امام علی(ع) در تمام غزوات – جز تبوک – همراه پیامبر اسلام(ص) بود و در هر نبردی که پیامبر(ص) حضور نداشته، اما ایشان شرکت داشتند، به عنوان فرمانده لشگر اعزامی معرفی شده و به عبارتی، موردی وجود ندارد که ایشان تحت امر فردی جز پیامبر(ص) در نبردی شرکت کرده باشند.
تنها جنگی که علی(ع) همراه پیامبر(ص) نبود جنگ تبوک بود. گزارش شده که على(ع) فرمود: پیامبر(ص) پیام داد تا من در مدینه بمانم، و در جنگ شرکت نکنم من به حامل پیام گفتم: هرگز جاى او نمینشینم! پیامبر(ص) مرا خواست تا درباره دلیل این موضوع با من سخن گوید، گریهام گرفت، آنحضرت پرسید: «چرا گریه میکنى؟» گفتم: یا رسول الله گریهام از چند جهت است: اول اینکه فردا قریش میگویند: چه زود برجای پسر عمویش تکیه زده او را به میدان فرستاد و از یاریش دریغ نمود. دوم اینکه من خود جهاد در راه خدا را دوست میدارم، چون میخواهم مشمول کلام خدا بشوم که میفرماید: «و هیچ گامى که موجب خشم کافران میشود برنمیدارند، و ضربهاى از دشمن نمیخورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته میشود».[1]… پیامبر(ص) فرمود: «اما آنچه در مورد شماتت قریش گفتی، باید مرا سرمشق خود قرار دهی، همانطور که مرا به جادوگری و دروغگویی متهم ساختند، بگذار به تو هم تهمتى بزنند! آیا راضى نیستى که نسبت تو با من، همان نسبت هارون با موسى باشد، تنها جز آنکه بعد از من پیامبرى نخواهد آمد؟! …. شهر مدینه اکنون در وضعیتی است که یا باید من در آن بمانم و یا تو».[2]
در برخی نقلها آمده که علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: »آیا مرا در کنار افرادی که توان نبرد را نداشته و یا از شرکت در نبرد سرپیچی کردند، قرار دادی؟»[3] پاسخ پیامبر(ص) این بود: »مدینه جز با من یا تو اصلاح نخواهد شد».[4] و اینجا بود که طبق گزارش بیشتر راویان و مورخان شیعه و اهل سنت، پیامبر(ص) فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»؟[5]
این برای نخستین بار بود که پیامبر(ص) به علی بن ابیطالب(ع) دستور داد در مدینه بماند و چون در همه نبردهای قبلی، علی(ع) در رکاب پیامبر(ص) بود، شرکت نداشتن ایشان در این نبرد برای همگان تازگی داشت و به همین دلیل، بهانهای به دست منافقان افتاد تا به تشویش اذهان پرداخته و به شایعات دامن بزنند. ابن هشام، طبری، ابن اثیر، بخاری، ترمذی، نسائی و دیگران[6] این ماجرا را با مختصر اختلافی از راویان مختلف نقل کردهاند. که وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع) رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیامبر(ص) آمد و در«ثنیة الوداع» یا «جرف» به آنحضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص) عرض کرد.
اما آنچه پیامبر(ص) در این زمینه به علی(ع) فرمود، نه تنها بهانه را از دست بداندیشان گرفت بلکه با تشبیه علی(ع) به هارون(ع)، بار دیگر بر موضوع مهم جانشینی و خلافت امام تأکید فرمودند.
تنها جنگی که علی(ع) همراه پیامبر(ص) نبود جنگ تبوک بود. گزارش شده که على(ع) فرمود: پیامبر(ص) پیام داد تا من در مدینه بمانم، و در جنگ شرکت نکنم من به حامل پیام گفتم: هرگز جاى او نمینشینم! پیامبر(ص) مرا خواست تا درباره دلیل این موضوع با من سخن گوید، گریهام گرفت، آنحضرت پرسید: «چرا گریه میکنى؟» گفتم: یا رسول الله گریهام از چند جهت است: اول اینکه فردا قریش میگویند: چه زود برجای پسر عمویش تکیه زده او را به میدان فرستاد و از یاریش دریغ نمود. دوم اینکه من خود جهاد در راه خدا را دوست میدارم، چون میخواهم مشمول کلام خدا بشوم که میفرماید: «و هیچ گامى که موجب خشم کافران میشود برنمیدارند، و ضربهاى از دشمن نمیخورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته میشود».[1]… پیامبر(ص) فرمود: «اما آنچه در مورد شماتت قریش گفتی، باید مرا سرمشق خود قرار دهی، همانطور که مرا به جادوگری و دروغگویی متهم ساختند، بگذار به تو هم تهمتى بزنند! آیا راضى نیستى که نسبت تو با من، همان نسبت هارون با موسى باشد، تنها جز آنکه بعد از من پیامبرى نخواهد آمد؟! …. شهر مدینه اکنون در وضعیتی است که یا باید من در آن بمانم و یا تو».[2]
در برخی نقلها آمده که علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: »آیا مرا در کنار افرادی که توان نبرد را نداشته و یا از شرکت در نبرد سرپیچی کردند، قرار دادی؟»[3] پاسخ پیامبر(ص) این بود: »مدینه جز با من یا تو اصلاح نخواهد شد».[4] و اینجا بود که طبق گزارش بیشتر راویان و مورخان شیعه و اهل سنت، پیامبر(ص) فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»؟[5]
این برای نخستین بار بود که پیامبر(ص) به علی بن ابیطالب(ع) دستور داد در مدینه بماند و چون در همه نبردهای قبلی، علی(ع) در رکاب پیامبر(ص) بود، شرکت نداشتن ایشان در این نبرد برای همگان تازگی داشت و به همین دلیل، بهانهای به دست منافقان افتاد تا به تشویش اذهان پرداخته و به شایعات دامن بزنند. ابن هشام، طبری، ابن اثیر، بخاری، ترمذی، نسائی و دیگران[6] این ماجرا را با مختصر اختلافی از راویان مختلف نقل کردهاند. که وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع) رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیامبر(ص) آمد و در«ثنیة الوداع» یا «جرف» به آنحضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص) عرض کرد.
اما آنچه پیامبر(ص) در این زمینه به علی(ع) فرمود، نه تنها بهانه را از دست بداندیشان گرفت بلکه با تشبیه علی(ع) به هارون(ع)، بار دیگر بر موضوع مهم جانشینی و خلافت امام تأکید فرمودند.