ص34)
کمبل گفته: « حوزه ی کار فیزیک مطالعه ی یک جهان خارجی نیست ؛ بلکه مطالعه ی بخشی از جهان داخلی تجارب است. و دلیلی وجود ندارد که ساختارهایی نظیر … که ما وارد می کنیم تناظری با واقعیّت خارجی داشته باشند.» (همان)
هایزنبرگ: « هستی شناسی ماتریالیسم مبنی بر این توهّم است که … واقعیّت مستقیم دنیای اطراف ما را می توان به حوزه ی اتمی تعمیم داد. امّا این تعمیم غیر ممکن است. اتمها شیء نیستند. » (همان ، ص 42)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد