در «لسان العرب» (کتاب لغت) در مادهی «عجم» مینويسد:
«عجم» خلاف «العرب»
عجم، به کسی گفته میشود که عرب نباشد و منظور عرب، از کلمهی «عجم» کسانی هستند که عرب زبان نباشند.
[ صفحه ۱۱۰]
بنابراين کلمهی «عجم» کلمهای است که تمامی اقوام و ملل مختلف جهان را که غيرعرب باشند در بر میگيرد، و همهی دنيای غيرعرب را شامل میشود و با اين حساب کليهی مردم جهان از هر قوم و نژادي که باشند از ترک و کرد و فارس و بلوچ و هندی و چينی و اروپائی و آفريقائی و تمامي نژادهای ديگر، همه و همه «عجم» محسوب میشوند.
ولی با دقت و تتبع بيشتر در ريشهی اين لغت بخوبي روشن مي شود که گرچه اکثر اهل لغت کلماتی چون عجم- عجمه، اعجام، اعاجم، و اعجمی را به معنای ابهام در سخن و نارسائی در بيان و سخن نامفهوم و ناآشنا معنا کرده و کلمهی عجم را به طور مطلق در معانی ياد شده به کار برده و در کليهی افراد غيرعرب استعمال نموده اند، اما در عين حال از خلال سخنان خود آنها معلوم میشود که لفظ عجم غير از معنای اصلی و واقعی آن که مطلق افراد غيرعرب باشند، از نظر استعمال، معنا و مفهوم ديگری دارد که با معنای اصلی آن به طور کامل موافقت نمیکند.
چنانکه اين معنا بر صاحب «مجمع البحرين» و کتاب «المنجد في اللغة» پوشيده و مستور نمانده و هر دوی آنها، آن را تصريح کرده اند.
عبارت مجمع البحرين چنين است:
«العجمي: منسوب الي العجم، بفتحتين، و هم الفرس و ان افصح بالعجمية» [۱].
«عجمي منسوب به عجم است و آنان «مردم فارس» میباشند اگر چه در لغت خود فصيح بوده و لکنت زبان نداشته باشند»
و عبارت «المنجد» در اين باره چنين است:
«العجم: خلاف العرب، سموا بذلک لتعقيد السنتهم، الفرس، بلاد الفرس». [۲].
«عجم به کسي گفته میشود که عرب زبان نباشد، عجم را بدين سبب عجم گفته اند که لغت و زبانشان در نظر عرب مبهم، و پيچيده و نامفهوم است و عجم، مردم فارسی زبان و سرزمين مردم ايران است.
[ صفحه ۱۱۱]
هر چند معنای اصلی کلمه «عجم»، لکنت در زبان و غير فصيح بودن است اما در عين حال اين کلمه نزد اعراب، از عناوين ايرانيان است که گرچه عرب، آن را برای غيرعرب، از عرب، انتخاب نموده ولی مشخصا آن را در مورد «ايرانيان» بکار برده است. بنابراين کلمهی «عجم» نيز مانند کلمه «فرس» در لغت عرب يکی از عناوين مشهور ايرانيان است.
پینوشت:
[۱] مجمع البحرين ماده عجم.
[۲] المنجد ماده عجم.