عصراسلام: غلامحسین ساعدی آذرماه ۸۵ ساله میشد اگر ۳۵ سال پیش در قطعه ۸۵ گورستان پرلاشز نمیخوابید؛ کمی آنطرفتر از صادق هدایت. دق کرد؛ یک سال پیش از مرگ پیغامی به جمال میرصادقی فرستاد و گفت: «دارم اینجا دق میکنم.»
روانپزشک نتوانست حال خودش را درمان کند؛ گرچه سرنوشت او را انداخت کنار هدایت اما نه با خودکشی که با دقمرگی. از دو چیز میترسید: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. در دومین روز آذرماه سال ۱۳۶۴، بیدار نشدن را ترجیح داد.
ساعدی اما زندگی مساعدی نداشت؛ ۵ سال قبل مرگ گفته بود که عمرش مطمئنا طولانی نخواهد بود و عهد کرده بود همچنان خواهد نوشت اما یک سالی قبل مرگ حسرت این را داشت که «فرصت نشد شاهکارم را بنویسم».
ساعدی و بهرنگی عضو گروهی بودند که بهروز دهقانی، برادر اشرف دهقانی از رهبران سازمان چریکهای فدایی خلق نیز در آن بود و اینگونه ارتباط او با سازمان برقرار شد. با امیرپرویز پویان دوستی داشت گرچه او «اصلاً به نشستن و حرف زدن و اینها زیاد اعتقادی نداشت» اما با پویان بحثهای زیادی داشت درباره اینکه باید چه کرد؟
ساعدی در سخنرانیاش در چهارمین شب گوته به «هنر کاذب و فرهنگ ساختگی و قلابی و فرمایشی و سردمداران و گردانندگان» آن تاخت؛ سخنرانی مهم بعدیاش را گذاشت سال بعد در دوره شاپور بختیار با این عنوان «انحلال ساواک نه؛ انهدام ساواک». همان جوانی که در ۱۸ سالگی در روز کودتای ۲۸ مرداد اسلحه میخواست و به او ندادند؛ در انقلاب ۵۷ کلی اسلحه خریده بود.
ساعدی چند ماهی پیش از اندکی وفات، مقالاتی در نشریه «شورا» (ماهنامه تشکیلات شورای ملی مقاومت) نوشت؛ همین شد که نشریات راستگرای ایرانی او را حامیان منافقین خواندند. نگاهی به مقالات او در چند شماره ابتدایی این نشریه اما نشانی از دلبستگی او به ایدئولوژی این سازمان ندارد.
یک سال پیش از درگذشت به ضیاء صدقی گفته بود که «هیچ نوع تمایل به آنها [مجاهدین] ندارم» و جالب اینکه ماهها قبل از آن نوشته بود: «داخل هیچ حزبی نیستم.»
در وطن خویش هم غریب مانده این فراری از بدنامان منکر جهاد برای خلق! او نه «همکار ساواک» بود و نه «حامی منافقین» فقط تا آخر عمر وطنش را میخواست. پزشک نویسندهای که زندگی برای او «زرتیشن»* شد.
نویسنده: سرگه بارسقیان
مجله بخارا/ شماره ۱۴۱/ بهمن و اسفند ۱۳۹۹
* ناصر پاکدامن یکی از دوستان غلامحسین ساعدی: “او در مصاحبهای هم که با تاریخ شفاهی هاروارد کرده، این زرتیشن را بهکار میبرد و بنابراین وارد تاریخ شده است. چنین لفظی از دو کلمه زِرت که در زبان عامیانه فارسی خیلی به کار می رود و اصطلاحات مختلفی از آن وجود دارد، مانند زرتش در رفت، زرتی، زرتی رفت، زرتی گفت… ساعدی زرتیشن را در معنی اینکه کلکش را کندیم یا کلهپا شد و… بهکار می برد و معانی خیلی متفاوتی از این کلمه را میپذیرفت.” نقل از دویچهوله
تاریخایرانی