خانه » همه » مذهبی » نامه رهبر عالی ایران، اشتیاق جوانان غربی برای فهم حقیقت اسلام را افزایش خواهد داد

نامه رهبر عالی ایران، اشتیاق جوانان غربی برای فهم حقیقت اسلام را افزایش خواهد داد


نامه رهبر عالی ایران، اشتیاق جوانان غربی برای فهم حقیقت اسلام را افزایش خواهد داد

۱۳۹۳/۱۱/۱۳


۴۸ بازدید

نامه رهبر عالی ایران، اشتیاق جوانان غربی برای فهم حقیقت اسلام را افزایش خواهد داد

پیامی از نوع دیگر

نامه رهبر عالی ایران، اشتیاق جوانان غربی برای فهم حقیقت اسلام را افزایش خواهد داد

پیامی از نوع دیگر

دکتر کالب موپین*: در حال حاضر، بحث‌های زیادی در آمریکا درباره نسل جوان در جریان است. از ما جوانان تحت عنوان «نسل هزاره» یاد می‌شود. به طور کلی ما به‌عنوان افرادی شناخته می‌شویم که دارای انگیزه کمتری برای کار و تلاش هستیم و نسبت به رهبران‌مان اعتماد اندکی داریم. از آن گذشته، از ما به‌عنوان افرادی یاد می‌شود که از توانایی‌ها و ظرفیت‌های تکنولوژیک بالایی برخورداریم و با شبکه‌های اجتماعی در ارتباط هستیم. بسیاری از تفکرات کلیشه‌ای درباره «نسل هزاره» نشأت گرفته از بحران اقتصادی است. ما از امکان برخورداری از شغلی با درآمد مناسب محرومیم، چیزی که نسل پیشین از آن بهره‌مند بود. می‌توان گفت تقریباً کارگاه‌های صنعتی از میان رفته‌اند و خدمات عمومی نیز کمرنگ‌تر شده و تقریباً حذف شده است. نسل ما در بخش خدمات، برای یک عمر با حقوق و مزایای کم روبه‌رو است و این امر، کار ما را برای خرید خانه، ماشین، ازدواج و تشکیل زندگی، بسیار دشوار می‌سازد.

پیام آیت‌الله خامنه‌ای رهبر عالیقدر ایران به ما جوانان غربی و تمایل ایشان به مخاطب قرار دادن ما و نه پدران و مادران‌مان یا حتی جامعه آمریکا، بیانگر آن است که رهبر عالی ایران از شکاف‌های نسلی در غرب آگاهی دارند. ایشان از این امر آگاهند که ما از رهبران‌مان ناراضی هستیم و به آنها اعتماد نداریم. همین مساله نیز باعث می‌شود تمایل ما برای شنیدن آنچه ایشان می‌گویند، بیشتر شود. اشتیاق نسل ما برای تحقیق درباره حقیقت و یافتن و درک آن و نیز جست‌وجویی فراتر از آنچه رسانه‌ها مطرح می‌کنند، در مقایسه با نسل قبل، بیشتر است. شرایط کنونی ما، باعث شده با اشتیاق بیشتری این پیام را بشنویم.

احتیاط، ظرافت و دقت ایشان در انتخاب واژه‌ها برای من تحسین‌برانگیز بود. اگر ایشان به ما دیدگاه‌های خودشان را درباره اسلام و غرب ارائه داده بودند، این احتمال وجود داشت که بسیاری از افراد، پیام‌شان را نادیده بگیرند. به جای آنکه ایشان در تلاش باشند نگرش خودشان را به ما تزریق کنند، ما را وارد چالشی اساسی کردند. این چالش، تحقیق و پژوهش و فهم درباره اسلام و حقیقت این دین آسمانی بود و همین امر نیز پیام ایشان را بسیار قوی‌تر و اثرگذارتر می‌کند. علاوه بر این، ایشان در پیامشان، به رخدادهای تاریخی مانند کشمکش‌های مذهبی میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها و نیز برده‌داری اشاره می‌کنند. ایشان اشاره می‌کنند همگان اعتراف کرده‌اند چنین رویدادهایی غیراخلاقی و شرم‌آور بوده است.

ایشان به ما یادآوری کردند در حال حاضر ما چه می‌دانیم و همگان را دعوت کردند تا بین شناخت‌مان از گذشته و زمان حال پل بزنیم و ارتباط برقرار کنیم. همین امر نیز در افزایش قدرت و نفوذ پیام رهبر عالی ایران، نقش داشته است.

سبک و سیاق این نامه به گونه‌ای است که مردم را وادار می‌کند برای درک بهتر و صحیح‌تری از مسائل، با ذهنی باز فکر کنند. این مساله نیز مهم است و نشانگر درکی واقعی از ذهنیت جوانان در جوامع غربی است.

پیام رهبر عالی ایران، بی‌تردید یک حرکت و اقدام مهم و اثرگذار در زمینه دیپلماسی عمومی بود. برای مردم در جوامع غربی، بویژه در ایالات متحده مهم است که بدانند ایرانی‌ها به هیچ‌وجه در تلاش برای آسیب رساندن به آنها نیستند. به بسیاری از مردم در آمریکا این فکر تلقین شده که شعار «مرگ بر آمریکا» که از انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 به بعد سر داده می‌شود، درخواستی برای از بین رفتن آنهاست، نه دولت آمریکا و کارهای آن. به آنها این طور القا شده و آنها هم با توجه به بمباران تبلیغاتی شدیدی که هر روز علیه‌شان هست، باور کرده‌اند ایرانی‌ها مدت‌ها در تلاش بوده‌اند تا مردم آمریکا را نابود کنند. علاوه بر این بسیاری از مردم در آمریکا متوجه نیستند ایران با گروه‌های تندرو نظیر داعش همدست نیست بلکه دشمن آنهاست. آنها تصور می‌کنند از آنجا که ایران یک کشور اسلامی است و داعش نیز خود را مدعی اسلام می‌داند، این دو[ایران و داعش] با یکدیگر در ارتباطند و همدست(!) هستند. از همین ‌رو می‌توان گفت پیام رهبر عالی ایران، این قضیه را روشن کرد که اسلام، تاریخی پیچیده و منحصر به فرد دارد و درک رویدادهای جهانی نیازمند تحقیق و پژوهش است.

این نامه، بر اشتیاق جوانان در روی آوردن به حقیقت مسائل و نیز تحقیق ورای تصویرهای تحریف شده توسط رسانه‌ها، اثرگذار خواهد بود. متن و لحن نامه، پرطمطراق، بی‌پروا و موعظه‌گونه نبود. در عوض سبک و لحن نامه احترام‌آمیز و با محبت بود. هنگامی که من نامه را خواندم، احساس کردم مرشد و پیری قابل اطمینان مرا پند می‌دهد. وی از موضع اقتدار صحبت می‌کرد ولی با ملاحظه ادب. این نامه بیانگر نوعی ارشاد و رهبری بود، چیزی که جوامع غربی فاقد آن هستند. در غرب، ما رهبرانی که احساس کنیم می‌توانیم به آنها اعتماد و آنها را تحسین کنیم، نداریم. متأسفانه رهبران‌مان دروغگو و اهل کلک هستند و مردم را سرگرم می‌کنند. ما تجربه داشتن رهبرانی را که بتوانیم آنها را تحسین کنیم، به آنها اعتماد کنیم و از پیروی و اطاعت آنان احساس رضایت داشته باشیم، نداریم. سران کشورهای غربی، بویژه آمریکا افرادی خردمند، محترم و قابل اعتماد به نظر نمی‌رسند؛ درست برعکس رهبر عالیقدر ایران که از پیامش به جوانان غربی مشخص است فردی محترم و آگاه است. چنین پیامی برای ما جوانان غربی، غیرمعمول ولی انگیزه‌بخش است. با توجه به ساخت گروه‌هایی که نام اسلامی بر خود گذاشته‌اند و با گفتن «الله اکبر» سر از تن گروگان‌های‌شان جدا می‌کنند، در بسیاری از نقاط ایالات متحده آمریکا، هنگامی که فردی به تحقیق و مطالعه درباره اسلام روی می‌آورد، کار پرخطر و پرریسکی را انجام می‌دهد. دوستانش، معلمانش و والدینش ممکن است نگران تروریست شدن فرد باشند. از این ‌رو، از دید بسیاری در جامعه آمریکا، مطالعه و تحقیق درباره اسلام، رفتاری منحرف به شمار می‌رود. مواردی بوده که طی آن نیروهای اف‌بی‌آی (پلیس فدرال آمریکا) از افرادی که به اسلام اظهار علاقه و تمایل کرده‌اند، بازجویی کرده‌اند ولی این امر در مورد نواحی شهری و مناطقی با جمعیت بزرگ مسلمان‌نشین، مانند میشیگان، لس‌آنجلس و نیویورک‌سیتی صدق نمی‌کند. هر چند در حومه شهر و نواحی روستایی آمریکا، شاهد فرهنگ متفاوتی هستیم. در این مناطق، مسیحیت به‌عنوان مذهب حکومتی شناخته می‌شود و آنانی که مسیحیت را قبول ندارند مورد سوءظن قرار می‌گیرند و افرادی غیراخلاقی و منحرف شناخته می‌شوند. در واکنش به تیراندازی در مدارس نیز، بدگمانی و پارانویا، سراسر وجود دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی را فرا‌گرفته است. دانشجویان و دانش‌آموزان و نیز دانشکده‌ها، تشویق می‌شوند به دنبال چیزی باشند که نشانگر خطرناک و خشن بودن بالقوه فردی است. رسانه‌های آمریکا، اسلام را نه به‌عنوان یک دین بلکه به‌عنوان شکلی از افراط‌گرایی خشن معرفی می‌کنند. این موجب می‌شود افرادی که به مطالعه و تحقیق درباره اسلام می‌پردازند، بسیار محتاط باشند. رسانه‌های غربی تصویری کاملاً تحریف شده از اسلام را به نمایش گذاشته‌اند. رسانه‌های غربی از داعش و دیگر گروه‌های تروریستی با عنوان «تروریست‌های مسلمان» یا «افراط‌‌‌گرایان اسلامی» یاد می‌کنند اما زمانی که به‌عنوان مثال «تیموتی مک‌وی» ساختمان فدرال در اوکلاهما را منفجر کرد، هرگز وی را با عنوان یک «تروریست مسیحی» مورد خطاب قرار ندادند. حتی زمانی که «بیل اوریلی» مجری شبکه «فاکس نیوز» درباره «آندرس برویک» عامل کشتار 80 نفر در نروژ صحبت می‌کرد، بارها در برنامه تلویزیونی‌اش تأکید کرد «او یک مسیحی نیست». همین مساله نیز موجب شده است مردم آمریکا تصور کنند گروه‌هایی نظیر داعش، نمایندگان اسلام و مسلمانان هستند.

از سوی دیگر، صهیونیست‌ها اجازه دارند بدون هرگونه سانسور و مانعی در مطبوعات و رسانه‌های آمریکایی آزادانه به بیان نظراتشان بپردازند. آنها مدعی‌اند اسرائیل یک قربانی است و نیروهای مقاومت و جهادی که در مقابل جنایات آنها ایستاده‌اند، «تروریست‌های اسلامی» هستند. علاوه‌ بر این، تاکنون هیچ مباحثه واقعی درباره حملات 11 سپتامبر 2001 در آمریکا تحقق نیافته و همین امر نیز باعث شده اکثریت مردم آمریکا هنوز هم این تصور را داشته باشند که آنچه اتفاق افتاده، حمله‌ای است از سوی «مسلمانانی که از آزادی ما متنفرند». تمام اینها به برداشتی انحرافی از اسلام منجر شده؛ برداشتی که کاملاً با حقیقت فاصله دارد. من بر این باورم که همزیستی و تعامل سازنده و مثبت میان اسلام و غرب کاملاً امکان‌پذیر است. «جورج واشنگتن»، «توماس جفرسون» و بسیاری دیگر از بنیانگذاران آمریکا که قانون اساسی را به رشته تحریر درآوردند، کاملاً با اسلام آشنا بودند. از سوی دیگر، از دهه 1970 میلادی تاکنون شمار بسیاری از آمریکایی- آفریقایی‌ها به اسلام گرایش پیدا کرده‌اند. اسلام فی نفسه دینی است که باعث نمی‌شود مردم آمریکا با آن خصومت پیدا کنند. این صهیونیست‌ها هستند که خصومت با اسلام را کلید زده‌اند و شرکت‌ها و بانکدارهای ثروتمند نبرد با اسلام را به راه انداخته‌اند. در حقیقت دانش مردم آمریکا نسبت به دین اسلام بسیار اندک است. اگر مردم آمریکا، آنچنان که رهبر عالی ایران از ما خواستند، درباره اسلام تحقیق می‌کردند، اوضاع هم اکنون به گونه دیگری رقم می‌خورد. رسانه‌ها در آمریکا بویژه پس از حملات 11 سپتامبر سخت تلاش کردند با الهام از ایده «برخورد تمدن‌ها»، یک روایت تحریف شده بسازند. البته این روایتی جدید نیست. زمانی که آفریقا، آسیا و دیگر نقاط جهان تحت استعمار انگلیس درآمدند، انگلیسی‌ها از «مسؤولیت سفیدپوستان برای متمدن ساختن جهان» سخن گفتند. این یک روایت کاملاً نژادپرستانه و افراطی است. چنین روایتی، نبرد میان آمریکا و نیروهای خاورمیانه را به‌عنوان کشمکشی میان آینده و گذشته به تصویر می‌کشد و روایتی کاملاً اشتباه است، چرا که مدت‌ها پیش از اینکه تمدن به اروپا و شمال آمریکا برسد، تمدنی درخشان در خاورمیانه وجود داشت. نجوم، ریاضی مدرن و دیگر دانش‌ها برای نخستین‌بار در خاورمیانه‌ای گسترش یافت که دین مردمش اسلام بود و نخبگانی هم که چنین دانش‌هایی را داشتند، مسلمان بودند.

مردم خاورمیانه پر از خشم از آمریکا و اسرائیل هستند، چرا که توسط آنها «غیرمتمدن» خوانده می‌شوند. خشم آنها از جنایاتی که دولت آمریکا و اسرائیلی‌ها مرتکب شده‌اند کاملاً بجا و مشروع است. حقایق پشت این جنایات را از مردم آمریکا پنهان کرده‌اند. آنها مردم را در غرب فریب داده و به گمراهی کشانده‌اند. فشار برای ادامه جنگ در خاورمیانه از تمایل بانکداران وال‌استریت برای برخورداری از سودهای بیشتر و بیشتر، نشأت گرفته است.

شرکت‌هایی چون جنرال‌الکتریک، ریتیون، بوئینگ و بسیاری شرکت‌های بزرگ نظامی، هر سال میلیاردها دلار از همین طریق به ‌دست می‌آورند. این شرکت‌ها تجهیزات نظامی در اختیار اسرائیل و کشورهای متحد آمریکا در حاشیه خلیج فارس قرار می‌دهند. هر بار که تعداد بیشتری از مردم در این منطقه جان خود را از دست می‌دهند، این شرکت‌ها نیز سود بیشتری به جیب می‌زنند. علاوه‌ بر این، شرکت‌های نفتی آمریکا نیز نمی‌خواهند هیچ رقیبی برای خود ببینند. آنها نفت عربستان را کنترل می‌کنند و میلیاردها دلار از این راه به‌ دست می‌آورند. آنها نمی‌خواهند ایران را در جایگاهی ببینند که با منافع نفتی ملی خود رقیبی در مقابل سودآوری‌های‌شان شده است. بانکدارها و میلیاردرهای وال‌استریت، لندن و تل‌آویو، می‌خواهند کنترل بازارهای نفت جهان را به دست بگیرند. اصلاً برای همین هم هست که قیمت نفت را کاهش داده‌اند، چون اگر ایران از منابع نفتی‌اش استفاده کند و با این همه تحریم ـ که به قول خود مسؤولان دولت ایالات متحده، بزرگ‌ترین تحریم تاریخ علیه یک کشور است – کمی به اوضاع اقتصادی‌اش سر و سامان دهد، پیشرفت سریع‌تری در تمام زمینه‌ها خواهد داشت؛ از این رو مسؤولان بانک‌های غرب معتقدند باید بر ایرانیان همواره فشار اقتصادی باشد تا به فکر توسعه علمی نباشند.

جنگ و خونریزی هم یک ضرورت برای تحقق این خواسته‌های‌شان است. زمانی که شما گروهی را از دایره انسانیت دور بدانید، بسیار آسان‌تر دست به کشتن آنها می‌زنید. اسرائیلی‌ها مدام افراد بی‌گناه را می‌کشند. این امر برای آنها آسان شده، چرا که بسیاری از اسرائیلی‌ها باور دارند که براساس آموزه‌های «تلمود»، غیریهودیان، انسان نیستند و مانند حیوانات که آنها را می‌کشند، می‌توان انسان‌های غیریهودی را نیز کشت و آنها حقی برای زندگی ندارند! جنایات اسرائیلی‌ها ادامه خواهد یافت، چرا که شمار زیادی از اسرائیلی‌ها قربانیان خود را جزو دایره انسانیت و آدمیت به شمار نمی‌آورند.

با سیاهنمایی و تخریب چهره اسلام، مخالفت و تقابل کمتری با جنگ وجود خواهد داشت. علاوه بر این، از طریق این سیاهنمایی‌ها، افراد بی‌گناهی که جان خود را از دست می‌دهند، به‌عنوان بخشی از نیروهای شرور و ترسناک، هیچ انگاشته می‌شوند. از این رو سیاهنمایی و تخریب چهره اسلام، در جهت جنگ‌افروزی‌هاست. به دلیل جنگ‌افروزی‌های ایالات متحده، طی دهه‌های گذشته، ده‌ها هزار تن از مسلمانان بی‌گناه، جان خود را از دست داده‌اند. برای توجیه چنین مساله وحشتناکی ضروری است چهره‌ای سیاه و خشن از اسلام نشان داده شود. کارزار فریب علیه اسلام، بخشی از ترفندها و تلاش‌ها برای ایجاد و ترویج جنگ و تجاوز است. دولت ایالات متحده هر سال میلیاردها دلار را صرف مخارج نظامی می‌کند، در حالی‌که زیر‌ساخت‌های کشورمان [آمریکا] در حال نابودی است. کمک‌های غذایی به خانواده‌های کم‌درآمد، کاهش یافته است. مدارس و مراکز آموزشی تعطیل شده و بسیاری از معلمان نیز در حال از دست دادن شغل‌شان هستند.

پیامی که از نامه رهبر عالیقدر ایران دریافت می‌شود، این است که باید فرهنگ مفاهمه و درک متقابل و گفت و‌گو شکل بگیرد. ما نیازمند فضایی برای بحث و مذاکره هستیم. من فکر می‌کنم مردم آمریکا، دیگر نباید بیش از این اجازه دهند مورد شست‌و‌شوی مغزی و فکری قرار گیرند. آنها باید یاد بگیرند تحقیق کنند و به تفسیر و برداشت خودشان درباره رویدادهای جهان برسند. از همین ‌رو، خوشبختانه پیام نوآورانه و پیشگامانه آیت‌الله خامنه‌ای رهبر عالی ایران، گامی رو به جلو در این زمینه است.

*روزنامه‌نگار جوان آمریکایی، فعال سیاسی و تحلیلگر مسائل راهبردی. وی از سازمان دهندگان مرکز اقدام بین‌المللی در نیویورک است. مرکز اقدام بین‌المللی در سال 1992 توسط «رمزی کلارک» وزیر اسبق دادگستری و دادستان کل پیشین آمریکا در حمایت از جنبش‌های ضدامپریالیستی در سراسر دنیا بنا نهاده شد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد