خانه » همه » مذهبی » پسر خدا- پسر انسان – بشارت به پیامبری حضرت محمد

پسر خدا- پسر انسان – بشارت به پیامبری حضرت محمد


پسر خدا- پسر انسان – بشارت به پیامبری حضرت محمد

۱۳۹۴/۰۲/۲۷


۳۹۴ بازدید

چرا در انجیل به حضرت عیسی هم پسر خدا گفته شده و هم پسر انسان ؟چرا در انجیل سخنی در مورد پیامبری به نام محمد و و هم سخنی در مورد دین جدیدی ( اسلام ) نشده است ؟

پاسخ سوال اول: مسیحیان حضرت عیسی (ع) را خدا می دانند . این اصلی ترین رکن ایمان مسیحی کنونی است که عیسی را خدای پسر و گاه پسر خدا می خواند . چنین چیزی هم از نظر ادله قطعی عقلی و هم بر اساس آنچه پیامبران آموخته اند کاملا باطل و نادرست است . همچنین به نظر برخی از محققان، مسیحیان اولیه خدای یگانه را می پرستیدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثلیث و الوهیت مسیح در مسیحیت راه یافت. اما از نظر عقلی فرزنددار بودن؛ یعنى، چیزى از سنخ خودش از فردى جدا شود؛ مثلاً در ما انسان ها، فرزندمان از سنخ خودمان است. بنابراین خدا اگر صاحب فرزند بشود، باید در نفس خود تجزیه شود و چیزى که از سنخ او است، از او جدا شود، (المیزان، ج 20، ص 672). گفتنى است که تجزیه شدن از عوارض ماده است و مادى بودن، نشانه نقص است و خدا مادى نیست ونقصى نیز در او راهندارد. بنابراین فرزند شبیه و همانند پدر است، در حالی ک ه خدا شبیه و همانند ندارد. گذشته از آن، فرند حادث است و خدا نمى تواند حادث باشد؛ زیرا حادث بودن، مساوى با محدودیت است. امام على(ع) مى فرماید: «لَمْ یَلِدْ» فیکون مولودا و «لَمْ یُولَدْ» فیصیر محدوداً؛ « و کسى را نزاد» که خود نیز مولود باشد و «از کسى زاده نشده» تا محدود گردد، (نهج البلاغه، خطبه 186). به عبارت دیگر اگر خدا کسى را بزاید خود نیز مولود خواهد بود. و آنکه مولود است، حتماً حادث است و طبعاً محدود مى باشد. بنابراین فرزند داشتن به معناى نیازمندى است و خداوند بى نیاز محض است ؛ زیرا صرف الوجود و واقعیت محض و نامحدود و لا یتناهى است و هیچ گونه ترکیب و تعدد در او راه ندارد. گذشته از این، درباره عیسى(ع) چند نکته ضرورى است:1. عیسى(ع)، حادث است؛ یعنى، در زمانى متولد شده است که قبل از آن نبوده است و این نشانه محدودیت اوست و محدودیت با خدایى که یکى از صفات آن بى نیازى و نامحدودى است، سازگارى ندارد.2. زندگى و مرگ و تمام شؤون عیسى(ع) به دست خداوند است. حضرت عیسى(ع) هلاک پذیر است و آن که هلاک پذیر باشد، خدا نیست.3. عیسى(ع)، مثل سایر انسان ها، مملوک خدا و بنده است و طبعاً نمى تواند معبود و خدا باشد. معبود حقیقى کسى است که بى نیاز محض باشد. امام رضا(ع) در مناظره با رهبر مسیحیان (جاثلیق) به این نکته اشاره فرموده است. آن حضرت به جاثلیق فرمود: ما به عیسى ایمان داریم، تنها به او این اشکال را وارد مى دانیم که کم عبادت مى کرد و نماز و روزه اش کم بود. جاثلیق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد کردى! و کار خود را ضعیف کردى! من تو را دانشمندترین مسلمانان مى پنداشتم. امام فرمود: چرا چنین مى اندیشى؟ گفت: زیرا گفتى عیسى کم عبادت بود و نماز و روزه اش کم بود. و حال آن که عیسى(ع) هیچ روزى را بدون روزه شب نکرد و هیچ شب را به خواب نگذراند و تمام روزها روزه بود و شب ها به نماز مى ایستاد. امام فرمود: براى چه کسى روزه مى گرفت و نماز مى گذاشت؟ جاثلیق مجبور به سکوت شد، (الاحتجاج، الشیخ الطبرسى، ج 2، ص 407). زیرا اگر عیسى مسیح، خدا و فرزند خدا باشد، نیازى به عبادت ندارد و اگر تمام عمرش عبادت مى کرد، بنابراین خدانیست، (نبوت، استاد شهید مطهرى، ص 275). روشن است که خداوند، واحد است و دلایل و برهان هاى قطعى دلالت بر یگانگى خدا وساطت و عدم محدودیت او دارد. بنابراین فرزنددار بودن خداوند، نفى یگانى و بساطت خدا است و اعتقاد مسیحیان به تثلیث، اعتقادى فاسد است که با بساطت و یگانگى و عدم محدودیت خداوند، ناسازگار است و به این دلیل قرآن آن ها را محکوم به کفر مى کند، (المائده: 73).سخن پایانی: در اناجیل چهارگانه و اناجیل دیگر هیچ تصریحی بر آموزه هایی مانند «عیسی پسر خدا» و یا «تثلیث» و… نشده است و این باورها از قرن سوم به بعد به مسیحیت راه یافته اند.
پاسخ سوال دوم: در آیه 6 سوره مبارکه صف در قرآن مجید بحث بشارت حضرت مسیح (ع) به آمدن پیامبر خاتم (ص) مطرح شده است. وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ _ و هنگامى را که عیسى پسر مریم گفت: «اى فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق مى کنم و به فرستاده اى که پس از من مى آید و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتى براى آنان دلایل روشن آورد، گفتند: «این سحرى آشکار است. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان ذیل این آیه شریفه فرموده اند که این جمله، یعنى وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی هر چند تصریح به بشارت کرده، الا اینکه دلالت ندارد بر اینکه در کتاب عیسى (ع) وجود داشته، اما آیه دیگری در سوره اعراف از این ابهام پرده برداشت، و فرمود یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ. آیه 157 سوره مبارکه اعراف چنین است: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ _ آنهایى که پیروى مى کنند از پیامبرى درس نخوانده که قبل از آمدنش نام او را در تورات و انجیل خود یافته بودند، و او ایشان را به همه نیکى ها امر مى کند، و از همه بدیها نهى مى کند، و همه پاکیزه ها را برایشان حلال، و همه پلیدیها را بر آنان حرام مى سازد، و بارهاى سنگین دوششان را مى اندازد، و آن زنجیرهایى را که بر دست و پا دارند باز مى کند. (سوره اعراف، آیه 157) فراز (الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ) یعنی پیامبرى که صفات و علامات و نشانه ها و دلائل حقانیت او را در کتب آسمانى پیشین (تورات و انجیل) مشاهده مى کنند. در زمینه وجود بشارات مختلف در کتب عهدین (تورات و انجیل) حتى تورات و انجیل تحریف یافته کنونى بحثهای مفصلی انجام شده است. ما در این مجال کوتاه اشاره مختصری به این بحث خواهیم داشت. بدون شک آنچه امروز در دست یهود و نصارى به نام تورات و انجیل است کتابهاى نازل شده بر پیامبران بزرگ خدا یعنى موسى و مسیح (علیهم السلام) نیست، بلکه مجموعه اى است از کتبى که به وسیله یاران آنها یا افرادى که بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتند تالیف یافته، یک مطالعه اجمالى در این کتابها گواه زنده این مدعا است، خود مسیحیان و یهود نیز ادعایى جز این ندارند. ولى با این حال شک نیست که قسمتى از تعلیمات موسى و عیسى و محتواى کتب آسمانى آنها در ضمن گفته هاى پیروانشان به این کتابها انتقال یافته است، به همین دلیل نمى توان همه آنچه را در عهد قدیم (تورات و کتابهاى وابسته به آن) و عهد جدید (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است پذیرفت، و نه همه آن قابل انکار است، بلکه مخلوطى است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشه هاى دیگران. بنابراین شواهد قطعى تاریخى و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصارى (تورات و اناجیل) نشان مى دهد که اینها کتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى (ع) و عیسى (ع) نیستند و دست تحریف به سوى آنها دراز شده است بلکه بعضى از میان رفته اند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنها است مخلوطى است از زائیده هاى افکار بشرى و قسمتى از تعلیماتى که بر موسى (ع) و عیسى (ع) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده است. (براى آگاهى بیشتر بر مدارک این سخن به کتاب رهبر سعادت یا دین محمد و کتاب قرآن و آخرین پیامبر مراجعه فرمائید.) لذا اگر جمله هایى که صراحت کامل درباره بشارت ظهور پیامبر اسلام (ص) داشته باشد در آنها دیده نشود جاى تعجب نخواهد بود. ولى با این حال در همین کتب تحریف یافته عباراتى دیده مى شود که اشاره قابل ملاحظه اى به ظهور این پیامبر بزرگ دارد که جمعى از دانشمندان ما آنها را در کتابها یا مقاله هایى که در این موضوع نگاشته اند جمع آورى نموده، و چون ذکر آن همه بشارات و بحث و گفتگو پیرامون دلالت آنها بطول مى انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره مى کنیم. نکته شایان توجه این است که در اناجیل فارسى کلمه تسلى دهنده آمده، ولى در انجیل عربى چاپ لندن (مطبعه ویلیام وطس- سال 1857) به جاى آن فارقلیطا ذکر شده است. در سه مورد از انجیل یوحنا روى کلمه فارقلیط تکیه شده است. اکنون به متن انجیل یوحنا توجه کنید: 1. در انجیل یوحنا باب 14 شماره 15 و 16 چنین مى خوانیم: اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست و او تسلى دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند. 2. و در همان انجیل یوحنا باب 15 شماره 26 مى خوانیم: و چون آن تسلى دهنده بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد یعنى روح راستى که از طرف پدر مى آید او درباره من شهادت خواهد داد. 3. و نیز در همان انجیل یوحنا باب 16 شماره 7 به بعد مى خوانیم: لیکن به شما راست مى گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم آن تسلى دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد …اما چون او یعنى روح راستى بیاید او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد نمود، زیرا که او از پیش خود سخن نخواهد گفت بلکه هر آنچه مى شنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد (تمام عباراتى که در بالا از کتب عهد جدید ذکر شد از ترجمه فارسى است که در سال 1878 در لندن زیر نظر جمعى از مترجمین معروف مسیحى از اصل زبان عبرى به زبان فارسى برگردانده شده است، نقل کردیم. البته ما این مطالب را از تفسیر نمونه ذکر کردیم.) مهم این است که در متن سریانى اناجیل که از اصل یونانى گرفته شده بجاى تسلى دهنده پارقلیطا آمده، و در متن یونانى پیرکلتوس آمده که از نظر فرهنگ یونانى به معنى شخص مورد ستایش است معادل محمد، احمد. ولى هنگامى که ارباب کلیسا دیدند انتشار چنین ترجمه اى به تشکیلات آنها ضربه شدیدى وارد مى کند، بجاى پیرکلتوس،پاراکلتوس نوشتند!، که به معنىتسلى دهنده است، و با این تحریف آشکار، این سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود این تحریف، نیز بشارت روشنى از یک ظهور بزرگ در آینده است (الفرقان فى تفسیر القرآن جلد 27 و 28 صفحه 306 ذیل آیه مورد بحث- در آنجا متن سریانى جمله هاى فوق نیز دقیقا آمده است.) داستان شهادت گویاى یکى از کشیشان معروف مسیحى که بعد از مدتى اسلام را پذیرا شده یعنی فخر الاسلام نویسنده کتاب معروف انیس الاعلام به نقل از استاد بزرگش در تفسیر فارقلیطا، داستان مشهوریست که روشن مى سازد، این بشارتها در باره شخصى به نام احمد و محمد (ص) بوده است. (این داستان را در جلد اول تفسیر نمونه ذیل آیه41 سوره بقره می توانید ملاحظه فرمایید.) در اینجا شما را به ترجمه مطلبى که در دائرة المعارف بزرگ فرانسه، در این باره آمده است جلب مى کنیم: محمد مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، کلمه محمد به معنى بسیار حمد شده است، و از ریشه حمد که به معنى تجلیل و تمجید است مشتق گردیده، و بر اثر تصادف عجیب، نام دیگرى که آن هم از ریشه حمد است و مرادف لفظ محمد مى باشد، یعنى احمد ذکر شده که احتمال قوى مى رود، مسیحیان عربستان، آن لفظ را بجاى فارقلیط به کار مى بردند، احمد یعنى بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ پیرکلتوس است که اشتباها لفظ پاراکلتوس را جاى آن گذاردند، به این ترتیب نویسندگان مذهبى مسلمان مکرر گوشزد کرده اند که مراد از این لفظ بشارت ظهور پیامبر اسلام است، قرآن مجید نیز آشکار در آیه شگفت انگیز سوره صف به این موضوع اشاره مى کند. (دائرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد23، صفحه 4176) منبع: (تفسیر نمونه، ج 24، صص 77-75) برای مطالعه بیشتر: امتیازاتی که حضرت مسیح برای «فارقلیط» قائل شده و شرایط و نتایجی که برای آمدن او شمرده است، این مطلب را قطعی می سازد که منظور از «فارقلیط» جز پیامبر موعود نخواهد بود و این علایم مانع از آن است که آن را به «روح القدس» تفسیر نماییم; توضیح این که: الف) حضرت مسیح سخن خود را چنین آغاز کرد: «اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدرم خواهم خواست تا «فارقلیط» دیگری به شما بدهد.» ▪ اوّلا: از این که حضرت مسیح مهر و محبّت خود را به آنها یادآوری می کند، حاکی است که او احتمال می دهد گروهی از امّت او زیر بار کسی که وی به آمدنش بشارت می دهد، نخواهند رفت و لذا از طریق تحریک عواطف می خواهد آنان را به پذیرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقلیط همان «روح القدس» باشد، آن طور که مفسّران انجیل تصوّر کرده اند، در این صورت به چنین زمینه سازی احتیاج نبود. زیرا روح القدس پس از نزول آن چنان در قلوب و ارواح تأثیر می کند که برای کسی جای تردید و شک و انکار باقی نمی ماند، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، به چنین زمینه سازی نیاز شدید هست; زیرا نبیّ موعود جز از طریق بیان و تبلیغ در قلوب و ارواح تأثیری و تصرّفی نمی کند و روی این ملاحظه گروهی منصف به وی می گروند و گروهی از وی رو بر می گردانند. حضرت مسیح به این مقدار تذکّر اکتفا نکرده، در آیه ۲۹ از باب ۱۴ در این قسمت پافشاری کرده و فرمود: «الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید» در صورتی که ایمان به روح القدس، نیازی به توصیه ندارد تا چه رسد به این اندازه پافشاری! ▪ ثانیاً: وی فرموده «فارقلیط» دیگری به شما خواهد داد اگر بگوییم مقصود از آن پیامبر دیگری است سخنی کاملا صحیح خواهد بود ولی اگر مقصود از آن روح القدس باشد، به کار بردن لفظ «دیگر» خالی از تکلّف نخواهد بوند زیرا روح القدس یکی است و دیگر معنا ندارد. ب) «هر چیز من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد» (۱۴:۲۶) «روح راستی که از طرف پدر می آید، درباره من شهادت خواهد داد». (باب – ۱۵، جمله ۲۶) می گویند روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عیسی بر حواریان نازل گردیده، آیا این افراد برگزیده همه دستورات او را در این مدّت کوتاه فراموش کرده بودند تا روح القدس دو مرتبه به آنان تعلیم دهد؟ آیا شاگردان مسیح چه نیازی به شهادت او داشتند تا درباره مسیح شهادت دهد! ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد هر دو جمله معنای صحیح خواهد داشت، زیرا امّت مسیح بر اثر طول زمان و دستبرد علمای انجیل، بسیاری از دستورات او را فراموش کرده و گروهی هم آنها را به دست فراموشی سپرده بودند و حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)همه را بازگو کرد و به نبوّت حضرت عیسی(علیه السلام)شهادت داد و گفت: او نیز مانند من پیامبر بوده و مادر مسیح را از نسبت های ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدّس مسیح را از ادّعای الوهیّت پیراسته ساخت. ج) «اگر من نروم فارقلیط نزد شما نمی آید.» (۱۵:۷) او آمدن «فارقلیط» را مشروط به رفتن خود کرده است و اگر مقصود «روح القدس» باشد نزولش بر خود او و بر حواریین مشروط به رفتن او نبوده است; زیرا به عقیده مسیحیان روح القدس بر حواریّون که حضرت مسیح خواست آنان را برای تبلیغ به اطراف بفرستد، نازل گردید.( متی، باب ۱۰:۲۹، ولوقا، باب ۱۰:۱۷.) بنابر این، هیچ گونه نزول او مشروط به رفتن مسیح نبوده است; ولی اگر بگوییم مقصود پیامبری است صاحب شریعت – آن هم شریعت جهانی – در این صورت آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسیح و منسوخ گشتن آیین او خواهد بود. د) اثر نزول «فارقلیط» سه چیز معرّفی شده است: «جهان را به گناه و صدق و انصاف ملزم(۱) خواهد ساخت; به گناه زیرا به من ایمان نمی آورند.» (۱۶:۸) می دانیم طبق عقیده مسیحیان «روح القدس» پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسی بر حواریّون نازل گردید و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود، و از ذیل آیه استفاده می شود که او بر منکران ظاهر می گردد نه بر حواریّون که هرگز حضرت مسیح را تکذیب نمی کردند. ولی اگر بگوییم مقصود پیامبر موعود اسلام است، تمام این امتیازات در وجود شریف او جمع می باشد. هـ) «فارقلیط درباره من «مسیح» شهادت خواهد داد.» (۱۵:۲۶) «شما را از آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود.» (۱۶: ۱۳) شهادت بر حضرت مسیح حاکی است که وی روح القدس نیست زیرا حواریّون نیازی به تصدیق او نداشتند و همچنین منظور از این که به او جلال خواهد بخشید ستایش و تعریف هایی است که پیامبر موعود درباره حضرت مسیح انجام داد و آیین او را تکمیل کرد; چه جلالی بالاتر از این! دقّت در این قراین می تواند ما را به حقیقتی که محقّقان اسلام به آن رسیده اند رهنمون گردد، البتّه قراین منحصر به آنچه گفته شد نیست; بلکه با دقّت بیشتر می توان قراین دیگری به دست آورد.
پی نوشت:
(۱)در بسیاری از اناجیل قدیمی، به جای «ملزم» توبیخ آمده است و جمله دوّمی روشنتر و مناسبتر است، برخی از مفسّران و نویسندگان مسیحی وقتی به این جمله می رسند و می بینند که هرگز این جمله با روح القدس تطبیق نمی کند، با نهایت تعجّب می گویند منظور از رییس جهانیان، همان شیطان است که مردم را به گناه ملزم می سازد و گواه این مطلب این است که حضرت مسیح در آیه ۳۰ فرمود: رییس جهان می آید و در من حصّه ای ندارد یعنی بر مسیح غلبه نمی کند. این تفسیر جز یک فکر شیطانی چیزی نیست; زیرا به فرض این که یک چنین رییس جهانیان مردم را به گناه ملزم می سازد، چگونه به صدق و انصاف الزام می نماید؟

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد