خانه » همه » مذهبی » عبارت کفر و بی ایمانی در روایات

دانلود کتاب های امتحان شده

عبارت کفر و بی ایمانی در روایات


عبارت کفر و بی ایمانی در روایات

۱۳۹۷/۱۲/۲۰


۲۷۶۷ بازدید

باسلام
منظور از این صحبت امام صادق چیست یعنی بعضی وقتها که ما در انجام کاری شک می کنیم نتیجش و انجام شدن یا نشدنش و خطراتش یعنی ما ریسمان ایمان و توکلمون پاره شده و کافر و بی دین و ایمانیم؟ یا اینکه منظور از ریسمان پاره ضعیف بودن ایمان و توکل است نه بی دین و کافر بودنمان؟
امام صادق علیه السلام درباره توکل می فرماید:
توکل، جام و کاسه ای است که خداوند روی ان مهر نموده است. پس تنها توکل کنندگان حقیقی می توانند ان مهر را بردارند و از ان جام بنوشند؛ چنان که خداوند در قران فرمود: «و علی الله فلْیتوکل الْمتوکلون؛ و توکل کنندگان تنها باید بر خدا توکل کنند». خداوند، توکل را کلید ایمان قرار داده و حقیقت توکل، ایثار است، و اصل ایثار این است که شخص، چیزی را به کسی بدهد که از خود، مستحق تر است. پایین ترین حد توکل ان است که با همت، قدم ها را جلو بگذاری و در فکر این نباشی که قسمت، چه خواهد شد، یا اینکه خطری تو را تهدید خواهد کرد؛ چون اگر به یکی از این دو فکر کنی، در واقع ناخوداگاه ریسمان ایمان به خداوند را پاره کرده ای.
امام صادق علیه السلام. ۱۳۶۱. مصباح الشریعه. ترجمه: زین العابدین خلخالی. تهران: حجر. چاپ نخست.

پرسشگر گرامی ، به نکات زیر توجه نمایید :
پاسخ مختصر
وجود عباراتی مانند پاره شدن ریسمان ایمان ، کافر شدن و … در بعضی از روایات ، به معنای اصطلاحی آن یعنی بی ایمان شدن و خارج شدن از دین نیست ، بلکه کفر و بی ایمانی در این روایات به معنای کفر عملی و سستی و داشتن مراتب پایین در دین و ایمان است .
پاسخ تفصیلی
الف ) کفر
کافر در لغت به معنای پوشاننده است، همان طور که زارع را کافر می گویند؛ زیرا که پوشاننده دانه در خاک است، هم چنین افراد ناسپاس را کافر می نامند، چرا که نعمت حق را نادیده می گیرد و گویی پرده بر آن می افکند.[حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف (دایرة المعارف جامع اسلامی)، ج 8، ص 450]کافر در اصطلاح شرع و قرآن کسی است که وجود پروردگار و یکتایی او را منکر است و نیز روز معاد و قیامت و رسالت انبیاء الاهی و یا یکی از ضروریات دین را انکار می نماید.
بنابراین شک و غفلت از توکل به خدا دو صورت دارد یا به این دلیل است که آن را انکار می کند و انکار او به انکار خدا و وحدانیت پروردگار و یا انکار نبوت و رسالت و معاد و قیامت بر می گردد ( کفر اعتقادی )، در این صورت چنین شخصی کافر است و احکام کافر (که در رساله های عملیه آمده است)بر او مترتب می گردد.
اما اگر شخصی از روی شک و غفلت و از روی بی مبالاتی توکل به خدا را فراموش کرده در حالی که پروردگار و وحدانیت او و دیگر ضروریات دین را قبول دارد اما در مقام عمل با مشکل مواجه است ( کفر عملی)، کافر نمی باشد و کفر در اینجا به معنای ناسپاسی و ضعف در ایمان و توکل است و اینکه به مراتب بالای توکل و ایمان نرسیده است .
ب ) توکل
توکل از ماده وکالت به معنای سپردن کارها به خداوند و اعتماد بر لطف او است. مرحوم راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «توکل» اگر با حرف «علی» بیاید به معنای اعتماد کردن می باشد. (راغب اصفهانی، مفردات، ماده وکل).
مرحوم سید عبدالله شبر، از علمای بزرگ اخلاق در تفسیر توکل می گوید:
«توکل منزلی از منزلگاه های دین و مقامی از مقامات اهل یقین بلکه از درجات مقربین است. حقیقت توکل همان اعتماد قلبی در همه کارها بر خداوند و صرف نظر کردن از غیر او است و این منافاتی با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر این که اسباب را در سرنوشت خود، اصل اساسی نشمرد. پس توکل به معنای ترک فعالیت و کوشش جسمانی و تدبیر عقلانی نیست، چون این کار در شریعت مقدس حرام و قبیح است و در شرع مقدس اسلام، تلاش در اموری مانند صنعت و زراعت و سایر راه های به دست آوردن رزق و روزی و تأمین معاش، امری محبوب و مورد تأکید است. (اخلاق شبر، ص 275، با تلخیص و تصرف).
پس توکل مفهوم ظریف و دقیقی دارد که در عین توجه داشتن به عالم اسباب، انسان را از غرق شدن در آن و دل بستن به غیر خدا و آلودگی به شرک باز می دارد. انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله شروع برای پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد و با این حال متکی به لطف پروردگار و قدرت بی پایان او باشد و پیروزی را از او بداند نه از غیر او.
[…در حدیثی پیامبر گرامی ( صلی الله علیه و آله ) معنای توکل را از جبرئیل سؤال کرد , جبرئیل در پاسخ گفت : انسان یقین کند , سود و زیان و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها ناامید بود و اگر بنده ای به این مرتبه از معرفت و شناخت برسد که جز برای خدا کاری انجام ندهد و به کسی جز او امیدوار نباشد و از غیر او نترسد و غیر از خدا چشم طمع به کسی نداشته باشد , این همان توکل بر خداست .در قرآن مجید آمده است که : رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا (سوره مزمل / 9 ) پروردگار شرق و غرب را که معبودی جز او نیست , نگهبان و وکیل خود برگزین .
مقصود آیه , این است که خداوندی که مجموعه ی جهان هستی , زیر سلطه و قدرت اوست و تنها او شایسته ی پرستش است , چگونه انسان به او توکل نکند و او را در همه ی امور زندگی برای تکیه گاه انتخاب نکند ؟
همانطور که انسان معمولاً در کارهای دنیوی برای خود وکیل بر می گزیند و بسیاری از کارهای خود را به او واگذار می کند تا آثار و نتایج درخشان و سودمند تری را در پی داشته باشد , شایسته است بنده ی خدا , نیز در همه ی امور زندگی به خداوند تکیه کند و او را وکیل خود قرار دهد , تا خواسته هایش بدون هیچ اضطراب و تشویش خاطر , تأمین گردد .
به دیگر سخن , کسی که درصدد است تا نیازمندیهای خویش را برطرف سازد سه راه در پیش دارد :
1 . به نیروی خویش اعتماد کند .
2 . به دیگران اعتماد کند و به کمک آنان چشم بدوزد .
3 . نقطه ی اتکاء خویش را خداوند قرار دهد و از غیر , چشم بپوشد .
بدیهی است هر گونه نیرو و انرژی که انسان در اختیار دارد از خداست و از ناحیه ذات اقدس حق به وی واگذار شده است , با این وجود چگونه انسان به نیروی متزلزل و نا پایدار خویش یا دیگران تکیه زند , در حالی که به یقین می داند که هستی او و آنچه در اختیارش هست به خدا تعلق دارد و او هیچ گاه مالک حقیقی نبوده و نخواهد بود .
توکل و اعتماد انسان به خدا , ناشی از معرفت به ربوبیت الهی است . اگر انسان خدا را به عنوان مالک و صاحب اختیار و کسی که هستی اش در دست اوست بشناسد ؛ دیگر نیازی نمی بیند سراغ دیگری برود و دست نیاز به سوی او دراز کند .] (راهیان کوی دوست , شرح حدیث معراج ، آیت الله مصباح یزدی/ ص 14 تا 17)
ج ) ایمان مهمترین سبب توکل
توکل مانند سایر فضایل اخلاقی، اسباب و سرچشمه های متعددی دارد ولی می توان گفت: عمده ترین اسباب توکل ایمان و یقین به ذات پاک خدا و صفات جمال و جلال اوست.
هنگامی که انسان به علم الیقین از قدرت و علم خدا با خبر باشد، و در پهنه هستی همه چیز و همه کس را ریزه خوار خوان نعمت او بداند و به مفهوم «لامؤثر فی الوجود الا الله» آشنا باشد، روح و جان و دل خویش را در گرو این امر بداند، و جهان را صحنه الطاف بیکران الهی ببیند، به یقین به او توکل می کند، خویش را به او می سپارد، در کاستی ها و مشکلات به دامان لطف او چنگ می زند، و پیروزی نهایی را (پس از به کارگیری تلاشهای خود) از خدا می خواهد.
و به تعبیر دیگر توکل میوه شجره «توحید افعالی» است، همان شجره مبارکه ای که ریشه آن ثابت و شاخه هایش بر فراز آسمانهاست و هر زمان میوه های تازه ای بر شاخسار آن ظاهر می شود که از مهمترین آنها میوه توکل است!
در آیات قرآن و احادیث اسلامی نیز مکرر به این جمله اشاره شده از جمله: در هفت آیه از قرآن مجید، جمله و علی الله فلیتوکل المؤمنون آمده است یعنی افراد با ایمان تنها بر خدا باید تکیه کنند، این تعبیر مکرر به خوبی رابطه میان ایمان و توکل را آشکار می سازد.
امام امیرمؤمنان علی (ع) نیز می فرماید: «التوکل من قوة الیقین؛ توکل زاییده قوت و یقین است» ! (غررالحکم، حدیث 699.44- همان مدرک، حدیث 3150.45- بحارالانوار، جلد83، صفحه 227)
و در تعبیر دیگری می فرماید: «اقوی الناس ایمانا اکثرهم توکلا علی الله سبحانه؛ آن کس که ایمانش قوی تر است توکلش بر خداوند سبحان بیشتر خواهد بود» ! (میزان الحکمه، ج ۱، ص 680، ر ۲۲۲۴۰)
د ) ارکان توکل
توکل حاصل نشود، مگر پس از ایمان به چهار چیز که اینها به منزله ‎ ‎ ارکان توکل هستند:
اوّل؛ ایمان به آنکه وکیل عالم است به آنچه که موکِّل به آن ‎ ‎ محتاج است.
دوم؛ ایمان به آنکه او قادر است به رفع احتیاج ‎ ‎ موکّل
سوم؛ آن که بخل ندارد.
چهارم؛ آن که محبت و رحمت به ‎ ‎ موکِّل دارد.
و با اختلال در یکی از این امور، توکل حاصل نشود و اعتماد به ‎ ‎ وکیل پیدا نشود؛ چه که اگر احتمال دهد که وکیل جاهل به امور او ‎ ‎ باشد، و محالّ احتیاج را نداند، اعتماد به او نتواند کرد. و اگر علم ‎ ‎ او را بداند، ولی احتمال دهد با کمال علم، عاجز باشد از سدّ ‎ ‎ احتیاج او، اعتماد به او نکند. و اگر قدرت او را نیز معتقد باشد و ‎ ‎ احتمال بخل در او بدهد، اعتماد حاصل نشود. و اگر این سه محقَّق ‎ ‎ باشد ولی شفقت و رحمت و محبت او را احراز نکرده باشد، ‎ ‎ معتمد به او نشود؛ پس توکل حاصل نشود. پس پایۀ توکل بر این ‎ ‎ ارکان اربعه قرار داده شده.
و این که مذکور داشتیم که «ایمان به این امور رکن باب توکل ‎ ‎ است» برای آن است که مجرد اعتقاد و علم را تأثیر در این باب ‎ ‎ نیست. … . (کتاب تهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س) ، ص662 )

هـ ) درجات توکل
بعضی توکل قوی تر دارند و بعضی مرتبه ضعیف تری از توکل را دارا هستند، هنگامی که پذیرفتیم توکل زاییده ایمان است، هر قدر ایمان به خدا و صفات پروردگار قوی تر گردد، به همان نسبت توکل او بیشتر می شود، توکل فوق العاده ابراهیم زاییده ایمان فوق العاده او بود و توکل عجیب امیرمؤمنان علی (ع) در «لیلة المبیت» (شبی که به جای پیامبر (ص) خوابید تا حضرتش مخفیانه از مکه به مدینه مهاجرت کند) نیز زاییده ایمان آن حضرت بود، مؤمنانی را نیز می بینیم که در مراحل متوسط یا پایین ایمانند و به همان نسبت بر خدا تکیه دارند.
کسی از اماام علی بن موسی الرضا پرسید: آیه «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» مفهومش چیست؟ امام فرمود: «للتوکل درجات؛ توکل درجاتی دارد» سپس افزود: «منها ان تثق به فی امرک کله فی ما فعل بک فما فعل بک کنت راضیا و تعلم انه لم یالک خیرا و نظرا، و تعلم ان الحکم فی ذلک له، فتتوکل علیه بتفویض ذلک الیه؛ یکی از آنها این است که در تمام امورت، آنچه را در مورد تو انجام می دهد به او اعتماد کنی و راضی باشی، و بدانی خداوند در خیر و نظارت بر امور تو فروگذار نمی کند، و نیز بدانی که حاکمیت در همه اینها از آن اوست، و کار خود را به او واگذاری و بر او توکل کنی» (بحارالانوار، جلد 75، صفحه 336.47- اقتباس از معراج السعادة، ص 786 .) [البته آنچه در این روایت آمده بالاترین درجه توکل بر خداست و درجات دیگر با مقایسه با آن روشن می شود].
بعضی از بزرگان علم اخلاق برای توکل سه درجه بیان کرده اند:
1 . اینکه اعتماد و اطمینان انسان نسبت به خداوند مانند کسی باشد که وکیل لایق و دلسوزی دارد کار خود را به او وامی گذارد (بی آنکه اصالت و استقلال خود را فراموش کرده باشد) و این ضعیف ترین درجات توکل است!
2 . اینکه حال او در وابستگی به لطف پروردگار مانند حال کودک نسبت به مادر باشد، او در ابتدای طفولیت کسی جز مادر را نمی شناسد، و به غیر او اعتماد ندارد، و چون او را ببیند، به دامن وی می آویزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثه ای برای او پیش آید فورا مادر را صدا می کند، و به هنگام گریه او را می طلبد.
بی شک این درجه ای بالاتر از توکل است، زیرا در این حالت انسان غرق عنایات حق است و جز او کسی را نمی بیند و در مشکلات غیر او را صدا نمی زند.
3 . مرحله سوم که از این هم بالاتر است این است که در برابر خدا هیچ گونه اراده ای از خود نداشته باشد هر چه او بخواهد همان مطلوب اوست، و هر چه او نخواهد مورد بی اعتنایی اوست.
بعضی از دانشمندان توکل ابراهیم (ع) را در این مرحله دانسته اند که وقتی برفراز منجنیق، آماده برای پرتاب در آتش می شد، از فرشتگان چیزی نخواست و هنگامی که از او پرسیدند آیا حاجتی داری، گفت: دارم ولی نه به شما، و هنگامی که به او گفته شد حاجتت را از خدا بخواه و نجات خود را از وی طلب کن گفت: «حسبی من سؤالی علمه بحالی؛ «علم خداوند به حال من، مرا از سؤال کردن بی نیاز می کند و این درجه از توکل در میان مردم بسیار کم است و مقام صدیقین می باشد و این مخصوص کسانی است که در برابر ذات پاک خدا و «اله» مبهوتند و غرق صفات جمال و جلال او هستند. » (تفسیر علی بن ابراهیم، جلد 2، صفحه 73 و 72 با تلخیص)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها