خانه » همه » مذهبی » چرایی پیشنهاد ولایتعهدی

چرایی پیشنهاد ولایتعهدی


چرایی پیشنهاد ولایتعهدی

۱۳۹۷/۰۷/۲۰


۲۳۷ بازدید

چرا مأمون پیشنهاد واگذاری خلافت یا ولایتعهدی را به امام رضا(علیه السلام) داد؟ به راستی، او با فراهم کردن مهاجرت اجباری امام، چه هدفی دنبال می کرد؟

در پاسخ، باید ظاهر و واقع آن ماجرا را از هم تفکیک کرد تا به تحلیلی درست و منطقی رسید:

1. رویه های ماجرا:

اعتراف مأمون به برتری شخصیت و مقام امام، چیزی است که بارها، در فرصت های گوناگون رخ داده بود و او آن امام هُمام را بهترین فرد روی زمین و دانشمندترین و عبادت پیشه ترینِ انسان ها[ بحار الأنوار، ج 49، ص 95.] توصیف کرده بود. مأمون به عباسیان چنین نگاشته بود: «اما این که برای علی بن موسی بیعت می خواهم، پس از احراز شایستگی او برای این امر و گزینش وی از سوی خودم است…؛ اما این که پرسیده اید آیا مأمون در زمینه ی این بیعت ، بینش کافی داشته است، باید بدانید که من هرگز با او بیعت نکرده ام، مگر با داشتن بینایی کامل و علم به این که کسی در زمین باقی نمانده که از نظر فضیلت و پاک دامنی از او وضع روشن تری داشته یا ازنظر پارسایی، زهد در دنیا و آزادگی بر او فزونی گرفته باشد. کسی از او بهتر جلب خشنودی خاص و عام را نمی کند و در برابر خدا، از وی استوارتر کسی دیگر یافت نمی شود.»[ همان، ج12، ص 63. ]طبیعی بود که در این موقعیت، امام شخصیتی شناخته شده برای تمام مسلمانان به شمار می رفتند. دکتر شیبی می نویسد: «امام رضا(علیه السلام) پس از ولیعهدشدن، دیگر پیشوای تنها شیعیان نبود؛ بلکه اهل سنت و زیدیه و دیگر فرقه های متخاصم شیعه، همه، بر امامت و رهبری وی اتفاق کردند.»[ شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، ص 256. ]
بنابراین، ابراز علاقه و اذعان داشتن به شخصیت امام، جبران گذشته، توصیه ی ا بن سهل و… روُیه های این ماجرایند و این ادعا که «مأمون در میان فرزندان عباس و اهل بیت، کسی مانند او واجد شرایط پیدا نکرد؛ ازاین رو خلافت را به وی واگذاشت»[ البدایة و النهایة، ج10، ص 247.] و حتی ادعای «عمل به عهد و نذر» نیز پوسته ی تصمیم مأمون عباسی است؛ هرچند که شیخ مفید و شیخ صدوق با تکیه بر نظر اخیر، مدعی اند که او (مأمون) در ابتدا، با خلوص نیّت به امام پیشنهاد ولایتعهدی می دهد؛ اما بعد، از کار خود پشیمان می شود.

2. لایه های ماجرا:

در کنار ظاهر ماجرای واگذاری ولایتعهدی، بایستی به واقع و لایه ی آن نیز پرداخت. گویا ابتکار این کار به دست مأمون بود و او با این اقدام، اهداف زیر را دنبال می کرد:

1. جلب نظر ایرانیان:

زیرا بیشترِ آن ها مشتاق علویان بودند و با شعار «الرضا مِن آل محمد» می جنگیدند؛ لذا مأمون با ولیعهد کردن امام اعلام کرد که او همان است که شما برایش قیام کردید.

2. فرونشاندن قیام علویان:

مأمون برای این که علویان را راضی کند و آن ها را آرام نگه دارد یا دستِ کم، خلع سلاحشان کرده باشد، ولایتعهدی امام را مطرح کرد تا در برابر قیام های علویان علیه حکومت مانع باشد. مأمون می خواست با ولیعهدی امام رضا(علیه السلام)، شعله ی شورش های پی درپی علویان را فرونشاند؛ زیرا این قیام ها تمام شهرها را فراگرفته بود.

3. محدودسازی جایگاه مردمی امام و تحت نظر گرفتن تمام ارتباط ها:

نفوذ حضرت رضا(علیه السلام) در میان جامعه، مشهود و انکارنا پذیر بود؛ تاحدی که همگان معترف بودند که امام در دل های مردم نفوذ فراوان دارند.[ سِیَر أعلام النبلاء، ج 1، ص 121. ] امام شخصیتی نادر بودند که سخنان ارزنده شان در شرق و غرب نفوذ فراوان داشتند و نزد خاص و عام، به اعتراف مأمون از همه محبوب تر بودند. مأمون برای داشتن احساس ایمنی از شخصیت امام رضا(علیه السلام) که او را تهدید تلقی می کرد، می خواست امام را از شیعیان و دوستانشان جدا سازد تا با قطع رابطه شان، از یکدیگر پراکنده شوند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت کنند. مأمون گمان کرده بود که اگر امام ولیعهد شوند، دیگر نخواهند توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگری علیه حکومت دعوت کنند. در تاریخ نقل کرده اند ابویونس که از بیعت با امام سرباز زد، رو به مأمون کرد و گفت: «قسم به خدای، او که در کنار تو نشسته است، مردم او را چون بُتی می پرستند.»[ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص 161.]مأمون نیز از بیان این هدف ابایی نداشت و می گفت: «اگر علی بن موسی را به حال خود رها سازم، خوف آن می رود که مسائل نگران کننده پدید آید و دیگر نتوان آن را جبران کرد.»[ همان، ج2، ص 170. ] او حتی در دوران اقامت حضرت در مرو، به شدت بر مراقبت حضرت کوشید؛ افزون بر این، خواهرش[ الخصیبی، الهدایة الکبرى، ص280.] را به عقد امام درآورد تا در زندگی داخلی حضرت نیز چشم های دیگری ازسوی مأمون امام رضا(علیه السلام) را مراقبت کند. گویند که او تمام حرکات و اعمال حضرت را به مأمون گزارش می کرد. مراقب دیگری که برای امام گماشت، هشام بن ابراهیم راشدی بود. هشام از نزدیکان امام نیز به شمار می رفت و تمامی کارهای ایشان به دست وی صورت می گرفت. ولی هنگامی که امام را به مرو بردند، هشام به ذوالریاستین و مأمون خبر داد و موقعیت ویژه ی خود را به آنان عرضه کرد. مأمون نیز او را دربان امام قرار داد. از آن پس، کسی می توانست امام را ملاقات کند که هشام اجازه دهد؛ در نتیجه، دوستان امام کمتر به ایشان دسترسی پیدا می کردند.[ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص153. ]
البته، ناکامی مأمون در این بُعد کاملاً مشهود بود و نمونه های تاریخی زیر گواه حفظ و گسترش موقعیت مردمی امام است:
براساس گزارشی، زمانی که فضل بن سهل پیکی به کوفه فرستاد تا برای ولایتعهدی امام رضا(علیه السلام) بیعت بستاند، آنان از بیعت خودداری کردند و گفتند: «ما با علی بن موسی الرضا(علیه السلام) برای ولایتعهدی بیعت نمی کنیم؛ بلکه او را شایسته ی خلافت دانسته و برای این مقام، با وی بیعت می کنیم.»[ تاریخ الطبری، ج 8، ص560.]بنابر گزارش تاریخی دیگر، مأمون بارها از امام درخواست کرد تا با شیعیان برخی مناطق مکاتبه کنند؛ زیرا معتقد بود آنان در برابر امام گوش به فرمان اند.[ کافی، ج8، ص 151. ]همچنین پس از قتل فضل، جماعتی از اهالی خراسان در اطراف قصر مأمون جمع شدند و او را عامل قتل فضل می دانستند. مأمون برای نجات خود از شورش عمومی مردم، به امام پناه برد و حضرت نیز با حضور در میان جمع معترض، با فرمانی، آنان را پراکندند.[ الإرشاد، ج2، ص 267. ] این نمونه نشان از موقعیت ویژه ی مردمی و اجتماعی امام داشت؛ آن هم در گستره ای که مأمون عباسی بر آن حکم می راند.[ سیدمحمدباقر صدر، أئمة أهل البیت(علیهم السلام) و دورهم فی تحصین الرسالة الاسلامیة، موسوعة الشهید الصدر، ج 20، ص 617.]

4. ستاندن اعتراف:

مأمون در پی تثبیت خلافت در خاندان عباسی بود؛ به گونه ای که می خواست با حربه ی ولایتعهدی، از علویان این اعتراف را بستاند که خلافت فقط از آنِ مأمون است و دیگران در آن سهمی ندارند.[ جعفر مرتضی العاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا(علیه السلام)، ص213.]
مأمون می گفت: «ایشان دور از چشم ما، مردم را به امامت خود فرامی خواند؛ ازاین رو، بر آن شدیم او را ولیعهد خود قرار دهیم تا مردم را به سوی ما دعوت کند و حکومت ما را بپذیرد و به آن اقرار کند و بدین گونه، همه ی آنان که به او دل بسته اند، اعتراف خواهند کرد که حکومت و زمامداری از آنِ ماست.»[ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص 170. ]
پاسخ امام این توطئه را ناکام گذاشت.

5. تخریب چهره ی امام:

پذیرش ولایتعهدی موجب خدشه دارشدن چهره ی امام نزد مردم می شد و ادعای شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی امام و بی اعتنایی ایشان به دنیا، با این کار نقض شده و چنین وانمود می شد که آن حضرات فقط در موقعیتی که به دنیا دسترسی ندارند، به آن زهد می ورزند و اکنون که درهای بهشت دنیا به روی آنان باز شد، به سوی آن شتافته و مثل دیگران، خود را از آن بهره مند ساخته اند. مأمون می پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه زده و حس اطمینان مردم به امام را جریحه دار ساخته است. از سوی دیگر، تفاوت سِنی میان آن دو نیز بسیار بود: امام 22سال از مأمون بزرگ تر بودند و قبول ولایتعهدی از چنان سِنی غیرطبیعی می نمود؛ در نتیجه، سبب می شد تا مردم پذیرش آن را بر حُبّ مقام و دنیاپرستی امام رضا(علیه السلام) حمل کنند.[ الحیاة السیاسیة للامام الرضا(علیه السلام)، ص213.] البته، امام رضا(علیه السلام) نیز این نقشه ی مأمون را دریافته بودند؛ زیرا در جایی فرمودند:
«مأمون می خواهد مردم بگویند علی بن موسی از دنیا روگردان نیست…؛ مگر نمی بینید چگونه به طمع خلافت، ولایتعهدی را پذیرفته است؟»
در گزارشی که اباصلت هِروی نقل کرده نیز این نکته به چشم می خورد. اباصلت گفته است: زمانی که مأمون با رد پیشنهاد خود ازسویِ امام مواجه شد، [به امام] گفت: «با این گفتار می خواهی خود را آسوده کنی و ولایتعهدی مرا نپذیری تا مردمان بگویند علی بن موسی چه قدر زاهد و بی رغبت به ریاست دنیاست.» امام در پاسخ فرمودند:
«به خدا سوگند، از روزی که خدای عزوجل مرا آفریده، تاکنون دروغ نگفته ام و دنیا را برای رسیدن به دنیا ترک نگفته ام و من خوب می دانم تو چه می خواهی… . نظر تو این است که مردم بگویند علی بن موسی به دنیا و ریاست بی رغبت نیست؛ بلکه این دنیاست که به او بی رغبت است. مگر نمی بینید چگونه به سبب آز و طمع، ولایتعهدی را پذیرفت. باشد که به خلافت نائل شود.»[ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص 140. ]

6. کسب آبرو:

مأمون تلاش کرد برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب کند و به نوعی، به پایگاه اجتماعی دست یابد که خود دارا نبود. همچنین با این هدف، امام به توجیه کننده ی کارهای مأمون و ظلم و جنایات او مُبدّل می شد.[ خامنه ای، حساس ترین دوران های تاریخ، ص17. ]

7. مشروعیت بخشی به خلافت خود:

مأمون که با قتل برادرش، امین، بر مَسند خلافت تکیه زده بود، در میان عباسیان، جایگاهی متزلزل یافت؛ در نتیجه، عباسیان این انتقال قدرت را متکی بر خدعه و خون می دانستند. مأمون در پی مشروعیت بخشی این جایگاه، به دنبال گروهی از مردم برآمد که دوستدار خاندان علوی بودند و بر خلافت این خاندان، به عنوان حقی الهی پای می فشردند. مأمون با پیشنهاد خلافت به امام، این هدف را دنبال می کرد؛ بدین صورت که با نپذیرفتن این منصب از سویِ حضرت، خود عهده دار این جایگاه شود و جایگاهش مشروعیت یابد.[ أئمة أهل البیت(علیهم السلام) و دورهم فی تحصین الرسالة الاسلامیة، موسوعة الشهید الصدر، ج 20، ص 628.]
وقتی مأمون برای بیعت ولایتعهدی امام پای فشرد، حضرت از پذیرش آن سرباز زدند و این اقدام را حرکتی ناتمام دانستند و از خلیفه عذر خواستند؛ اما مأمون نپذیرفت.[ ابن العمرانى، الانباء، ص 96.]
استادمطهری در این باره می فرماید:
«حضرت رضا(علیه السلام) در ابتدا، این مسئله را قبول نمی کردند؛ چون خود حضرت بعدها هم به مأمون فرمود: «تو مال چه کسی را داری می دهی؟ این مسئله برای حضرت رضا(علیه السلام) مطرح بود که مأمون مال چه کسی را دارد می دهد و قبول کردن این مَنصب از وی به منزله ی امضای اوست. اگر حضرت رضا(علیه السلام) خلافت را مِن جانب الله، حق خودش می داند، به مأمون می گوید: حق نداری مرا ولیعهد کنی. تو باید واگذار کنی و بروی و بگویی من تاکنون حق نداشتم؛ [خلافت] حق تو بود. مشکل واگذاری قبول کردن توست و اگر انتخاب خلیفه به عهده ی مردم است، باز به او چه مربوط است.»[ مجموعه آثار، ج18، ص 126. ]

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد