خانه » همه » مذهبی » فساد درغرب- نارضاینی در غرب- علل نارضایتی در غرب- نارضایتی در جوامع مدرن

فساد درغرب- نارضاینی در غرب- علل نارضایتی در غرب- نارضایتی در جوامع مدرن


فساد درغرب- نارضاینی در غرب- علل نارضایتی در غرب- نارضایتی در جوامع مدرن

۱۳۹۳/۰۸/۰۶


۱۳۱۳ بازدید

چرا در جوامع مدرن که بسیاری از مشکلات حل شده همچنان نارضایتی وجود دارد؟

با عرض سلام خدمت پرسشگر گرامی
ضمن تشکر از ارتباط شما با این مرکز،مطالبی را در این زمینه خدمت شما ارائه می نماییم.
در ابتدا لازم است به فضای حاکم بر جوامع مدرن -خصوصاً آمریکا- اشاره کنیم. سپس به چالش های اساسی که این گونه جوامع با آن دست به گریبان هستند پرداخته، در پایان نقش اخلاق دینی را برای حل معضلات دست به گریبان این کشورها بیان می داریم.
«ویژگی تمدن غربی»
1- اولین و مهمترین مسئله دوری از توحید و خداشناسی است که مخصوصا پس از دوره رنسانس اعتقاد به غیب تحت تاثیر تجربه گرایی و اصالت تجربه به محاق رفت و دین داری در غرب کمرنگ و بصورت امری غیر مهم در آمد اعتقاد به خداوند بهترین نعمت خداوند به انسان است که در این تمدن به فراموشی سپرده می‌شود.
2- عدم‌ التزام‌ عملی‌ به‌ دین‌ کمرنگ شدن اوامر و سنتهای دینی حتی دین مسیحیت که مردم در اثر اشکالات به سوالاتی که در برابر دین مسیحیت در دوره اصالت تجربه و پس از رنسانس ظهور کرد اعمال دینی و وظایف دینی خود را به حداقل رساندند.
3- در سایه سنت گریزی و مدرنیت در تمام ابعاد زندگی انسان غربی خود را محور دانست و بر اساس فردگرایی هرچه که برای خود مهم بوده است را سرلوحه زندگی خود قرار داد و در این راستا زنان دیگر زحمت پرورش کودک را به جان نمی‌خرند و خانواده غربی از جهات متعددی دچار لطمه شده است از جمله این که رغبت افراد برای زندگی زناشویی و ازدواج سنتی بسیار کم است زندگی های ایجاد شده سست و طلاق رواج زیادی دارد زندگی زوجین به صورت غیر ازدواج زیاد شده و سنت ازدواج رها می‌شود کسانی که ازدواج می‌کنند نیز حاضر به آوردن فرزند و تربیت او نیستند اشتغال زنان در خارج از خانه آن محفل گرم و محل آسایش خانواده یعنی خانه را سست کرده و گرمای آن از بین رفته است.
4- اومانیسم (Humanism) یعنی انسان گرایی یعنی انسان محور بودن حتی خدا و جهان و دین را در برابر خواستهای انسان مورد سوال قرار دادن در جهان غرب رواج پیدا کرده و انسان خود را اصل می‌داند.
5- ارزشها و فرهنگ انسانی نیز در برخی موارد بخاطر خودبینی غربی ضعیف شده و ظلم و ستم به ملتهای دیگر با اندک توجیهی قابل اجرا شده است
6- نهیلیسم و پوچ گرایی درپی فراموشی آخرت و منحصر دانستن دنیا در این دنیای مادی افکار بسیاری از غربیان را تشکیل داده و در نتیجه دلخوری از دنیا و افسردگی موجب افزایش خشونت و خودکشی شده است.
7- فردگرایی (individualism) و خود محوری (Egocenterism)یعنی این که هر گس به فکر خود است و احساس اجتماعی بودن و اساس زدنگی جمعی یعنی پیوند با دیگران و روابط با دیگران مثلا رابطه پدر و مادر با فرزندان و فرزندان با یکدیگر و رابطه خویشاوندی در پی فرد گرایی غربی رو به افول گذاشته و روابط در روابط اداری و کاری منحصر می‌شود
8- دنیا در این فرهنگ و تمدن اصالت پیدا کرده (Secularity) و در پی آن جمع ثروت و لذت گرایی و از اصول مهم زندگی کرده است و انسان غربی به اندازه لذتی که می‌برد زنده است (Sensuality) و این فراموش کردن سعادت ابدی انسان و نابود کردن هدف انسانیت است که همان سعادت ابدی است. و این دنیایی که انسان را در آن خلاصه کرده اند هدف همه آمال فردی و برنامه های اجتماعی گشته است.
خلاصه این که فرهنگ‌ غرب‌ مخصوصا پس از رنسانس تفسیر تازه‌ای‌ از روابط‌ انسان‌ با طبیعت‌ و خداوند ارائه‌ می‌کند و همه‌ امور زندگی‌ اجتماعی‌، بر پایة‌ روش‌های‌ تجربی‌ و آنچه‌ در علوم‌ طبیعی‌ به‌ کار گرفته‌ می‌شود، قرار می‌گیرد و بقای‌ انسان‌ و دستیابی‌ به‌ کام روایی‌ دنیایی‌، هدف‌ عالی‌ جامعه‌ می‌شود و بیش‌ از پیش‌ به‌ التذاذ دنیوی‌ و رفاه‌ مادی‌ انسان‌ توجه‌ می‌گردد. سنّت‌گرایی‌ و آداب‌ دینی‌ مذمت‌ می‌شود و در عرصه‌ سیاسی‌، مفاهیمی‌ چون‌ حقوق‌ بشر، آزادی‌ و حقوق‌ شهروندی‌ در برابری‌ و تساوی‌دیده‌ می‌شود و رشد اقتصادی‌ جامعه‌ (در گرو رقابت‌ و بازار آزاد) مهم‌ترین ‌هدف‌ در برنامه‌ریزی‌ اجتماعی‌ می‌گردد. در این‌ شرایط‌ رهایی‌ از دستورات دینی‌ نه‌ تنها امری‌ ناپسند نیست‌؛ بلکه‌ لازمه‌ پیشرفت‌ و تکامل‌ جامعه‌ محسوب‌ می‌شود و در طی‌ چند دوره‌ همه‌ این‌ ویژگی‌ها، در فرهنگ‌ اروپایی‌ و غربی‌ حفظ‌ می‌شود، تا آنجا که‌ در این‌ زمینه‌، از هیچ‌ ظلم‌ و ستمی‌ به‌ جامعه‌ خود و سایر جوامع‌ در قالب‌ استعمار و استثمار چشم‌ پوشی‌ نمی‌شود.
ناگفته نماند نظم و انضباط اجتماعی، وجدان کاری، عقل جمعی، توجه ویژه به پژوهش و تحقیقات علمی و احترام به دانشمندان و نظایر آن از نقاط مثبت تمدن غربی است. و بدیهی است جهان معاصر می‌تواند این جهات مثبت را از غرب بگیرد ولی هر جامعه ای که در جهات منفی گرفتار غرب شود تبعات آن را نیز خواهد دید.
«مفاسد و بحرانها»
در ادامه به برخی از مفاسد و بحرانهای موجود در غرب و آمریکا می پردازیم.
1. فقر و اختلاف طبقاتی در آمریکا
تصور رایج این است که آمریکا کشوری است که حاکمیت در آن با طبقه متوسط می باشد و یک فرد فقیر می‌تواند با اندک تلاشی خود را به سطح متوسط اقتصادی جامعه برساند. بنا براین به صورت طبیعی در چنین جامعه‌ای نباید فقر گسترده وجود داشته باشد. بلکه باید مردم از رفاه اقتصادی مناسبی بهره‌مند و فرصت‌های پیشرفت برای همگان به صورت برابر وجود داشته باشد. اما بر خلاف تبلیغات رسانه ای ایالات متحده، آمارهای موجود حاکی از این واقعیت است که حقوق اساسی انسان ها در این کشور پایمال می گردد و درصد فقر در این کشور از زمان ریاست جمهوری بوش در سال 2000 بشدت افزایش یافته است.
اگر تعریف واقع‌گرایانه‌تری از فقر ارائه دهیم ـ مثلاً بر اساس درآمد متوسط ـ میزان فقر تا 17 درصد (در 1997) و بیش از 45 میلیون نفر بالا می‌رود. .( دی . تیس ، فقر و نابرابری در اقتصاد جهانی، ماهنامه‌ی سیاحت غرب،سال دوم، شماره شانزدهم،آبان 1383 ، ص 17)
«گورویدال» یکی از برجسته ترین نویسندگان آمریکایی در این زمینه می نویسد : « در آمریکا یک درصد از جمعیت کشور 60% از ثروت کشور را در دست دارد و تنها 20% از مردم آمریکا از صعود بدون توقف سهام بورس «وال استریت» سود می برند. ویدال تصریح می کند: «80% مردم آمریکا وضعیت اقتصادی خوبی ندارند». (گورویدال،روزنامه کیهان، 11/4/79، ص11 ، به نقل از خبرگزارى جمهورى اسلامى).
2 – بحران معنویت و اخلاقی
روبرت کرین بنیان گذارمرکز تمدن و نوگرایی در آمریکا ومشاور وقت نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا می گوید:« نتیجه مبارزه مستمر با این که دین باید تفکر و عمل قرار بگیرد … فقدان هر گونه سیستم منسجم اخلاقی در زندگی اجتماعی ایالات متحده آمریکا بوده است .» ( میر احمد رضا حاجتی ,عصر امام خمینی ره , قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه , 1382, ص 303 )
برژینسکی نظریه پرداز مشهور آمریکایی اعتراف می کند « سکولاریزم اساساً یک موج فرهنگی است که در آن لذت گرایی و خوش گذرانی و مصرف گرایی مفاهیم اصلی یک زندگی خوب را تشکیل می دهند در حالی که طبیعت انسانی فراتر از آن است .»( زبیگنیو برژینسکی , نظریه برخورد تمدنها , ترجمه مجتبی امیری , ص 166)
همچنین می گوید :« ارزش هایی که پیوسته رسانه های جمعی ایالات متحده تبلیغ می کنند به طور کلی تجلی کامل فساد اخلاقی و انحطاط فرهنگی است .»( زبیگنیو برژینسکی , خارج از کنترل , ترجمه عبدالرحیم نوه ابراهیم, تهران : اطلاعات , 1372, ص 85)
در مجله آلمانی اشپیگل زندگی مدرن غربی چنین معرفی شده است « زندگی مدرن به خانه ای جهت ارضای نیازهای حیوانی مبدل گشته است .»( مجله اشپیگل , دسامپر 1993, به نقل از عصر امام خمینی ره , پیشین , ص 306)
پرفسور رابرت . اچ .بورک اندیشور معروف آمریکایی و شخصیت سرشناس فرهنگی و حقوقی این کشور با اعتراف به فجایع پدید آمده از فرهنگ لیبرالی در جامعه ایالت متحده تصریح می کند :« فرهنگ عمومی ما از مرحله تبلیغ برای روسپیگری هم فراتر رفته , زیرا امروزه در آمریکا تهیه , تولید و توزیع مطالب , فیلم ها , نوارهای ویدئویی و برنامه های دیگر به حدی منحرف , زشت و کثیف است که تصور آن هم مشکل است , پس فرهنگ عمومی ما در مسیر زشت و قبیحی ره می سپارد و نهایتاً به دست سقوط آزاد سپرده خواهد شد , سقوطی که نهایت آن هنوز هم دیده نمی شود و این ارمغانی است زاییده افکار و عقاید لیبرالیستی … اگر جان استوارت میل ( اندیشور انگلیسی و فیلسوف مم مکتب اخلاقی سود گرایی و منفعت عمومی یا بهره جویی 1806-1873) امروزه حیات می داشت از آن چه به نام ازادی و بر سر آزادی آورده ایم بر خود می لرزید و اکنون ما دریافته ایم که بنیان گذاران لیبرالیسم اشتباه کرده و به خطا رفته اند .»( رابرت . اچ . بورک , لیبرالیسم مدرن و افول آمریکا در سراشیبی به سوی گومورا , ترجمه الهه هاشمی حائری , انتشارات حکمت , 1378, جمع بندی فصل هفتم )
3- بحران و نابسامانیهای اجتماعی
هفته نامه آلمانی اشترن می نویسد:« در سال 1994 شش میلیون و 527 هزار و 748 شهروند آلمانی قربانی تجاوز جنسی یا نقص عضو و ربودن کیف پول در خیابان و یا مترو و یا ضرب منجر به جرح شده اند »این هفته نامه می افزاید :«آمار جنایات خیلی بیشتر از این هاست و این آمار فقط در مورد کسانی است که به دلایلی شکایت کرده اند , علاوه این که آمار جنایت در آلمان در سال 1995 میلادی پنجاه در صد افزوده شده است .»( هفته نامه اشترن , 16/11/95, به نقل از عصر امام خمینی ره , پیشین , ص 224)
پرفسور لاماند اندیشمند فرانسوی معتقد است :« راهی که غرب در پیش گرفته است به نابودی اصول اجتماعی و مدنیت منجر می شود .»( روزنامه ایران , 7/5/75)
ژان فوراستیه می گوید :« مردم در بسیاری از نقاط جهان که از شیوه زندگی غرب پیروی می کنند از خوان گسترده و فریبنده ولی مسموم و کشنده تمدن غربی چیزهایی عاریتی و ناتمام فرا گرفته اند بی آن که بدانند چرا شیوه زندگی پدرانشان یک سره زیر و رو شده و به دست خود اینان فرو ریخته است »(ژان فوراستیه , بحران دانشگاه , ترجمه علی اکبر کسمایی , سهاما انتشار , 1363, ص 91)
گراهم فولر تئوریسین سازمان اطلاعاتی سیا در امور سیاست خارجی می گوید :« الگوی ارائه شده از سوی دنیای غرب به جهانیان که در قالب اقتصاد آزاد , لائیسم , دموکراسی , حقوق بشر بنا شده است بر عکس ادعاهای ما غربی ها نسخه شفا بخش همه جوامع بشری نمی باشد , این نکته هر چند برای ما تلخ است و دردناک اما باید اعتراف نمود که جوامع غیر غربی اکنون در جست و جوی ایدئولوژی دیگری برای آینده خود هستند .»( روزنامه جمهوری اسلامی , 24/3/74, نگاهی از زاویه دیگر , به نقل از مجله فارین پالسی آمریکا )
برژینسکی می گوید :« ضربه پذیری اصلی آمریکا به دنبال چالش رقبای خود نخواهد بود بلکه به دلیل تهدیداتی خواهد بود که فرهنگ آمریکا وارد می نماید , تهدیداتی که به طور فزاینده ای آمریکا را در داخل تضعیف و بی هویت و از هم گسیخته و ناتوان می نماید .»( برژینسکی , خارج از کنترل , پیشین , ص 163)
«اخلاق و دین»
هنگامی که نگاه تکاملی-داروینیسم- به انسان در غرب وجود دارد، و دنیا را منهی آخرت غرب بپندارد و تنها به دنبال اصل لذت باشد؛ آرامش و رضایت از زندگی معنا نخواهد داشت. اگر چه تکنولوژی اسباب آسایش را تا حدی برای مردم فراهم نموده است، اما آرامش مردم را به تاراج برده است. غرب از زمانی با چالش های جدی روبرو گشت که به دین روی خوش نشان نداد و کار آمدی آن را از صحنه ی جامعه کنار گذاشت(سکولاریزم). از این رو اگر غرب بخواهد از این بحرانها رهایی یابد چاره ی ندارد جزء این که حقیقت و کار آمدی دین را باور کند و آن را در حیطه های فردی، خانواده گی و در سطح جامعه مورد اهتمام قرار دهد. دین است که می تواند هستی را درست تبیین کند، انسان را درست تصور کند و انسان شناسی صحیحی را به تصویر کشاند. در راستای ترسیم این اصول در جوامع است که تنها می توان انتظار داشت نیازهای فراموش شده ی بشر امروز برآورده شود. آری دین با توجه به دنیا و آخرت، جسم و روح برنامه ها و نیازها ی انسان ها را در نظر گرفته و آنها را ارضاء می کند. چرا که دین به تمام نیازهای بشر توجه دارد، و یکی را فدای دیگری نمی کند. البته توجه افراد را وا می دارد که دنیا در مقابل آخرت ناچیز است، و جسم در برابر روح مرکب. دین با دنیای آباد می خواهد آخرتی ماندگار بسازد، و با جسمی سالم می خواهد روح به کمال برسد. این جامع نگری در غرب و حتی در اخلاق غربی مورد اغفال قرار گرفته است. جوامع غربی چاره ای ندارند جزء این که مبانی که به آن رو آورده اند را مورد بازشناسی دوباره قرار دهند و دین را در آن امور دخیل نمایند.
از آن جا که اخلاق جزئی از دین است در ابتدا باید دین در جوامع مدرن مورد توجه قرار گیرد و سپس از کارکرد بخش های دیگر آن از جمله اخلاق دینی بهره ی خود را ببرد. هنگامی که اخلاق اسلامی توانست از اعراب جاهلی غلیظ القلب افرادی رئوف بسازد، از جوامع غربی که همجنس بازی در آن رونق گرفته است، و انسانیت در زیر پا لگدمال می گردد، می تواند انسانیت را به آنها به ارمغان بیاورد.
روح و نفس انسانی که در تمدن غرب به آن بی توجهی شده است، در صورتی سیراب می گردد و به آرامش دست می یابد که به خدا توجه کند و به او رو آورد، و خود را محو در او ببیند و مشاهده کند. چرا که روح آدمی با خدا آشنا بوده و سایه سار پروردگار به آرامش می رسد«الا بذکر الله تطمئن القلوب». در غیر این صورت هر چه به نفس آدمی داده شود عطش او را بیشتر نموده و بر نیاز او می افزاید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد