خانه » همه » خبر » کارل بیلد بررسی کرد: گسترش شمالی ناتو

کارل بیلد بررسی کرد: گسترش شمالی ناتو

به گزارش خبرآنلاین کارل بیلد نخست وزیر پیشین سوئد در مقاله ای برای فارین افرز نوشت:

پیش از یورش پوتین به اوکراین، مسئله عضویت ناتو، به ندرت در گفتمان سیاسی فنلاند و سوئد مطرح می شد. هر دو کشور، تاریخچه درازی از عدم تعهد دارند و هرچند به تدریج همکاری نزدیکتر با آمریکا و ناتو را پی می گرفتند، برایشان عضویت در ناتو، چندان مسئله الزامی ای نبود. یورش پوتین، همه چیز را دگرگون کرد و هر دو کشور در واکنش به این تجاوز، در حال بازسنجی سیاست های امنیتی خود هستند و درخواست عضویت آنها در ناتو به سرعت بعنوان واقع بینانه ترین گزینه، سر بر می آورد.

نظرسنجی های اخیر هم این نکته را به روشنی نشان می دهد و اکثریت مردم این دو کشور از پیوستن به پیمان ناتو حمایت می کنند. گذشته از این، سوئد و فنلاند هر دو، مقادیر کارسازی از جنگ افزار را در اختیار اوکراین گذاشته اند که شامل ده هزار قبضه سلاح ضدزره با قابلیت حمل انفرادی می شود که از سوئد ارسال شده است.

پوتین با یورش به اوکراین، نه تنها در پی بازگرداندن این کشور به دایره نفوذ خود بود بلکه می خواست نظم امنیتی اروپا را هم تغییر دهد. او موفق شد اما درست در مسیری عکس آنچه می خواست! هجوم روسیه، ناتو را یکپارچه کرد و گسترش آن را محتمل تر ساخت.

اگر سوئد و فنلاند هم به ناتو بپیوندند، که به نظر می رسد در آستانه این کار قرار دارند، ظرفیت های کارساز تازه ای را با خود می آورند که از جمله شامل توانمندی های هوایی و زیردریایی است که معماری امنیتی شمال اروپا را تغییر می دهد و کمک بیشتری به بازدارندگی تجاوز روسیه می کند.

کشورهای شمال اروپا، از بسیاری جهات شبیه یکدیگرند اما از زمان جنگ دوم جهانی، سیاست های امنیتی بسیار متفاوتی را پی گرفته اند. این تفاوت ها تا حد زیادی بازتاب تجربه های متفاوت این همسایگان در دوران جنگ بود. دانمارک و نروژ، خواهان بیطرفی بودند اما در سال ۱۹۴۰ توسط آلمان نازی اشغال شدند. فنلاند در آغاز، تهاجم شوروی را در جنگ های ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ دفع کرد. بعدها خود را در کنار هیتلر یافت تا اینکه توانست از جریان جنگ کنار بکشد.

سوئد تنها کشور این منطقه بود که با سیاست بیطرفی ای که برای تضمین ادامه حیاتش طراحی شده بود، از دهشت جنگ و اشغال گریخت. اینکه این سیاست به موفقیت رسید، تاحدود زیادی به دلیل سنجش نظامی هیتلر بود که نیازی به تسخیر سرزمین سوئد نداشت و می توانست از راههای دیگری به اهدافش برسد.

پس از جنگ، سوئد در پی شکل دادن به یک اتحادیه دفاعی شمال با شراکت دانمارک و نروژ برآمد اما گفتگوهایشان شکست خورد آنهم عمدتا به این دلیل که نروژ بر این باور بود که تنها یک اتحاد با قدرت های دریایی آنگلو- ساکسون می تواند امنیتش را تضمین کند. سوئد آماده چنین اتحادی نبود، تا حدودی به دلیل اوضاع فنلاند- که برای شش قرن تا سال ۱۸۰۹، با سوئد کشور واحدی را تشکیل می داد.

فنلاند با وضعیت آشفته و بلاتکلیفی از جنگ دوم سر برآورد. دومین شهر بزرگ خود یعنی فیبورگ Viborg را از دست داده و مجبور به پذیرش پیمانی دوستی با اتحاد شوروری شده بود. همچنین محدودیت هایی در نیروهای مسلح داشت و شوروی هم یک پایگاه نظامی اش را در خاک فنلاند و درست در پاشنه در هلسینکی، پایتخت، مستقر کرده بود. روس ها همچنین بر کمیسیون کنترل متفقین اشراف داشتند که مسوول نظارت بر آن کشور در سالهای پس از جنگ بود.

برای سوئد، تضمین اینکه فنلاند به دامن روس ها نیفتد، یک مسئله حیاتی به شمار می رفت. رهبران سوئد بر این باور بودند که هر گونه حرکتی به سمت یک اتحاد گسترده تر غربی، موقعیت فنلاند را از این هم آشفته تر خواهد کرد و هرچند آشکارا حرفی نمی زدند، این ملاحظه، دلیل اصلی سیاست بیطرفی مسلح سوئد در دوران جنگ سرد بود. اما بیطرفی، به معنای نادیده گرفتن نیروهای مسلح نبود.

در طول دوران جنگ سرد، سوئد نیروهای قبراق نظامی خود را حفظ کرد از جمله یک نیروی هوایی که زمانی بعنوان چهارمین نیروی هوایی قدرتمند جهان شناخته می شد. سیاست رسمی سوئد یک عدم تعهد نظامی محدودشده بود اما همزمان آمادگی همکاری با آمریکا و ناتو در صورت بروز جنگ را هم داشت و موضع عمومی اش، گرایشی به منافع امنیتی غرب در منطقه داشت.

با سقوط اتحاد شوروی، وضعیت امنیتی شمال اروپا هم به شکل کارسازی تغییر یافت. فنلاند که به تدریج موقعیت خود را بعنوان یک دمکراسی مستقل شمالی مستحکم کرده بود، اکنون می توانست آخرین بارهای دوران پساجنگ را بر زمین گذارد. سه کشور بالتیک یعنی استونی، لتونی و لیتوانی، حتی پیش از فروپاشی شوروی از آن گسستند. در سال ۱۹۹۵ هم، فنلاند و سوئد به اتحادیه اروپایی پیوستند، حرکتی که هر دو کشور، پیشتر دستیابی به آن را به دلیل سیاست بیطرفی شان، ناممکن می دیدند. این تحول، به معنی فاصله گرفتن از مفهوم بیطرفی بود اما بحثی هم درباره پیوستن به ناتو در نگرفت.

البته این تحولات در سالهای پس از توافق ۱۹۸۹ پاریس رخ می داد که در پی یک نظم امنیتی اروپایی با مشارکت روسیه بود و نیز کنفرانس هایی که به ایجاد سازمان امنیت و همکاری اروپا انجامید. فنلاند و سوئد هردو امیدوار شدند که بتوانند روابط امنیتی سازنده ای با یک روسیه مردمسالار و رو به اصلاح، برقرار کنند. حتی پس از آنکه استونی، لتونی و لیتوانی یک دهه بعد به عضویت اتحادیه اروپایی و نیز ناتو در آمدند، در سوئد و فنلاند بحث چندانی درباره بازنگری در سیاست عدم تعهد نظامی این دو کشور سر نگرفت.

با اینحال، از سال ۲۰۰۸، اوضاع در مسکو به شکل قابل توجهی روی به دگرگونی گذاشت. یورش روسیه به گرجستان در آن سال نشان داد که کرملین چندان پرهیزی از بکارگیری زور برای رسیدن به اهداف سیاسی اش ندارد و نیز بیانیه های سیاستی مسکو، لحن تجدیدنظر طلبانه ای به خود می گرفت. این روندها در سال ۲۰۱۴ سرعت گرفت، زمانی که روسیه در پی بازداشتن اوکراین از رسیدن به توافقی با اتحادیه اروپایی برآمد و تلاش کرد این کشور را با تجاوز نظامی دوپاره کند.

تهاجم تمام عیار ۲۰۲۲ روسیه به اوکراین، یک بار دیگر در حال ایجاد تغییری بنیادین در سپهر ژئوپولیتیک است. هدف اولیه و فوری پوتین این است که اوکراین را به زیر کشد اما همچنین او جنگی را هم علیه غرب به راه انداخته است. رهبر روسیه و همدستانش روشن ساخته اند که آنها در آرزوی جایگزینی نظم امنیتی دوران پساجنگ سرد در اروپا با تدابیری هستند که حاکمیت دیگر کشورها را مختل می سازد و درست همانگونه که فروپاشی شوروی، منجر به بازنگری سوئد و فنلاند در روابطشان با اروپا شد، زلزله سیاسی کنونی هم آنها را به بازنگری در عناصر بنیادین سیاست های امنیتی شان واداشته که از جمله آنها، عضویت در ناتو است.

برون داد جنگ اوکراین، هنوز هم ناروشن است. نمی توان پیش بینی کرد که در دهه های آینده، روسیه چگونه کشوری خواهد بود اما احتمالا هم اقتصاد و هم نیروی نظامی ضعیفتری خواهد داشت و از حیث سیاسی هم کلافه تر و خطرناکتر خواهد بود. رژیم پوتین- حال چه خودش بماند یا یکی از حلقه همدستانش- بعید است تا زمانی که سر پا هست، از جاه طلبی های امپریالیستی اش دست بردارد.

اما برای کشورهای شمال اروپا، از این پس تقویت توانایی های دفاعی به تنهایی کفایت نمیکند و به همین دلیل است که عضویت در ناتو، به سرعت به یک واقعیت تبدیل می شود. علاوه بر آن، ابتکارات مهمی برای تقویت توان دفاعی اتحادیه اروپایی و سیاست ادغام امنیتی آن در جریان است اما تا جایی که به دفاع سرزمینی باز می گردد، ایجاد نهادها و ساختارهای فرماندهی موازی ناتو، چندان معقول نیست و چنین هم نخواهد شد.

هنگامی که فنلاند و سوئد به ناتو بپیوندند، معماری امنیتی شمال اروپا هم تغییر خواهد یافت. هریک از این دو کشور، توانمندی های نظامی قابل ملاحظه ای را وارد این پیمان خواهند کرد: فنلاند از ارتشی با نیروهای ذخیره چشمگیر برخوردار است و سوئد هم نیروی های قدرتمند هوایی و دریایی بویژه در بخش زیردریایی ها را در اختیار دارد. با اضافه شدن جنگنده های پیشرفته گریپن Gripen سوئد به جنگنده های اف ۳۵ آمریکا که در حال تحویل به نروژ، دانمارک و فنلاند هستند، بیش از ۲۵۰ جنگنده بسیار مدرن در این منطقه در دسترس خواهند بود.

با اینهمه، مهمترین پیامد پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو، افزایش استحکام سیاسی این پیمان بعنوان ستون دفاعی اروپا و منطقه فراآتلانتیک است که به هماهنگی عمیق تر میان ناتو و اتحادیه اروپایی کمک می کند، هدفی که با توجه به انتظارات بزرگتری که ایالات متحده در شرق آسیا با آن روبروست، اهمیت فزاینده ای می یابد.

311311

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد