خانه » همه » مذهبی » قدرت خدا و اراده و اختیار انسان

قدرت خدا و اراده و اختیار انسان


قدرت خدا و اراده و اختیار انسان

۱۳۹۷/۰۹/۲۵


۱۴۸۷ بازدید

خداوندی که قادر نبود در طول تاریخ وباارسال تمام انبیاء،بشر را هدایت کند ،خودباید پاسخ گوی کفر باشد ،

– نخست باید به هستی و حقیقت وجود های عالم نظری بیفکنیم . آنها در مرحله اول به دو نوع وجود ممکن و واجب تقسیم می شوند , وجود ممکن وجودی است که وجودش از خود وجودی مسبقل ندارد , بلکه وجود و هستی خویش را از دیگری اخذ و اقتباس نموده , مانند سایه یا اشعه نور که هستی اش به صاحب سایه و منبع نور وابسته است . واجب الوجود وجودی است که وجودش از ذات می باشد و وجودش به وجود دیگری وابسته نیست . تفصیل این مطلب در براهین فلسفی مانند برهان امکان و صدیقین ارائه شده است . در اینجا ما باید مشخص کنیم که وجود خدا از کدام قسم است , وجود ممکن نمی تواند خدا باشد . پس واجب الوجود همان خداست لذا این که نز دارای قدرت یعنی هستی بخش همه وجود های ممکن است , جای استبعادی به نظر نمی رسد, چرا که وی هستی بخش و فیاض همه کمالات بلکه وجود های ممکن است و غیر او واجب الوجودی نیست تا قدرت تقسیم شود , وجود خدا مانند ذات خوشیدی است که همه نورها و وجود از آن سرچشمه می گیرند .
– وجود ممکنات نسبت به خدا مانند صورت های ذهنی برای انسان است , انسان می تواند در ذهن خود هر صورتی که بخواهد تصویر و خلق کند , مثلا یک اسب بالدار یا یک کوه طلا تصور نموده سپس در این صورت خود دخل و تصرف مطلق نماید , مثلا به تعداد بال های اسب فرضی خود بیفزاید یا از آن بکاهد همچنین برداشتی یا جا بجا کردن وزنه یک یا هزار کیلویی در ذهن انسان هیچ تفاوتی ندارد چرا که نفس برای آن نوعی قدرت مطلق دارد.
عالم امکان نیز مانند صورت ذهن برای خداست , چون آن معلول و آفریده و به نوعی پرتو و سایه وجود الهی محسوب می شود و خدا هر گونه که می خواهد در آن تصرف می کند چرا که قدرت مطلق خدا از ذات غیر متناهی اش نشأت گرفته است و اگر چنین قدرتی نداشته باشد , واجب الوجود نخواهد بود و البته محال ذاتی مانند خلق یک دایره مربع از این قدرت استثناء و به تعبیر اصولیین تخصصاً خارج است که دلیل آن به عدم قابلیت شئ مورد بحث بر می گردد . مثلاً همه مان در رشته ورزش پرتاب دیسک که دیسک خاصی را صد ها متر پرت می کند , وقتی از او بخواهیم یک پر کاهی را یک و دو متر پرت کند اظهار عجز می کند و درست توجیه می کند که این مشکل نه به قدرت من بلکه به عدم قابلیت کاه برمی گردد .
– به تقریر فلسفی شاید شما قدرت خدا را یک امر اعتباری مانند قدرت و اختیارات حاکم فرض کردید که خدا آن را از راه های مختلف برای خود جمع نموده است . اما چنانکه گفته شد وجود خدا و صفت قدرتش به عنوان صفت ذاتی و بی نهایت یک امر حقیقی و تکوینی است که از این لحاظ فیاض و هستی بخش عالم امکان است و سایر وجود ها و به تعبیر عرفانی سایر « نمود ها » برابر وی مانند سایه و یا صورتهای ذهنی ما است که اصل هستی شان از وجود قدسی سرچشمه گرفته اند.همچنین خدا واجب الوجود است و در فلسفه مبرهن شده که واجب الوجوب یکی بیشتر نمی تواند باشد لذا رقیب و شریکی برایتان قابل تصور نیست تا بحث محدودیت قدرت یا تقسیم آن پیش آید . به دیگر سخن خداوند قدرتش را جمع نکرده بلکه از ازل و همراه ذاتش بوده است و با آن ممکنات زیور هستی پوشانده است
عقل، خداوند را قادر مطلق می داند چرا که دارای کامل ترین و برترین وجود است، هیچ نقضی در او راه ندارد، عالم به تمام اسرار و وقایع و موجودات است. خالقی است که هر چیزی وجودش را از او دارد، و بی نیازی است که نیاز غیر خود-یعنی مخلوقاتش را- رفع می کند.
– قدرت او از ذات وی ناشی می شود و علت قدرت و مظاهر نیرو و توان وی که در مخلوقاتش تجلی می یابد از ذات خود او سرچشمه گرفته است. ذات خداوند، دارای تمام صفات کمالی است و هیچ کمالی وجود ندارد مگر اینکه او به بهترین وجهی آن را دارا می باشد، چرا که وی اصلا خالق تمام کمالات و خوبی های این عالم است. او وجودی محض است و بی نهایت. خداوند موجودی واجب است، و تمام اینها اقتصای این را دارند که قدرتش نیز بی نهایت باشد چرا که افعالش بینهایت است. آسمان و کهکشانش را انسان توان پیمودن ندارد و دستان بشر اعماق زمین او را نکاویده است، و حتی به وجود انسان نیز نه در بعد روحانی و نه در بعد جسمانی به تمامه و کامل آگاهی ندارد. و در پایان باید تاکید کرد که قدرت بی پایان او را علتی جزء ذات خود او نیست.
– خواست و اراده انسان در طول اراده خداست و به عبارتی خدا خواسته که انسان دارای اختیار باشد. اما از آنجا که انسان به تنهایی در دنیا نیست و عوامل دیگر نیز موثر است می توان گفت بیش ازهشتاد درصد تلاش و اختیار خود انسان موثر است وبقیه بستگی به دیگر شرایط و همگی نیز تحت اراده و حاکمیت خدا می باشد.جهت توضیح بیشتر؛
قضا و قدر در نگاه متکلمین بر دو گونه است ؛ قضا و قدر تشریعی و قضا و قدر تکوینی ؛ مراد از قضا و قدر تشریعی ، اوامر و نواهی الهی است که در کتاب و سنّت آمده است . امّا قضا و قدر تکوینی ، بر دو گونه است : قضا و قدر علمی و قضا و قدر عینی . مراد از قضای علمی ، علم خداوند متعال است بر ضرورت وجود اشیاء ، آن هنگام که تمام علل و اسباب و شرائط آن فراهم بوده و مانعی در کار نباشد ؛ و مراد از تقدیر علمی این است که خداوند متعال به حدود وجودی هر چیزی قبل از ایجادش علم دارد. امّا مراد از قضاء عینی این است که هر گاه علّت تامّه ی چیزی تحقق داشت وجود آن چیز ضروری است ؛ و محال است که با وجود علت تامّه ، معلول آن تحقق نیابد ؛ و تقدیر عینی عبارت از خصوصیّاتی است که هر چیزی از علّت تامّه ی خود می گیرد . ( ر.ک: تلخیص محاضرات فی الالهیّات ، جعفر سبحانی ، ص 223)
به عبارت ساده تر ، قضا و قدر خدا به این معنی است که خدا به هر چیزی و هر امری همراه با علل و خصوصیّات آنها ، قبل از ایجاد آنها ، علم دارد ؛ و اراده کرده است که هر گاه علّت تامّه ی چیزی در عالم تکوین تحقق یافت ، خود آن چیز نیز با خصوصیّات ویژه ای که ناشی از علّت تامّه ی آن است ، تحقق یابد. و چون علّت العلل همه ی موجودات خداست ، لذا هر آنچه اقتضاء وجود خداست با همان خصوصیّاتی که در علم خداست تحقق خواهد یافت. از طرف دیگر ، یکی از اموری که طبق قضا و قدر الهی پدید آمدن آن ضرورت یافته است ، اختیار انسان و افعال اختیاری اوست ؛ لذا در علم خدا تحقق برخی امور ، مشروط به اختیار و اراده انسان است ؛ و خدا اراده کرده که برخی امور با خواست و اراده انسان پدید آیند . بنا بر این ، تا زمانی که انسان این گونه امور را اراده نکرده ، تحقق آنها محال می باشد ؛ چون خدا اراده کرده که این امور بدون خواست و اراده انسان پدید نیایند ؛ و اراده خدا تخلّف ناپذیر است. بنا بر این ، مقدّرات یا به اصطلاح عرف « قسمتها » دو گونه اند ؛ در برخی از مقدرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه است ؛ امّا در برخی دیگر از مقدّرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه نیست . در قسم اوّل ، تقدیر هر انسانی به دست اختیار خود او سپرده شده است ؛ ولی در قسم دوم ، انسان هیچ نقش علّی ندارد .
حال سوال این است که آیا خدا یا خود انسان می توانند تقدیرات را تغییر دهند؟
جواب این است که هر آنچه در علم خداست تحقق آن حتمی است ؛ و محال است تحقق نیابد ؛ چون در غیر این صورت علم خدا جهل می شود. ولی گفته شد که در علم خدا ، تحقق برخی امور مشروط به اختیار انسان شده است . لذا وقتی کسی نماز خواند به این معنی نیست که خدا می دانست که او نماز خواهد خواند ؛ بلکه آنچه در علم خدا بود ، این بود، که فلان شخص با اختیار خود نماز خواهد خواند ؛ یعنی در علم خدا ، قید اختیاری بودن فعل نیز لحاظ شده است ؛ پس اگر در علم خدا چنین هست که فلان شخص با اختیار خود ، نماز خواهد خواند ، محال است که او با اختیار خود نماز نخواند ؛ یعنی نماز خواندن او با اختیار خودش ضروری و حتمی است. امّا لازمه ی این ضرورت ، جبر نیست ؛ چون در بطن این ضرورت ، اختیار خود شخص نیز حضور دارد. بلی انسان در مختار بودن خود ، مجبور است ؛ و نمی تواند که مختار نباشد . امّا این جبر ، جبر در مقابل اختیار نیست ؛ بلکه مؤیّد و مؤکّد اختیار است. لذا لازمه ی اعتقاد به قضا و قدر ، نفی اختیار انسان نیست . پس باید مواظب بود که اعتقاد به قضا و قدر الهی ما را هم مثل برخی از مسلمین ، در دام جبر نیندازد. متأسفانه عدّه ی زیادی از مسلمین گرفتار این دام شده و به نام قسمت و قضا و قدر، اختیار انسان را زیر پا گذاشته ؛ و از زیر بار نتایج سوء اختیار نادرست خود فرار می کنند. و به جای این که در راستای قضا و قدر الهی اختیار خود را به کار گیرند و مشکلات را حلّ نمایند ، مشکلات خودشان را بر دوش خدا گذاشته و خدا را محترمانه متّهم به مشکل آفرینی می کنند. این گونه افراد مثل شاگردی هستند که درس نخوانده سر امتحان حاضر می شود ؛ و آنگاه که نمره مردودی می گیرد ، معلّم را متّهم می کند که سوالاتی خارج از کتاب داده بود. در حالی که خداوند متعال می فرماید:« آنان که امکانات وسیعى دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى کند ؛ خداوند به زودى بعد از سختیها آسانى قرار مى دهد.»( الطلاق/ 7 ) و فرموده است: « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى ــــ و اینکه براى انسان بهره اى نیست جز آنچه خود کوشیده است .»( النجم/39)
حاصل مطلب این که ، در تقدیراتی که اختیار انسان در آنها دخیل است ، تقدیرات قابل تغییرند ؛ و خدا آنها را تغییر می دهد . امّا زمانی تقدیرات را تغییر می دهد که خود انسان ، اختیار خود را به کار گیرد . خداوند متعال با ارسال انبیاء علیهم السلام راه درست به کار گرفتن اختیار را به انسان یاد داده و راههای خاصّی را به انسان آموخته است که با استفاده از آن راهها می تواند آثار سوء اختیارات قبلی خود و دیگران را اصلاح نماید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد