خانه » همه » مذهبی » نیازهای بندگی خدا

نیازهای بندگی خدا


نیازهای بندگی خدا

۱۳۹۳/۱۰/۲۸


۱۰۵۴ بازدید

ما چه کار کنیم، تا همانطور که در آیه ۳۶ زمر، (ا لیس الله بکاف عبده ) صحبت از «بنده» است، در مسیر بندگی خدا حرکت کنیم؟

برای موفقیت در بندگی خدا به چند عامل نیاز داریم که در حقیقت پیش نیازهای مسیر بندگی خدا محسوب می شوند. مهمترین نیازهای این راه عبارتند از:1- شناخت هویت اصلی خود:
در ابتدا باید انسان باور کند که او ظهور و بنده خدا است. حقیقت خودشناسی این است که بدانی خدا خالق و رب تو است و تو عبد و مملوک خدایی. اینجا شناختن نسبت و رابطه انسان با خدا اهمیت دارد. انسان در قوس نزول، ظهور خدا و در قوس صعود، عبد خدا است و با بندگی به خدا نزدیک می شود و مظهریت خود را کامل می کند.
انسان قبل از اینکه به خودسازی و بندگی برسد، نوعی احساس و ادعای خدایی در او هست که باعث می شود خودپرستی و رزایل نفسانی و اخلاقی مانند کبر و غرور در او ظاهر شود، نوعی تفرعن در او وجود دارد که باید معالجه شود.
خودشناسی، یعنی باور کنیم که ما خدا نیستیم و بلکه بنده خداییم، این باور، زمینه ای می شود برای عبودیت خدا و رسیدن به مقام بندگی.
قرآن کریم می خواهد به انسان بگوید: که تو بنده ای و خدا تو را برای بندگی خلق کرده – و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. و تنها از طریق بندگی به کمال و سعادت می رسی.
روح، قلب، عقل، نفس و اسارت ها و علقه های خودت را بشناسی و بدانی خدای ناکرده چه صفات شیطانی و رحمانی در وجودت هست، تا بتوانی با تزکیه نفس صفات شخصیتی خود را اصلاح نمایی و در بندگی خدا موفق عمل کنی.
2- اندیشه و عقلانیت توحیدی:
دومین نیاز اساسی بندگی خدا، داشتن اندیشه و عقلانیت توحیدی است، زیرا این اندیشه و تفکر است که به لحاظ نظری ایمان و باورها و اخلاق و عملکرد توحیدی انسان راه پشتیبانی می کند، بندگی خدا بدون داشتن چنین اندیشه ای محقق نمی شود.
اسلام دین توحیدی و روح کلی حاکم بر آن عبودیت و بندگی خدا است. معیار اصلی عقلانی و کارآمد بودن اسلام در توحیدی بودن اندیشه، اخلاق، احکام عملی و اجتماعی آن نهفته است. اگر بخواهیم دقیق تر سخت بگوییم در حقیقت توحید است که چنین عقلانیت و تاثیر گذاری کاملی را به اسلام داده است.
فراتر از اسلام، اصولا سر حقانیت همه ادیان الهی، توحیدی بودن آنها است، چون توحید و بندگی خدا است که انسان را به آرمان های واقعی خود در زندگی می رساند و سعادت جاودان آخرتی را به انسان هدیه می دهد.
همچنین سر بطلان مکاتب، ایسم ها، نحله ها، فرق و مذاهب غیر الهی، عرفان های کاذب و گروه های انحرافی، عقلانی نبودن و کفر آمیز و شرک آلود بودن آنها و عدم توانایی آنها در ساخت انسان و جامعه ایده آل انسانی است.
دین اسلام، روش سیر و سلوک و حرکت تکاملی انسان در زندگی است و بر اساس عقلانیت راهبردی توحید، انسان را تربیت می کند، ادعای اسلام این است که انسان با روحیه تعبد و بندگی و تسلیم شدن در برابر اراده خداوند و معبود عالم که همان حالت عبودیت است، به خدا نزدیک و خداگونه می گردد و تمام استعدادهای روحی اش شکوفا شده، به کمال مطلوب و سعادتی نهایی که برای خود انتظار دارد می رسد.
اسلام، انسان را به عبودیت خدای متعال دعوت می کند و نتیجه عقلانیت توحیدی اسلام تسلیم در بندگی خدا است. تنها در صورتی انسان تسلیم خدا می شود که چنین عقلانیتی را پذیرفته باشد، وگرنه عقلانیت و اندیشه او مادی می شود، به راه کفر و شرک می رود.
کسی دارای عقلانیت دینی و توحیدی است که در سایه شناخت و اعتقاد به اصول توحیدی و نگرش اسلام به مولفه های حیات، بتواند حقیقت را از باطل و بد را از خوب و سره را از ناسره و صحیح را از فاسد تشخیص دهد و کاملترین راه را برای سعادت خود انتخاب کند.
داشتن عقلانیت توحیدی، یعنی اولا خدای متعال را مبدا تمام خیرات و خوبی ها و مخلوقات و کمالات عالم بدانی و ثانیا از روی یقین معتقد باشی که انسان تنها از طریق سیستم راهبردی بندگی خدا به تمام خوبی ها و آرزوهای خود می رسد و سیستم بندگی نفس و شیطان و هرگونه شرکی، گمراه کننده و هلاکت آور است.
استاد راهنما:
یکی از نیازهای مهم راه بندگی خداوند، نیاز به استاد راهنما و عالمی است که خود مسیر بندگی را طی کرده، به مقام بندگی رسیده باشد و بتواند تجربیات خود را در اختیار طالبان و سالکان راه خدا قرار دهد.
انسان یا خودش باید عالم و راه رفته باشد یا باید به عالم راه رفته ای رجوع و اقتدا کند، نیاز به عالم و متخصص یک نیاز عقلانی است که در تمامی رشته های علمی و عملی وجود دارد. شما حتی اگر بخواهید یک میز بسازید به علم و تجربه شخصی یا رجوع به متخصص نجاری نیاز دارید.
درروایت آمده است: هلک من لیس له حکیم یرشده. کسی که حکیم مرشد ندارد هلاک می شود. منظور از حکیم در این روایت همان استاد اخلاقی است که به حکمت رسیده و بر حقایق بنیادین مانند انسان و دین و زندگی و خدا و جهان هستی، اشراف دارد.
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن.
ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
استاد راهنما باید اولا عالم باشد و ثانیا وارسته باشد و ثالثا مهارت های لازم برای انسان پروری را داشته باشد، یعنی اگر یک جوان را به او بسپارند، بتواند قلب و عقل و نفس او را بسازد، بدی ها را از وجود او پاکسازی و فضایل را دراو نهادینه نماید، راه ایمان و بندگی خدا را به او نشان دهد و و هویت انسانی او را شکوفا سازد.
توحید و بندگی خدا، راهبرد کلی و اکسیر اعظم انسان سازی است. استاد اخلاق کسی است که اولا خودش با تفکر توحیدی ساخته شده باشد و ثانیا بتواند انسان های دیگر را با این تفکر آشنا کند و به آنها یکتاپرستی و تخلیه از شرک را آموزش دهد و از این طریق انسان کامل طراز اسلام تربیت نماید.
جایگاه استاد اخلاق در دین و جامعه، جایگاه ولایت و راهبری در جاده توحید و یکتاپرستی است. العلماء ورثه الانبیاء.
درروایت داریم که: العلم علمان علم الابدان و علم الادیان. کار پزشک شناخت بدن انسان و عوامل تاثیر گذار منفی و بیماری زا و عوامل تاثیر گذار مثبت و درمانگر و ارایه راهکارهای درمانی است.
همین نقش را استاد اخلاق نسبت به روح انسان به عهده دارد. عالم اخلاقی باید بتواند آسیب های روحی انسان را بشناسد و درمان کند و راه پرورش روح را به طالبان آن بیاموزد.
استاد اخلاق، یعنی کسی که متخصص روح و انسانیت و خداپرستی است و دقیقا مانند پزشک، هم قادر است بیماری های روح انسان را بشناسد و درمان کند و هم علاوه بر کار درمانی، راهبرد و راهکارهای ارتقای وضعیت انسانی را تا مرحله کمال آموزش می دهد.
کسی که در تدریس و انجام وظایف خود تنها خدا را در نظر بگیرد و اخلاص کامل داشته باشد و برای خدا کار کند و مقاصد نفسانی یا شیطانی نداشته باشد.
قدرت و نشاط جوانی:
لطافت روحى جوان زمینه بسیار مناسبى براى ارتباط با خداوند و انس با او است و چون هنوز حب دنیا و وابستگى به لذت هاى مادى در دل جوان رسوخ نکرده، در این سنین راحت تر مى تواند خود را از دوستى دنیا دور نماید و به جاى آن حب الهى را جایگزین کند.
جوانى بهترین فرصت براى سازندگى و پیمودن مسیر کمال است، زیرا در این سن انسان در اوج قدرت بدنى و روانى است و براى خودسازى به این قدرت نیاز دارد.
فلسفه اصلى وجود قدرت در دوران جوانى صرف آن در جهت خودسازى و توانمندسازى روح است. انسان به هر مقدار که از این دوران فاصله مى گیرد، اگر در مسیر خودسازى باشد، انرژى جسمانى اش صرف قوّت روح مى شود و در نتیجه آن اگرچه از قدرت جسمانى اش کاسته مى شود، ولى روحش قوى و توانا مى گردد.
ولى اگر در این مسیر نباشد، نیروهایش را از دست مى دهد، بدون اینکه چیزى در خور عمر بیابد و در نتیجه احساس خسارت و ضرر خواهد کرد.
دوران جوانى سکوى پرش به قله کمال و کلید رسیدن به سعادت جاودانه است. در این مرحله هنوز شخصیت انسان به طور کامل شکل نگرفته و صفات و خصلت هاى ناپسند و عادات زشت هنوز در عمق روح ریشه نکرده است، لذا مى توان با هزینه و زحمت کمترى در جهت رفع آنها و جایگزین کردن فضیلت ها و اخلاق پسندیده اقدام کرد. کارى که در سنین بالاتر به دلیل ملکه شدن صفات و ثبوت عادت ها بسیار سخت و دشوار خواهد بود.
مولوى این موضوع را به زیبایى و در قالب تشبیه بیان کرده است:
تو که می گویی که فردا این بدان
که بهر روزی که می آید زمان
آن درخت بد جوان تر می شود
وین کننده پیر و مضطر می شود
خاربن در قوت و برخاستن
خارکن در پیری و در کاستن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان تر می شود تو پیرتر
زود باش و روزگار خود مبر
با وجود این واقعیت آشکار، متأسفانه غالبا فرصت ارزشمند جوانى به رایگان از دست مى رود و زمانى انسان متوجه این خسران مى گردد که کار از کار گذشته و فرصتى براى جبران باقى نمانده است.
یک جوان اگر در مسیر کسب آگاهى و تجربه عملى نباشد، به علت فقدان این تجارب و شناخت ها، در عالم بى خبرى و تخیل هاى غیرواقعى به سر مى برد و شاید براى خود عالمى تصور کند که جز احساسات غیرواقعى و افکار غیرمنطقى و دور از حقیقت، چیزى در آن وجود ندارد.
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: من تعلم العلم فى شبابه کان بمنزله الرسم فى الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزله الکتاب على وجه الماء (سفینة البحار، ماده شبب)
کسى که در جوانى بیاموزد (علم او) همچون نقش زده بر سنگ (ماندگار) است و کسى که در حالى که پیر است بیاموزد (علم او) همچون نوشته بر آب می ماند.
رفیق و همراه:
یکی از نیازهایی که اهل معرفت در مسیر سلوک و بندگی خدا مطرح می کنند، داشتن رفیق سلوکی است. این موضوع می تواند در موفقیت سالک برای رسیدن به مقام بندگی بسیار کمک کار و مفید باشد.
اهل معرفت گفته اند: از عناصر پایه در سیر و سلوک، رفقاء و إخوان فى اللـه هستند که با سالک در منازل آخرت و این راه پر فراز و نشیب مصاحبت و مرافقت دارند و به مقتضاى رُحَمَآءُ بَیْنَهُمْ بار یکدیگر را کشیده تا به جوار قرب حضرت پروردگار رسیده و سرخوش از نعیم ولایت نداى – الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَانَا لِهَـذَا – سر دهند.
و لذا در نصوص معرفتى به مؤاخات فى اللـه ترغیب کرده و آثار و خواصّ مترتّب بر آن را شمرده اند؛ حضرت رَسول اللـه (ص) مى فرمایند: مَا اسْتَفادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فآئِدَةً بَعْدَ فآئِدَةِ الْإسْلامِ مِثْلَ أَخٍ یَسْتَفیدُهُ فى اللَهِ. (بحارالأنوار، ج 71، باب 17، ص 275، ح 2) پس از نعمت اسلام، هیچ فائده و بهره اى به مانند برادرى که در راه خدا از او بهره برده شود، روزى هیچ مسلمانى نشده است.
و حضرت أمیرالمؤمنین (ع) در ضمن وصایاى خود در هنگام رحلت مى فرمایند: وَ ءَاخِ الاْءخوانَ فى اللَهِ. (همان، ح 3) اخوّت با اخوان فى اللـه را از دست مده و بر آن مداومت داشته باش.
و حافظ در دیوان خود از رفیق و إخوان فى اللـه تعبیر به کیمیاى سعادت می کند و می گوید:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیاى سعادت رفیق بود رفیق (دیوان حافظ، ص 135، غزل 305)
 
 
 

فصل دهم
مراحل و گام های بندگی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد