خانه » همه » مذهبی » پیامبر و آگاه سازی امت از وقایع پس از شهادت خودشان

دانلود کتاب های امتحان شده

پیامبر و آگاه سازی امت از وقایع پس از شهادت خودشان

اقدامات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به حدی دقیق و هوشیارانه بودکه اگرعموم مسلمانان بعد ازآن حضرت اگر اهل تأمل در سیره نبوی بودند،حق را ازباطل تشخیص میدادند

پرسش:
چرا حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله امت را نسبت به (فتنه ی) سقیفه آگاه نفرمودند؟

 

پاسخ:
در پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این واقعیت توجه داشت که علم عادی پیامبر( صلی الله علیه و آله) تکلیف آور است و نه علم غیبی، چرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خداوند مکلف به عمل به علم ظاهری بود و باید طبق علم ظاهری حکم می‌کرد پس با این دید به بررسی ظاهری مسئله عملکرد سران ثقیفه در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌پردازیم.
بر اساس گزارشات تاریخی خلفای سه گانه ازجمله افرادی بودند که قبل از هجرت پیامبر به مدینه اسلام را پذیرفته بودند جز صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به حساب می‌آمدند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم در این مورد هم مثل سایر موارد عمل به ظاهر می‌نمود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسی را قبل از وقوع جرمش محکوم نمی‌‌ کرد. چرا که قصاص قبل از جنایت شرعاً کاری حرام است. علاوه بر این برخی شرایط اجتماعی و سیاسی مانعی بزرگ برای افشای اسرار برخی از صحابه و مجازات آن‌ها توسط پیامبر بود. به عنوان مثال در جریان توطئه برخی از اصحاب برای قتل پیامبر در مسیر برگشت از غزوه تبوک با آنکه ایشان توطئه گران را می‌شناخت و آن‌ها را به حذیفه نیز نشان داد اما وقتی حذیفه پرسید: آیا آنان را به قتل نمی‌‌ رسانی؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «نمی خواهم عرب بگویند، چون محمد به کمک اصحابش پیروزی یافت، به کشتن آن‌ها پرداخت.» (1) علاوه بر اینکه در دوره حیات پیامبر اکرم اسلام و مسلمین از هر طرف مورد هجوم دشمنان و کفار بود اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) این افراد به ظاهر مسلمان را از خود می‌راند و یا با آن‌ها برخورد می‌کرد این همان کاری بود که دشمنان اسلام می‌خواستند و برعلیه پیامبر شروع به تبلیغ می‌کردند که پیامبر مسلمانان و یا ران خودش را از خود می‌راند و یا آن‌ها را می‌کشد. و این کار باعث می‌شد عده کثیری از اطراف پیامبر پراکنده شده و موجب تضعیف اسلام و مسلمین می‌شد.
 از نظر اخلاقی و شرعی نیز این کار امکان پذیر نبود، چون اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عنوان اسوه اخلاق و رحمت للعالمین کسی را که ادعای مسلمانی دارد و نماز و روزه می‌گیرد  از خود براند یا برخورد کند، این کار با اخلاق پیامبری که مأمور به صبر و حسن اخلاق حتی در مقابل کفار و یهود و منافقین است منافات دارد .
اما این بدان معنا نیست که حضرت هیچ اقدامی در مقابل این افراد انجام ندهند و دست روی دست بگذارند. در ادامه برخی از اقدامات نبوی را برای آگاهی بخشی به جامعه بیان خواهیم کرد:
1.توجه دادن مسلمانان به خطر منافقان و توجه دادن به روی آوردن فتنه‌ها
 پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به خیانت ها، کارشکنی‌ها و نقشه‌های خطرناک منافقان، که همیشه در میان جامعه اسلامی وجود دارند، به صورت جدّی در امّت خود و جامعه اسلامی احساس خطر می‌کردند و نسبت به آن‌ها هشدار می‌ دادند.
به عنوان مثال آن حضرت در حدیثی، مسلمانان را به اهمیت و بزرگی خطر آنان چنین توجه می‌دهند: «انّی لا اَتَخَوَّفُ علی اُمّتی مؤمناً و لا مشرکاً، فامّا المؤمنُ فَیَحْجُزُهُ ایمانُهُ و اما المشرکُ فَیَقْمَعُهُ کُفْرُهُ، ولکن اَتَخَوَّفُ علیکم منافقاً عَلیمَ اللسان، یقولُ ما تَعْرِفُونَ و یَعملُ ما تُنْکِرُون؛ من هرگز بر امتم از سوی مؤمن و مشرک بیمناک نیستم؛ مؤمن را ایمانش بازمی دارد و مشرک را کفرش ریشه کن می‌سازد. لیکن نگرانی و بیم من بر شما از سوی منافق دانا زبان است که می‌گوید آنچه را می‌شناسید و عمل می‌کند آنچه را نمی‌‌ شناسید». (2)
2.نشان دادن عدم صلاحیت این افراد برای متصدی شدن امور
اگرچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این افراد برخورد جدی نداشت، اما در موارد متعددی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به طور مستقیم و غیرمستقیم عدم صلاحیت این‌ها را در عمل نشان دادند و در عوض ارزشمندی و لیاقت علی ( علیه السلام) را به مناسبت‌های مختلف تبیین می‌کردند و فضایل و شخصیت علی( علیه السلام) را بازگو می‌کردند. نمونه بارز این برخورد هنگام نزول سوره برائت بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد. سپس علی( علیه السلام) را به دنبال وی فرستاد و گفت نامه را از او بگیر و به سوی مکه برو و پیامبر مرا برسان.این واقعه را تمام علمای اهل سنت نقل کرده‌اند که به روشنی فضیلت و بزرگی علی ( علیه السلام) را اثبات و عدم کفایت دیگران مانند ابوبکر را می‌رساند.(3)
3.جلوگیری از عوام فریبی جریان مهاجران اولیه .
این جریان از قریشی بودن و نزدیکی خود به بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بهره می‌برد و سعی می‌کرد خود را موجه و مورد لطف ایشان نشان دهند. در مرض فوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اینان از بیت عایشه خبرها را دریافت می‌کردند. اینان به بهانه نگرانی از احوال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از حضور در سپاه اسامه روی می‌گرداندند. به هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) نتوانست نماز جماعت را اقامه کند، تلاش کردند با عنوان نیابت از ایشان به امامت جماعت بایستند.
در برابر این نوع فعالیت‌ها حضرت(صلی الله علیه و آله) هوشیار بودند که موقعیت مناسبی نصیب اینان نشود. وقتی آن‌ها از دل نگرانی برای حال پیامبر(صلی الله علیه و آله) در توجیه ترک اردوگاه اسامه سخن می‌گفتند، حضرت بر اعزام سپاه اصرار کرد (4) و حتی ترک کنندگان اردوی اسامه را لعن کرد.(5)
4.جدایی ناپذیری قرآن و اهل بیت .
جریان مهاجران اولیه، سعی می‌کرد تا تفکر کافی بودن قرآن را مطرح کند. «کتاب خدا برای ما کافی است »(6) و با این شعار جامعه را از توجه نسبت به اهل بیت پیامبر غافل کنند. از دیگر سو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر همراهی قرآن و اهل بیت و عدم جدایی آن دو تأکید داشتند. (7)و به صورت ویژه پیامبر(صلی الله علیه و آله) همواره قرآن را با علی(ع) و علی(ع) را همراه قرآن معرفی می‌کند.(8)
5.معیار بودن فاطمه
با توجه به شخصیت و جایگاه زهرا(س) به عنوان تنها بازمانده از نسل نبوت، وی می‌توانست معیار مناسبی برای تشخیص جانشین شایسته رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باشد . همین امر را می‌توان یکی از دلایل بازگو کردن فضائل آن حضرت توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانست. بخصوص سخنانی که رضا و غضب حضرت فاطمه(س) را رضا و غضب الهی برشمردند.(9)
در پایان باید گفت اقدامات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حدی دقیق و هوشیارانه بود که اگر عموم مسلمانان بعد ازآن حضرت اگر اهل تأمل در سیره نبوی بودند، به راحتی می‌توانستند حق را از باطل تشخیص دهند.

پی نوشت ها:
1.رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ص 647.
2.علامه مجلسی، بحارالانوار، ، ج 2، ص 110 و ج 33، ص 549 و 582.
3.این واقعه را منابع حدیثی و تاریخی بسیاری (هم شیعه و هم سنی) نقل کرده اند. علامه امینی نام ۷۳ منبع را که این واقعه را نقل کرده اند، می‌آورد و همچنین می‌نویسد این حدیث به صورت مُتواتر از راویان گوناگون نقل شده است. امینی، الغدیر، ج۶، ص۳۳۸ـ۳۴۱.
4.واقدی، مغازی واقدی، ج 3، صص 1119-1120.
5. جوهری، السقیفه و الفدک، ص 75 ؛ مجلسی، همان، ج 30 ، صص 432-431.
6.ابن سعد، طبقات ابن سعد، ج 2، ص188.
7.ابن سعد، همان، ج 2، ص 150 ؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 111 ؛ مفید، ارشاد، ج 1، صص 176 و 180.
8. مجلسی ، همان، ج 22 ، ص 476.
9.علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 196.

 

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها