خانه » همه » مذهبی » میهن دوستی

دانلود کتاب های امتحان شده

میهن دوستی


میهن دوستی

۱۳۹۷/۱۲/۱۲


۳۸۵۹ بازدید

سلام. لطفا فضائل وطن و میهن دوستی را بیان کنید؟

مقدمه
وطن از عناوینی است که نزد همه انسان ها و نیز در ادیان آسمانی و بخصوص، دین مقدس اسلام مورد توجه بوده و از قداست و احترام ویژه ای برخوردار است و در آموزه های دینی به محبت و مهرورزی نسبت به آن سفارش فراوان شده است. عشق به وطن، میلی طبیعی است که خداوند در بین مخلوقاتش قرار داده است به گونه ای که حتی حیوانات نیز به محل زندگی خود گرایش غریزی دارند.
دین اسلام این میل را مورد توجه قرار داده و ترک وطن و مهاجرت از آن را تنها در مواقع و شرایط خاص، مطلوب معرفی می کند. از دیدگاه اسلام، وطن گرایی، نباید جنبه افراطی و منفی به خود بگیرد و بالتبع، موجب تبعیض گردد و انسان ها را تحت عنوان ملیت های مختلف، از یکدیگر جدا و روابط خصمانه و جنگ های خونینی در بین آنان ایجاد کند. این گونه وطن دوستی در اسلام مذموم است.
دانشمندان و مفسران اسلامی در شرعی بودن حب وطن تردیدی ننموده و با بسیاری از آیات و روایات آن را اثبات کرده اند.
الف ) وطن چیست؟
در علوم سیاسی و حقوقی مدنی و همچنین در تفسیر لغوی وطن، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از متفکرین علوم سیاسی، معتقدند که وطن یک انسان عبادت از جایگاهی است که در آن زندگی می کند.
بعضی دیگر معتقدند، برای اینکه جایی را وطن بنامیم، صرف زندگی کردن در آن مکان کافی نیست بلکه باید فرد با آن مکان، روابط طبیعی یا قرار دادی داشته باشد مثلاً در آن مکان متولد شده باشد و آداب و رسوم و حقوق و اخلاق و مذهب مردم آن مکان را پذیرفته باشد.
رابطه ی یک انسان با جایگاهی که در آن زندگی می کند، کاملاً نسبی است. هر چه که ریشه های وجودی طبیعی یک انسان در یک مکان قوی تر باشد، ارتباط آن شخص از نظر روانی و طبیعی با آن محل بیشتر و قوی تر خواهد بود.
این یک مساله کاملاً طبیعی است، چنانکه انسان، هر اندازه هم از نظر شخصیت روانی، حقوقی، علمی و اجتماعی از پدر و مادر خود فاصله داشته باشد، باز هم به آنها به عنوان منشأ اصلی وجودش می نگرد. همچنین جایی که برای یک فرد وطن اصلی تلقی می شود و ریشه های وجودی او در آنجاست، هر اندازه هم که از مکان فعلی زندگی او دور باشد، باز نوعی حساسیت زیبا و لطیف در باره آن مکان، در درون خود احساس می کند.
این سخن گرانبهای امیرالمومنین(علیه السلام) اشاره به این است که هر انسانی به خانه و وطن خویش علاقه مند است و هنگامی که آن را در خطر جدی ببیند، هر کس که باشد و از هر آیین و مکتبی پیروی کند، برای دفاع از آن به پا می خیزد.
شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهی کرده است) اشک بریزد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد.»
ب ) آیا وطن دوستی مطلوب است؟
در حدیثی از حضرت علی علیه السلام آمده است: «عمرت البلدان بحب الاوطان » 1 ؛ «شهرها با حب وطن آباد می شود.»
و در حدیث دیگری از آن حضرت می خوانیم:
«من کرم المرء بکائه علی ما معنی من زمانه و حنینه الی او طایفه» 2 ؛ «از نشانه های ارزش و شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهی کرده است) اشک بریزد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد.»
اساساً انسان، رابطه مادی و معنوی فراوانی با زادگاه خود دارد و همین پیوند عاطفی، باعث علاقه او به وطن می شود.
بنابراین «حب الوطن من الایمان »، هم طبیعی و هم منطقی است:
طبیعی است به دلیل همان انس و الفتی که در قلب انسان نسبت به وطنش ایجاد می شود، و منطقی است به دلیل اینکه دفاع از وطن موجب دفاع از ارزش های موجود در آن می شود البته به شرط آنکه حق و حقیقت در وطن حاکم باشد وگرنه باید برای برقراری حق در وطن کوشید و اگر مقدور نیست از آنجا هجرت کرد، چنانکه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در آغاز دعوت به اسلام چنین کردند و به مدینه هجرت کردند.
ج ) وطن از دیدگاه قرآن
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در باره وطن به نحوی سخن می گوید، این آیات به چند دسته قابل تقسیم است:
دسته اول: آیاتی است که احترام به وطن را کاملا تایید می کند، مانند:
«واذ اخذنا میثاقکم لا تسفکون دمائکم و لا تخرجون انفسکم من دیارکم »3 ؛ «به یاد آرید زمانی را که ما از شما پیمان گرفتیم که خون های یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از وطن های خود بیرون نکنید.»
دسته دوم: آیاتی است که به صورت غیرمستقیم، محبوبیت وطن را گوشزد می کند، مانند:
«انّما جزاء الذّین یحاربون الله و رسوله ویسعون فی الارض فساراً ان یقتلوا اویصلبوا…» 4 ؛ «به درستی که جزای کسانی که با خدا و رسولش به بیکار برمی خیزند و در روی زمین برای فساد می کوشند این است که کشته شوند یا به دار آویخته شوند… »
رابطه ی یک انسان با جایگاهی که در آن زندگی می کند، کاملاً نسبی است. هر چه که ریشه های وجودی طبیعی یک انسان در یک مکان قوی تر باشد، ارتباط آن شخص از نظر روانی و طبیعی با آن محل بیشتر و قوی تر خواهد بود
چند توصیه درباره قرآن کریم
بنابراین محبت به وطن نه تنها مذموم نیست بلکه محرومیت از آرامش در وطن می تواند موجب مقاومت و پیکار شود.
دسته سوم: آیاتی است که بیان می دارد اگر شرایط حفظ اعتقادات در وطن مهیّا نباشد می توان از آن مهاجرت کرد و نباید در آن مکان باقی مانده مانند:
«ان الذین تو فاهم الملائکة ظالمی انفسهم، قالوا فیم کنتم؟ قالو کنا مستضغفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الها واسعه فتها جروا فیها… » 5 ؛ «فرشتگان کسانی را در می یابند که به خود ظلم کرده اند، از آنان می پرسند در چه حالی بودید؟ آنان پاسخ می دهند که ما در روی زمین از بینوایان بودیم، فرشتگان می گویند: مگر زمین خدا پهناور نبود؟ پس مهاجرت می کردید در آن …»
از مجموع این آیات شریفه نکات زیر دریافت می شود:
1) وطن و دیار، یک چیز خیالی نیست، بلکه حقیقتی دارد و علاقه انسان به وطن طبیعی است.
2) وطن انسان به طور طبیعی قابل دفاع است.
3) اخراج یک فرد یا یک گروه از وطن خود، بدون علت ممنوع است.
4) مبارزه در راه حفظ وطن مطلوب است.
5) اگر وطن برای انسان ناهموار باشد و شخصیت انسانی و ایدئولوژی های انسان را مختل کند، باید علاقه خود را به وطن از اولویت خارج کرده و در صورتی که توان اصلاح آن را ندارد، وطن را ترک و مهاجرت نماید.
ماده 29 در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز چنین می گوید:
«هر کس در مقابل آن جامعه ای وظیفه دارد که رشد کامل و آزاد شخصیت او را میسر سازد…» 6
و این نشان می دهد که وطن و حبّ وطن باید تابع تکامل روحی و شخصیت انسان باشد، نه اینکه انسان پیرو وطن قرار گرفته و تحت هر شرایطی در آن بماند حتی اگر منجر به سقوط شخصیت او شود.
د ) آیا وطن و کشور را این مرزهای مصطلح جغرافیایی تعیین می‌کند یا چیز دیگر؟
آخرین آیه کریمه از سوره مبارکه آل عمران چنین است: «یا أیّها الّذین ءامَنوا اصبِروا و صابروا و رابِطوا و اتّقوا الله لعلّکم تفلحون»
(ای کسانی که ایمان آورده‌اید صبر پیشه کنید و همدیگر را به صبر فراخوانید و مرابطه کنید، امید که رستگار شوید)
از این آیه کریمه چند مطلب استفاده میشه که مرحوم علاّمه طباطبایی(ره) 15 مطلب را به تفصیل بیان فرموده،
مطلب سیزدهم اینه که: «ثغرُ المملکة الإسلامیّة هو الاعتقاد دونَ الحدود الطّبیعیّة و الاصطلاحیّه»
(مرز مملکت اسلامی عبارت است از ایمان و اعتقاد، نه مرزهای جغرافیایی و اصطلاحی) (المیزان، جلد 4 صفحه 125)
اسلام مساله تاثیر انشعاب قومی، در پدید آمدن اجتماع را لغوکرده،
(یعنی اجازه نمی دهد صرف اینکه جمعیتی در قومیت، واحدند باعث آن شود که آن قوم از سایر اقوام جدا گردند
و برای خود مرز و حدود جغرافیائی معین نموده و از سایرین متمایز شوند)،
برای اینکه عامل اصلی در مساله قومیت، بَدَویت و صحرانشینی است، که زندگی در آنجاقبیله ای وطایفه ای است
و یا عاملش اختلاف منطقه زندگی و وطن ارضی است و این دو عامل، یعنی «بدَویت» و «اختلاف مناطق زمین» از جهت آب و هوا،
یعنی حرارت و برودت و فراوانی نعمت ونایابی آن، دو عامل اصلی بوده اند تا نوع بشر را به شعوب و قبائل منشعب گردانند،
که در نتیجه زبانها و رنگ پوست بدنها و…مختلف شد. و سپس باعث شده که هر قومی قطعه ای از قطعات کره زمین را بر حسب تلاشی که در زندگی داشته اند به خود اختصاص دهند،
اگر زورشان بیشتر و سلحشور تربوده قطعه بزرگتری، و اگر کمتر بوده، قطعه کوچک تری را خاص خود کنند،
و نام وطن بر آن قطعه بگذارند، وبه آن سرزمین عشق بورزند، و با تمام نیرو از آن دفاع نمودند.
واین معنا هر چند در رابطه با حوائج طبیعی بشر پیدا شده، یعنی حوائج او که فطرتش به سوی رفع آن سوقش می دهد، وادارش کرده که این مرزبندیها را بکند،
(و از دیگران هم بپذیرد) ولی امری غیر فطری هم در آن راه یافته است و آن این است که فطرت اقتضا دارد که تمامی نوع بشر در یک مجتمع گرد هم آیند،
زیرا این معنا ضروری و بدیهی است، که طبیعت دعوت می کند به اینکه قوای جدای از هم دست به دست هم دهند، و با تراکم یافتن تقویت شوند وهمه یکی گردند، تا زودتر و بهتر به هدفهای صالح برسند و این امری است که(حاجت به استدلال ندارد و)در نظام طبیعت می بینیم که ماده اصلی، در اثر متراکم شدن عنصری با عنصردیگر عنصری را تشکیل می دهد و سپس چند عنصر در اثر یکجا جمع شدن فلان جماد را وسپس نبات و آنگاه حیوان و سر انجام در آخر انسان را تشکیل می دهد.
درحالی که انشعابات وطنی درست عکس این را نتیجه می دهد، یعنی اهل یک وطن هر قدر متحدتر و در هم فشرده تر شوند، از سایر مجتمعات بشری بیشتر جدامی گردند،
اگر متحدمی شوند واحدی می گردند که روح و جسم آن واحد از واحدهای وطنی دیگر جدا است،
ودرنتیجه انسانیت وحدت خود را از دست می دهد و تجمع جای خود را به تفرقه می دهد و بشر به تفرق و تشتتی گرفتار می شود که از آن فرار می کرد
و به خاطر نجات از آن دور هم جمع شده جامعه تشکیل داد، و واحدی که جدیدا تشکیل یافته شروع می کند به اینکه با سایر آحاد جدیدهمان معامله ای را بکند که با سایر موجودات عالم می کرد،
یعنی سایرانسانها و اجتماعات رابه خدمت می گیرد، و از آنها چون حیوانی شیرده بهره کشی می کند
و چه کارهائی دیگر که انجام نمی دهدو تجربه دائمی از روز اول دنیا تا به امروز(که عصر ما است) شاهد بر صدق گفتار ما است.
و نتیجه اینکه: ملاک در وطن بودن، ایمان است،
هرچا که ایمان و مؤمن هست آنجا وطن ما است و در برابر کفّار و دشمنان باید مرابطه و دفاع کنیم، نه صرفاً آنجا که محلّ زندگی و آب و خاک ما است،
با این حساب، همانطور که ایرانِ با ایمان، وطن ما است، افغانستانِ مؤمن و عراقِ مؤمن نیز وطن ما است،
و اگر روزی همین ایران -خدای نکرده- به محلّی بی‌ایمان تبدیل شود به حدّی که نتوانیم وظائف شرعی‌مان را در آن انجام دهیم از وطن بودن خارج می‌شود و درنگ در آن جایز نخواهد بود، چرا که «تعرّب بعد از هجرت» یکی از گناهان کبیره است.
و امّا تمسّک به شوق رسول گرامی اسلام -صلّی الله علیه وآله- نسبت به مکّه مکرّمه، اون نه به جهت این بود که صرفاً زادگاه آن حضرت بود بلکه به جهت خصوصیّتی است که در مکّه مکرّمه و بیت الله الحرام وجود دارد و نمی‌شود از آن الغای خصوصیّت کرد.
پی نوشت ها:
1) بحارالانوار، ج 75، ص 45
2) بحارالانوار، ج 7، ص 264
3) بقره/ 84
4) مائده/ 33
5) نساء/ 97
6) اعلامیه جهانی متون بشر، ماده 29.
منابع:
قرآن کریم
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی
شرح نهج البلاغه، علامه محمد تقی جعفری، ج 6
پیام امام امیرالمومنین، آیة الله مکارم شیرازی، ج 2

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

درباره admin1

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد