خانه » همه » مذهبی » یک پیش‌بینی دقیق و هوشمندانه درباره کووید-۱۹

یک پیش‌بینی دقیق و هوشمندانه درباره کووید-۱۹

عصراسلام: چند بار شده که در یک سال اخیر شاهد باشید افراد نظرات متناقض با یکدیگر یا حتی همان افراد نظری متناقض با نظر قبلی خود درباره دنیاگیری داشته باشند؟ این یعنی بیش از هر چیز، پیش‌بینی این دنیاگیری حتی در کوتاه‌مدت نمی‌تواند ساده باشد. 

دو مثال ساده آن را اخیراً شاهد بودیم. دکتر مایک اُسترهُلم مدیر تحقیقات و سیاست مرکز پیشگیری و کنترل بیماری (CDC) در دانشگاه مینِسوتا معتقد بود این بهار با گسترش واریانت‌های جهش‌یافته شاید خیز مجدد همه‌گیری خواهیم بود. در مقابل دکتر مارتی ماکاری از جانز هاپکینز در اواسط فوریه پیش‌بینی کرد کرونا در ماه آوریل تمام خواهد شد! یعنی در عرض حدود یک هفته از این لحظه!

توانایی بشر در پیش‌بینی مستعد خطا، به‌شدت محدود، و وابسته به عوامل بی‌شماری است. ذهنیت قبلی ما، آموخته‌ها، دانش، و همچنین ناخودآگاه ما بر این پیش‌بینی‌ها در جهت‌های مختلف__ بدبینانه یا خوش‌بینانه، مطمئن یا همراه با تردید، مخالف یا موافق با نظر غالب__ اثر می‌گذارند.

پیش‌بینی‌های صریح، به‌ویژه توسط اشخاص معتبر، بیشترین توجه را جلب می‌کند. اگر لری سامرز (اقتصاددان و رئیس سابق و استاد دانشگاه هاروارد) بگوید بسته کمک معیشتی دولت باعث ویرانی اقتصاد خواهد شد، من که باشم که این پیش‌بینی را زیر سؤال ببرم؟ یا ژانِت یِلِن (اقتصاددان آمریکایی و وزیر خزانه‌داری دولت بایدن) که پیش‌بینی‌اش کاملاً برعکس است؟

شاید انتظار داشته باشید یک همه‌گیری‌شناس یا متخصص بیماری‌های عفونی یا ویروس‌شناس پیش‌بینی بهتری انجام دهد ولی خودم شخصاً بهترین و منطقی‌ترین پیش‌بینی را از دکتر زینب توفکچی دیده‌ام. او جامعه‌شناس و برنامه‌نویس رایانه و استاد دانشگاه کارولینای شمالی است و نوشته‌های او را در نیویورک‌تایمز و آتلانتیک می‌توانید بخوانید.

درباره خودت بگو. چطور شد که به اینجا رسیدی؟
خوب، به‌نظرم چیزی که واقعاً مشخصه من است عبور از مرز بین تخصص‌های مختلف است. من از دانش رایانه آغاز کردم و در ترکیه بزرگ شدم ولی به‌سرعت تحت تأثیر جامعه‌شناسی قرار گرفتم چون در ترکیه ما با مشکل بزرگی به نام سانسور روبرو هستیم و من شروع به کار برای شرکت‌های فناوری کردم. حتی پیش از این‌که رایانه به ترکیه بیاید من کارمند آی‌بی‌ام بودم. آی‌بی‌ام یک شرکت بزرگ بین‌المللی است و یک اینترانت داشت که می‌توانستم در فروم‌های آن با هزاران نفر صحبت کنم. متوجه شدم که همه چیز به سرعت در حال تغییر است و به جامعه‌شناسی علاقمند شدم.

رشته‌های تحصیلی هنوز مثل امروز نبود. یا می‌توانستی جامعه‌شناسی بخوانی یا وارد فناوری شوی. این ایده که فناوری می‌تواند اثرات جامعه‌شناختی اینچنین شگرفی داشته باشد هنوز به یک رشته دانشگاهی مستقل تبدیل نشده بود.
 
به عبور از مرزها که فکر می‌کنم متوجه می‌شوم که من از ترکیه هستم، در اروپا زندگی کرده‌ام، در آمریکا زندگی کرده‌ام، چندین سال در هنگ‌کنگ بوده‌ام، و وقتی دنیاگیری شروع شد همه این‌ها برایم معنی پیدا کرد. این‌ها همان چیزهایی بود که همیشه در فناوری و اینترنت دنبالش بودم.

دقیقاً، ولی چرا دنیاگیری؟ چه چیز خاصی در دنیاگیری وجود داشت که همیشه دنبالش بودی؟
این موضوعی بود که برای تدریس جامعه‌شناسی به عنوان مقدمه از آن استفاده می‌کردم. برای دانشجوی سال اول موضوعاتی مانند نژاد، جنسیت، یا طبقه اجتماعی جذابیت دارد ولی درک مفهوم جهانی شدن مشکل‌تر است چون یک مفهوم انتزاعی است و یافتن مابه‌ازای واقعی برای توصیف آن به راحتی میسر نیست. 

 من برای توضیح این موضوع و موارد دیگر از دنیاگیری استفاده می‌کنم. این‌که ما چقدر با هم در ارتباط هستیم، نقش مسافرت چیست، چرا سازمان‌های جهانی لازم هستند، یا چرا بیماریابی در یک بیماری جدید مهم است.

یا موضوعاتی مانند رشد تصاعدی که با مثال دنیاگیری به‌راحتی قابل توضیح هستند. یک‌بار قبلاً درباره ترس از ایبولا مطلبی نوشته بودم. وقتی دنیاگیری کووید-۱۹ شروع شد آن مطلب را دوباره خواندم. آن‌جا اشاره کرده بودم که ما برای ایبولا آماده نبودیم و احتمالاً برای دنیاگیری بعدی نیز آماده نیستیم. اگر ما نتوانیم منابع را طوری که باید اختصاص دهیم و مسیر اشتباه را پیش بگیریم، تجربه ایبولا تکرار خواهد شد.

ما باید از این بابت نگران باشیم. دنیاگیری یک موضوع جالب در جامعه‌شناسی انسانی است. همواره تکرار شده و تاریخ را تغییر داده است. همیشه از دانشجویان می‌پرسم «درباره آنفلوانزای اسپانیایی ۱۹۱۸ چه می‌دانید؟» و تقریباً هیچ‌کس چیزی نمی‌داند.

به اوایل دنیاگیری برگردیم. شما احتمالاً پیش از هر کسی متوجه شدی که قرار است دنیاگیری رخ دهد.

عجیب است. تاریخچه خرید من از آمازون مانند یک جدول زمانی است. اولین بار در اول ژانویه درباره یک ذات‌الریه ویروسی مرموز شنیدم.

احتمالاً از طریق پرومِد-میل (ProMED-Mail یا برنامه پایش بیماری‌های نوپدید [Program for Monitoring Emerging Diseases]، یکی از بزرگ‌ترین سامانه‌های گزارش همه‌گیری‌ها و بیماری‌های نوپدید در دسترس عموم است که در سال ۱۹۹۴ ایجاد شد و در سال ۱۹۹۹ زیر نظر انجمن بین‌المللی بیماری‌های عفونی قرار گرفت).
بله، پرومِد-میل. ولی در زمینه کاری خودم توسط چند پزشک مانند دکتر لی از چین (اولین پزشکی که نسبت به خطر همه‌گیری جدید هشدار داد) در واتساپ هشدارهایی منتشر شده بود.

مثالی که برای تدریس دنیاگیری می‌زدم سارس (سندرم تنفسی حاد) بود. چیزهای بسیاری درباره سارس می‌دانستم و یک ذات‌الریه ویروسی در ووهان بلافاصله گوش‌ها را تیز می‌کند. 

در ۷ ژانویه با خود گفتم “باید تعدادی ماسک بخرم” چون می‌خواستم به هنگ‌کنگ بازگردم. آن زمان هنوز نمی‌دانستم عمق فاجعه چقدر است ولی احتمالاً فکر می‌کردم “باید ماسک بخرم و برای دنیاگیری آماده شوم”.

اطرافیانم می‌پرسیدند “چرا محلول ضدعفونی دست خریده‌ای؟” چون آدم آن‌چنان بهداشتی یا وسواسی‌ای نیستم. این برای هر کسی که سارس را دیده باشد عادی است.
زمانی که کاملاً مطمئن شدم ۲۰ ژانویه بود چون دو اتفاق رخ داد. اول این‌که ووهان با ۱۰ میلیون جمعیت قرنطینه شد. یک اصل ابتدایی در مطالعه حکومت‌های اقتدارگرا این است که نگاه کنید چه می‌کنند، نه این‌که چه می‌گویند.  

اصل ابتدایی دوم این است که همواره به پیام‌های پرهزینه توجه کنید. وقتی یک شهر ۱۰ میلیونی قرنطینه می‌شود آن هم در چین، پس قضیه جدی است.

علامت دوم این بود که احتمالاً دولت چین به‌تازگی متوجه قضیه شده چون مقامات ووهان مدت‌ها موضوع را پنهان کرده بودند. این با انتشار اولین مقالات هم‌زمان بود و سخنگوی وزارت خارجه چین به نکته مهمی اشاره کرد.

بسیار عجیب بود که ناگهان تعدادی مقاله از چین بیرون آمد.
بله. در ۲۰ ژانویه اولین مقاله در مجله پزشکی نیوانگلند منتشر شد. در کنفرانس خبری گفته شد بیماری به شکل بدون علامت گسترش می‌یابد. سارس متوقف شد چون مثلاً با انجام تب‌سنجی در فرودگاه‌ها امکان شناسایی مبتلایان وجود داشت. ولی گسترش  بدون علامت پیام مهمی بود و نشان می‌داد همه‌گیری از کنترل خارج شده است.  

من از همان زمان شروع کردم به گفتن این واقعیت به مردم که دنیاگیری در راه است. در زندگی شخصی خودم برنامه‌ها را تغییر دادم. مسافرت‌ها را لغو کردم . همه این‌ها را در توئیتر منتشر می‌کردم ولی چون حرفه‌ام پزشکی نیست هرگز حس نکردم باید کار بیشتری انجام دهم.

در ماه مارس توئیت‌های تو درباره ماسک شروع شد و بعد مقاله‌ای در نیویورک‌تایمز نوشتی که برای خود من بسیار آموزنده بود. تا آن زمان به همه می‌گفتیم ماسک لازم نیست و تنها کارکنان درمانی باید ماسک بزنند ولی تو به این گفته‌ها توجه نکردی. چرا؟
اولین بار در ماه فوریه مطلبی در این‌باره در ساینتیفیک آمریکن نوشتم. مردم همچنان به سفر‌های خود ادامه می‌دادند. کنفرانس‌ها برگزار می‌شد. برایم عجیب بود. ولی کار بیشتری از دستم برنمی‌آمد. 

این‌ها البته الان عادی شده و چیزی نیست که من ساخته باشم. اصول پایه همه‌گیری‌شناسی است که من می‌دانستم ولی کسی توجه نمی‌کرد و گفته نمی‌شد.

تا جایی که می‌دانم این مقاله در ماه فوریه اولین مقاله در این زمینه در رسانه‌های رسمی است. در آن پیش‌بینی کردم که بیمارستان‌ها پر از بیمار خواهد شد و همه جا تعطیل خواهد شد. از همه خواستم سفرهای خود را لغو کنند و از جاهای پرازدحام دور بمانند.

ولی آن روزها فضای غالب در رسانه‌ها این بود که نباید مردم را بترسانیم. خسته شده بودم. حجم قابل‌توجهی از بازخوردهای منفی از سوی افراد و سازمان‌های پزشکی به سوی من سرازیر شد.

البته من متوجه کمبودها هستم و باید اولویت‌ها را در نظر بگیریم ولی این واقعیت باید به مردم گفته شود. به‌جای آن گفته می‌شد پوشیدن ماسک برای افراد عادی لازم نیست یا حتی ماسک خطرناک است و خطر عفونت را افزایش می‌دهد. دست‌کم می‌توانستند از مردم بخواهند از ماسک پارچه‌ای استفاده کنند.

نکته دیگر که در توئیت‌هایم به آن اشاره می‌کردم گسترش بدون علامت بود. یعنی نمی‌توانید از مردم بخواهید تنها در صورت بروز علائم بیماری ماسک بزنند. علم جامعه‌شناسی هم به ما می‌گوید این کار درست نیست چون ترس از انگشت‌نما شدن باعث خواهد شد حتی افراد بیمار هم ماسک نزنند. به بسیاری از آسیایی‌تبارها تنها به‌دنبال پوشیدن ماسک حمله می‌شد.

بااین‌که حس می‌کردم این توئیت‌ها بی‌فایده است ولی به کار خود ادامه می‌دادم. انگار منتظر بودم رئیس سابق سی‌دی‌سی یا یک استاد دانشکده پزشکی هاروارد بیاید و این حرف‌ها را بزند. ولی خبری نبود. این حرف‌ها را باید کسی می‌زد که اعتبار بالا داشت. حرف من خریدار نداشت. من کسی نبودم. یک پیام بهداشت عمومی برای این‌که تأثیرگذار باشد نیاز به قدرتی دارد که پشتوانه آن باشد. 

تا ۱۵ مارس صبر کردم ولی خبری نشد. به نیویورک تایمز رفتم و گفتم “کسی نیست که این کار را انجام دهد و من می‌خواهم انجامش دهم.”

شانس با من بود چون سردبیر مخالفت نکرد. خودم را برای بدترین عواقب آماده کرده بودم. ممکن بود اخراج شوم چون داشتم با سی‌دی‌سی و دبلیواِچ‌اُ مخالفت می‌کردم. حتی یک در میلیون تصورش را هم نمی‌کردم که اولین شخصی باشم که روزی قرار است در یک دنیاگیری جلوی سی‌دی‌سی و دبلیواِچ‌اُ می‌ایستد. ولی این کاری بود که باید انجام می‌شد و من انجامش دادم.

منتظر عواقب آن بودم. ولی اتفاقی که افتاد این بود که “بله، بالاخره یکی پیدا شد. متشکریم.” 

عالی بود. باید بگویم آن مقاله روی شخص خودم به شدت اثر گذاشت چون در اواسط مارس به یک پانل معرفی بیماران رفته بودم و آنجا داشتند از کسانی که ماسک می‌خرند و انبار می‌کنند انتقاد می‌کردند. آنجا گفتم دلایل محکمی وجود دارد که همه حتی افراد بدون علامت هم باید ماسک بزنند و به مقاله واقعاً درخشان تو اشاره کردم. نکته دیگری که دوست دارم از خودت بشنوم موضوع پارک‌ها است.
بعد از قضیه ماسک از خودم پرسیدم “آیا لازم است باز هم نظراتم را بنویسم؟” متوجه شده بودم که پرداختن به جنبه‌های جامعه‌شناختی دنیاگیری به شدت ضروری است و یکی از اولین مطالبی که نوشتم مربوط به بستن ‌پارک‌ها بود.

ماه آوریل بود. همه جا را بسته بودند و از مردم می‌خواستند در خانه بمانند. نوشتم که اگر خیلی خوش‌شانس باشیم دنیاگیری ممکن است بیش از یک سال طول بکشد و بنابراین نمی‌توانید به‌سادگی از مردم بخواهید یک سال در خانه بمانند. 

منظورم این بود که درک می‌کنم هنوز چیزی نمی‌دانیم و همه چیز روی هوا است ولی شما متوجه نیستید که من چه می‌گویم. بیمارستان‌ها در حال پر شدن از بیمار است و شما نمی‌توانید به گفتن این‌که در خانه بمانید بسنده کنید.   
در ماه آوریل به‌تدریج نکات بیشتری از همه‌گیری‌شناسی بیماری روشن شده بود. مشخص شد که عملاً بیماری در فضای آزاد سرایت نمی‌کند. گسترش هواپخش در ژاپن گزارش شده بود ولی هیچ گزارشی از سرایت بیماری در فضای آزاد وجود نداشت. 

یکی از اولین مقالاتی که خواندم مربوط به هزاران بیمار بود که تنها یک مورد سرایت در فضای آزاد گزارش شده بود و آن هم دو نفر بودند که با هم دویده بودند و در کنار هم تنفس کرده بودند. هرچند همان هم احتمالاً در برخی قسمت‌ها شامل فضاهای بسته بوده است.

به‌علاوه اگر به مردم اجازه ندهید به پارک بروند و لازم باشد این وضعیت دست‌کم یک سال ادامه پیدا کند، باید در این مدت یک روش جایگزین برای ارتباط اجتماعی معرفی کنید وگرنه مردم ناچار خواهند شد در فضاهای بسته جمع شوند و این مسلماً بسیار بدتر است.

این کار واقعاً دیوانگی بود. نمی‌توانیم پارک‌ها را تعطیل کنیم. این بود که آن مقاله را در ماه آوریل نوشتم. اگر مشکل ازدحام جمعیت در پارک‌ها وجود دارد می‌توانیم این مشکل را به مردم بگوییم و مثلاً از آنان بخواهیم اگر پلاک خانه آنان زوج است در روزهای زوج به پارک بیایند. راه‌های مختلفی وجود دارد. ولی بستن پارک‌ها راه حل مسئله است.

پس از آن هوا بهتر شد و پارک‌ها و سواحل شلوغ‌تر شد. ولی به نظر من این بی‌خطرترین و عملاً تنها راه ادامه زندگی اجتماعی در این دنیاگیری است.
بله. دیدن زمین‌های بازی و سواحلی که دور آن‌ها نوار پلیس کشیده شده واقعاً غم‌انگیز است.
خوب، ماه اول را درک می‌کنم. هفته اول هنوز نمی‌دانید چه خبر است. از فومیت (ناقل بی‌جان) می‌ترسید. چند هفته اول را می‌توانم بگذرم. همه احتیاطات را به حداکثر می‌رسانید چون نمی‌خواهید بیمارستان‌ها پر شود. پس از یک ماه باید به اوضاع مسلط شده باشید. ولی عملاً این رویه ادامه پیدا کرد که من فکر نمی‌کنم درست باشد. 

و این ما را به موضوع واکسن می‌رساند. نظرت درباره واکسن چیست؟
خوب، نظر کلی من این است که قبل از موضوع واکسن چیزهایی دیگری داریم که نه خیلی حیاتی هستند و نه خیلی مؤثر. مثل ضدعفونی کردن سطوح یا تعطیلی مدارس. 

نمایش بهداشت.
بله. نمایش بهداشت. البته مخالفتی ندارم که برخی سطوح که به‌طور مکرر توسط افراد متعدد لمس می‌شود بهتر است تمیز باشند. این یک قاعده کلی است. وای تعطیلی کامل مدارس برای چه؟ واقعاً نمی‌دانم. 

و هیچ کارآزمایی تصادفی‌شده‌ای نشان نداده که ضدعفونی‌ کردن مؤثر باشد.

و در مقابل واکسن‌هایی داریم که از سریع‌ترین و بهترین نوع هستند و من در حال نوشتن مقاله‌ای درباره آن هستم.  

در ماه دسامبر میزان ابتلای بدون علامت برای اولین بار سیر نزولی یافت و این خبر بسیار خوبی بود. ولی ما چه کردیم؟ ما اعلام کردیم که افراد حتی در صورت تزریق واکسن چه کارهایی را نمی‌توانند انجام دهند. در زمانی که بسیاری از افراد هنوز واکسن نزده‌اند.

من می‌گویم چه عجله‌ای است؟ حتی کارکنان درمانی هم در ماه دسامبر واکسن نزده بودند و ما شروع کرده بودیم به ترساندن مردم.

هیچ‌کس واکسن نمی‌زند تا محدودیت‌ها ادامه پیدا کند. و همچنان به مردم بی‌اعتماد هستیم. می‌ترسبم پس از زدن واکسن بروند و چه می‌دانم، بیمار شوند و به روی دیگران سرفه کنند. این برای من هیچ مفهومی ندارد.

من تلاش کرده‌ام بگویم که وقتی واکسن بزنید و مهمانان شما هم واکسن زده باشند دیگر نیاز به ماسک نخواهید داشت. ما ناچاریم به مردم راهی نشان دهیم تا بتوانند از این وضعیت رها شوند. آیا فکر می‌کنی برخی افراد با تداوم این پیام‌های منفی می‌خواهند مطمئن شوند که دوباره اشتباه نمی‌کنند؟ 

من نمی‌دانم چه در سر دارند. بخشی از آن ناشی از احتیاط افراطی است که عواقب منفی آن قابل توجیه نیست. بخش دیگر سردرگمی است که عبارت “هنوز نمی‌دانیم” ایجاد کرده است. درحالی‌که ما خیلی چیزها را می‌دانیم. مثلاً می‌دانیم واکسن مُدرنا میزان گسترش بدون علامت را دوسوم کاهش می‌دهد.

اخیراً پرسش واقعاً تأثرانگیزی از یک مادربزرگ دیدم که “آیا می‌توانم نوه‌ام را بغل کنم؟” و پاسخ “نه” بود. آیا این‌که به یک مادبزرگ ۹۰ ساله بگوییم یک سال دیگر صبر کند کار درستی است؟ این نیاز بشر چیزی نیست که به‌سادگی نادیده بگیریم و بگوییم “چرا نمی‌توانی کمی بیشتر صبور باشی؟”
 
من معتقدم با کاهش خطر سرایت بدون علامت در جامعه، کاهش محدودیت‌ها هم باید به چشم بیاید. البته غیرانسانی است اگر نگوییم خطر به صفر نرسیده ولی می‌توان میزان خطر را در مکان‌های مختلف درجه‌بندی کرد. اینجا هم به نظر من ماسک در مکان‌های عمومی مانند مغازه خواربارفروشی باید تابع قاعده همه یا هیچ باشد و علت آن همان موضوع انگ و برچسب اجتماعی است چون ما نمی‌توانیم فقط از برخی افراد بخواهیم ماسک بزنند فقط به این دلیل که واکسن نزده‌اند.

پس پاسخ جامعه‌شناسانه به این پرسش که “چه زمانی می‌توانیم ماسک را کنار بگذاریم؟” یک پاسخ کاملاً جامعه-محور است. پاسخ این است که وقتی آمار جامعه پایین بیاید. وقتی تعداد بستری کاهش یابد. ولی پاسخ سؤال آن مادربزرگ این است که وقتی آن مادربزرگ واکسن بزند می‌تواند نوه‌اش را بغل کند.

و باور دارم که مشکل بزرگی نیست که نتوانیم دستورالعمل‌هایی تدوین کنیم. مشکل نداشتن دستورالعمل مدون این است که موفقیت واکسن را تحت‌الشعاع قرار می‌‌دهد. ما از مردم کارهایی می‌خواهیم که نمی‌اوانند انجام دهند. باید توجه کنیم که به‌ویژه سالمندان نمی‌توانند یک سال دیگر منتظر بمانند. یک سال دیگر ممکن است آن‌ها دیگر زنده نباشند. ضدواکسن‌ها به این موضوع تأکید می‌کنند و می‌گویند “مسؤولان را می‌بینید؟ دوباره تیردروازه‌ها را جابه‌جا کردند!”

حتی واکسن‌ها هم تغییر خواهند کرد. این خوب است چون این واکسن‌ها عالی هستند. بله، واکسن کم است و دسترسی به آن اهمیت دارد. واکسن باید توزیع جهانی و عادلانه و سریع داشته باشد. ولی این نباید باعث شود دیدگاه منفی به کل موضوع داشته باشیم.
بله، موافقم. بیشتر پزشکان بیماری‌های عفونی همین نظر را دارند. ولی برخی هم می‌گویند هنوز زود است. به نظر تو تمرکز ما روی آنفلوانزا چه تأثیری روی این یکی داشت؟
خوب، این مشکل را در اینترنت هم داریم. مثلاً برخی بلاگ‌ها بیشترین توجه را به خود معطوف می‌کنند و بقیه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند. من با این پدیده پراکندگی ناموزون آشنا هستم. این پدیده از توزیع نرمال پیروی نمی‌کند و اغلب نمی‌دانیم با چه چیزی طرف هستیم.

وقتی کووید-۱۹ شروع شد من به مطالعه همه‌گیری‌شناسی علاقمند شدم. می‌خواستم بدانم چگونه می‌توان این اقدامات بهداشتی عمومی را مثلاً تا یک سال ادامه دهیم. متوجه شدم که این هم از توزیع نرمال پیروی نمی‌کند. ما وقایع ابَرگسترش را داریم که نقش مهمی در توزیع موارد ابتلا دارند. 

اینجا باید مفهوم خطر (ریسک) را بدانید. در جاهایی مانند ژاپن همه‌گیری‌شناسی کاملاً براساس خطر استوار است. حتی آزمایش هم به تعداد بالا انجام نمی‌شود. شاید یک دلیل آن این باشد که کیت کافی در اختیار ندارند ولی این مشکل را ما هم داشتیم. آن‌ها متوجه شدند که باید آزمایش هدفمند انجام شود تا خوشه‌های همه‌گیری شناسایی شوند چون ۸۰ درصد افراد …

… بیماری را هرگز به دیگران منتقل نمی‌کنند، بله.
بله، هرگز. ولی برخی افراد بیشترین سرایت را دارند. پس واقعه سرایت مهم است. یک مورد مهم نیست. ژاپنی‌ها به‌جای یافتن تک‌تک بیماران روی پیدا کردن وقایع سرایت متمرکز شدند. فردی که بیماری را یک‌بار منتقل کرده محتمل است که ویروس به چندین نفر منتقل کرده باشد. پس باید موارد تماس را جستجو کنید.

آن‌ها راهبردهای جالبی در پیش گرفتند که نمونه‌اش دستورالعمل‌های تهویه برای جلوگیری از گسترش هواپخش و توجه به سه C است: تماس نزدیک (close contact)، مراکز ازدحام جمعیت (crowds)، و فضاهای بسته (closed spaces).

این راهبردها بسیار مؤثرتر از بیشتر کارهایی بوده که ماهیت شدیدتری دارند ولی هدفمند نیستند. از خود پرسیدم “چرا ما این کار را نمی‌کنیم؟” و به این نتیجه رسیدم که بخش عمده واکنش‌ ما بر این اساس است که منتظر دنیاگیری آنفلوانزا بودیم. درحالی‌که آنفلوانزا پراکندگی غیرنرمال ندارد و بچه‌ها نقش قابل‌توجهی در گسترش بیماری دارند.

قطعاً همین‌طور است.
بنابراین شما مدارس را تعطیل می‌کنید چون در مورد آنفلوانزا مؤثر بود. ولی من فکر کردم شاید بهتر بود اینجا مانند سارس یا مِرس عمل کنیم. کشورهایی مانند ژاپن این کار را کردند و وضعیت بسیار بهتری دارند.

شاید یک دلیل این باشد که در آمریکا تجربه چندانی در مورد سارس یا مِرس نداریم ولی کانادا این تجربه را داشت. هرچند در کانادا مشکلاتی وجود داشت شاید به این دلیل که ژاپن، هنگ‌کنگ و تایوان چندین تهدید مشابه را پشت سر گذاشته‌ بودند و تجربه بیشتری داشتند.

بی‌تردید کوتاهی‌های دولت ترامپ را نمی‌توان نادیده گرفت ولی الگوی پاسخ کشورهای غربی و اروپایی یا چیزی که در انگلستان شاهد آن هستیم به مسئله بزرگ‌تری بازمی‌گردد.

سه نکته مهم در اینجا وجود دارد که البته قبلاً هم به آن‌ها اشاره کردم. نکته اول این است که وقتی سرایت بدون علامت وجود دارد ردیابی موارد تماس روش مؤثری نیست. نکته دوم گسترش هواپخش است که باید در دستورالعمل‌ها مورد توجه قرار گیرد. و نکته آخر این‌که الگوی همه‌گیری پراکندگی نرمال ندارد. 

اگر به این سه نکته توجه کنیم دستورالعمل‌های مناسبی تدوین می‌کنیم و از جامعه‌شناسی کمک می‌گیریم تا این دستورالعمل‌ها قابل اتکا باشند.
به نظر تو بالاخره چه خواهد شد؟
من زیاد پیش‌بینی نمی‌کنم. من صرفاً قضاوت خودم را از گزارش‌ها و مقالاتی که می‌خوانم ارائه می‌دهم.

ولی این مهارت را داری.
متشکرم. ولی این احساس را ندارم که پیشگو هستم. علت این‌که همه این حرف‌ها را درباره ماسک یا پارک یا سرایت بدون علامت زدم این بود که این چیزها وجود داشت و هر کس اگر سراغشان می‌رفت آن‌ها را پیدا می‌کرد و احتمالاً همین حرف‌ها را می‌زد.

این در مورد پیش‌بینی. و خوب، باید بگویم در کشورهایی مانند آمریکا که منابع فراوانی دارند، اگر مردم به‌ویژه جوانان تردید را کنار بگذارند، همه‌گیری خیلی سریع تمام خواهد شد. خیلی سریع. نمی‌گویم همین ماه مارس چون واریانت‌ها را داریم و الگوی فصلی و همچنین واکسن که هریک از این‌ها دارای منحنی الگوریتمی در جهت‌های مختلف هستند و ممکن است در عرض یک هفته همه چیز تغییر کند. 

این احتمال وجود دارد که در میان بخشی از جمعیت که واکسن نزده‌اند کانون‌های همه‌گیری شکل بگیرد و این باعث تداوم بیماری شود. این را در داده‌های اسرائیل حتی با آن پوشش وسیع واکسن هم می‌بینیم چون واریانت‌ها به‌ویژه نوع انگلیسی زودتر به آن‌جا رفتند. در مجموع من معتقدم امسال موارد بستری به شدت کاهش خواهد یافت. اتفاقی که در پاییز خواهد افتاد بستگی به این دارد که چقدر بتوانیم جمعیت آسیب‌پذیر را قانع کنیم تا واکسن بزنند.

و پرسش آخر این است که آیا تابه‌حال شده پیش‌بینی تو درباره چیزی اشتباه باشد؟
خدای من! البته که شده. همیشه اشتباه پیش می‌آید. البته وقتی چیزی برای نیویورک‌تایمز یا آتلانتیک می‌نویسم و منتشر می‌شود، معمولاً امتحانش را پس داده است.

چیزی که آزارم می‌دهد این است که احساس می‌کنم سیستم به شدت محتاط است و بااین‌که خودم هم محتاط هستم ولی در اطرافم ده‌ها نفر را می‌بینم که برای نوشتن چیزهایی که من می‌نویسم شایسته‌تر هستند.

فکر می‌کنم مشکل در این‌جا باشد که در حرفه پزشکی حرف زدن برخلاف رویه رایج بسیار سخت شده است. افراد بسیار فرهیخته و باهوشی هستند که مطمئنم همین نظر را دارند ولی نمی‌توانند نظر خود را مطرح کنند. ولی در یک دنیاگیری نمی‌توان منتظر ماند.

اگر مسؤولین کند هستند تو باید آن‌ها را وادار به حرکت کنی چون بعداً ممکن است خیلی دیر باشد. نمی‌دانم چگونه ولی این کار باید انجام شود.

ترجمه و تلخیص: دکتر بابک عزیزافشاری

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد