خانه » همه » مذهبی » ویژگی انسان- قابلیت انسان- ماهیت انسان- انسان چگونه موجودی ست

ویژگی انسان- قابلیت انسان- ماهیت انسان- انسان چگونه موجودی ست


ویژگی انسان- قابلیت انسان- ماهیت انسان- انسان چگونه موجودی ست

۱۳۹۳/۱۱/۲۷


۶۷۳۴ بازدید

انسان چگونه موجودی است؟و دارای چه قابلیت ها و ویژگی هایی است؟

با عرض سلام خدمت پرسشگر محترم
ضمن تشکر از ارتباط جنابعالی با این مرکز، مطالبی را خدمت شما عرض مینماییم.
پرسشگر محترم،ابتدا درمورد هدف خلقت انسان مطالبی را بیان کرده سپس درمورد ماهیت انسان ودرانتها درمورد ویژگی وقابلیت انسان مطالبی را خدمت شما ارائه میدهیم.
هدف خلقت انسان.
خداوند متعال انسان را آفرید تا خلیفة الله باشد ؛ لذا قبل از آفرینش اوّلین فرد انسانی ، خطاب به برترین موجودات آن روز ، یعنی فرشتگان و برخی جنّهایی که در صف ملائک قرار گرفته بودند ، فرمود: « من قرار دهنده ی خلیفه ای در زمین هستم. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى دهى که در آن فساد و خونریزى کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را بجا مى آوریم، و تو را تقدیس مى کنیم. پروردگارت فرمود: من چیزی مى دانم که شما نمى دانید. » (بقره:30)
امّا آن چه رازی بود که ملائک از آن بی خبر بودند و خدا از آن آگاه بود؟ از ادامه ی آیات سوره ی بقره چنین فهمیده می شود که آن امر مجهول و آن راز پنهان ، حقیقت خلافت الهی بوده که فرشتگان از آن بی خبر بوده اند. در ادامه ی آیات آمده است: « سپس آموخت به آدم اسماء را جملگی. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!» فرشتگان عرض کردند: «منزّهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده اى، نمى دانیم؛ تو دانا و حکیمى.» فرمود: «اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه کن!» هنگامى که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟! و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید؟»
از این آیات فهمیده می شود که حقیقت خلیفةالله بودن ، همانا داشتن علم الاسماء می باشد. البته باید توجّه داشت که داشتن علم الاسماء دانستن الفاظ یا معانی اسماء الهی نیست ؛ بلکه مقصود این است که کسی مظهر آن اسماء گردد ؛ به این معنی که حقیقت وجودی تمام آن اسماء را بالفعل در وجود خود داشته باشد. به تعبیر دیگر ، خلیفة الله کسی است که همچون آیینه ، که تمام خصوصیّات انسان را می نمایاند ، اسماء و کمالات حقّ تعالی را بنمایاند ؛ و از همین روست که در زبان فارسی او را نماینده ی خدا می گویند ؛ چون نماینده یعنی آنکه دیگری را می نمایاند. و هم از این رو بود که خداوند متعال فرشتگان را امر فرمود که بر آدم سجده نمایند ؛ چرا که او آیینه ی خدانما بود و سجده بر او ، سجده بر اسماء الله بود نه سجده بر ماسوی الله.
پس غرض از خلقت آدمی این است که در سیر صعودی خود ، از پایین ترین رتبه ی وجود ، شروع به حرکت تکاملی نموده ، حقیقت و کمال وجودی تک تک موجودات را به دست آورد و به جایی برسد که از تمام ملائک نیز فراتر رفته جامع جمیع کمالات امکانی گردد. بلکه پا فراتر از آن نیز گذاشته به مقام آیینگی تامّ و مقام فنا می رسد ؛ که در آنجا بنده ، خودی در میان نمی بیند تا سخن از دوگانگی و یگانگی یا امکان و وجوب باشد ؛ آن سان که صورتِ نقش بسته در آیینه در مقایسه با شخص بیرون از آیینه ، خودی برای خود نمی بیند ؛ و این است آن غرض و کمالی که انسان برای آن آفریده شده و این است آن مقام عبودیّت و معرفت ؛ و این است لقاء الله ، که انسان در خود جز خدا را نبیند ، همان گونه که صورت نقش بسته در آیینه خودی جز صاحب صورت ندارد. در این حالت ، تمام وجود شخص مترنّم به این نغمه می گردد که :« گر بشکافند سراپای من ـــ جز تو نیابند در اعضای من» و امتحانات الهی تماماً برای رساندن انسان به این مقصد اعلی می باشد. این همان حقیقتی است که فرشتگان و ابلیس از درک آن عاجز بودند و هستند و خواهند بود. لذا خداوند در محاجّه با ابلیس فرمود: « یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ ـــــ اى ابلیس! چه چیز مانع تو شد تا بر مخلوقى که با دو دست خویش او را آفریدم سجده کنى؟! آیا تکبّر کردى یا از برترینها بودى؟! » (ص:75) ؛ مراد از دو دست خدا اسماء جلال و جمال او هستند که آدم بالفعل ، مظهر جمیع آنهاست. دیگر موجودات ، مظهر برخی اسماء الهی هستند ولی انسان بالفعل شده ، مظهر تمام اسماء الهی است. همچنین در حدیثی قدسی به انسانهای بالفعل نشده و غافل از هدف خلقت آدمی فرمود: « یا بن آدم! خلقتُ الأشیاءَ کُلّها لِأجلِک ، و خَلقتُک لِأجلی ، و أنت تَفِرّ مِنّی. ــــ ای فرزند آدم ! همه ی اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خویش ساختم ، در حالی که تو از من فرار می کنی.» (تحریر المواعظ العددیة ، ص574 ) ؛ یعنی همه چیز جلوه ای از کمالات انسانند و همه در خدمت اویند تا او به کمال نهایی خویش برسد ؛ از عرش برین و جبرئیل امین گرفته تا شیطان رجیم ، خواسته یا ناخواسته ، دست به دست هم داده اند تا زمینه ی رشد و ترقّی آدمی به مقام خلیفة اللّهی را فراهم نمایند.
در این گردونه ی عالم که انسان مرکز گردش آن می باشد ، گروهی از موجودات ، چون ملائک الهی مانند مربّیانی هستند که در حدّ توان خود انسان را مدد می رسانند تا به بام عالم پا نهاده ، وارد عالم اسماء الهی گردد ؛ و شیاطین و دار و دسته ی آنها ، همچون حریفانی قَدَر می باشند که انسان در مبارزه با آنها ، استعدادهای وجودی خود را شکوفا می کند. لذا جهان مادّی صرفاً میدان مسابقه است و بس ؛ و میدان مسابقه جای سبقت گرفتن و به مقصد رسیدن است نه جای اقامت و خوشی ؛ « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعا ــــ پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوى خداست»(المائدة:48) و فرمود: « وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ـــ و امّا پیشی گیرندگانِ پیشی گیرندگان ، آنهایند مقرّبان.» (الواقعة:10). آنانکه در این مسابقه بازنده باشند و به سلامت از خطّ پایان نگذرند« إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ـــ آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند.» امّا آنانکه از خطّ پایان بگذرند ، بهشت را ، که وصف آن از حد بیرون می باشد ، جایزه می برند ؛ و آنها که نفرات برگزیده باشند به فراتر از بهشت راه یافته در جنّة الاسماء به رحیق مختوم می رسند که تنها نوشندگان دانند چیست. اینان چنانند که « تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ ؛ یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ ؛ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ ؛ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ ــــ در چهره هایشان طراوت و نشاط نعمت را مى بینى و مى شناسى. آنها از شراب زلال و دست نخورده و سربسته اى سیراب مى شوند ؛ مهرى که بر آن نهاده شده از مِشک است ؛ و پیشی گیرندگان ، در این باید بر یکدیگر پیشى گیرند. این شراب آمیخته با«تسنیم» است .»(مطففین: 23 ـ 27 ) امّا آنانکه حتّی از برگزیدگان نیز برگزیده ترند ، فراتر از جنةالاسماء به جنّةالذات بار می یابند و از چشمه ی فنا که چشمه ی تسنیم باشد سیراب می گردند ؛ همان چشمه ای که ذرّه ای از آن در رحیق مختوم ریخته و رحیقیان را مست نموده است ؛« عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُون ـــ چشمه ای که مقرّبان از آن می نوشند.» (مطففین:28)
در آخر گفتنی است که این همه گفتار نقش خیالی بیش نیست ؛ که شنیدن کی بود مانند دیدن. ملائک از درک آنچه قرار است انسان بدان راه یابد عاجزند پس چون حقیری که به فرض ترقّی وجودی ، مسیر کمال را تا سر کوی نیز نرفته است ، چگونه می تواند آن حقایق را وصف نماید. فقط همین اندازه می توان گفت که ما هم اکنون در میدان مسابقه ای بس بزرگیم ، و هدف در درجه ی اوّل به سلامت گذشتن از خطّ پایان و در درجه ی دوم جزء نفرات برگزیده شدن و در درجه ی بالاتر ، اوّل شدن و با اهل بیت (ع) همراه گشتن است ؛ آن سان که سلمان فارسی شد و مدال « سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت » را از دست مبارک رسول الله و امیر مومنان و امام صادق (ع) گرفت . و امّا قانون این مسابقه ، شریعت الهی ؛ و داور آن ، انبیاء و ائمه(ع) و داور داوران ، حضرت خاتم الانبیاء (ص) می باشند. «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیدا ـــــ حالِ آنها چگونه است آن روزى که از هر امّتى، شاهد و گواهى مى آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟ » (النساء:41)
و عجبا از برخی انسانها که خیال می کنند اگر در این میدان ندوند ، زیانی به خدا می رسد ؛ حال آنگه دامن کبریایی او از گرد نیاز منزّه می باشد ؛ و هر کسی هر چه کوشد ، به حال خود کوشیده است. لذا فرمود: « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَت ـــــ خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانان وجودی اش تکلیف نمى کند. (انسان،) هر کار(نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر کار(بدى) کند، به زیان خود کرده است » (البقرة:286) و فرمود: « … مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ ــــ هر کس شکرگزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده ؛ و آن کس که کفران کند ، همانا خداوند بى نیاز و ستوده است .» (لقمان:12) و فرمود: « وَ قالَ مُوسى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ ــــــ و موسى(به بنى اسرائیل) گفت: اگر شما و همه ی مردم روى زمین کافر شوید ، (به خدا زیانى نمى رسد؛ چرا که) خداوند، بى نیاز و شایسته ی ستایش است.» (إبراهیم:8).
انسان چگونه موجودی است ؟
می دانید درباره انسان که اساسا انسان چگونه موجودی است ، دو نوع نظر است . یکی اینکه انسان نیز مانند همه جانداران دیگر یک موجود صد در صد به اصطلاح خاکی است یعنی مادی است ولی موجود مادی ای که در مسیر تحولات مادی ، آن حداکثری که یک ماده می توانسته است متکامل بشود، تکامل پیدا کرده است . حیات ، چه در گیاهان و چه در درجه عالیترش حیوانات و چه در درجه عالیتر از آن انسانها ، خود یک تجلی و پرتوی است از تکاملاتی که ماده در مسیر خودش تدریجا پیدا کرده است .
یعنی عنصر دیگری یر از عناصر مادی در بافتمان وجود این موجود دخالت ندارد . ( اینکه عنصر می گوئیم ، به خاطر اینست که تعبیر دیگری نداریم ) . هر شگفتی که در این موجود هست ، از همین بافت مادی او سرچشمه می گیرد . قهرا روی این حساب باید اولین انسان و اولین انسانهایی که در دنیا آمده اند ، پائین ترین انسانها باشند و هر چه که انسان رو به جلو آمده است متکاملتر شده باشد خواه اولین انسان را به شکل تصور قدما در نظر بگیریم که مستقیما از خاک آفریده شد یا به شکلی که بعضی از آقایان امروز پیش کشیده اند و خودش یک فرضیه ای است که از نظر فرضیه بودن قابل توجه است ، که انسان انتخاب شده از یک موجودات پستتر از خودش و تحول یافته طبقه پائینتری است و ریشه اش به خاک منتهی می شود نه اینکه اولین انسان مستقیما از خاک آفریده شده .ه
همچنین قابل ذکر ست دیدگاه اسلام درمورد این زمینه این می باشد که انسان‌شناسى اسلامى، تصویرى است که اسلام از انسان عرضه می‌کند. در مورد حقیقت انسان، دو دیدگاه قابل طرح است؛ یکى این‌که گوهر آدمیان امر یگانه‌اى است و تفاوت‌هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى موجود بین آنها به پوسته‌ها و عوارض مرتبط است. در مقابل، این نظر وجود دارد که گوهر آدمى در زمان‌ها یا در بین اقوام و ملل گوناگون با یکدیگر مختلف است.
نظر اول را تمامى نحله‌هاى دینى، فرق عرفانى، شاخه‌هاى علم و غالب مکاتب فلسفى پذیرفته‌اند، هر چند در تفسیر این حقیقت یگانه، راه‌هاى گوناگونى رفته و آراى مختلفى عرضه کرده‌اند.
نظر دوم را گروهى از مکاتب فلسفى متأخر برگزیده‌اند و با ادعاى این امر که حقیقت انسان یک هویت فرهنگى است، تفاوت فرهنگ‌ها را موجب تفاوت ذات آدمیان شمرده‌اند. برخى نیز با طرح واژگان انسان سنتى و انسان مُدِرن به این سو رفته‌اند که حقیقت انسان در اثر آنچه در روزگار رنسانساصلاح دینى و روشنگرى رُخ داد، دیگرگون شد و انسان سنتى به انسان مدرن تبدیل گردید.
اما در واقع آنچه در پى تبدّل فرهنگ‌ها تغییر یافت، شکل روابط و پوسته زندگى آدمى بود، در حالى که لُبّ این حقیقت و ذات این هویت همچنان دست نخورده باقى ماند. از نگاه اسلام، چه آحاد افراد انسان در یک زمان و چه انسان‌هاى گوناگون در زمان‌هاى مختلف، با تمام تفاوتى که با یکدیگر از حیث فرهنگ، دانش، و آداب و رسوم دارند، از نوعى اشتراک و وحدت هویت برخوردارند. هویت واحد انسانى امرى است که هم قرآن بر آن شهادت می‌دهد، هم نگاه و بینش فلسفى آن‌را اقتضا می‌کند و هم دانش‌هاى تجربى در ساحت علوم طبیعى و علوم انسانى چنین نگرشى دارند.
از نگاه قرآن انسان موجودى است که از یک‌سو فطرتى الهى و از سوى دیگر، طبیعتى مادى دارد، فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات، و خیرات دعوت می‌کند و طبیعت او را به حضیض مادیّت، شهوات و شرور فرا می‌خواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین طبیعت و فطرت اوست. اگر طبیعت انسان بر فطرت غلبه کرد و او مسیر طبیعت را پى گرفت، از نگاه قرآن این انسان، انسانى است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبیعتش در مسیر فطرت قرار گرفت، در این صورت این انسان، انسانى است که در مسیر هدایت قرار گرفته و در طریق حق قدم برداشته است.
در قرآن امورى به عنوان امور مشترک در بین انسان‌ها ذکر می‌شود، گاه در مقام فضیلت و گاه رذیلت. البته هیچ یک از اینها به این معنا نیست که انسان‌ها بالفعل داراى تمام این فضایل یا رذایل هستند، بلکه مقصود این است که در انسان هم زمینه فضایل وجود دارد و هم زمینه رذایل. در جایى می‌گوید: فطرت انسان‌ها الهى است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»، در جاى دیگرى می‌گوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»،[ به راستى که انسان سخت آزمند [و بی‌تاب] خلق شده است»؛ معارج، 19] جایى از فضیلت انسان سخن می‌گوید و جایى از رذیلت. جایى فطرت الهى انسان را ذکر می‌کند، جایى بی‌صبرى، ناتوانى، و طمعکارى او را. هیچ‌یک از این دو بیان ناظر به این نیست که وقتى انسان‌ها به دنیا می‌آیند بالفعل داراى فضایل یا رذایلى هستند.
خداوند تبارک و تعالى درباره انسان می‌گوید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»؛[ نحل، 78.] شما وقتى از شکم مادرانتان خارج شدید، چیزى نمی‌دانستید. در روایات نیز وارد شده که ابناى بشر مولود بر فطرتند و فطرت‌ها، فطرتى است پاکیزه.[ در روایت از رسول اکرم(ص) وارد شده است: «کل مولود یولد على الفطره»؛ هر فردى بر فطرت الهى متولد می‌شود. کلینى، الکافى، ج 2، ص 12.] بنابراین، انسان از نگاه قرآنى و روایى موجودى است که وقتى پا به عرصه این عالم می‌گذارد علمى ندارد، آگاهی‌ای ندارد، ولى فطرتى الهى دارد. و در عین حال کششى به سمت مادیات در طبیعت او وجود دارد. وقتى وارد صحنه عالم می‌شود، در واقع از یک‌سو، شناخت و معرفت را آغاز می‌کند و از سوى دیگر، در راستاى طبیعت یا فطرت جهت می‌گیرد. این نگاهى است که قرآن به انسان دارد و در وراى پوسته متفاوت انسان‌ها، یک باطن واحد را می‌بیند.
از نگاه فلسفى هم قضیه به همین شکل است. مکاتب فلسفى، چه در یونان باستان و چه در اسلام و چه در غرب معاصر، همواره نگاهى وحدت گرایانه نسبت به انسان داشته و تصویرى کلى را، به عنوان هویت عمومى انسان‌ها عرضه کرده‌اند. این تصویر ممکن است خوشبینانه باشد؛ مانند تصویرى که اسلام ارائه کرده و فطرت انسان‌ها را فطرتى پاک دانسته است، و امکان دارد تصویرى بدبینانه باشد، مثل تصویرى که مسیحیت تاریخى عرضه نموده و انسان‌ها را موجوداتى پلید و گناهکار و طبیعتشان را طبیعتى زشت و ناپاک دانسته، هر چند تصویرهایى که از انسان در اندیشه‌هاى دینى و مکاتب فلسفى ارایه شده، با هم تفاوت دارد، اما همگى آنها در این جهت با یکدیگر مشترکند که براى انسان، با تمام تفاوت‌هایش، هویت واحدى قائل شده‌اند.(اسلام کوئست)
ویژگی وقابلیت انسان
خداوند دو نوع توانمندی به انسان داده است. اول توانمندی های عمومی است که معمولا در همه انسانها نهاده شده مانند کسب علم و معرفت، اصلاح اخلاق و رفتار، یادگیری فنون و صنعت های مختلف و در یک کلمه رسیدن به کمال و پیشرفت در هر کاری. دوم، توانمندی های خاصی که در عده ای وجود دارد ولی جنبه عمومی ندارد مثل مهارت در نقاشی و خط، داشتن قدرت حافظه فوق العاده، قریحه شعری، دارا بودن صدای خوب و مانند آن. در مورد توانایی های عمومی نیازی به کشف آن نداریم، بلکه لازم است راه های عملی کردن آنها را بدانیم و سعی در بارور کردن آنها کنیم؛ ولی در مورد توانایی های خاص چند راه برای کشف آن وجود دارد. یک راه آن است که در زما ن کودکی افراد امکانات لازم هر یک از این استعدادها را برای آنها فراهم کنیم تا به طور طبیعی آشکار شوند و به کمال برسند. این روش در سنین بالاتر نیز کاربرد دارد. البته در دوره جوانی خود فرد نیز می تواند از روش آزمایش و خطا استفاده کند و استعدادهای درونی اش را کشف کند که گاهی این کار توسط افراد دیگر مثل معلمین با تجربه و متخصصین مشاور و روانشناس و با استفاده از ابزارهای علمی – تجربی نظیر مصاحبه ها، آزمون های روانشناختی و … ممکن است کشف شود. به هر حال کشف استعدادهای درونی کار سختی نیست، آن چیزی که سخت است و نیاز به تلاش و استقامت دارد عملی کردن این استعدادها و توانمندی هاست.
خداوند متعال همه مردم را بر فطرت توحید آفریده و به همه انسان ها اسماء الهی را تعلیم نموده است. «و علم ادم الاسماء کلها» ، پس در عمق ذات و سویدای درون همه انسانها علم به اسما و صفات و ذات الهی به ودیعه نهاده شد. هر چند در این جهت سرمایه و ظرفیت همه انسان ها یکسان نمی باشد و میزان برخورداری از اسمای الهی در افراد مختلف و ظرفیت و استعداد آنها متفاوت است و این مربوط به حکمت الهی و علم اوست که ما از آن بی خبریم . انسان مراحلی را طی کرده و منازلی را پیموده تا از عالم نور و عقل و تجربه به ظلمتکده دنیا رسیده و بساط زندگی و عیش را در این دنیا که به تعبیر روایات تاریکترین و پست ترین عوالم است گسترده است. بر اثر دل بستگی ها و وابستگی ها و تعلق بیش از حد نیاز به دنیا و امور مادی فطرت پاک الهی او که آینه دار صفات الهی و یادگاری از عالم نور و پاکی و تجرد اوست تاریک و مکدر گشته و غبار غفلت و گناه و معصیت روی آن را پوشیده است. هدف از سر و سلوک کنار زدن پرده های ضخیم غفلت و دلبستگی ها و تعلقات مادی از چهره زیبا و روشن فطرت محجوب شده است تا دوباره انسان روشنایی و پاکی و تجرد اولیه خود را باز یابد و پا به عالم نورانیت و صفا و معنویت بگذارد. در انبیا و اولیایی بزرگ الهی فطرت پاک خدا داد دست نخورده و صاف و بی غبار باقی مانده و به همین دلیل فطرتشان دایما در حال تلالو و نورافشانی است و این همان معنای عصمت است که از ویژگی پیامبران و امامان پاک است و با همان فطرت نورانی و درخشان از حقایق عالم ملکوت و اسرار الهی آگاهی دارند و بر عالم طبیعت و سایر عوالم تسلط واشراف دارند . سایر مردم هر کدام کم و بیش آینه فطرت را تیره و تار ساخته اند و باید با پیروی و تبعیت از دستورات الهی و تعالیم انبیا و اولیا ، زنگار از چهره فطرتشان بزدانید و به میزان مجاهدت و ریاضت و بندگی و دنباله روی از تعالیم الهی و عمل به احکام شرع به فطرت اولیه خود برگردند.
در واقع انبیا و اولیا هدفی جز برگردندان انسان به فطرت پاک خود ندارند و به یک معنا آنان چیز نو و جدیدی برای انسان ها نیاورده اند بلکه راه پاکسازی وغبار روبی و زنگار زدایی از جمال فطرت را به بشر آموخته اند و وقتی بشر به منزل اول و فطرت توحید بازگشت خود به خود حقایق را می یابد و با عوالم ملکوت و اسما و صفات و ذات حق انس و الفت پیدا می کند و از این نظر نیازی به تعلیم و آموزش ندارد. امیرمؤمنان(ع) در اولین خطبه نهج البلاغه در این مورد می فرماید: «فبعث منهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستأدرهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائق العقول ؛ پس پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد تا از آنها بخواهد میثاق و پیمان فطرت خود را ادا کند و نعمت های فراموش شده را به یاد آنان اورند و با ابلاغ پیام و احکام الهی جهت را بر آنان تمام کنند و گنجینه های پنهان و مدفون عقل را برای آنان آشکار کند». با این مقدمه در پاسخ به پرسش شما می گویم : اگر عده ای قادر به سیر و سلوک نبوده و از پیمودن راه دشوار و پر پیچ و خم بندگی و قرب الهی ناتوانند به این دلیل است که آن اراده و همتی را که لازمه سیر و سلوک و مبارزه با هوا و هوس و خواهش های ناروا و دوری از غفلت از یاد خدا و بریدن از علایق نفسانی و قطع رشته تعلقات دنیوی و مادی است در آنها وجود ندارد و فطرت آنها که زیر خروارها بار گناه و عصیان و غفلت مدفون شده ، نتوانسته خود را از قید و بند و حجابها آزاد سازد و انوار الهی در آن منعکس گردد و گر نه سرمایه این راه و لوازم طی این سفر در همه انسانها به ودیعت گذارده شده است.
بهترین دلیل بر وجود این سرمایه در همه انسانها و امکان این سفر روحانی برای همه،: دعوت همگانی و عامی است که خداوند متعال و شرع مقدس نسبت به همه انسانها دارند و همگی را به پیمودن راه قرب و رسیدن به جوار حق دعوت کرده اند. دعای «اهدنا الصراط المستقیم» که همه اهل ایمان چند بار در نمازشان می خوانند و هدیه ای از جانب حق تعالی است و از ما خواسته که در نماز چنین بخوانیم و این گونه دعا کنیم، بیانگر وجود زمینه رشد و تعالی و قرب در همه انسان ها است . خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحینه حیاه طبیه ؛ هر زن و مرد با ایمانی که عمل صالح انجام دهد ، به او حیات پاک و طیب می بخشیم و مراد از حیات طیبه همان حیات روحی و معنوی است که هیچ کس از آن محروم نشده و با دو شرط ایمان و عمل صالح می توان بدان راه یافت».
از یک نظر ظرفیت های انسان دوگونه اند: (1) تحول ناپذیر. برخى از امورى که غالبا جنبه وراثتى دارند و از مقدمات وجودى شخص مى باشند تاحدى دگرگونى ناپذیر یا اندک تحول پذیرند مانند میزان هوش و … (2) تحول پذیر مانند اوصاف اخلاقى از قبیل آنچه برشمرده اید. این مسائل نوعا حالت اکتسابى دارند یعنى شخص از محیط تربیتى یا با کنش اختیارى خویش شخصیت خود را هرچند به طور ناخواسته و نادانسته چنین پرورش داده است. درمان آنها نیز از طریق کنش متقابل میسر است. مثلا فردى که ضعف در رازدارى دارد مى تواند تصمیم جدى بر راز دارى گیرد و هرگاه به ذهنش آمد رازى را به کسى نگوید فورا خود را از آن باز دارد و در صورت تخلف خود را به نحوى مجازات نماید. و یا از پرحرفى و بیهوده گویى دورى کند.اگر این عمل تا مدتى تکرار شود وضعیت فرد کاملا تغییر خواهد کرد.
البته وجود اختلاف در ظرفیت ها و استعدادها و مایه هاى درونى انسان ها امرى غیرقابل انکار است که علاوه بر قرآن کریم و روایات معصومین(ع)، مشاهده و تجربه نیز آن را تأیید مى کند. قرآن کریم در مورد عموم انسان ها مى فرماید: «و رفع بعضکم فوق بعض درجات ؛ و برخى از شما را بر برخى دیگر درجاتى برترى بخشیدیم»(انعام، آیه 165). در مورد پیامبران(ع) مى فرماید: «منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات ؛ خداوند با برخى از پیامبران(ع) گفتگو کرد و بعضى را درجاتى برترى بخشید» (بقره، آیه 253). مراد از ظرفیت همان سرمایه هاى درونى و استعدادهاى مادى و معنوى نهفته در درون انسان است که براساس حکمت الهى در انسان ها مختلف است و ممکن نیست انسان ها از نظر استعداد و هوش و فکر و ذوق و سلیقه یکسان باشند. هر چند پاره اى از اختلاف ها و تفاوت ها اکتسابى است و کوشش و تلاش انسان در ایجاد ظرفیت هاى گوناگون و امتیازها قابل تردید نیست ولى در عین حال این اختلاف در ظرفیت ها و سرمایه ها و استعدادهاى مادى و معنوى به طور تکوینى وجود دارد و عدالت به معناى قرار دادن هر چیزى در جایگاه مناسب و در خور آن ایجاب مى کند که این اختلاف وجود داشته باشد. خداوند در قرآن مجید مى فرماید: ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین؛ M}خداوند آدم(ع) و نوح(ع) و خاندان ابراهیم و عمران را بر جهانیان برگزید{M(آل عمران، آیه 33). این انتخاب و گزینش از نظر تکوینى نیز ثابت است. یعنى خداوند آفرینش آنان را از آغاز، آفرینشى ممتاز قرار داد. اگرچه با داشتن این امتیاز، در انتخاب راه حق مجبور نبودند بلکه این راه را با اراده و اختیار خود مى پیمودند ولى در عین حال این آفرینش ویژه و ظرفیت گسترده آنها، زمینه ساز رهبرى جامعه و هدایت انسان ها گردید و سپس با اطاعت و پیروى فرمان خداوند و جهاد در راه او و استقامت و صبر و تلاش در راه هدف والا و مقدس خود به امتیازاتى اکتسابى نیز دست یافتند که در کنار امتیازات ذاتى و خداداد آنها، از آنها انسان هایى برجسته و برگزیده ساخت. هر چند این امتیازات ذاتى براى ایجاد سازمانى منظم و زمینه سازى براى رشد و تعالى بشر ضرروى و لازم است ولى مسؤولین بزرگ و همسنگ با آن امتیازها را به همراه دارد و دیگران که از این امتیازها بى بهره اند مسؤولیت کمترى بر دوش دارند(تفسیر نمونه، ج 2، ذیل آیه 33 آل عمران). برخلاف مناصبى مانند نبوت و امامت که امورى اختصاصى و ویژه مى باشند و دیگران نمى توانند طمعى در دست یافتن به آنها داشته باشند رسیدن به کمال قرب و درجات والاى انسانى، امرى اختصاصى نمى باشد و رسیدن به قله کمال انسانى متناسب با ظرفیت هاى گوناگون براى همه انسان ها امرى شدنى و قابل دسترسى است. بهترین دلیل بر امکان رسیدن به چنین پایه و درجه اى از کمال این است که خداوند متعال و پیامبران و اولیاى پاک او با تعبیرهاى گوناگون و به مناسبت هاى مختلف، همه را به این کمالات و رسیدن به اوج بندگى دعوت و تشویق کرده و آن را هدف اصلى و والاى آفرینش دانسته اند و اگر راه رسیدن به این مرتبه از کمال و قرب بر انسان بسته بود و بال پرواز به قله قاف قُرب در انسان وجود نداشت این همه دعوت و تشویق و تبلیغ لغو و بیهوده بود. چگونه ممکن است در شبانه روز چند بار در نمازهایمان بخوانیم: اهدنا الصراط المستقیم * صراط الذین انعمت علیهم»؛ (حمد، آیه 5 و 6). یعنى خدایا ما را به راه راستى که راه پیامبران و شهدا و صالحان و صدیقان است راهنمایى کن، راه کسانى که به قرب جانان راه یافتند و شاهد مقصود را در آغوش گرفتند ودر جوار محبوب آرمیدند، ولى در عین پیمودن این راه براى ما ناممکن و این در سعادت بر ما بسته باشد؟ شکى نیست که ما را بر خوان گسترده اى که انواع غذاهاى روحانى و معنوى بر آن چیده شده دعوت کرده اند، سفره با برکتى که همه نوع غذا متناسب با هر سلیقه و اشتهایى را در بر دارد و اگر دستگاه گوارش و هاضمه انسان سالم و به دور از آفات باشد ممکن نیست از این سفره خدایى محروم و گرسنه برخیزد. حال اگر دستگاه گوارش فردى بیمار و نارسا بود و نتوانست از این خوان بى دریغ ربوبى بهره اى ببرد، باید خود را ملامت و سرزنش کند و گناه این حرمان بر عهده خود اوست.
نکته اى که در این میان حایز اهمیت فراوان و در خور توجه ویژه است این است که آنچه انسان را از رسیدن به مقام قرب و درجات عالى کمال باز مى دارد و رسیدن به آن قله رفیع را براى وى ناممکن مى سازد، نبود استعداد و یا کم بودن ظرفیت نیست بلکه وجود موانعى است که بر سر راه او قرار دارد. بالاترین وظیفه انسان و هدف از همه تلاش ها و مجاهدت هاى او، کنار زدن خار و خاشاک گناه و غفلت و آلودگى از چهره تابناک فطرت پاک خدایى است و در واقع این گرد و غبارهاى نشسته بر آینه صیقلى جان و روح انسان است که مانع دیدن حقیقت و رسیدن به قله کمال مى باشد و باید این گرد و غبارها را فرو نشاند تا بتوان به جمال یار نظر کرد. جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى      غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد کمالات انسانى همان گنج هاى نهفته در خرابه وجود انسان است که با کندن زمین دل و کنار زدن خاک ها سر راه به جلوه گرى و نورافشانى مى پردازد و انسان را به جام جهان نمایى که سال ها در آرزوى آن بود و آن را از بیگانگان تمنا مى کرد مى رساند. در حدیثى از پیامبر(ص) مى خوانیم: «لولا تکثیر فى کلامکم و تمریج فى قلوبکم لرأیتم ما أرى و لسمعتم ما اسمع ؛ اگر سخنان زیادى و آشفتگى دل هاى شما نبود، آنچه را من مى دیدم مى دیدید و آنچه را مى شنیدم مى شنیدید»(رساله لب اللباب، علامه حسینى طهرانى، ص 42، انتشارات حکمت). و باز در روایتى دیگر از پیامبر(ص) چنین آمده است: «لولا ان الشیاطین یحومون حول قلوب بنى آدم، لررأوا ملکوت السموات والارض؛ اگر شیطان ها بر گرد حریم دل هاى فرزندان آدم(ع) گردش نمى کردند، باطن آسمان ها و زمین را مى دیدند»(همان) هدف اصلى پیامبران الهى(ع) یادآورى عهد و پیمانى است که انسان در لوح فطرتش با خداوند بسته و با بشارت و بیم و پند و اندرز خود وفاى به آن عهد ازلى ریشه دار را از بشر خواسته اند، چنانچه امیرمؤمنان(ع) در این باره مى فرماید: «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّر و هم منسّى نعمته… و یثیروا لهم دفائن العقول ؛ خداوند پیامبرانش را پى در پى فرستاد تا از مردم وفاى به عهدى را که در فطرتشان است بخواهند و نعمت هاى خدا را که مورد غفلت و فراموشى قرار گرفته به یادشان بیاورند و گنجینه هاى نهفته در اعماق روح و جان انسان ها را بیرون آورند و هویدا سازند»(نهج البلاغه، خطبه اول). سفارش به توبه و استغفار و تأکید بر یاد خدا و ترغیب به عبادت هاى گوناگون همگى در راستاى همین زدودن موانع و برطرف کردن و یا کم رنگ کردن حجاب هاى فطرت و هویدا نمودن و به فعلیت رساندن استعدادهاى خدایى و کمالات پنهان در اعماق وجود انسان است: میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست     تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
– ترجمه جامع السعادات، ج 1، باب اول
– راه روشن، ترجمه محجه البیضاء، فیض کاشانی
– نقطه های آغاز در اخلاق اسلامی، مهدوی کنی
– اخلاق در قرآن، مصباح یزدی، فصل روش سلوک
– انسان کامل، شهید مطهری
– تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهری
– مراحل اخلاق در قرآن کریم، استاد جوادی آملی
– کتاب های اخلاقی، شهید دستغیب شیرازی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد